سید محمد گیسو دراز، نام محمد، کنیه ابوالفتح ولی الاکبر صادق است ولی به خواجه «بنده» نواز خواجه گیسو دراز شهرت یافت.
گیسو دراز (721) هفت صد و بیست و یک هجری در دهلی چشم به جهان گشود. پدرش سید یوسف حسینی معروف به سیّد راجه از اراتمندان نظام الدین اولیا بود. چهار ساله بود که پدرش از دهلی به وپوگیر منتقل شد. وی در سال (736) به دهلی بازگشت. در آن زمان عموی مادری گیسو دراز ملک الامراء سید ابراهیم مستوفی استاندار دولت آباد بود. در ده سالگی پدرش وفات کرد. مزارش در دولت آباد امروز هم زیارتگاه مردم است.
خواجه تعلیمات ابتدایی را پیش جدّ مادری و استادان دیگر فرا گرفت. گیسو دراز سرشار از علم و معرفت بود. او از هشت سالگی به عبادت بسیار دلبسته و از ارادتمندان سید چراغ دهلوی بود. درباره ی لقب گیسو دراز تذکره نگاران می نویسند که او یک بار پالکی مرشد خود نصیرالدین چراغ دهلوی را برداشت چون مویش بلند بود به پالکی پیچید امّا برای خاطر مرشد چیزی نگفت و فاصله ی طولانی پالکی را طی کرد. نصیرالدین این شعر را خواند:
هرکه مرید سید گیسو دراز شد
والله خلاف نیست که او عشقباز شد (1)
از آن روز سید محمد به گیسو دراز ملقب شد. از طفولیت با چراغ دهلوی سودای عشق داشت. روزی او در دهلی به نماز جمعه رفت و چراغ دهلوی را از دور دید و شیفته جمال وی شد. در ماه رجب سال 737 ه زانوی تلّمذ نزد چراغ دهلوی زد و رفته رفته تحت تأثیر ارشاد چراغ دهلوی مشغول ذکر و فکر شد.
از این سبب خانه را ترک کرد و به حجره خطیره ی شیر خان رفت و در آنجا به مراقبه مشغول شد. از چراغ دهلوی هدایه، رساله ی شمسیه، کّشاف مصباح و کتب دیگر را خواند. وی در نوزده سالگی در همه علوم سرآمد شُد. پس از فراغت از تحصیل به ریاضیت شدید پرداخت. از سّن دوازده سال شب زنده داری می کرد و شب را تا صبح به عبادت می پرداخت.(2)
روزی چراغ دهلوی برای ملاقات او آمد. خواجه به عرفان و معرفت به حدّی رسیده بود که چراغ دهلوی را متحیّر ساخت و گفت که این جوان در من تحوّلی ایجاد کرد از این رو مشهور است که در سنّ جوانی به مقام پیران واصل شده است. چون چراغ دهلوی فوت کرد وی پس از دهلوی بر مسند وی نشست. وقتی که مجلس سماع برگزار می شد مریدان بانگ می کردند سلطان فیروز از گیسو دراز گفت که باید چنان سماع بکنند که از بانگ و فریاد آنها دیگران به زحمت نیفتند. از آن روز خواجه در حجره سماع می کرد. احمد شاه بهمنی از معتقدان خواجه بود قبل از جلوس در حضور گیسو دراز حاضر می شد و برای او خانقاهی ساخت. گیسو دراز پیرو شریعت بود. اگر کسی دست بیعت به او داد می پذیرفت و می گفت شما باید چشم و زبان خود را حفظ کنید و در راه شرع استوار بمانید و می پرسید سخنانم را قبول کردید چون مرید قبول می کرد. قیچی می خواست و موی او را از جانب چپ می برید.
عرفان الهی
عشق الهی نزد خواجه «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» است. او می گوید حاصل محبت به جز سوختن چیزی نیست. حاصل عشق سه سخن بیش نیست:
خام بُدم، پخته شُدم، سُوختم
سوختم و سوختم و سوختم(3)
خواجه می گوید که در محبت جنسیت لازم است ولی مرا با او چه نسبت و دل خود را برای روزه و نماز و تلاوت مهیا می کند ولی کیفیت دلش دگرگون و گرفتار اوست و نمی خواهد که ازو رهایی یابد و می گوید به قول شاعر.
دل را ز عشق چند ملامت کنم که هیچ
این بت پرست کنه مسلمان نمی شود
خواجه فکر می کند که او گرفتار عشق الهی است:
محمد از حال او چه پُرسی
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار
خواجه درباره مراتب عشق پنج چیز را یادآور می شود.
اول: شریعت یعنی شنیدن صفت جمال محبوب که شوق ظاهر شود.
دوم: طریقت یعنی طلب کردن محبوب و رفتن در راه محبوب.
سوم: حاضر بودن دایم در حُسن محبوب.
چهارم: معرفت یعنی محو کردن مراد خود در مراد محبوب.
پنجم: موجود مطلق داشتن همین محبوب را به نظر خواجه اول و آخر ظاهر و باطن همین عشق است. به قول شاعر:
چیست آدم، چیست هوا، عشق بس
گرچه آید صد هزاران پیش و پس.(4)
به نظر خواجه مسلمان کامل آن است که بر توحید مطلق یقین و اعتماد دارد اگر کسی قصد به توحید کرد او مسلمان مجازی است نه حقیقی:
آفتابی در هزاران آبگینه تافته
پس به رنگ هر یکی تالی عیان انداخته (5)
در نظرش جلوه او همه جا است خواه دیر و مسجد باشد یا بتخانه. از اشعار بزرگان برای دلش شاد می شود.
مسجد و دیر تویی کعبه و بتخانه یکی است
هر کجا گوش نهادم، همه غوغای تو بود.
در نظر گیسو دراز موضوع عشق اهمیت خاصی دارد. او حس می کند که ودیعه قربت و معرفت الهی حاصل می شود به همین جهت خاتم النبین از همه پیغمبران به درجه اعلی نزدیکتر است ولی برای رسیدن این درجه پاکیزگی و صفای درونی لازم است. عبدالقادر جیلانی در «رساله غوثیه» می گوید محبت بین عاشق و معشوق پرده ای است چون عاشق در محبت غرق می شود، او به معشوق خود متصل می شود. گیسو دراز برای اثبات نظر به عبدالقادر جیلانی می گوید که در لفظ محبت واژه ی «هم» بین احمد و احد یک حجاب است چون این «هم» از احمد جدا می شود او از احد متصل می شود. محبت در قالب آن حضرت بین «احمد و احد» حجابی بود چون پیغمبر از جسم خود رهایی حاصل یافت در آن حالت احمد به احد متصل شد.(6)
خواجه در عشق الهی فنا فی الله می شود از دنیا و ما فیها بی خبر است و با خود زمزمه می کند:
ای خداوندی که از وجودش جهانی را وجود
ای خداوندی که از بودش همه عالم به بود
ای خداوندی که جودت نیست جز عین وجود
عین تو در عین احمد خویشتن را وانمود (7)
گیسو دراز عالم را به چهار نوع تقسیم کرده است.
1 ــ عالم ناسوت.
2 ــ عالم ملکوت.
3ــ عالم جبروت.
4ــ عالم لاهوت.
عالم ملکوت عالم علوی است که ماورای دنیای اطبیت و احساس است. این از عالم ناسوت بلندتر است. عالم ملک عالم ممکنات را می گویند و اینجا همه چیز در مراحلی به تکمیل می رسد. عالم جبروت عالم ارواح و لاهوت عالم الهیات است.
ویژگی گیسو دراز این است که تمام مسائل را به زبان عامه مردم بیان می کند مثلاً ملکوت را به کره، ملک را به شبه بی کره، و جبروت را به ماست و لاهوت، را به روغن تشبیه کرده است. برای حصول معرفت الهی باید درجات چارگانه را با تزکیه نفس درک کند.
او برای ادراک ذات الهی عقل را به وسیله ای قرار می دهد و می گوید که آنچنین شرح تمهیدات عقلی نیست که مکاتیب جهانی از لحاظ درک منطق و فلسفه و ریاضی به شمار می آورند. این چنین قوه ای است که به سوی مقصد ازلی و ابدی راهنمایی می کند و چنین قوه ای است که از تزکیه نفس به دست می آید. اگر این تزکیه نباشد نفس به سوی گناه ترغیب می کند.
گیسو دراز وحدت الشهودی است به همین جهت تعلیم می دهد که به جای تجلی ذات تجلی صفات باشد. به این نتیجه می رسد که امکان تفهیم ذات باری تعالی برای انسان بسیار مشکل است. گیسو دراز بین صوفیای بزرگ مقام والایی دارد و مردی انقلابی است. در مکتب تصوف و عرفان باب تخفیف و استدلال را باز کرد و عرفان را با شریعت درآمیخت و کتاب ها در این زمینه نوشت. در کتاب العقاید ایمان را به پنج درجه تقسیم کرده است.
1 ــ علم الیقین 2ــ عین الیقین 3ــ حق الیقین 4ــ حق الحقیقت 5 ـ حقیقت الحق.
1 ــ علم الیقین ــ با خواندن قرآن و از تعیین علم غیب حاصل می گیرد.
2 ــ عین الیقین ــ از استدلال به دست می آید و حجاب از بین می رود.
3 ــ حق الیقین ــ در این مرحله مؤمن خود را با صفات کبریایی زینت می بخشد.
4 ــ حق الحقیقت ــ اولین مرحله وصال است.
5 ــ حقیقت الحق درجه ای است که بنده جز خالق هیچی نمی بیند و هر لحظه را در حالت فنا و بقا می گذراند.
این درجات را گیسو دراز به نیشکر تشبیه کرده است که بسیار زیبا است یعنی اگر کسی نیشکر را ندیده باشد می شنود و متوجه می شود که چنین چیزی وجود دارد. بعد از بحث و مباحثه اطلاع دقیق به دست می رسد. این شد عین الیقین، روزی که می خورد این درجه حق الیقین است، چون در شیرینی وجودش فنا می شود. این حق الحقیقت است.
بالاخره چون او ذائقه شربتی را فراموش می کند و نیز پاداش از ذهن محو می شود این مرحله مرحله حقیقت الحق است لذا در درجه پنجمین ادراک خدا حاصل می شود.
از نظر گیسو دراز از ناسوت تا عالم ملکوت همه عالم مظهر اوست و همین شریعت محمدیه و کسی که بر این شریعت عمل می کند از ناسوت تا ملکوت یا از قالب تا قلب می رسد. خواجه عقیده دارد که ایزد تعالی در انسان دو چیز ودیعت کرده است یک دل و دیگر نفس دل اینقدر نازک است که به جز یک تاب دیگر ندارد ولی آن دل که جایگاهش دنیا است اسیر جهان شده است. برای ذات واحد هیچ جا در دلش پیدا نمی شود. محبت جهان، محبت خدا هر دو متضاد است برای خدا جای مناسب دل است و دل بی داغ قربت الهی را حاصل می کند. مثال می زند که فرات واحد هفت ذریعه را در دل مردم ایجاد کرده است.
اول صدر، دوم دل، سوم شعف، چهارم فواد یا ته دل، پنجم جنت القلب.
اول صدر یا سینه است که از آیه قرآنی او را بینش می کند ولی بعضی وقت ها این ذریعه انسان را از نورهای باری تعالی جدا می کند و آن دل آماجگاه وسوسه ی شیطانی می شود که او از آیه قرآنی «قل اعوذ برّب الناس» دور می شود.
دوم دل، ذریعه دیگر دل است دل گنجینه ایمان و عقل و نور است.
سوم شعف ذریعه سوم شعف است در آن محبّت محمد مصطفی (ص) اولیا و بزرگان.
دین خدا وجود دارد در این گذر عشق مجازی نمی شود.
چهارم فواد یا ته دل این ذریعه چهارم فواد یا ته دل است. این منزل در مردم مقامی دارد که از این بنده جمال و جلال خدا و صفات خدا را مشاهده می کند.
پنجم جنت القلب در درون انسان ذریعه پنجمین جنت القلب است این مقام ذوق و شوق الهی است. در این حالت بدون شرکت برای خدا محبت پیدا می شود.
ششم در این مرحله علم لدّنی یا مکاشفات غیبی حاصل می شود.
ذریعه هفتم بهجة القلوب این چنین مقام است که ذات الهی را آشکار می کند از این تجلیات الوهیت و انسان همراز الهی می شود و مشغول مراقبه می گردد به هر حال برای حصول ذات الهی عشق و محبت سرمایه ای است که بین خالق و مخلوق ارتباط پیدا می کند. خواجه در اصطلاحات صوفیه عشق را به نحو عالی مطرح کرده است. از دیدگاه سید گیسو دراز انسان دارای خلق عظیم است «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم.» یعنی خدای مطلق بی مانند است و سراسر کائنات تجلی و قدرت و اراده اوست. رشته خالق و مخلوق مماثلت ندارد بلکه فلسفه همه از اوست. از لحاظ شیرینی زبان و فصاحت بیان روگردانی مشکل است. جمله ها مانند نوح در حرکت اند و خواننده را متمایل به عشق می کنند.
در پایان بگویم که گیسو دراز مسائل عرفانی را به شکل ضوابط ارائه داده است و مهمترین چیزی که در این زمینه وجود دارد عشق و تزکیه نفس است.
تضیفات
1ــ حواشی کشف/2ــ شرح شرق /3ــ ترجمه شرق /4ــ عارف شرح عوارف /5ــ ترجمه عوارف/6ــ شرح تعارف /7ــ شرح آداب المریدین/8ــ شرح فصوص الحکم /9ــ شرح تمهیدات قاضی عین القضات/10ــ شرح رساله قشریه/11ــ خطیر القدس/12ــ رساله استقامت الشریعت به طریقت الحقیقت/13ــ رساله شیخ محی الدین ابن عزلی/14ــ رساله سیره النبی/15ــ شرح الفقه الاکبر/16ــ قوت القلب/17ــ اسماء الاسرار/18ــ ضرب الامثال/19ــ حدیق الانس/20ــ شرح قصیده امانی/21ــ شرح عقیده حفطیه/22ــ عقیده چند ورق/23ــ رساله در بیان آداب سلوک/24ــ رساله ذکر/25ــ رساله معرفت/26ــ رساله فی احسن صورة/27ــ رساله بود هست پاسا/28ــ مجموعه یازده رسایل/29ــ انیس العشاق/30ــ مکتوبات/31ــ خاتمه شریف/32ــ جواهر العشاق/33ــ تاریخ جیبی/34ــ خلافت نامه برای علاء الدین گوالیاری/35ــ خلافت نامه برای قاضی اسحاق چهتر/36ــ خلافت نامه برای قاضی سلیمان/37ــ خلافت نامه برای صدر الدین خواند مهر/38ــ خلافت نامه برای ابوالفتح فرزند علاءالدین گوالیاری/39ــ خلافت نامه دهلی/40ــ رساله عشب
ولی همه این کتاب ها با گذشت زمان از بین رفته است اما چندین کتاب موجود هست.
پینوشتها:
1.شهاب الدین عبدالرحمن، بزم صوفیه معارف اعظم گرهه 1971 م ص 1.
2.سید محمد اکبر حسینی، جوامع الحکم، بخش دوم ،حیدر آباد دکن، ص 28.
3.معراج العاشقین، گیسو دراز، مرتبه خلق انجم، کمیته شاهراه دهلی (ص)41.
4.وجود العاشقین، معروف به رساله ی عشقیه ــ گیسو دراز ص 4.
5.رساله توحید خواص، تألیف گیسو دراز، حیدر آباد دکن ص، 5.
6.سید محمد حسین گیسو دراز، کاصوفیانه فلسفه، دکتر محمد ابولفضل محمد طاهر جاوید اقبال صاحب گنج بهار، 2000 م.
7.دیوان انیس العشاق، گیسو دراز، برقی پیرلیس
منبع: نشریه فکر و نظر شماره 10-11