ماهان شبکه ایرانیان

محمدرضا شجریان؛ حنجره زخمیِ یک ملت

حالا درست ۲۳ سال از آخرین حضور «محمدرضا شجریان» در تلویزیون می گذرد و ۹ سال از آخرین حضورش روی صحنه کنسرت. هشت سال از آخرین آلبومی که منتشر کرد و همین تعداد سال از آخرین باری که «ربنا»یش از صدا و سیما پخش شد.

روزنامه سازندگی - سما بابایی: حالا درست 23 سال از آخرین حضور «محمدرضا شجریان» در تلویزیون می گذرد و 9 سال از آخرین حضورش روی صحنه کنسرت. هشت سال از آخرین آلبومی که منتشر کرد و همین تعداد سال از آخرین باری که «ربنا»یش از صدا و سیما پخش شد. حالا اما درست دو سال است از آغاز بیماری او می گذرد. دو سالی که برای دوستداران او و هر آنکسی که دلش برای هنر این سرزمین می تپد، سخت گذشته است. بسیار. مثلا همین هفته گذشته که دوباره شایعه ای دهان به دهان چرخید و به فضای مجازی راه یافت که بیماری او رو به وخامت گذاشته، لحظات دشواری بر میلیون ها ایرانی گذشت تا این که نوه اش- آوا مشکاتیان- و روابط عمومی شرکت دل آواز خبر را تکذیب کردند و خیلی ها نفسی به آسودگی کشیدند.

همین دو سال پیش بود که استاد آوازخوان، چند دقیقه ای بعد از تحویل سال نو رو به دوربین نشست و با چشمانی پرامید و با ادبیاتی خوش گفت: «من با یک میهمان 15 ساله ای سال هاست که آشنا هستم و دیگر با هم دوست شده ایم و الان هم من به خاطر همان اینجا ایستاده ام. امیدوارم با این میهمان بتوانیم به تفاهم برسیم ان شاءالله. به تفاهم که رسیدیم، راه می افتم می آیم به سراغ شما هم میهنان عزیزم و کارهای هنری ام را دنبال خواهم کرد.»

محمدرضا شجریان؛ حنجره‌ی زخمیِ یک ملت

«بیضایی» آن روز را روزی دانست که دشمن عشق پیروز شد و غم به نوروز آمد. در این میان هم بسیاری از شخصیت های هنری و دانشگاهی و حتی سیاسیون طراز اول در صفحات مجازی خود یا در معدود رسانه هایی که در ایام نوروز به فعالیت شان ادامه می دادند، ارادت خود را به خسروی آواز ایران نشان دادند. از وزیران بلندپایه گرفته تا نمایندگان مجلس و بسیاری دیگر، تا پرونده ممنوع الکاری خسروی آواز ایران بیش از پیش پیچیده شود و این سوال شکل گیرد که: «با این میزان ارادت و علاقه ای که به اوست، پس چرا امکان برگزاری برنامه توسط او وجود ندارد؟ حالا عید که بیاید، درست دو سال است که خیلی ها در انتظار همین هستند.

درست است که او برگشته؛ اما صحبت های اخیر پسرش- همایون شجریان- در مصاحبه اش با شبکه یورونیوز، این امید را دست نیافتنی تر از قبل کرده است؛ اما آدمی است دیگر، به امید زنده است. به این که یک روز دوباره مهم ترین هنرمند معاصر سرزمینش را روی صحنه ببیند. راستش را بخواهید در هنر این مرز و بوم، کمتر هنرمندی را می توان چون او یافت که تا این اندازه ستایش شود و تا این اندازه با مخالفت رو به رو باشد.

بسیاری از هنرمندان دیگر هم بودند که ناگزیر به کوچ شدند، سال ها سکوت کردند و بسیاری شان در سکوت هم خاموش شدند؛ اما هیچ کدامشان چون «محمدرضا شجریان» تا این اندازه بر هنر و مردمانشان تاثیرگذار نبوده اند. هنرمند 77 ساله که آثار گرانبهای بسیاری را خلق کرده، گاه خودخواسته و به خاطر شرایط موجود از فعالیت کناره گرفت و بیشتر مواقع صدایش را در حصر کردند، درست مثل 8 سال گذشته که به رغم تمایل خودش و چراغ سبز دولت «تدبیر و امید» اجازه برگزاری کنسرت را به او ندادند. صحبت از ممنوع الکاری، آن هم وقتی مهمان ناخوانده به قول خودش پانزده ساله دوباره در وجودش خانه کرده است، شاید دیگر ضرورتی نداشته باشد؛ اما سرنوشت هرچه برای او رقم بزند- که آرزومندیم بهترین ها باشد

و رهایی از این مهمان ناخوانده- روزگار خواهد ماند و تاریخ به عنوان قاضی عادل سخت گیری که یادش خواهدماند، بزرگ ترین چهره موسیقایی این کشور، سال ها ممنوع الکار شد و به قول یار دیرینش- حسین علیزاده- همان روزهایی که انرژی مردمانش را از او گرفتند، دچار افسردگی شد و خودش را تسلیم بیماری کرد. نت سکوت اما زیبنده هیچ هنرمندی نیست، علی الخصوص هنرمندی که به گواه رسانه های جهان، یکی از مهم ترین هنرمندان موسیقی جهان و یکی از 50 صدای برتر جهان است. زمان می گذرد و این روزها هم که آغشته از غم و مصیبت و خشونت است، خواهد گذشت- و چه خوب- اما داغ محرومیت چندین ساله میلیون ها آدم از شنیدن صدای داوودی یک استاد بی نظیر.

به قول «اردشیر کامکار»، «محمدرضا شجریان» خواننده بزرگی است که در این سال ها، هنر بی عیب و نقصی را از خود ارائه داده است؛ از ریتم و لحن گرفته تا ارائه تحریرهای متنوع و پیچیده و تلفیق شعر و موسیقی؛ اما نقش او در هنر ایران فراتر از یک آوازخوان است؛ او به همراه تعداد زیادی از هنرمندان سبب شدند تا موسیقی ایران با وجود تمامی مشکلاتی که از سر گذارند، همچنان بتواند به حیات و موجودیت خود پاسخ دهد. جهان بینی منحصر به فرد، استفاده به موقع از خلاقیت ها و نگاه تحلیلی به نیازهای اجتماعی هستند که می توانند نام یک نفر را تا این حد بر سر زبان ها بیندازند و برای مدتی طولانی بر صدر بنشانند. او هیچ گاه آموختن را کنار نگذاشت.

محمدرضا شجریان؛ حنجره‌ی زخمیِ یک ملت

محمدرضا شجریان نه تنها از همه کارهایی که می توانست به هنر آواز آسیب بزند دوری کرد بلکه در عرصه فعالیتش که همان هنر موسیقی است کارنامه ای از خود برجای گذاشت که به جز نیکی نمی توان درباره نتیجه آن ها گفت. محمدرضا شجریان یکی از معدود چهره های هنری است که توانسته در همان زمان زنده بودنش هم به تاریخ راه یابد و نه تنها قله آواز ایران شود که شمایش از موسیقی فراتر رفته و به عنوان چهره ای آزادی خواه شناخته شود. او فخر این فرهنگ شده است و بسیاری از مردم حتی آنانی که مخاطب حرفه ای صدایش نیستند، قامت سیاسی- اجتماعی اش را دوست دارند. هر چند که او خودش را سیاسی نداند و بارها بگوید: «من سیاسی نیستم، معترض سیاست بد هستم.»

این داغ آن زمانی پررنگ تر می شود که به این مسئله توجه کنیم در این سال ها، هیچ کس دلیل مشخصی برای ممنوع الکاری او اعلام نکرد و هر کس حدس خودش را زد؛ مثلا گفتند او خودش مانع پخش صدایش از صدا و سیما شده است و عجب دروغ بزرگی. او تنها سال ها قبل از آن انتخابات جنجالی ریاست جمهوری در نامه ای به صدا و سیما به دلیل عدم رعایت کپی رایت اعلام کرد که دیگر اجازه پخش صدای او را ندارند. رسانه ملی، سال هاست که بزرگ ترین ناقض حقوق هنرمندان است و «شجریان» تنها معترض آن- تاکنون- او ما تاکید کرد «ربنا»یش هدیه ای است به ملت ایران که مشمول این خواسته نمی شود (دعایی که آن نیز سال هاست که دیگر پخش نمی شود.) او در توضیح این کارش در گفت و گویی توضیح داد: «صدا و سیما حتی یک ریال هم برای تهیه این آهنگ ها خرج نکرده بود.

من همه آهنگ ها را بیرون از محیط صدا و سیما خوانده بودم. این کار عدم رعایت حقوق من بود. هرچه پیغام می فرستادم باز هم گوش نمی کردند. همه فکر می کردند من صبح تا شب در تلویزیون خوابیده ام و برای آنها کار می کنم. اینها سبب شد برای دکتر لاریجانی نامه ای بنویسم و در آن نامه عنوان کردم که با خون دل این هنر را به اینجا رسانده ایم. این نوارها را با خون دل تهیه کرده ایم. شما اجازه پخش اینها را با تغییراتی که در آنها داده اید، ندارید و از ایشان خواستم که دستور بدهند این نوارها پخش نشود. (ضمنا در سال 565 نیز به دلیل ابتذالی که در پخش موسیقی در رادیو و تلویزیون آن زمان انجام می شد، نامه ای به مدیر تلویزیون وقت نوشتم و از او خواستم که دیگر کارهای من و صدایم را پخش نکنند. من همیشه با هنر مبتذل مخالف بوده و هستم).

در آنجا گفتم فقط اجازه پخش ربنا را دارید. زیرا برای افطار مردم آن را خوانده ام. موضوع تمام شد ولی بعد از چند وقت دیدم دوباره این کار را انجام می دهند. این اواخر من دیدم که سرود «ای ایران ای سرای امید» که مربوط به کنسرت ما بود و ربطی به تلویزیون نداشت را در مناسبت های مختلف آن را پخش می کنند که هیچ ربطی به مفاهیم خود آن تصنیف هم ندارد. این کار مربوط به سال 57 و 58 است و مربوط به الان نیست. به هر حال من شکایت کردم و حق هم به من داده شد و البته گفته اند که شجریان خودش نخواسته ربنا پخش شود که این را کاملا تکذیب می کنم. ربنا متعلق به من هم نیست.

متعلق به مردم است. جزو زندگی و عواطف مردم است و هیچ کس حق ندارد آن را از مردم بگیرد. من که صاحب این اثر هستم و درواقع آن را خلق کرده ام هم می گویم متعلق به مردم است. من ربنا را هرگز از مردم دریغ نکردم. حالا اگر اقتضای سیاست است که صدای من را به هیچ صورتی پخش نکنند، خودشان می دانند ولی دروغ نگویند که ربنا را من نگذاشته ام پخش کنند.» برخی دلیل ممنوع الکاری او را گفتن این جمله می دانند که: «صدای من، صدای همین خس و خاشاک است.» حالا تشت رسوایی آن رییس دولتی که مردمان را «خس و خاشاک» خواند، بر زمین افتاده و استاد آوازخوان بر بستر بیماری؛ اما تاریخ یادش می ماند که کدام برای مردمش ایستاد و هزینه داد و کدام یک هنوز مشغول ماهی گیری از آب گل آلود است.

شجریان را تنها هنرش شجریان نکرد

محمدرضا شجریان؛ حنجره‌ی زخمیِ یک ملت

مجید درخشانی: استاد «محمدرضا شجریان» بر گردن تمام هنرمندان نسل های بعد از خود حق استادی دارد و هر کدام به شکلی- مستقیم یا غیرمستقیم- از حضور او بهره بردند. یادم می آید، اولین بار اواسط دهه 50، دانشجو بودم که استاد شجریان را از نزدیک دیدم. استاد «نورعلی برومند» ایشان را برای تعلیم آواز به دانشگاه دعوت کردند. ایشان در آن زمان خواننده ای بسیار شناخته شده بود و آثارش در جشن هنر شیراز و آلبوم هایش، بسیار شناخته شده و به همین خاطر حضورش در دانشگاه برای ما اتفاق مهمی بود. او اما در آن زمان با مهربانی با تمام دانشجویان رفتار می کردند که همین برای ما نکته ای بسیار عجیب بود.

سال های بعد از آن، من نوازنده گروه چاووش شدم و این فرصت را داشتم تا به شکل نزدیک تری از حضورشان بهره مند شوم. حضور در «چاووش» برای من که نوازنده ای جوان بودم، هر لحظه شیرین و چون کلاس درس بود؛ فاصله آقای شجریان آن زمان با ما بسیار زیاد بود؛ اما ایشان همواره نگاهی سرشار از احترام به نوازندگان جوان داشتند. نگاهی که سال ها بعد در گروه «شهناز» نیز ادامه پیدا کرد. اگر «شجریان» به چنین جایگاهی که هم اکنون آن را داراست، دست یافته است؛ تنها به خاطر هنر بی بدیلش نیست، به خاطر رفتاری است که همواره از خود بروز داده است. بعد از سال های که به خاطر شرایط آن دوران من از ایران مهاجرت کردم، ایشان گاه و بی گاه به آلمان می آمد و ما آثاری را با همراهی یکدیگر ضبط می کردیم که هم اکنون همچنان باقی است.

بعد از آن نیز شرایط انتشار آلبوم «در خیال» پیش آمد که به نوعی می توان آن را مقدمه ای برای ورود جدی تر من به موسیقی دانست و ناشی از اعتمادی که آوازخوانی چون او به آهنگساز جوانی مثل من داشت. همکاری با او برای من تجربه ای شد که هیچ گاه در این سال ها تکرار نشد. او با آن که هنرمند بزرگی بود؛ اما هرگز در کار من به عنوان آهنگساز دخالت نکرد و همواره همان الگوهایی که به او ارائه می دادم، خواند. مسئله ای که من در همکاری هایم با خوانندگان دیگر کمتر آن را مشاهده کرده ام. او تمام سال های عمر خویش را برای هنر این مملکت گذاشته و تلاش های بسیاری انجام داده است؛

اما مظلومیت بسیار دیده است. با وجود آن که مردم همواره عشق و علاقه ای ستودنی به او داشتند و جایگاه ایشان نیز در هنر این سرزمین به خوبی روشن است؛ اما ایشان همواره با مشکلات بسیاری مواجه شدند. این در حالی است که او بر قله آواز ایران نشسته است و هیچ کس را حتی یارای نزدیک شدن به او نیست. او تنها هنرمندی است که هنر را در بالاترین سطح خود ارائه داد و با تمام اینها آثارش مورد استقبال مردم نیز قرار گرفت. من تصور نمی کنم که هنر ایران دیگر مردی چون او را ببیند و با همه اینها او را ممنوع الکار کردند که اتفاق بسیار ناخوشایندی است.

ممنوعیت از کار او را از پای درآورد

محمدرضا شجریان؛ حنجره‌ی زخمیِ یک ملت

نادر مشایخی: «محمدرضا شجریان» تنها یک هنرمند، یک خواننده یا یک موزیسین نیست؛ او گنجینه فرهنگی ای است که با خودش اتفاقات بزرگی را رقم زده است و خود تبدیل به بخشی از فرهنگ شده، برای همین عدم اجازه برای برگزاری کنسرت به او خسران بزرگی است که به فرهنگ این سرزمین وارد شده است. البته در این مدت، یکی، دو آلبوم از او به انتشار درآمد؛ اما همین که لفظ «ممنوع الکاری» برای هنرمندی چون او به کار می رود؛ اتفاقی بسیار ناخوشایند است.

کسانی که دستور ممنوعیت برای فعالیت های او را صادر کردند؛ نمی دانم چه تصوری می کنند؟ آیا نمی دانند که او در قلب میلیون ها ایرانی برای همیشه حضور دارد: آیا اصلا سیاستی در پشت این قضیه وجود دارد؟ در شرایطی که هنرمندی چون او در قلب و ذهن میلیون ها ایرانی نقش بسته است؛ پس این که اجازه حضور او را روی صحنه نمی دهند، چه معنایی دارد؟ به نظر می رسد بسیاری این مسئله را فراموش کردند که دیگر دوران ممنوعیت ها چون گذشته به پایان رسیده است. مگر صدای ربنای او را از تلویزیون ممنوع نکردند؟ من خود شاهد هستم که در این سال ها بیش از هر زمان دیگری این دعایی را که او به بهترین شکل ممکن به اجرا درآورده است را شنیده ام.

ممنوع کردن فعالیت های هنرمندی مثل شجریان، یعنی ممنوع کردن فرهنگ. ضرر این مسئله به چه کسی می رسد؟ خوب است کسانی که چنین تصمیماتی را اتخاذ می کنند، یک بار برای همیشه با خودشان فکر کنند که این کارها چه نتیجه ای داشته است؟ آن هم درباره هنرمندی چون «شجریان» که بخش مهمی از تاریخ این سرزمین است. در تمام این سال ها، مردم با تمام گرفتاری هایی که داشتند؛ همچنان به عنوان یک مسئله به ممنوعیت او از فعالیت و همچنین بیماری اش نگاه کردند و این درست ترین پاسخی است که یک هنرمند می تواند از زحماتی که برای مردم و هنرشان کشیده است، دریافت کند.

شجریان عمر خویش را برای این سرزمین گذاشت. او طی نیم قرن هر آنچه که می توانست برای این مردم و هنر انجام داد و درست در همان بزنگاه هایی که نیاز بود پشت مردم درآمد و درست برای همین هم هست که رابطه ای دوطرفه میان او و مخاطب شکل گرفته است. او حنجره مردم بود و من ایمان دارم که همین دوری او از مردم سبب شد تا بیماری بتواند او را از پا درآورد به این روزگار بیاندازد. یک هنرمند، روحیه حساس دارد و بیش از هر کس دیگری می شکند و طبیعی است که وقتی رابطه او را با مردم قطع می کنند، او افسرده می شود و بیماری چنین دست و پایش را می بندد.

من مثل هر ایرانی دیگری امیدوارم که او هرچه سریع تر بهبود پیدا کند و دوباره بتواند رو در روی مردمانش برای آنان بخواند. او در سال هایی که می توانست از این کشور خارج شود و تمام دنیا هم حضورش را مغتنم می شمردند، در اینجا ماند تمام مشکلات را به جان خرید؛ حتی بعد از بیماری هم کشور آمریکا را با تمام امکاناتی که در اختیارش بود رها کرد و به کشور خودش بازگشت؛ هر زمان هم که در خارج از کشور حضور داشت، تمام تلاش خود را انجام داد تا هنر سرزمینش را به دیگران معرفی کند. چه کسی جز او می توانست تا این اندازه برای هنر این سرزمین آبرو بخرد که او چنین کاری انجام داد؟

من خودم سال ها در خارج از کشور حضور داشتم و این مسئله را خوب می دانم که بسیاری از مردم جهان ما را به نام او و هنرش می شناسند؛ درست به خاطر تمام این مسائل است که می گویم بنابراین رفتارهایی از این دست به هیچ عنوان نباید با او می شد. او سرمایه ملی این سرزمین بود و ممنوعیت فعالیت او، ضربه ای سهمگین به فرهنگ این سرزمین.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان