در زندگی واقعی، هم زن و هم مرد نیاز به محبت و حمایت همدیگر دارند. در زمان ما زن و شوهر هر دو کار میکنند، هر دو در کارهای منزل مشارکت دارند، هر دو بار زندگی را بر دوش میکشند. با این همه باز هم احساس زنان، چندان تغییر نکرده است. آنها با آن که گاه مانند مردان تلاش میکنند و حتی بیش از پیش به کار و فعالیت برای خانواده مشغولند، اما همچنان نیاز به محبت و توجه دارند. نیاز به حمایت و پشتیبانی. نیاز به درک شدن و همدلی.
متاسفانه در جریان زندگی روزمره، این نیاز اساسی زنان پاسخ نمیگیرد و از آن بدتر این که گاه موضوع برعکس میشود و این خود شوهرها هستند که ناخواسته اسباب ناراحتی همسرانشان را فراهم میکنند و سلامت روانی آنها را به خطر میاندازند. در این جا میخواهیم به برخی از رفتارهایی اشاره کنیم که شوهرها ناخواسته بر علیه همسرانشان انجام میدهند و بدون این که متوجه باشند آنها را آزار میدهند.
البته منظور ما این نیست که زنها هرگز شوهرانشان را آزار نمیدهند و باعث رنج و ناراحتی یا افسردگی آنها نمیشوند. چون در هر زندگی مشترکی، به هر حال آزارها و آسیبهای ناخودآگاه یا آگاهانهای وجود دارد که بهتر است هم زن و هم مرد، هر چه زودتر از بروز آن خودداری نمایند.
زورگویی به جای توافق و درک متقابل
مردهایی که در دراز مدت، میخواهند خواستههای خود را با زورگویی و بدون گرفتن توافق همسرانشان به کرسی بنشانند، پس از مدت کوتاهی خواهی نخواهی همسرانشان را دچار بیماریهای روان تنی یا افسردگی میکنند. منظور از بیماریهای روان تنی برخی بیماریهای عصبی است که در جسم هم نمود پیدا میکند. مانند برخی ناراحتیهای گوارشی یا ناراحتیهای قلبی، و متاسفانه حتی برخی از انواع سرطان. مردانی که ناآگاهانه با شریک زندگیشان ناعادلانه، بی صداقت، یا توام با زورگویی رفتار میکنند، در سالهای بعد شاهد بیماریهای جسمی یا روانی همسرانشان خواهند بود. روش برخورد درست با شریک زندگی، زورگویی و اعمال قدرت یا قدرت نمایی نیست. بلکه قانع سازی با استفاده از عقل و منطق و محبت است. اگر مردی نتواند با استفاده از منطق و محبت، همسرش را قانع کند تا کاری را انجام بدهد (یا ندهد) با اعمال زور نیز او را وادار به انجام آن کار نخواهد کرد و اگر هم این اتفاق بیفتد، و بتواند با توسل به زور کاری را به همسرش تحمیل کند، در آینده عواقب خشمهای فروخورده و ناراحتیهای عمیق همسر دامنگیر او میشود. کلید حل اختلاف نظرها ظلم نیست، با درک متقابل و خود را به جای همسر قرار دادن و فهم احساس او، با محبت و نرمی و منطق میتوان خیلی چیزها را تغییر داد.
بی احترامی، توهین، تحقیر
بی احترامی، توهین، تحقیر، تمسخر، زیر سوال بردن و همه رفتارهایی از این دست، نه تنها رابطه بین دو نفر را متزلزل میکند بلکه معمولا در روابط آثار غیر قابل جبران بر جای میگذارد. اکثر انسانها، نمیتوانند این رفتارها را فراموش کنند. چون آنها را با شخصیت خود مرتبط میکنند و گمان میکنند طرف مقابل برای آنها ارزش و احترامی قائل نیست و آنها را دوست ندارد. اگر چنین رفتارهایی جلوی دیگران و فرزندان بروز کند، بر شدت آن افزوده میشود و فراموش کردن آن هم سختتر میشود. اگر همسر، جواب توهین و تمسخر و تحقیر را با همین رفتارها و کلمات بدهد محیط خانواده متشنج میشود و مشاجرات و دعواها به درازا میکشد. اگر همسر پاسخ و واکنشی نشان ندهد و ناراحتی و خشم خود را در دراز مدت فرو بخورد، نه تنها شاهد بیماریهای مختلف در او خواهیم بود بلکه به تدریج عشق و محبت او نیز تحت الشعاع خشم و احساس ناامنی او قرار خواهد گرفت و جز گلی پژمرده از وجود او باقی نخواهد ماند. بدیهی است زندگی با یک گل پژمرده، هر کسی را پژمرده خواهد کرد.
طرفداری بی مورد از خانواده
گرچه احترام به خانواده طرفین وظیفه هر زن و مردی است، اما گاهی تایید رفتارهای غلط خانوادهها و دخالتهای بیجای آنها باعث دلخوری و آزار زن یا شوهر میشود. اگر مردی بخواهد همیشه حق را به خانوادهاش بدهد و به خاطر خانواده خود، همسر را طرد کند یا زیر سوال ببرد در واقع رابطه زناشویی خود را مورد تهدید قرار داده و کم کم محبت همسر آزار دیدهاش را از دست خواهد داد. بسیاری از زنها گمان میکنند وقتی همسرشان از خانوادهاش طرفداری میکند یا به خاطر حرف والدین اش، او را آزار میدهد یا وادار به انجام کاری میکند، مقصر خانواده همسر هستند. در حالی که این طور نیست. چه زن و چه مرد بالغ، باید بتواند بین همسر و خانواده اش تعادل ایجاد کند. باید بتواند بموقع آنها را به هم واگذارد و به موقع و بجا وارد موضوع شود. باید بتواند تعصب را کنار بگذارد وبا درک بیشتر و منطق غنی تر رابطه حسنه بین آن دو ایجاد کند. طرفداری بیجا از هر کس که باشد، موضع او را تضعیف میکند و باعث میشود دیگران به او بی اعتماد شوند. اگر دختر یا پسری نمیتواند بین خانواده و همسرش تعادل برقرار کند و با انصاف و عدالت وارد موضوع شود در واقع هنوز به بلوغ روانی و عاطفی نرسیده است و باید هر چه زودتر درمان شود و رشد کند. متاسفانه بسیاری از این همسران نابالغ وجود دارند که سالها با همین عدم بلوغ به زندگی مشترک ادامه میدهند و بهای این نابالغی شان را همسرو حتی فرزندانشان میپردازند.
عدم مشارکت دادن در تصمیمات مهم زندگی
زن و شوهر باید تا جایی که امکان دارد، در کارها با هم مشورت کنند و تصمیم گیریها را با توافق همدیگر انجام دهند. اگر تخصص هر دو آنها برای گرفتن یک تصمیم، اندک است و به حد نصاب اخذ یک تصمیم معقول و منطقی نمیرسد لازم است با متخصص موضوع مشورت کنند نه این که با خودخواهی، خواسته غیر منطقی خود را به دیگری تحمیل کنند. رفتارهای خودخواهانه، برای کسی که در دراز مدت قرار است با ما باشد حتی اگر به بیماری مبدل نشود، موجب دلخوری و کینه میشود. چنین دلخوری و کینهای برای رابطه ای که قرار است محبت آمیز باشد، آفت سنگینی به حساب میآید. متاسفانه فرهنگ برخی از آقایان و حتی تربیت آنان به گونه ای است که گمان میکنند باید به تنهایی تصمیم بگیرند و به تنهایی معاملات بزرگتر و مهم تر را انجام دهند و بدین ترتیب نه تنها به همسر خود احساس بد بی مصرف بودن یا نداشتن نقش مهم در زندگی را القا میکنند بلکه خود نیز از داشتن کسی که در جمع آوری اطلاعات مفید به آنها کمک کند محروم میکنند.
عدم حمایت و بی محبتی
بعضی وقتها خانمها غر میزنند، گله میکنند، ابراز ناراحتی و خستگی میکنند، میگویند توان انجام کاری را ندارند، یا از دست بچهها خسته شده اند و از این دست شکایات از آنها سر میزند. در بیشتر این مواقع همسران آنها شروع میکنند به ارائه راهکار و روش برای حل مسائل و مشکلات آنها. گاهی هم همسر را مورد قضاوت قرار میدهند. به او میخندند. میگویند آخر این هم کار است که تو از پس آن بر نمیآیی؟ در حالی که در بسیاری موارد خانمها نیاز به راهکارندارند. نیاز به روش و قضاوت ندارند. آنها نیاز به حمایت و محبت دارند. نیاز به تشویق و همدلی. نیاز به تایید و دلگرمی. اگر مردی این نیاز را درک نکند و بدان پاسخ ندهد و برعکس با تمسخر یا بی حوصلگی دائمی با آن برخورد کند، به تدریج پشتیبانی همسرش را از دست خواهد داد. همسرش با وجود داشتن شوهر احساس تنهایی و فرسودگی میکند. او از درد دل با همسر سر باز میزند و همه چیز را در خود فرو میخورد.
توجه به همسر، ضمانت خوشبختی
چندی پیش سوار تاکسی بودم. راننده تاکسی مرد محترمی بود که حدود 60 سال سن داشت. با این وجود بسیار سر حال و شاد بود. او با همه مسافران خوش اخلاق بود و با نرمی و شادی برخورد میکرد. یکی از مسافران از او پرسید با وجود ترافیک و شغلی که معمولا خستهکننده است او چطور میتواند شاد و سرحال باشد. جواب آقای راننده واقعا برایم جالب بود. او گفت که رمز موفقیت در زندگی را یافته است. مسافران مشتاقانه پرسیدند این رمز چیست؟ و او گفت من چهار فرزند دارم. دو دختر و دو پسر که همه تحصیل کرده هستند. در حالی که هرگز به درس و مشق آنها رسیدگی نکردهام. او گفت رمز موفقیت او این بوده که همیشه بشدت هوای همسرش را داشته و به او توجه و محبت خاص میکرده. رمز موفقیت او این بود که فقط و فقط نیازهای همسرش را برآورده میکرده و به او محبت و توجه زیادی داشته است. او گفت همسرش را همیشه خوشحال و راضی نگه میداشت و در عوض همسرش همیشه پر انرژی بوده و با تمام قوا به بچهها و منزل و هر کار دیگری رسیدگی میکرده است. او میگفت زنها تواناییهای موازی دارند و میتوانند چند کار را در منزل با هم مدیریت کنند. کافی است آنها را راضی و خوشحال وتحت توجه و محبت کافی نگه داری تا هر کاری از آنها بر بیاید. او معتقد بود اگر باطری قلب همسرتان را شارژ نگه دارید میتوانید با ارامش به کارتان رسیدگی و با خوشبختی زندگی کنید. چون همسرش از جان و دل، بقیه امور را سرپرستی خواهد کرد. به نظر من حق با اوست. رمز موفقیت او میتواند رمز موفقیت بسیاری از مردها باشد.
رکسانا خوشابی کارشناس ارشد مشاوره بالینی
منبع : سایت زیباشو