قرآن کریم می فرماید: (الَّذِینَ إِنْ مَکَّناهُمْ فِی الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلوة وَآتُوا الزَّکوة وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَـوا عَـنِ الْمُنْکَرِ وَللّهِ عاقِبَةُ الأُمورِ).(سوره حج، آیه41 )«آنان که هرگاه در زمین به آنان قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می دارند، و زکات می دهند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند پایان همه کارها از آن خداست».
بحث درباره شیوه حکومت اسلامی، شاخه ای از مباحث مربوط به امامت و پیشوایی پس از درگذشت پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) است و در حقیقت یکی از لازم ترین و ضروری ترین بحث های کلامی می باشد. از این جهت این نوشته جزء سلسله بحث های کلام منتشر می شود.
دانشمندان بزرگ شیعه، پیرامون شیوه حکومت پس از عصر پیامبر اسلام، کتاب های سودمندی نوشته و منتشر کرده اند و همگی به اتفاق آرا، نظر داده اند که پس از رحلت پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم)طرح حکومت اسلامی طرح «تنصیصی» بوده است نه «انتخابی» و «گزینشی»، یعنی حاکم اسلامی، و رئیس دولت را، باید خدا، تعیین کند و امت در تعیین رهبر اختیاری ندارد.
آنان با دلایل روشن و قاطع ثابت کرده اند که عالی ترین و صالح ترین حکومت در جهان، حکومتی است که رئیس آن از جانب خدا تعیین گردد، و امت در انتخاب او، نقشی نداشته باشند.
همچنان که ثابت کرده اند مصالح عالی اسلام و جامعه اسلامی در آن روز ایجاب می کرد، که شیوه حکومت، به صورت «تنصیصی» و «انتصابی» باشد نه انتخابی و گزینشی، و گوشه ای از این مصالح را در امور زیر می توان خلاصه کرد:
1.آیا رشد عقلی و علمی جامعه اسلامی در آن روز به پایه ای رسیده بود که بتواند بزرگ ترین میراث الهی (دین) را از گزند حوادث یعنی از تحریف خائنان، از بروز مکتب های باطل و متضاد که هر کدام برای خود از قرآن و حدیث، دلیل دارند، و... صیانت کند؟ یا این که برای صیانت دین، نگهبان و مراقبی لازم بود که اصول و فروع و معارف و عقاید آن را از تحریف و تأویل حفاظت نماید؟ و به عنوان محور حق و باطل شناخته شود و شناخت چنین فردی نگهبان و مراقب که از تربیت الهی برخوردار بود،و جز با تعیین امکان پذیر نیست.
2.آیا اطلاعات و آگاهی امت از کتاب و سنت و فروع و اصول و کلیه نیازمندی های انسان تا روز رستاخیز به حدی رسیده بود که آنان را از وجود امام معصوم و مطلع که علم و عصمت او بسان علم و اطلاع و عصمت پیامبر باشد، بی نیاز سازد، یا پس از درگذشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)به چنین امام آگاه و معصوم نیاز شدیدی داشتند؟
4.آیا رشد فکری و قدرت دفاع منطقی امت از حریم عقاید به پایه ای رسیده بود که از حریم اسلام دفاع کنند و به سؤالات و مناقشات یهود و نصاری پاسخ بگویند؟
5.آیا در یک جامعه قبیله ای (که مردم از خود رأیی ندارند، بلکه تابع شیخ و رئیس قبییله هستند به گونه ای که اگر رئیس رأی داد، همه بدون چون و چرا رأی می دهند);ـ در چنین جامعه ای ـ دموکراسی معنی دارد که پیامبر بعد از وفات خود حکومت را به مردم واگذار کند تا با حریّت و آزادی، رهبر خود را انتخاب کنند یا برای چنین جامعه ای تعیین رهبر آن هم از طریق پیامبر معصوم که از خدا الهام می گیرد; مقرون به صواب و واقع بینی است؟
6.هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چشم از جهان پوشید، مثلث خطر، نظام اسلامی را تهدید می کرد.
1.امپراتوری ایران از جانب شرق
2.امپراتوری روم از جانب غرب
3.ستون پنجم یعنی منافقان در داخل
این از یک طرف، از طرف دیگر واگذاری تعیین حاکم به مردم، و این که مردم پس از درگذشت رهبر بزرگ، از طریق مراجعه به آرا، رهبر تعیین کنند، خود مشکل زا و اختلاف انگیز بود.
در این صورت، مصالح اسلام و حفظ وحدت کلمه مسلمانان، و بسیج کردن همگان برای دفاع از خطرات داخلی و خارجی، ایجاب می کرد که با تعیین رهبر به اختلاف احتمالی پایان بخشد، تا آنان فقط با یک مشکل روبه رو شوند و آن خطر هجوم دشمن، و مشکل دوم، آنان را به خود مشغول نسازد و دچار اختلاف داخلی نشوند.
روی این علل و مصالح، دانشمندان شیعی، حکومت اسلامی را پس از پیامبر، کاملاً تنصیصی تلقی کرده اند که امت در قبول و رد رهبر دینی و جانشن پیامبر، اختیاری ندارند.[1]
شیوه حکومت در عصر غیبت
خن در این رساله فشرده درباره طرح حکومت اسلامی در دوران وجود امام معصوم و منصوص از جانب خدا نیست، بلکه سخن درباره زمانی است که امام معصوم در پس پرده غیبت به سر می برد و به عللی دسترسی به وی امکان پذیر نیست، در این دوران باید دید شیوه حکومت اسلامی چگونه است؟
آیا می توان گفت که اسلام پیرامون همه چیز سخن گفته است ولی درباره شیوه حکومت اسلامی در عصر غیبت امام، سخن نگفته است؟
آیا احکام و حقوق اجتماعی و سیاسی و قوانین جزایی و کیفری آن منسوخ شده است؟
یا این که به حکم جاودانی بودن آیین اسلام تا روز رستاخیز، احکام آن باقی و جاودانی است اگر راستی به خاتمیت و جاودانی بودن این آیین، ایمان داریم باید مسئول این احکام را در زمانی که امام منصوصی از جانب خدا در دسترس نباشد، بشناسیم.
مسأله رهبری در اسلام و تعیین شیوه حکومت از بحث های لازم و ضروری است که بدون روشن شدن این نقطه در دو عصر (عصر حضور امام، و عصر غیبت او) نمی توان واقعیت جاودانی این آیین را لمس و درک کرد زیرا آیینی می تواند ابدی و جاودانی باشد که ضامن اجرای جاودانی داشته باشد، و بدون چنین ضمانت اجرایی، وضع قانون به شکل ابدی کاری لغو و بیهوده است.
جای تأسف است که در طول قرون درخشان تاریخ اسلامی، درباره تمام موضوعات، کتاب های فراوانی نوشته شده است حتی درباره فضایل و مناقب خلفایی مانند معاویه و یزید و خلفای بنی عباس و کنیزان و غلامان و مجالس شب نشینی و شرابخواری آنان با زنان طناز و ماهرو و... کتاب های گوناگونی به رشته تحریر درآمده است.[2] ولی هرگز درباره شیوه حکومت اسلامی و احکام و وظایف حاکم و دیگر مباحث مربوط به زمامداری، کتاب جامع و کافی تألیف نگردیده است.
در میان دانشمندان اهل تسنن، برخی که دارای اندیشه ای بلند و از نویسندگان پر شور و هدفی بوده اند، در قرون نخست اسلامی، کتاب هایی در این زمینه نوشته اند که می تواند شیوه های حکومت جاری آن زمان را روشن سازد.[3] نه واقعیت حکومت اسلامی و شیوه های راستین آن را.
دانشمندان شیعه که پیوسته در اقلیت و تقیه به سر می برده اند کمتر به این مسأله پرداخته اند، اگر هم خواسته اند به مسائل مربوط به حکومت وارد شوند موضوعاتی از قبیل «جوایز سلطان جائر»، «تصدی از جانب حاکم ستمگر»، را عنوان کرده اند تو گویی مقدر است که پیوسته ظالم بر ما حکومت کند و هیچ گاه نباید به فکر طرح حکومت عادل و دادگر باشیم که حکومت او مورد رضای خدا باشد تا به بیان خصوصیات و شرایط آن بپردازیم.
پیروان امامان معصوم(علیهم السلام) به نام شیعه امامی، پیوسته در دل جوامع اسلامی به صورت یک اقلیت ستمدیده زندگی می کردند. حکومت ها از وجود عالمان و محققان این گروه کمک نمی گرفتند، زیرا از نظر فکری با آنها موافق نبودند.
از آنجا که پیوسته از طرف حکومت ها در فشار بودند و امیدی به تشکیل حکومت مورد علاقه خود نداشتند، ـ لذا ـ کمتر به مسائل حکومتی پرداخته و بیشتر به بیان وضع موجود و تکالیف خود در برابر حکومت های جائر می پرداختند. از این جهت این بخش از فقه شیعه از رشد قابل ملاحظه ای برخوردار نیست هر چند جسته و گریخته در لابلای فقه اشاراتی به مسائل حکومت اسلامی هست.
در این فاصله هر چند در برخی از نقاط، دولت های شیعی تأسیس گردید مانند دولت حمدانی ها و فاطمی ها و... ولی چون پایه گذاران برخی از آنها اثناعشری نبودند، و برخی دیگر دولت مستعجل داشت، اندیشمندان شیعه توفیق نیافتند که پیرامون حکومت اسلامی و ضوابط و ویژگی های آن به بحث و گفتگو بپردازند.
برخی از امیران مغول مانند«خدابنده» رسماً از مذهب شیعه ترویج می کردند، و اصرار میورزیدند که علمای شیعه را از اقطار جهان دور خود گرد آورند ـ مع الوصف ـ هیچ یک از این حکومت ها رنگ و قیافه حکومت اسلامی نداشت.
در آغاز، قرن دهم با ظهور دولت صفویه جامعه شیعه در کشور پهناور ایران از قدرت فوق العاده ای برخوردار گردید و تشیع مذهب رسمی مملکت اعلام شد. مع الوصف، در هیچ یک از این دوره ها اندیشمندان شیعه پیرامون حکومت اسلامی، به بحث و گفتگوی جامع که پاسخگوی همه پرسش ها باشد، نپرداختند.
رسوبات انزوای قرون گذشته سبب شد که آنان حتی در موقع بسط قدرت به فکر احیای ضوابط و معیارهای حکومت اسلامی نیفتند، و برای تشکیل دولت صد در صد اسلامی قیام نکنند، و شاید هم احساس می کردند که اگر با قدرت های موجود، درگیر شوند، و اصرار ورزند که آنان بر طبق موازین و معیارهای اسلامی رفتار نمایند همین حکومت موقت که حافظ شعار و آرم تشیع هست نیز دستخوش حوادث شود و از بین برود و سرانجام کار به جنگ داخلی، و خونریزی بکشد.
قرن چهاردهم اسلامی، قرن آزادی ملت ها
قرن چهاردهم اسلامی، عصر طلوع خورشید آزادی بود. در این قرن، ملت های دربند، به تدریج آزاد شده و آزادی و استقلال خود را بازیافتند هر چند این آزادی ها به حد کمال خود نرسیده بلکه در مسیر شکوفایی قرار گرفته است.
کوشش های ثمربخش مجاهد بزرگ مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی و موضع گیری های سرسختانه وی در قبال حکومت های غربی، شرق و شرقیان را تکان داد، و سبب شد که ملل اسلامی، به سوی ارزش های راستین آیین خود باز گردند، و به عمر حکومت های خودکامه، خاتمه بخشیدند و به فکر تأسیس حکومت های اسلامی افتادند.
در آغاز قیام ملت شریف ایران برای تبدیل استبداد به مشروطیت، فقیه بزرگ اسلام، مرحوم آیة اللّه نائینی کتاب ارزنده ای درباره حکومت اسلامی نوشت و در سال 1327قمری برابر با 1288شمسی، به نام «تنبیه الامة وتنزیه الملّه» منتشر ساخت و مراجع بزرگ اسلام مانند مرحوم آیة اللّه خراسانی، و آیة اللّه مازندرانی بر آن تقریظ نوشتند.
چیزی نگذشت که بار دیگر، استبداد،چهره کریه خود را نشان داد، و حکومت نیم بند مشروطه به دیو استبداد تبدیل گردید. و از امیدها و آرزوها کاست.
در اواخر این قرن، قیام شجاعانه و قاطعانه رهبر بزرگ انقلاب اسلامی، مرجع بزرگوار اسلام حضرت آیة اللّه العظمی امام خمینی ـ دامت برکاته ـ سبب شد که بار دیگر بارقه امید و آزادی در دل ها جرقه زند، و ملت شریف ایران برای به دست آوردن حقوق انسانی و اسلامی خود قیام کند، و خواستار برقراری حکومت اسلامی گردد.
پیش از پیاده کردن طرح، آشنایی به خطوط اساسی آن، از واجبات و ضروریات بود، از این جهت استاد بزرگوار هنگام اقامت خود در «نجف اشرف» کتابی پیرامون حکومت اسلامی، نوشته و منتشر ساختند، و دیگران را برای تشریح مباحث مربوط به حکومت اسلامی تشویق فرمودند.
پس از انقلاب اسلامی و کمی پیش از آن، از طرف افراد با فضیلت، در این زمینه طرح هایی ارائه گردید که هر کدام می تواند، بُعدی از ابعاد حکومت اسلامی را، روشن سازد.
اینک نگارنده نیز در این صفحات به اتکای آیات و احادیث و تجزیه و تحلیل های عقلی، طرحی را ارائه می دهد که شاید دارای نکات قابل توجهی باشد که به ضمیمه دیگر طرح ها، بتواند نیمرخی از سیمای حکومت اسلامی را ترسیم کند. در این طرح ممکن است کاستی ها وجود داشته باشد. امید است که با تذکر دوستان اندیشمند برطرف گردد. نگارنده برای پذیرش هر نوع انتقاد، آماده است.[4]
پی نوشت ها
[1] برای آگاهی از این علل و مصالح به کتاب «پیشوایی از نظر اسلام» از همین قلم، صفحات 49ـ 147 مراجعه بفرمایید.
[2] از باب نمونه به کتاب (الاغانی فی أنواع الألحان والأصوات) نگارش ابوالفرج علی بن الحسین، محمد اصفهانی بغدادی که در 356 درگذشته است; مراجعه کنید.
[3] مانند الأحکام السلطانیه، تألیف ابوالحسن علی بن محمد ماوردی متوفای سال 450، این کتاب برای بار دوم در سال 1386ق چاپ شده است. الأحکام السلطانیه، نگارش ابویعلی محمد بن الحسین الفراء، متوفای سال 458ق. الاموال، نگارش حافظ ابوعبیده قاسم بن سلام، متوفای سال 224، که در سال 1388 ق منتشر شده است.
[4] نویسنده پس از این رساله بحث های گسترده ای پیرامون حکومت اسلامی انجام داده و به دو زبان منتشر شده است: «معالم الحکومة الإسلامیة» به قلم آقای خوشنویس و «مبانی حکومتی اسلامی» به قلم آقای الهامی.