چکیده:
یکی از برترین زنان با شخصیت در جهان اسلام حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هستند، بر آن شدیم هر چند مختصر برخی از این ویژگیهای شخصیتی را برای تشنگان معارف اسلامی توصیف کنیم. باشد که مقبولشان افتد.
کلید واژه:
خدیجه (سلام الله علیها)، ویژگیها، شخصیت.
مقدمه:
ما انسانها دارای دو جنبه هستیم: شخصی و شخصیتی. در جنبه شخصی غالب شبیه یکدیگریم، برای رفع تشنگی و گرسنگی آب و غذا میخوریم، لباس میپوشیم ...
لیکن در جنبه شخصیتی با یکدیگر متفاوتیم. برخی دارای شخصیتهای مثبت، فعال و معنوی هستیم، بلعکس برخی دارای شخصیتی منفی، پوچ، بی هویت...
کسانی که دارای شخصیتهای مثبت وبرترند، میتوانند بر افراد دیگر تأثیر بگذارند، و همیشه زندگیشان سرمشق دیگران، و شایستهی مطالعه و تحقیق است.
از جمله این افراد برتر و مناسب برای الگو شدن حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هستند.
در این مقاله به دنبال بیان برخی از ویژگیهای شخصیتی این بانو در مسیر زندگی مشترکش با رسول خدا (صلوات الله علیه واله) هستیم.
1- به یاد خدا بودن.
دعا یا خواندن عاشقانه و خالصانه و پرشور خدا و راز و نیاز با آن سرچشمهی زندگی و زیبایی و قدرت، نوعی پرستش و برترین نوع یکتاپرستی است به همین جهت دعا و نیایش در زندگی دوستان خدا جایگاه پرفرازی دارد آنان به دعا خو میگیرند و با مناجات پرشور و شعور تا عرش خدا راه مییابند با آن به اوج آرامش میرسند و گمشده ی دل ناآرام خود را در آن مییابند و آن را دانشگاه آزادگیها و بی نیازیها و استقلالها و برازندگیها و خودسازیها میبینند.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) دائماً به یاد خدا بودن و ذکر خدا را میگفتند و سرآمد زنان نیایشگر بود و حتی ایشان دو حرز مخصوص خود داشتند و مرتباً آن ذکرها را زمزمه میکردند از جمله: «بسم اللهَ الرَّحمنِ الرَّحیم؛ یاحَیُّ یا قَیّوم، بِرَحْمَتِکَ اَسْتَغیثُ فَأغِثنی، وَلا تَکِلْنِی اِلی نَفْسی طَرْفَةَ عَیْنٍ اَبَداً، وَ اَصْلِحْ لِی شَأنِی کُلَّهُ.»؛ «به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر! ای خدای زنده و استوار! به رحمتت پناهنده شدم. به من پناه بده و مرا هرگز به اندازهی یک چشم برهم زدن به خودم وانگذار، همهی حال و زندگی من را سامان ببخش.».
و دومین حرز ایشان: «بسم اللهَ الرَّحمنِ الرَّحیم؛ یا اللهُ یا حافِظُ یا حَفیظُ یا رَقیبُ»؛ «به نام خداوند بخشندهی بخشایشگر! ای خدا! ای نگهبان، ای نگهدارندهی مراقب و پاسدار.»(1)
این بانو میدانست که زندگی که با یاد خدا باشد شیرین، زیبا و دلنشین و همراه با آرامش است این ارتباط و یاد خدا مسلماً یک طرفه نیست، این خداست که به یاد بندهاش است و بنده هم به فضل الهی از خدا تمسک میگیرد، این ارتباط دو طرفه در زندگی خدیجه (سلام الله علیها) در روایتی خیلی زیبا بیان شده:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی که در شب معراج جبرئیل من را به سوی آسمانها برد، هنگام مراجعت به جبرئیل گفتم: «هَلْ لَکَ مِنْ حاجَةٍ؟»؛ «آیا حاجتی داری؟».
جبرئیل گفت: «حاجَتی اَنْ تَقْرَاَ عَلی خَدیجَة مِنَ اللهِ وَمِنّی السَّلام... »؛ «حاجت من این است که سلام خدا و سلام من را به خدیجه (سلام الله علیها) برسانی.».
پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی که به زمین رسید، سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه (سلام الله علیها) رساند، خدیجه (سلام الله علیها).
گفت: «اِنَّ اللهَ هُوَ السَّلامُ، وَ مِنْهُ السَّلامُ، وَاِلَیهِ السَّلامُ، وَ عَلی جِبرئیلَ السَّلامُ»؛ (2) «همانا ذات پاک خدا سلام است و از اوست سلام و سلام به سوی او باز میگردد و بر جبرئیل سلام باد.».
همراهی خدیجه (سلام الله علیها) با پیامبر صلی الله علیه و آله و دیدن معجزات و نشانههایی از حضرت، این ارتباط و به یاد و در ذکر خدا بودن را قطعاً محکمتر میکرد، چرا که بانویی که حاضر میشود همهی ثروت و جان و مال خود را در راه خدا بدهد و از همهی هستیاش بگذرد، نشان دهندهی ارتباط بسیار عمیق و محکم او با خداست، در روایت آمده پیامبر صلی الله علیه و آله در حضور خدیجه (سلام الله علیها) از نیروی ولایت خود استفاده و میخواستند دو چشمان زن نابینایی را شفا دهند، به همین جهت به آن زن نابینا گفتند: «قطعاً دو چشمان تو باید سلامتی خود را بدست آورند.».
در این لحظه خدیجه (سلام الله علیها) چون هم خود زنی با خدا بود و میدانست پیامبر هم در نزد خدا دارای مقامی بالاست با قاطعیت گفت: «هذا دُعاءٌ مُبارَکٌ»؛ (3) «این بینایی، نتیجهی دعای پربرکت پیامبر صلی الله علیه و آله است.».
2- شجاعت و کفایت.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) دارای امتیازات و ویژگیهای شخصیتی بالایی بودند که موجب معنویت و مقدس بودن این زندگی بود از جمله فداکاریهای شجاعانه و کفایت قهرمانانه هایش که مانند یاری مخلص و توانا با ایثاری کامل، از پیامبر صلی الله علیه و آله حمایت میکرد و مایهی آرامش و شادی قلب پیامبر صلی الله علیه و آله بود او همراه و همپای پیامبر صلی الله علیه و آله درگذر زمان پیش میرفت، دردها و رنجها را شهامت مندانه به جان خرید و شجاعانه ایستادگی کرد و از روز آشنایی با پیامبر صلی الله علیه و آله تا بعثت و از بعثت تا گرایش به اسلام، و از آغاز مخالفت زور مداران با پیامبر و پیام او تا اوج فشار و درد منشی دشمن و تا محاصرهی همه جانبه و تبعید، همیشه و همه جا از مال و جان و اعتبارش مایه گذاشت و از پشتیبانی نهضت و پیشوای آن دریغ نکرد و لحظهای از برق شمشیرها نترسید و با همهی وجود نشان داد در راه عدالت.
خالصانه و شهامت مندانه در برابر بیداد میایستد و از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای فریبکار و ستم پیشهای نمیهراسد. از جملهی نمونههای شجاعت این بانو در زندگی در قالب داستان عبارتند از:
- سالهای آغاز بعثت بود، خدیجه (سلام الله علیها) میگوید:
پیامبر صلی الله علیه و آله از غار حرا به خانه برگشت، ولی بسیار ناراحت بودند، پرسیدم: «مَاالذّی اَرَی بِکَ مِنَ الکابَة وَ الحُزنِ مالَمْ اَرَهُ نیکَ مُنْذُ صُحْبَتی؟»؛ «ای پیامبر نشانههای اندوه را در چهرهات میبینم که هرگز از ابتدای زندگی مشترک تا حال تو را این طور محزون ندیده بودم علت چیست؟».
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود «یَحْزُنُنِی غیْبَةُ عَلِیِّ.»؛ «ناپدید شدن علی علیه السلام من را نگران کرده است.»علی علیهالسلام از من جدا شد و معلوم نیست در کجاست [ماجرا از این قرار بود که عدهای از مسلمانان بر اثر دوری از گزند یورش مشرکین پراکنده شده بودند در این میان بین حضرت علی علیهالسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز جدایی افتاده بود].
خدیجه (سلام الله علیها) به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: «برشترم سوار میشوم و به جستجوی علی علیهالسلام میپردازم تا به او برسم، مگر اینکه مرگ بین من و او فاصله بیندازد.».
خدیجه (سلام الله علیها) با شجاعت تمام سوار بر شتر خود شد و در کنار کوههای مکه به جستجو ادامه میداد. ناگهان در تاریکی، قیافهی شخصی را دید، به او سلام کرد تا از صدای جواب سلام بفهمد که آیا او علی علیهالسلام است یا شخص دیگری است.
او علی علیهالسلام بود گفت: «و علیک السَّلامُ ...و بر تو باد سلام، آیا تو خدیجه (سلام الله علیها) هستی؟».
خدیجه (سلام الله علیها) گفت: آری، و بعد شترش را خواباند و به علی علیهالسلام گفت: «پدر و مادرم به فدایت، سوار شتر شو.».
علی علیهالسلام فرمود: «تو از من سزاوارتر هستی که بر شتر سوار شوی، پیش پیامبر صلی الله علیه و آله برو و به او خبر بده تا من بیایم.».
خدیجه (سلام الله علیها) به خانه رسید، دید پیامبر صلی الله علیه و آله در کناری ایستاده و دست به سینهاش میکشد و سه بار این دعا را میخواند: «اَللَّهُمَ فَرِّج هَمّی وَ بَرِّد کِبَدِی بِخَلیل عَلِیِّ ابْنُ اَبی طالبٍ.»؛ (4) «خدایا! اندوهم را برطرف کن و دلم را به دیدار خلیل و دوستم علی علیهالسلام خنک کن.».
خدیجه (سلام الله علیها) به پیامبر گفت: «خداوند دعایت را مستجاب کرد، بر تو مژده باد.».
پیامبر صلی الله علیه و آله با شنیدن این مژده بلند شد و دستهایش را به سمت آسمان بلند کرد و یازده بار گفت: «شُکراً لِلْمُجیب، شُکراً لِلْمُجیب... »؛ (5) «از درگاه خداوند اجابت کنندهی دعا، شکر و سپاسگزاری میکنم.».
- از نمونههای دیگر شجاعت خدیجه (سلام الله علیها) :
در سال ششم یا پنجم بعثت بود، که این آیات بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد، که: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ، إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ، الَّذینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»؛ (6) «پس تو به صدای بلند آنچه مأموری به خلق برسان و از مشرکان روی بگردان. همانا ما تو را از شرّ تمسخر و استهزا کنندگان مشرک محفوظ میداریم. آنان که با خدای یکتا خدایی دیگر گرفتند بزودی خواهند دانست.».
به خاطر همین رسول خدا صلی الله علیه و آله در مراسم حج بر بالای کوه صفا رفت، با ندایی بلند سه بار فرمود: «یا اَیُّها النّاسُ اِنِّی رَسُولُ اللهِ رَبُّ العالَمین»؛ «ای مردم! من رسول خداوند پروردگار جهانیان هستم.».
مردم به سوی آن حضرت آمدند و متوجه او شدند، سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بالای کوه مَرْوه رفتند و دستش را بر گوششان گذاشتند و سه بار با صدای بلند فرمود: «یا اَیُّها النّاسُ اِنِّی رَسُولُ اللهِ»؛ (7) «ای مردم! من رسول خدا هستم.».
در این هنگام بت پرستان با چهرهی خشم آلودی به او نگاه میکردند، ابوجهل آنچنان سنگی به سوی آن حضرت انداخت، که بین دو چشمانش شکست، سایر مشرکین هم به دنبال ابوجهل به آن حضرت سنگ پرتاب میکردند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله با عجله به طرف کوه رفتند، و بر بالای آن به سنگی تکیه دادند، مشرکین باز هم به دنبال رسول خدا بودند و به هر طرف میدویدند. در این هنگام مردی پیش حضرت علی علیهالسلام [در آن هنگام حدود سیزده سال داشت] آمد و گفت: «محمد صلی الله علیه و آله کشته شد.».
حضرت علی علیهالسلام سراسیمه به خانهی خدیجه (سلام الله علیها) رفت و در را کوبید، خدیجه (سلام الله علیها) پشت درآمد و فرمود: کیست؟ علی علیهالسلام گفت: من هستم.
خدیجه (سلام الله علیها) پرسید: محمد صلی الله علیه و آله کجاست؟
علی علیهالسلام گفت: خبر ندارم، ولی شنیدم که مشرکین او را سنگ باران کردهاند. حالا نمیدانم که او زنده است یا کشته شده است؟ مقداری آب و غذای «حیس» (که یک نوع حلوا بود از خرما و روغن و آرد درست میشد) به من بده و با من بیا تا به دنبال او برویم که مسلماً آلان تشنه و گرسنه است.
خدیجه (سلام الله علیها) غذا و آب را برداشت و از خانه بیرون آمد و همراه علی علیهالسلام به طرف کوه حرکت کردند تا به کوه رسیدند، حضرت علی علیهالسلام به خدیجه (سلام الله علیها) فرمود «تو به طرف درهی کوه برو و من به بالای کوه میروم.».
علی علیهالسلام فریاد زد: «ای رسول خدا صلی الله علیه و آله جانم به فدایت کجا هستی؟ و در کدام گوشه افتادهای؟».
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هم با آهی میگفت: «مَنْ اَحَسَّ لِیَ النَّبِیِّ المُصطَفی؟ مَنْ اَحَسَّ لِیَ الرَّبیعَ المُرتَّضی؟ مَنْ اَحَسَّ لِیَ المَطرودَ فِی الله؟ مَنْ اَحَسَّ لِیَ اَبَالقاسِمِ»؛ «چه کسی از پیامبر برگزیده برای من خبر می آورد؟ چه کسی از بهار پسندیده به من اطلاع میدهد؟ چه کسی از آن شخصی که در راه خدا رانده شده من را آگاه میکند؟ چه کسی از ابوالقاسم من را با خبر مینماید!؟».
در این لحظه جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد، وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله او را دید اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود: «میبینی که قوم من با من چه کردند؟ من را تکذیب کردند و از جامعه راندند، به من حمله کردند.».
جبرئیل عرض کرد: «ای محمد! دستت را به من بده» و بعد دست آن حضرت را گرفت و او را به بالای کوه نشاند و فرش مخملی بهشتی از زیر پرش بیرون آورد و آن را بر زمین کوه انداخت و پیامبر صلی الله علیه و آله را روی آن نشاند و بعد فرشتگان مقرب هرکدام پس از دیگری به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله میآمدند و از او اجازه خواستند، تا مشرکین را نابود و هلاک کنند، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من به عنوان عذاب رسانی مبعوث نشدهام، بلکه به عنوان رحمت برای جهانیان برانگیخته شدهام: «دَعُونِی وَ قَوْمِی فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ»؛ «من و قومم را به خود واگذارید، آنها ناآگاه هستند.».
در این هنگام جبرئیل به حضرت خدیجه (سلام الله علیها) نگاه کرد که در کوه به دنبال گمشدهی خود است، به رسول خدا عرض کرد: «من ربّها وَ منّی السَّلامُ، وَبَشّرها بَیتٍ فِی الجَّنَة مِن قَصبٍ لاضَحبٍ فِیه وَ لانَصبٍ.»؛ «آیا به خدیجه (سلام الله علیها) نگاه نمیکنی که فرشتگان آسمان از گریهی او گریه میکنند، او را صدا بزن، و سلام من را به او برسان، به او بگو خداوند به تو سلام میرساند، و او را مژدهی بهشت.
بده که در آن خانهای از یک قطعهی بلورین ساخته شده و آراسته به طلا است، و در آن هیچ گونه زنج و نگرانی نیست.».
پیامبر صلی الله علیه و آله خدیجه (سلام الله علیها) را دید و او را صدا زد، در حالی که از صورت پیامبر صلی الله علیه و آله خون روی زمین میریخت و پیامبر آن خونها را پاک میکرد. خدیجه (سلام الله علیها) وقتی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک شد و چهرهی خون آلود او را دید با آهی جان کاه گفت: «پدر و مادرم به فدایت، بگذار قطرات خون چهرهات بر زمین بریزد.».
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «میترسم، پروردگار زمین بر اهل زمین غضب کند.».
وقتی که شب شد، پیامبر صلی الله علیه و آله از فرصت استفاده کردند و همراه علی علیهالسلام و خدیجه (سلام الله علیها) به خانه رفتند خدیجه (سلام الله علیها) در خانهی خود، آن حضرت را در حجرهای که دیوارهایش با سنگ ساخته شده بود، قرارداد و سقف آن را با تخته سنگهایی پوشاند و در روبه روی آن حضرت ایستاد و او را در جامهاش پنهان کرد.
مشرکین آمدند و به سوی جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله سنگ میانداختند، و از هر طرف سنگ میآمد، دیوارها و سقف سنگی محل پیامبر، مانند سپر، مانع از آمدن سنگها میشد و آن سنگهایی که از طرف روبه رو میآمدند، خدیجه (سلام الله علیها) با شجاعت و شهامت بسیار خود را سپر آن سنگها قرار میداد تا به بدن نازنین همسرش پیامبر صلی الله علیه و آله برخورد نکند در این هنگام خدیجه (سلام الله علیها) فریاد میزد: «ای گروه قریش! آیا زن آزاد را در خانهی خود سنگ باران میکنید؟».
وقتی که مشرکین این فریاد را شنیدند، منصرف شدند و از آنجا رفتند.
فردای آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه خارج شد و کنار کعبه رفت و در آنجا نماز خواند و به راز و نیاز با خدا پرداخت. (8)
3- حیا و عفت.
عفت، یکی از صفات نفسانی است که شهوت نیروی سرکش را مهار میکند. عفت و حیا، تمام.
حرکات و سکنات و گفتار و قلم انسان را کنترل میکند تا آنچه را که دلش میخواهد نکند و هرچه را نفسش اراده کرد به قلم و زبان نیاورد و انجام ندهد. این حالت پسندیدهی روحی و روانی و این منش مترقی از ویژگیهای انسان خردمند و خردورز است، از عوامل مهم و مؤثر روانی و مردمی در جلوگیری از قانون گریزی و مرز شکنی و خودکامگی و خودسری است و از راه کارها و ابزارهای لازم برای ساختن جامعه و تمدن و محیط و شرایط و فضای اجتماعی و سیاسی و قضایی و اقتصادی مطلوب برای تأمین حقوق و حرمت و آزادی و امنیت انسانها و باعث وجاهت و زیبایی و کرامت و آبروی فرد و جامعه و خانواده و نظام در برابر خدا، خویشتن، افکار عمومی، و تاریخ است.
در کل حیا برای هر انسانی نیکو است، اما در بانوان و زنان نیکوتر و پسندیدهتر است، این ویژگی شخصیتی در حضرت خدیجه (سلام الله علیها) نیز بسیار بارز و نمونه بود.
آن بانو در زندگیشان در برخورد با نامحرم همیشه از پشت پرده و حجاب صحبت میکردند، حتی در جلسهی خواستگاریشان، به نقل تاریخ از پشت پرده صحبت میکردند مگر جایی که با پیامبر صلی الله علیه و آله صحبتهای آخر را کردند. (9)
از نمونههای دیگر عفت و حیا، مخصوصاً در شبهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله نبودند، این بود که شبی که به امر الهی چهل شب را دور از همسر خود بودند، نوشته شده که این بانو سرخود را در هنگام شب میپوشاندند و پردهی در را می انداختند و در خانه را میبستند. (10)
اینها همه نشانههای عفت و حیاست، آن هم درزمان های جاهلیت و تیر و تاریک که چنین رفتارهایی را نمیتوان در شخصی سراغ گرفت.
از بارزترین نمونهی حیا و وقار خدیجه (سلام الله علیها) را میتوانیم در لحظات آخر زندگیشان پیدا کنیم. او در آن لحظه خود را از خدا طلبکار میدانست و نه از پیامبر صلی الله علیه و آله، به همین خاطر از پیامبر صلی الله علیه و آله خواست که دعایش را بدرقهی راه او کند، از درگاه الهی برایش آمرزش بطلبد و قبل از به خاک سپردنش لحظاتی خود پیامبر صلی الله علیه و آله در قبر او وارد و با نماز و دعایش آنجا را پر از برکت کند.
پس از آن یک تقاضای مادی از همسرش داشت ولی احساس شرم و حیا به او اجازهی مطرح.
کردن آن را نمیداد، به خاطر همین پیامبر صلی الله علیه و آله، خدیجه (سلام الله علیها) و دخترش فاطمه (سلام الله علیها) را تنها گذاشت و بیرون آمد، او به دخترش گفت: «یاحَبیبی وَ یاقُرَّةَ عَیْبنی! قَولی لابیک انَّ اَنّی تَقولُ اَنَا خائِفَةٌ مِنَ القَبراُریدُمِنکَ رَدائکَ الذّی تَلِبسُهُ حینَ نُزُولِ الوَحیُ تَکَفِّنُنِی فیه»؛ «هان ای محبوب مادر، نور چشمم، به پدر گران قدرت بگو، مادرم میگوید من از خانهی قبر، شب اول قبر و تنهایی در قبر نگرانم و میترسم، از شما تقاضا دارم یکی از جامههای خود را که به هنگام فرود فرشته ی وحی و دریافت پیام خدا و راز و نیازهای شبانه می پوشیدید، به من هدیه کنید تا پس از مرگ، بدنم را با آن کفن کنم.»(11)
فاطمه (سلام الله علیها) تقاضای مادر را به پدر گفت، و پیامبر صلی الله علیه و آله خواستهی یارش را انجام داد و بلافاصله ردایش را به فاطمه (سلام الله علیها) دادند و او هم آن ردا را با خوشحالی پیش مادر برد.
برای پیامبر صلی الله علیه و آله این لحظات بسیار سخت بود، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله به خدیجه (سلام الله علیها) خیلی علاقه داشت، خدیجه (سلام الله علیها) حتی در آخرین لحظات عمرش، حیا و عفتش، را که یکی از عواملی بود که گرمی و آرامش کانون خانواده و تداوم زندگی و عشق و علاقه به همسرش را بیشتر میکرد، حفظ کرد.
اصولاً نظام خانواده در اسلام بر پایهی حیا و عفت و ایمان و تقوا استوار شده، اگر زن دارای حجاب و حیا باشد، شوهرش هم دارای چشم پاک و آرامش خاطر او خواهد بود، اما اگر زنی از بیبندوباری جهان غرب تقلید کند، نه تنها کانون گرم خانواده را به هم میزند بلکه در جهنم ابدی و دائمی خواهد سوخت.
4- بخشندگی و سخاوت.
- نمونهی بارز بخشندگی و سخاوت خدیجه (سلام الله علیها) از همان زمانی که این پیوند مقدس شکل گرفت بیشتر به چشم میخورد، مخصوصاً آنجایی که به ورقه گفت: هرچه در دست من است از مال و عبد هبه کردم به محمد، هر طور که می خواهد تصرف کند، پس ورقه فریاد زد: ای جماعت عرب، خدیجه (سلام الله علیها) خودش و مالش و بنده هایش و تمام آنچه که در ملک اوست را به پیامبر هبه کرد.
- زهری میگوید: «خدیجه (سلام الله علیها) به پیامبر صلی الله علیه و آله انفاق کرد، 40 هزار، 40 هزار» (12)
- پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در مورد بخشش و بزرگی او فرمایشاتی دارند از جمله: «ما رَأیتُ مِنْ صاحِبَةٍ.».
لاَجیرٍخَیراً مِنْ خَدیجة، مالُنّا نَرْجِعْ اَنَا وَصاحِبی الاّ وَجَدْنا عِنْدَنا تُحْفَةً مِنْ طَعامٍ تَحْباَهُ لَنَا؛ (13) «من کارفرمایی پرمهرتر و حق شناس تر و بهتر از خدیجه (سلام الله علیها) نسبت به کارکنان و کارگزارانش ندیدم. هرگاه من و دوستم پس از کار، پیش او میرفتیم، میدیدیم غذایی گوارا برای ما آماده کرده و آن را به ما هدیه میداد و بزرگ من شانه و انسانی رفتار میکرد.».
- در جریان محاصرهی چندساله ی پیامبر به همراه یاران هاشمی و دیگران در درهی ابوطالب (شعب ابوطالب) یکی از عوامل پایداری پیامبر صلی الله علیه و آله و مردم با ایمان، بخشندگی و بزرگ منشی و سخاوت جناب ابوطالب و جهاد مالی خدیجه (سلام الله علیها) بود که گفتهاند: «واَنْفَقَ اَبوطالبٍ وَ خَدیجَةَ جَمیعَ مالَهُما»؛ (14) «ابوطالب و خدیجه برای نجات مردم، همهی ثروت و امکاناتشان را در این راه خرج کردند.».
- به راین اساس است که بسیار در تاریخ آمده: «کَفاها شَرَفاً فَوقَ شَرَفٍ اَنَّ الاِسلامَ لَمْ یَقُمْ اِلاّ بِمالِها وَ سَیْفَ عَلِیِّ بْن اَبی طالبٍ کَمارُوِیَ مُتَواتِراً»؛ (15) «همین افتخار و شرافت که برترین افتخار و شرافت است برای خدیجه (سلام الله علیها) بس که آیین اسلام پا نگرفت و کمر راست نکرد مگر با ثروت خدیجه (سلام الله علیها) و شمشیر علی علیه السلام چنان که این مطلب به طور متواتر (یعنی بسیار که موجب علم است) نقل شده است.».
پینوشتها:
1- سید بن طاووس حسنی، منهج الدعوات، ص 5؛ ابراهیم بن علی عامل کفعمی، مصباح کفعمی، ص 302؛ سید بن طاووس، الإقبال، ص 137.
2- طوسی، امالی طوسی، ص 175؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 529؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیرالقرآن.
ج 3، ص 493؛ محمد رضا قمی مشهدی، تفسیرکنز الدقائق و بحرالقرائب، ج 7، ص 349؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی معرفة الصحابه، ج 8، ص 102؛ محمدبن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی و ارشاد فی سیرة خیر العباد، ج 11، ص 157.
3- ابن مقازلی شافعی، مناقب الامام علی ابن البیطالب، ج 1، ص 83؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 18، ص 17.
4- ابوالقاسم فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص 547؛ سیلاوی، الانوارالساطعه من الغراءالطاهره خدیجة بنت خویلد، ص 348.
5- عمادالدین طبری، بشارت المصطفی، ص 217.
6- سوره حجر (15)، آیات 94 تا 96.
7- سیلاوی، همان، ص 159، برگرفته از بحارانوار، ج 18، ص 241.
8- محمدباقرمجلسی، همان، ج 18، ص 243؛ محمدصادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیرالقرآن بالقرآن، ج 16، ص 248؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه، ج 6، ص 86؛ ابن حجرعسقلانی، همان، ج 8، ص 102؛ احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، ج 6، ص 25؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، همان، ج 7، ص 148؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج 1، ص 508.
9- سیلاوی، همان، ص 100؛ محدث نوری، مستدرک وسائل الشیعه، ج 14، ص 203؛ محمدباقرمجلسی، همان، ج 16، ص 69؛ ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 2، ص214.
10- علی بن یوسف حلی، العدد القویة، ص 219؛ سیلاوی، همان، ص 127.
11- سیلاوی، همان، ص 375؛ ذبیح الله محلاتی، همان، ج 2، ص 203.
12- محمدالحسون، اعلام النساء، ص 321.
13- ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج 1، ص 64؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 1، ص 211؛ بیهقی، دلائل النبوة، ج 1، ص90.
14- قطب الدین راوندی، همان، ج 1، ص 85؛ محمدباقرمجلسی، ج 19، ص16.
15- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال من فضل النساء، ج 3، ص 77.
ادامه دارد...