ماهان شبکه ایرانیان

چه کسانی شفاعت می شوند؟

مقدمه :   مسأله ی شفاعت از جمله مسائلی است که سابقه ی آن در عالم اسلام به عصر نزول قرآن باز می گردد

چه کسانی شفاعت می شوند؟

چه کسانی شفاعت می شوند؟

مقدمه :
 

مسأله ی شفاعت از جمله مسائلی است که سابقه ی آن در عالم اسلام به عصر نزول قرآن باز می گردد. قرآن کریم به عنوان اصلی‌ترین مرجع و منبع جهان بینی اسلامی در آیات مختلفی به مسأله ی شفاعت پرداخته است. سخنان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز حاکی از اهتمام آن حضرت در ترویج اعتقاد به شفاعت در بین امت است. با همه ی اهمیتی که شفاعت ـ به عنوان یکی از آموزه‌های امید بخش مکتب اسلام ـ دارد، امروزه تفسیرها و فهم های غلط پیرامون این آموزه ی اصیل و کارآمد، منجر به بروز مسلک های اخلاقی و عرفانی منحرف و حتی شبهات اعتقادی گوناگونی شده است که برخی از این شبهات توسط دشمنان دین، اسلام و تشیع مطرح می شوند. شبهاتی که در آن‌ها سعی شده است با تعریف نادرستی از شفاعت و مشمولان آن، اسلام و تشیع به عنوان آیین و مذهبی ضد عقلانی معرفی گردد. علاوه بر آن امروزه در بین معتقدان به دین و مذهب، ترویج اندیشه‌ها و باورهای غلط از شفاعت منجر به نفی مسئولیت پذیری، کم رنگ نمودن تکالیف الهی و کم توجهی نسبت به سؤال و جواب قبر و برزخ، مواقف قیامت، میزان، صراط و حساب روز جزا شده است. در این مقاله بر آن شده‌ایم تا با بررسی «مشمولین شفاعت» از منظر قرآن و عترت، تفسیرهای غلط و ذوقی از شفاعت را نقد کرده و به درک حقیقت این باور ارزشمند نائل گردیم.

چکیده :
 

مسأله شفاعت و به خصوص مشمولین شفاعت از جمله مسائلی بوده‌اند که از طرفی همواره مورد توجه دینداران واقع شده است و از سوی دیگر همواره شبهات و سؤالات بسیاری از سوی شکاکان درباره ی آن طرح گردیده است. در این میان تفاسیر غلط از شفاعت و مشمولین آن منجر به ترویج نوعی روحیه ی مسئولیت گریزی در شریعت گردیده است. در این مقاله سعی شده است تا با بهره مندی از منابع اولیه اسلامی یعنی کتاب و سنت پاسخ صریحی به این سؤال مهم داده شود که مشمولین شفاعت چه کسانی هستند و در این راستا به این نتیجه رسیده‌ایم که شفاعت آموزه‌ای معقول بوده و شامل حال مؤمنین نادم از گناه می‌باشد.

کلید واژه :
 

شفاعت، مشمولین شفاعت، محبت اهل بیت، ندامت، توبه، گناهان کبیره.

پیشینه ی تاریخی مسأله ی شفاعت :
 

پیشینه ی مسأله ی شفاعت به نزول قرآن کریم باز می گردد و به خاطر طرح این مسأله در قرآن و روایات، از همان آغاز، مسأله ی شفاعت مورد توجه محدثین، مفسرین، متکلمین و حکمای اسلامی قرار گرفت و اگر چه بسیاری از ایشان به صورت مستقل به تألیف کتاب در این موضوع نپرداختند اما به مناسبت های گوناگون در آثار خود به مسأله شفاعت اهتمام نموده اند. در این میان می توان از میان کارهای مستقل و متقدم به کتاب «الحوض و الشفاعه» از ابراهیم بن محمد ثقفی (2) و از میان آثار مستقل و متأخر به کتاب «الشفاعه فی الکتاب و السنه» از آیت الله سبحانی اشاره نمود که به صورت خاص به مسأله ی شفاعت پرداخته‌اند. بسیاری از علما و حکما نیز در برخی آثار خود فصل ها و بخش هایی از تألیفات خود را به این امر مهم اختصاص داده‌اند که در این میان می توان به این آثار اشاره نمود : «کتاب الزهد از حسین بن سعید اهوازی (وفات 254 هـ)؛ کتاب المحاسن از احمد بن محمد بن خالد برقی (وفات 274 هـ)؛ کتاب اعتقادات الامامیه از شیخ صدوق (وفات 386 هـ)؛ کتاب تصحیح الاعتقاد و کتاب اوائل المقالات از شیخ مفید (وفات 413 هـ)؛ کتاب رسائل الشریف المرتضی از سید مرتضی (وفات 436 هـ)؛ کتاب الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد از شیخ طوسی (وفات 460 هـ)؛ کتاب روضه الواعظین و بصیره المتعظین از فتال نیشابوری (وفات 508 هـ)؛ کتاب تجرید الاعتقاد از محقق طوسی (وفات 672 هـ)؛ کتاب کشف المراد و کتاب انوار الملکوت فی شرح الیاقوت از علامه حلی (وفات 726 هـ)؛ تفسیر قرآن کریم از ملاصدرا (وفات 1050 هـ)؛ کتاب علم الیقین فی اصول الدین و کتاب انوار الحکمه از ملا محسن فیض کاشانی (وفات 1091 هـ)؛ مجلد 8 بحار الانوار از علامه مجلسی (وفات 1111 هـ)؛ کتاب حق الیقین فی معرفه اصول‌الدین از سید عبد الله شبّر (وفات 1220 هـ)؛ تفسیر المیزان از علامه طباطبائی (وفات 1402 هـ)؛ کتاب الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل از آیت الله سبحانی (ادام الله عمره) و ... » .
قضاوت اجمالی درباره ی آثار مذکور آن است که در برخی از آثار فوق تنها به مسأله‌ی شفاعت به عنوان یک اصل اعتقادی پرداخته و به توضیح و تشریح آن و حتی ذکر آیات و روایات آن نپرداخته‌اند؛ برخی دیگر از این منابع به دسته بندی و ذکر آیات شفاعت و همچنین روایات مربوط به شفاعت اکتفا کرده‌اند ولی به حل تعارضات و تحلیل های روشنگرانه ای نسبت به مسائل شفاعت به خصوص مشمولین آن اهتمامی نداشته‌اند. ناگفته نماند که در میان آثار فوق، آثار نادری مانند تفسیر المیزان نیز هست که به تحلیل مسائل شفاعت پرداخته است. با چنین توصیفی از منابع فوق، نباید انتظار آن را داشته باشیم که مسأله ی مشمولین شفاعت ـ که موضوع این مقاله می‌باشد ـ به طور مبسوطی در این کتاب ها مورد بحث و بررسی قرار گرفته و تصویر روشنی از مشمولین شفاعت ارائه شده باشد.

شفاعت در لغت و اصطلاح :
 

شفاعت در لغت از شفع گرفته شده است و به معنای ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر جهت رسیدن به هدف و غرض مطلوب می باشد. (3) این معنا در جایی به کار می رود که شخص یا شیء اول سببیت و قدرت لازم را برای حصول به غرض نداشته باشد و الحاق و ضمیمه کردن قدرت و سببیت شیء دوم به آن برای حصول غرض لازم باشد. راغب نیز در مفردات خود شفاعت را این‌گونه معنا می کند : «الانضمام إلى آخر ناصرا له و سائلا عنه، و أکثر ما یستعمل‏ فی انضمام من هو أعلى حرمة و مرتبة إلى من هو أدنى» (4) (شفاعت پیوستن و ضمیمه شدن به دیگرى است براى اینکه یار و یاور اوست و درخواست کننده از او- بیشتر کاربرد شفاعت یعنى پیوستن و انضمام به کسى که از نظر حرمت و مقام بالاتر از کسى است که مادون اوست که مورد شفاعت قرار مى‏گیرد). معنای اصطلاحی شفاعت نیز از معنای لغوی آن بیگانه نیست. شفاعت در اصطلاح به معنی رسیدن رحمت الهی با وساطت اولیاء و بعضی خاصان الهی و مأذونین از طرف خداوند به برخی از بندگان می باشد که به تنهایی سببیت کافی جهت دریافت رحمت الهی را ندارند. علامه طباطبائی در تعریف شفاعت می فرماید : «این کلمه از ماده (ش- ف- ع) است، که در مقابل کلمه (وتر- تک) بکار مى‏رود، در حقیقت شخصى که متوسل به شفیع می‌شود نیروى خودش به تنهایى براى رسیدنش به هدف کافى نیست، لذا نیروى خود را با نیروى شفیع گره مى‏زند، و در نتیجه آن را دو چندان نموده، به آنچه می خواهد نائل مى‏شود، به طوری که اگر این کار را نمى‏کرد و تنها نیروى خود را بکار مى‏زد، به مقصود خود نمى‏رسید، چون نیروى خودش به تنهایى ناقص و ضعیف و کوتاه بود.»(5) ملاصدرا نیز شفاعت را افاضه ی نور وجود و رحمت حضرت نور الانوار، خداوند متعال، می داند که به واسطه‌ی اولیای الهی به کسانی می رسد که از دریافت مستقیم فیض الهی محرومند و البته قابلیت چنین دریافتی را دارند. (6)
یکی از مسائل مهم در فهم معنای شفاعت و مشمولین آن، کارکرد و ثمره ی شفاعت است و البته این موضوع که ثمره ی شفاعت چیست از مسائل پُر قیل و قال در طول تاریخ کلام اسلامی بوده است و از آنجا که بحث درباره ی مشمولین شفاعت ارتباط تنگاتنگی با ثمره ی شفاعت دارد، در این مقاله ابتدا به بررسی ثمره ی شفاعت می پردازیم و پس از آن با طرح نکاتی چند درباره ی شفاعت و طبقه بندی آیات آن، مشمولین شفاعت را معرفی خواهیم کرد.
به طور کلی درباره ی اثر و ثمره ی شفاعت سه نظریه مطرح است :
1. اثر شفاعت صرفاً ازدیاد ثواب و رفع درجه ی بندگان مطیع خداوند است. طرفداران این نظریه برخی از معتزله می باشند.
2. اثر شفاعت صرفاً اسقاط عقاب از گنه‌کاران است. اکثر متکلمین از امامیه و سایر فرق کلامی، طرفدار این نظریه اند.
3. اثر شفاعت هم می تواند جانب ازدیاد ثواب و بالا بردن درجه ی بندگان مطیع خداوند باشد و هم جانب ساقط کردن عقاب از گنه‌کاران. از جمله طرفداران این نظریه می توان به محقق طوسی در کتاب ارزشمند تجرید الاعتقاد اشاره نمود : «و الإجماع على الشّفاعة. فقیل: لزیادة المنافع...و قیل: فی إسقاط المضارّ و الحقّ صدق الشّفاعة فیهما.».(7)
به نظر می رسد از میان اقوال فوق، نظر اول و سوم اشکال داشته و تنها نظر دوم صحیح باشد. مستند نظر اول، آیاتی از قرآن کریم است که در آن از طرفی شمول شفاعت را درباره ی ظالمین نفی کرده (8) و از طرف دیگر شرط شمول شفاعت را رضایت خداوند از دین کسی که می-خواهد شفاعت شود، می داند. (9) مستند نظر سوم نیز بیشتر معنای لغوی و استعمال عرفی شفع و شفاعت در عرب می باشد به این معنا که وقتی در لغت عرب از ماده ی شفع استفاده می شود، اختصاصی به دفع مضرت ندارد بلکه در هر دو معنا استعمال می‌شود. اکثر شارحین کلام محقق طوسی نیز عبارت او را به همین طریق معنا کرده اند : «یقول المصنّف رحمه اللّه إنّها فی طبیعة معناها قابلة الصدق فی معنیین حیث نقول: شفع فلان فی فلان إذا طلب له زیادة منافع أو إسقاط مضارّ، و ذلک متعارف عند العقلاء.»(10) (شفاعت به لحاظ معنای لغوی قابل صدق بر هر دو معناست هم معنی زیادت در منافع و هم معنای اسقاط مضرات و از همین باب است که وقتی در لغت عرب گفته می شود که فلانی شفیع فلانی گردید اعم از آن است که در جانب زیادت منافع اند و یا در جانب اسقاط ضرر) اما حق مطلب آن است که شفاعت صرفاً جهت اسقاط عقاب است و حدیث صحیح نبوی «إنّما شفاعتی لأهل الکبائر من أمّتی‏» و روایات بسیار دیگر ـ که در فصل های آینده آن‌ها را آورده ایم ـ صراحت در این قول دارد و صدق عرفی و لغت در مصطلحات و اعتبارات شرعی زمانی که قرینه و دلیلی خلاف آن وجود دارد حجیت ندارد. کلمه ی «انما» نیز از ادات حصر بوده و با توجه به اینکه اصل در حصر، حصر حقیقی است، سایر مصادیق عرفی از شمول شفاعت خارج بوده و شفاعت فقط برای اسقاط عقاب مرتکبین کبیره خواهد بود. در فصل مشمولین شفاعت نیز روایات و مستنداتی ارائه خواهد شد که نه تنها نظر معتزله رد می شود بلکه کارکرد شفاعت، تنها ساقط کردن عقاب معرفی می شود.

نگاهی به برخی تفاسیر غلط از شفاعت :
 

بدون شک هرگونه تحلیل و معنایی از شفاعت که منجر به نفی دین و نقض غرض از تکلیف شود، نادرست است : برخی شفاعت را به گونه ای تفسیر می کنند که هر گنه‌کاری می تواند مشمول شفاعت واقع شود. نتیجه ی این تفسیر نفی شریعت و مسئولیت پذیری انسان در قبال تکالیف الهی است. در این تفسیر با تمسک به رحمت واسعه ی الهی، شفاعت به گونه‌ای تفسیر می شود که خداوند آن را شامل حال هر گنه‌کار و معصیت پیشه ای می نماید هر چند چنین شخصی گناهانش بی شمار و همه ی لحظات عمرش را در لجن زار گناه سپری کرده باشد. در این تفسیر حتی مانعی وجود نخواهد داشت که شرورترین انسان ها نیز مشمول شفاعت قرار گیرد. کسانی که اولیای الهی را به قتل رسانده، هزاران نفر را کشته، گناهان بی شمار انجام داده و بی پروا قوانین شریعت را نقض نموده و بر همان حال از دنیا رفته اند ممکن است مشمول شفاعت خداوند قرار گیرند زیرا خداوند کریم و بخشنده است و عقاب حق او است و اگر بخواهد می تواند از حق خود صرف‌نظر نماید. بدون شک این تفسیر از شفاعت با آیات و نصوصی که درباره ی شفاعت وجود دارد قابل جمع نیست. قرآن کریم در موارد متعددی به صراحت تمام بیان نموده است که شفاعت شامل ظالمین نمی شود : «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاع» (11) و بدون شک کسانی که از حدود الهی تعدی کرده اند از ظالمین اند : «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ».(12)
در تفسیر دیگری از شفاعت، همه ی گنه‌کاران مشمول شفاعت نخواهند شد بلکه کسانی شفاعت خواهند شد که به شافعین حب و علاقه داشته باشند. در این تفسیر با تمسک به اینکه خداوند رحمت خود را در محبت شفاعت کنندگان از انبیاء، ائمه و اولیایش قرار داده است و ابراز محبت به آن‌ها موجبات شفاعت را فراهم می آورد، تصویر نادرستی از شفاعت شکل گرفته است. در این تفسیر نیز به گونه ی دیگری از مسئولیت پذیری انسان کاسته و شریعت الهی نقض می شود. گویا که راه نجات و سعادت انسان به جای قدم نهادن در شریعت و طریقتی که انبیای الهی علیهم السلام آورده‌اند، محبت ورزیدن به انبیا و اولیای الهی خواهد بود. تصویری که از این تفسیر حاصل می شود آن است که مثلاً در روز قیامت در کنار دستگاه عدالت الهی که خداوند آن را برپا می دارد و موازین قسطش را بر طبق موازین شریعت برقرار می نماید، دستگاه دیگری از سوی شفاعت کنندگان (مانند انبیاء و ائمه علیهم السلام) دائر می شود و آن‌ها خلایق را بی حساب وارد بهشت کرده و از گناهان آن‌ها چشم پوشی می کنند. در بطلان این تفسیر همین بس که در روایات صریح اهل بیت علیهم السلام، هر گونه محبتی به ائمه علیهم السلام و اولیای الهی که ناقض شریعت باشد باطل و مردود است. شیخ صدوق رحمه‌الله در کتاب ارزشمند صفات الشیعه روایاتی را نقل می کند که علاوه بر نکته ی فوق، هرگونه در عرض قرار گرفتن اهل بیت علیهم السلام را با خداوند و شریعت الهی نفی می-نماید. روایت 22 از این کتاب حاوی نکات ارزشمندی در نقد این تفسیر از شفاعت است :
«عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَا جَابِرُ أَ یَکْتَفِی مَنِ اتَّخَذَ التَّشَیُّعَ- أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ کَثْرَةِ ذِکْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ وَ التَّعَهُّدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْغَارِمِینَ وَ الْأَیْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ کَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ وَ کَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِی الْأَشْیَاءِ قَالَ جَابِرٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا نَعْرِفُ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَقَالَ لِی یَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِکَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَقُولَ أُحِبُّ عَلِیّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَتَوَلَّاهُ فَلَوْ قَالَ إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ رَسُولُ اللَّهِ خَیْرٌ مِنْ عَلِیٍّ ثُمَّ لَا یَتَّبِعُ سِیرَتَهُ وَ لَا یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ وَ أَکْرَمُهُمْ عَلَیْهِ أَتْقَاهُمْ لَهُ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ یَا جَابِرُ مَا یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَةِ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْکُمْ حُجَّةٌ مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ لَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَع‏»(13) (جابر جعفى گفت: امام محمّد باقر علیه السلام فرمود:اى جابر، آیا کافى است براى کسى که ادّعاى تشیّع دارد، بگوید که دوستدار ما اهل بیت است؟ به خدا سوگند، شیعه ما نیست مگر آن کسى که تقواى خدا را رعایت کند و از او اطاعت نماید. شیعیان ما شناخته نمى‏شدند، مگر به تواضع، خشوع (فروتنى در عبادت)، اداى امانت، بسیارى ذکر خدا، روزه گرفتن، نماز به پا داشتن، نیکى به والدین و رسیدگى به همسایگانى که فقیر و نیازمندند.همچنین رسیدگى به قرض داران و یتیمان، راستى در گفتار، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان، از این که، جز نیکى مردم را نگویند، [نیز] شیعیان ما [همواره‏] در بین اقوام خویش امین بودند. جابر گفت: اى پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، ما کسى را با این خصوصیات نمى‏شناسیم. حضرت، خطاب به او فرمود: اى جابر، افکار و آراى مختلف، تو را [از راه راست‏] بیرون نبرد. آیا کافى است مردى بگوید: من على علیه السلام را دوست دارم و از دوستداران او هستم، پس اگر بگوید من رسول خدا صلی الله علیه و آله را دوست دارم [که بهتر است‏]- زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله از على علیه السلام بهتر است- ولى از سیره او پیروى ننماید و به سنّتش عمل نکند، این دوستى براى او هیچ سودى نخواهد داشت. پس تقواى خدا را پیشه نمایید و براى آنچه نزد خداست، عمل کنید، زیرا بین خدا و بین هیچ کس، قرابت و خویشاوندى نیست.محبوبترین بندگان نزد خداوند و گرامى‏ترین آنها در پیشگاه او، با تقواترین و مطیع‏ترین آنهاست.اى جابر، جز با اطاعت و فرمانبردارى از خداى متعال، تقرّب به او حاصل نمى‏شود. تنها دوستى ما (آل محمّد صلی الله علیه و آله ) باعث رهایى از آتش نیست و هیچ یک از شما بر خدا حجّتى ندارد. هر کس مطیع خداست، ولىّ و دوستدار ماست و هر کس نافرمانى خدا را نماید، با ما دشمن است. ولایت ما اهل بیت، جز با عمل [به دستورات الهى‏] و پرهیز از گناه به دست نمى‏آید.)(14)
قبل از بیان نکاتی که در این روایت مطرح شده است اشاره به مطلبی مهم لازم به نظر می رسد و آن مطلب این است که اگر گزاره ای، گزاره ی حقی بود و به خاطر حق بودنش پذیرفتن آن واجب و ضروری گردید باید تمام لوازم آن حقیقت را نیز پذیرفت و به همه ی آنها گردن نهاد. اینک به نکاتی که از این روایت ارزشمند قابل دریافت اند دقت نمایید :
1. برای آنکه شیعه ی اهل بیت علیهم السلام باشیم ، صِرف دوستی ایشان کفایت نمی کند.
2. شیعه ی اهل بیت علیهم السلام ، در واقع تجسم عینی شریعت الهی است.
3. اندک بودن شیعیان (واقعی) نباید ما را به تفسیرهای غلط درباره ی دین و معارف آن سوق دهد.
4. اگر کسی فکر کند که تنها ارادت ، دوستی و محبت به اهل بیت علیهم السلام مانند امام حسین علیه السلام و ... و گریه بر مصیبت های ایشان بدون توجه به شریعت و دستورات آن ، می تواند نجات بخش او باشد ، باید به او گفت که دوستی پیامبر صلی الله علیه و آله از دوستی اهل بیت علیهم السلام اولویت بیشتری دارد و دوستی پیامبر صلی الله علیه و آله قابل تفکیک از تبعیت سنت و روش او نیست.سنت و روش پیامبر صلی الله علیه و آله نیز ، همان شریعت است.(15)
5. دوستی و محبتی که در آن تبعیت شریعت نباشد هیچ سودی ندارد.
6. قانون تقرب به خداوند ، تقوای الهی است و برای هیچکس استثنایی ندارد و خداوند با هیچ کس خویشاوند نیست . بنابراین دستگاه اهل بیت علیهم السلام از دستگاه خداوند جدا نیست.
7. نفع و سعادت اخروی همان قرب به خدا و ضرر و خسران آخرت چیزی جز بُعد و دوری از خدا نیست .ملاک قرب به خداوند نیز ، فقط تقوا و اطاعت الهی است و بدون تقوا و اطاعت الهی حتی اگر بهترین خلق خدا را دوست داشته باشیم سودی برای ما نخواهد داشت.
8. محبت بدون اطاعت و پیروی از شریعت ، شفاعتی در پی نخواهد داشت.
9. یگانه مقیاس سنجش دوستی با اهل بیت علیهم السلام و دشمنی با آنان ، عمل به شریعت و اطاعت از خداست.
10. مقام تام و کامل ولایت اهل بیت علیهم السلام ، غایتی است که تنها با طی کردن مسیر شریعت و ورع ، به دست خواهد آمد.
در منطق قرآن نیز شفاعتی که سبب نجات در آن فقط محبت به اهل بیت علیهم السلام و دیگر شافعین باشد باطل و مردود است. این نکته از آنجا بدست می آید که قرآن شفاعت را اصالتاً مختص به خدا می داند « قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون‏»(16) خداوندی که ملاک تکریم بندگان را تقوای الهی قرار داده است « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ »(17) و تمامی شافعین مقام شفاعت را از او گرفته اند « مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»(18) یعنی شفاعت شافعین در طول شفاعت الهی است و دستگاه شفاعت آنان دستگاه جداگانه ای نیست . بنابراین شفاعت ایشان به کسی تعلق می گیرد که شفاعت خداوند به آن تعلق گرفته است و شفاعت خداوند به کسی تعلق می گیرد که از دینش راضی باشد« وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ».(19)
اینک مناسب است پس از نقد تفاسیر غلط از شفاعت و مشمولین آن به بررسی آیات و روایات بپردازیم تا در پرتو آن ابهامات موجود در مشمولین شفاعت برطرف گردد .

تقسیم بندی آیات شفاعت در قرآن :
 

ماده ی شفع در قرآن 31 مرتبه و در 26 آیه استعمال شده است . آیاتی که متضمن مسأله ی شفاعت می باشند در قالب 9 دسته طبقه بندی می شوند :
1. آیاتی که به نحو مطلق نافی شفاعت اند(20) : مانند آیه ی 254 سوره مبارکه بقره : « یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتىِ‏َ یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَ لَا خُلَّةٌ وَ لَا شَفَاعَةٌ وَ الْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُون‏».
2. آنچه خبر از اختصاص شفاعت به خداوند می دهد و شفاعت غیر او را نفی می کند : مانند آیه ی 44 سوره مبارکه زمر : « قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون‏ »
3. آیاتی که غیر خدا را مشروط به شروطی ، شفیع می داند : مانند آیه 87 سوره مبارکه مریم : « لَّا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتخََّذَ عِندَ الرَّحْمَانِ عَهْدًا ».
4. آیاتی که متذکر مشمولین شفاعت می شود: مانند آیه 28 سوره مبارکه انبیاء : « یَعْلَمُ مَا بَینْ‏َ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ‏ وَ هُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُون‏».
5. آنچه متذکر محرومین از شفاعت می شود : مانند آیه 18 سوره مبارکه غافر : « وَ أَنذِرْهُمْ یَوْمَ الاَْزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الحَْنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاع‏ ».
6. آیاتی که راه نجات از عقاب را یا شفاعت و یا عمل صالح می-داند : مانند آیه 53 سوره مبارکه اعراف : « هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتىِ تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقّ‏ِ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیرَْ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنهُْم مَّا کَانُواْ یَفْترَُون‏ »(21)
7. آیاتی که نافی صلاحیت بتها و آلهه ی کاذب در شفاعت می باشند: مانند آیه 94 سوره مبارکه انعام : « وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى‏ کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُم مَّا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَ مَا نَرَى‏ مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنهَُّمْ فِیکُمْ شرَُکَؤُاْ لَقَد تَّقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمْ تَزْعُمُون‏ ».
8. آنچه اشاره به شفاعت تکوینی دارد : مانند آیه 3 سوره مبارکه یونس:« إِنَّ رَبَّکمُ‏ُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فىِ سِتَّةِ أَیَّامٍ ثمُ‏َّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَالِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلَا تَذَکَّرُون‏ ».
9. آنچه شفاعت در دنیا را مطرح می کند : مانند آیه 85 سوره مبارکه نساء : « مَّن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَّهُ نَصِیبٌ مِّنهَْا وَ مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَّهُ کِفْلٌ مِّنْهَا وَ کاَنَ اللَّهُ عَلىَ‏ کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ مُّقِیتًا ».
از میان آیات فوق آنچه مربوط به این مقاله می شود بررسی آیات دسته های 4 و 5 می باشد و بررسی آیات دیگر خارج از موضوع این مقاله است.

آیات مشتمل بر مشمولین و محرومین از شفاعت :
 

1- آیه 109 سوره مبارکه طه : « یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً » (روزی که شفاعت به کسی نفع نمی رساند الا کسی را که خداوند برای او اذن داده است و از گفتار او راضی است).این آیه اگرچه در نظر اکثر مفسرین مربوط به شفاعت کنندگان است اما همانطور که زمخشری نیز در تفسیرش بیان نموده است می تواند مربوط به شفاعت شوندگان نیز باشد.(22)
2- آیه 28 سوره مبارکه انبیاء : « یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ » (او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را مى‏داند و آنها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمى‏کنند و از ترس او بیمناکند).

3- آیات 96 تا 100 سوره مبارکه شعراء : « قَالُواْ وَ هُمْ فِیهَا یخَْتَصِمُونَ * تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ * إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبّ‏ِ الْعَالَمِینَ * وَ مَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ * فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ » (آنها در آنجا در حالى که به مخاصمه برخاسته‏اند مى‏گویند: به خدا سوگند که ما در گمراهى آشکارى بودیم، چون شما را با پروردگار عالمیان برابر مى‏شمردیم ! امّا کسى جز مجرمان ما را گمراه نکرد ! (افسوس که امروز) شفاعت‏کنندگانى براى ما وجود ندارد).
4- آیه 18 سوره مبارکه غافر : « وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ » (و آنها را از روز نزدیک بترسان، هنگامى که از شدّت وحشت دلها به گلوگاه مى‏رسد و تمامى وجود آنها مملوّ از اندوه مى‏گردد براى ستمکاران دوستى وجود ندارد، و نه شفاعت کننده‏اى که شفاعتش پذیرفته شود) .
5- آیات 38 تا 49 سوره مبارکه مدثر : « کلُ‏ُّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * الَّا أَصحَْابَ الْیَمِینِ * فىِ جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * مَا سَلَکَکمُ‏ْ فىِ سَقَرَ * قَالُواْ لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ * وَ کُنَّا نخَُوضُ مَعَ الخَْائضِینَ * وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتىَّ أَتَئنَا الْیَقِینُ * فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ * فَمَا لهَُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ » (هر کس در گرو اعمال خویش است،مگر اصحاب یمین(که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راستشان مى‏دهند)! آنها در باغهاى بهشتند، و سؤال مى‏کنند ... از مجرمان: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟! مى‏گویند: ما از نمازگزاران نبودیم،و اطعام مستمند نمى‏کردیم، و پیوسته با اهل باطل همنشین و هم صدا بودیم، و همواره روز جزا را انکار مى‏کردیم،تا زمانى که مرگ ما فرا رسید! از این رو شفاعت شفاعت‏کنندگان به حال آنها سودى نمى‏بخشد.چرا آنها از تذکّر روى گردانند؟! ) .

شرایط شمول و محرومیت از شفاعت از منظر قرآن :
 

1. با توجه به آیه ی 109 سوره مبارکه طه ، کسانی مشمول شفاعت خواهند بود که خداوند اذن شفاعت شدن را برای آنها داده و از آنها راضی باشد. همانطور که در روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام نیز چنین تفسیری از آیه دیده می شود : « عَنْ عِیسَى بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى علیه السلام قَالَ سَمِعْتُ أَبِی علیه السلام یَقُولُ وَ رَجُلٌ یَسْأَلُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا قَالَ لَا یَنَالُ شَفَاعَةَ مُحَمَّدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ بِطَاعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا وَ عَمَلًا فِیهِمْ فَحَیِیَ عَلَى مَوَدَّتِهِمْ وَ مَاتَ عَلَیْهَا فَرَضِیَ اللَّهُ قَوْلَهُ وَ عَمَلَهُ فِیهِمْ... (23) (مردی از امام صادق علیه السلام درباره ی آیه 109 سوره طه پرسید. امام علیه السلام فرمودند شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله تنها به کسانی می رسد که خداوند بواسطه طاعت آل محمد علیهم السلام ، اذن داده تا شفاعت شوند. کسانی که خداوند قولاً و عملاً از آنها راضی است و آنها بر مودت اهل بیت زندگی کرده و بر همان مودت از دنیا رفته اند ... ).
2. با توجه به آیه ی 28 سوره مبارکه انبیاء ، کسانی شفاعت می شوند که خداوند از آنها راضی باشد.
3. با توجه به آیات 96 تا 100 سوره مبارکه شعراء ، کسانی که برای خداوند شریکی قرار دهند از شفاعت محرومند.
4. با توجه به آیه ی 18 سوره مبارکه غافر ، ظالمین از شفاعت محرومند.
5. با توجه به آیات 38 تا 49 سوره مبارکه مدثر ، چهار ویژگی ،انسان را از شفاعت محروم می سازد : 1. تارک نماز بودن ؛ 2. عدم انفاق به مستحقان ؛ 3. اهل لهو و لعب و مذمومات بودن ؛ 4.تکذیب کنندگان معاد. علامه طباطبائی در توضیح این چهار ویژگی می گوید:
«" قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ" ضمیر جمع در" قالوا" به مجرمین بر مى‏گردد، و مراد از" صلاة" نماز معمولى نیست، بلکه منظور توجه عبادتى خاص است به درگاه خداى تعالى، که با همه انحاى عبادتها یعنى عبادت در شرایع معتبر آسمانى که از حیث کم و کیف با هم مختلفند مى‏سازد. " وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ" مراد از" اطعام مسکین" انفاق بر تهى دستان جامعه است، به مقدارى که بتوانند کمر راست کنند و حوائجشان برطرف شود. و اطعام مسکین اشاره است به حق الناس، و صلات اشاره است به حق اللَّه، و اینکه این دو قسم حق را عملا باید پرداخت. " وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ" منظور از" خوض" سرگرمى عملى و زبانى در باطل، و فرو رفتن در آن است، به طورى که به کلى از توجه به غیر باطل غفلت شود. " وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ" منظور از" یوم الدین" روز جزا است، در نتیجه چهار خصلتى که در این آیات بر شمرد از خصائص مجرمین است، که مجرم یا هر چهار خصلت را دارد، و یا بعضى از آنها را، و چون پاسخ‏گوى از این سؤال ها مجموع مجرمین اند صحیح است که نسبت هر چهار را به همه مجرمین داده، از قول ایشان بفرماید: ما از نمازگزاران نبودیم، و ما اطعام مسکین نمى‏کردیم، ما خائض بودیم، و ما روز جزا را تکذیب مى‏کردیم. هر چند که بعضى از فرد فرد آنان مبتلا به همه این اوصاف نبوده، بلکه مبتلا به بعضى از آنها باشد.»(24)

شرایط شمول و محرومیت از شفاعت از منظر روایات :
 

1. شفاعت به اهل کبائر از امت می رسد : «قال رسول الله صلی الله علیه و آله : ادَّخَرْتُ شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی »(25) (شفاعتم را برای مرتکبان گناهان کبیره از امتم ذخیره کرده ام).
2. روایاتی که شفاعت را به صورت مطلق درباره ی همه ی مسلمانان ثابت می کنند ؛ مانند : « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِکُلِّ نَبِیٍّ دَعْوَةٌ قَدْ دَعَا بِهَا وَ قَدْ سَأَلَ سُؤْلًا وَ قَدْ أَخْبَأْتُ دَعْوَتِی لِشَفَاعَتِی لِأُمَّتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ »(26) (برای هر نبی دعایی بود که از خدا طلب کرد و درخواستی نمود و من دعا و درخواستم را همان شفاعتم از امتم در روز قیامت قرار داده ام).
3. روایاتی که شرط تعلق شفاعت را ایمان به شفاعت می داند ؛ مانند : « الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِحَوْضِی فَلَا أَوْرَدَهُ اللَّهُ حَوْضِی وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِشَفَاعَتِی فَلَا أَنَالَهُ اللَّهُ شَفَاعَتِی»(27) ( هرکس به حوض من ایمان نیاورد پس خداوند وی را وارد بر آن نخواهد کرد و کسی که ایمان به شفاعت من نداشته باشد خداوند شفاعت من را به وی نخواهد رساند).
4. روایاتی که شرط شفاعت را عدم آزار و اذیت ذریه ی پیامبر علیهم السلام می داند ؛ مانند : « ... الْقَلَانِسِیِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا قُمْتُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ تَشَفَّعْتُ فِی أَصْحَابِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی فَیُشَفِّعُنِی اللَّهُ فِیهِمْ وَ اللَّهِ لَا تَشَفَّعْتُ فِیمَنْ آذَى ذُرِّیَّتِی» (28) (هنگامی که در روز قیامت در مقام محمود قرار می گیرم از اصحاب کبائر امتم شفاعت می کنم پس خداوند شفاعت مرا در حق ایشان می پذیرد . به خدا قسم! من در حق کسی که ذریه ام را اذیت کند شفاعت نمی کنم).
5. روایاتی که گنهکاران شیعه را مشمولین شفاعت معرفی می کنند ؛ مانند : « ...عَنْ أَبِی أُسَامَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِی جَعْفَرٍ  قَالَا وَ اللَّهِ لَنَشْفَعَنَّ وَ اللَّهِ لَنَشْفَعَنَّ فِی الْمُذْنِبِینَ مِنْ شِیعَتِنَا حَتَّى تَقُولَ أَعْدَاؤُنَا إِذَا رَأَوْا ذَلِکَ فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ...» (29) (به خدا قسم ما (اهل بیت علیهم السلام ) در حق گنهکاران شیعه شفاعت می کنیم تا اینکه دشمنان ما هنگامی که شفاعتمان را می بینند می گویند برای ما شفاعت کننده و دوست صمیمی-ای نیست و اگر فرصتی دوباره داشتیم از مؤمنین می شدیم ...).
6. روایاتی که شفاعت را مخصوص مؤمنین گنهکار و مستضعفی می داند که خداوند از دین آنها راضی است ؛ مانند : « فِی خَبَرِ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام : أَصْحَابُ الْحُدُودِ مُسْلِمُونَ لَا مُؤْمِنُونَ وَ لَا کَافِرُونَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُدْخِلُ النَّارَ مُؤْمِناً وَ قَدْ وَعَدَهُ الْجَنَّةَ وَ لَا یُخْرِجُ مِنَ النَّارِ کَافِراً وَ قَدْ أَوْعَدَهُ النَّارَ وَ الْخُلُودَ فِیهَا وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ فَأَصْحَابُ الْحُدُودِ فُسَّاقٌ(30) لَا مُؤْمِنُونَ وَ لَا کَافِرُونَ وَ لَا یَخْلُدُونَ فِی النَّارِ وَ یَخْرُجُونَ مِنْهَا یَوْماً وَ الشَّفَاعَةُ جَائِزَةٌ لَهُمْ وَ لِلْمُسْتَضْعَفِینَ إِذَا ارْتَضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دِینَهُمْ الْخَبَرَ»(31) (اصحاب حدود مسلمانند نه مؤمن اند و نه کافر؛ همانا خداوند متعال مؤمن را در حالی که به او وعده ی بهشت داده است ، به آتش وارد نمی کند.و کافر را که وعده ی جهنم داده است از آن خارج نمی کند و کمتر از آن را برای هرکس که مشیتش به آن تعلق گیرد می بخشد. پس اصحاب حدود فاسقانی هستند که نه مؤمن اند و نه کافر . آنها در جهنم خالد نیستند و زمانی از آن خارج می شوند و شفاعت در حق آنان و مستضعفین سزاوار است وقتی که خداوند از دین آنها راضی باشد).
7. روایاتی که نواصب را محروم از شفاعت معرفی می کند ؛ مانند : « عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ عَلِیٍّ الصَّائِغِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَشْفَعُ لِحَمِیمِهِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ نَاصِباً وَ لَوْ أَنَّ نَاصِباً شَفَعَ لَهُ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ وَ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ مَا شُفِّعُوا» (32) (مؤمن برای دوستش شفاعت می-کند مگر آنکه ناصبی باشد و ناصبی حتی اگر پیامبر و فرشته ای برای او طلب شفاعت کند پذیرفته نخواهد شد).
8. روایاتی که شفاعت را در حق دوستداران اهل بیت علیهم السلام و ناصران آنها می داند ؛ مانند : «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : أَرْبَعَةٌ أَنَا لَهُمْ شَفِیعٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الْمُکْرِمُ لِذُرِّیَّتِی وَ الْقَاضِی لَهُمْ‏ حَوَائِجَهُمْ وَ السَّاعِی فِی أُمُورِهِمْ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا »(33) (چهار دسته اند که من شفیع آنها خواهم بود : کسی که اهل بیتم را گرامی بدارد و حوائج آنها را برآورد و در راه آنچه به آن مضطر گردیده اند تلاش نماید و کسی که قلبا و لسانا محب آنها باشد ).
9. روایاتی که شرط دریافت شفاعت را فقط رضایت الهی از شخص می-دانند؛ مانند : « عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی رِسَالَتِهِ إِلَى أَصْحَابِهِ قَالَ : وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ یُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ شَیْئاً لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مَنْ دُونَ ذَلِکَ فَمَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْفَعَهُ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ عِنْدَ اللَّهِ فَلْیَطْلُبْ إِلَى اللَّهِ أَنْ یَرْضَى عَنْهُ »(34) (آگاه باشید که هیچکس از خداوند بی نیاز نیست نه ملک مقربی و نه نبی مرسلی و نه کمتر از آنها پس هر کس دوست دارد که شفاعت شفاعت کنندگان به او برسد باید رضایت خداوند را جلب کند).
10. روایاتی که شفاعت را مشروط به ایمان و یقین می دانند؛ مانند : «وَ قَالَ صلی الله علیه و آله : لَا شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ وَ الشَّفَاعَةُ لِلْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ فِی الْمُؤْمِنِینَ مَنْ یَشْفَعُ مِثْلَ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ وَ أَقَلُّ الْمُؤْمِنِینَ شَفَاعَةً مَنْ یَشْفَعُ لِثَلَاثِینَ إِنْسَاناً وَ الشَّفَاعَةُ لَا تَکُونُ لِأَهْلِ الشَّکِّ وَ الشِّرْکِ وَ لَا لِأَهْلِ الْکُفْرِ وَ الْجُحُودِ بَلْ یَکُونُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَهْلِ التَّوْحِیدِ »(35) (شفیعی نجات بخش-تر از توبه نیست و انبیاء و اوصیاء و مؤمنین و ملائکه از جمله ی شفاعت کنندگان اند؛ در میان مؤمنین نیز کسانی هستند که بی شمار شفاعت می کنند و کمترین تعدادی که مؤمن شفاعت می کند 30 نفر است. شفاعت شامل کسانی که اهل شک و شرک و کفر و انکارند نمی شود بلکه شفاعت مخصوص مؤمنین از اهل توحید است).
11. روایاتی که علاوه بر عمل به شریعت ، ولایت اهل بیت علیهم السلام را نیز شرط شفاعت‏ معرفی کرده اند : « بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ : کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى ابْنَتِی فَاطِمَةَ وَ قَدْ أَقْبَلَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى نَجِیبٍ مِنْ نُورٍ عَنْ یَمِینِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ عَنْ یَسَارِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ خَلْفَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ تَقُودُ مُؤْمِنَاتِ أُمَّتِی إِلَى الْجَنَّةِ فَأَیُّمَا امْرَأَةٍ صَلَّتْ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّتْ بَیْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ زَکَّتْ مَالَهَا وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِیّاً بَعْدِی دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ ابْنَتِی فَاطِمَةَ »(36) (گویا به دخترم فاطمه علیها السلام می نگرم که در روز قیامت سوار بر اسبی از نور می آید در حالی که هفتاد هزار ملک در سمت راستش ، هفتاد هزار ملک در سمت چپش هفتاد هزار ملک از پشت سرش همراهی اش می کنند و زنان با ایمان از امتم را به بهشت هدایت می کند. پس هر زنی که نمازهای پنجگانه اش را بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد و حج انجام دهد و زکات مالش را بدهد و از شوهرش اطاعت کرده و ولایت علی علیه السلام را پس از من داشته باشد با شفاعت دخترم فاطمه علیها السلام داخل بهشت خواهد شد).
با توجه به آیات و روایات فوق و جمع بندی مفاد آنها چند نکته درباره ی مشمولین و محرومین شفاعت قابل توجه خواهد بود :
1. شفاعت به کسی در امت اسلام تعلق می گیرد که نه تنها معتقد به باورهای صحیحی درباره ی خدا ، نبوت، معاد و امامت باشد و در هیچکدام شکی در خود راه ندهد بلکه عامل به شریعت نیز باشد. یعنی کسانی که خداوند از دین آنها راضی است.
2. شفاعت مربوط به کسانی است که مرتکب گناهان کبیره شده اند.

تناقضی که در بررسی شرایط شمول شفاعت مطرح می گردد :
 

مهمترین اشکالی که در این مجال طرح می گردد و بسیاری از متکلمان و کسانی که درباره ی شفاعت سخن گفته اند با بی توجهی به آن ، فقط به ذکر شرایط شمول شفاعت اکتفا کرده اند، تناقضی است که بین دو دسته از آیات و روایات حاصل می شود :
1- ادله ی نقلی ای که شفاعت را مربوط به کسانی می داند که خداوند از آنها راضی است و از ظالمین نیستند زیرا به حکم صریح قرآن ظالمین از شفاعت محرومند.
2- ادله ی نقلی ای که شفاعت را مختص به کسانی می داند که اهل کبائرند.
وجه تناقض آن است که لازمه ی دسته ی اول خروج ظالمین از شمول شفاعت است در حالیکه لازمه ی دسته ی دوم آن است که تنها کسانی به شفاعت می رسند که ظالم باشند زیرا اهل کبائر حتما از ظالمین محسوب می-شوند.(37) ما در اینجا برای حل این تناقض توجه شما را به روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام نقل می کنیم که یکی از اصحاب آن حضرت به این تناقض ظاهری پی برده و برای رفع این مشکل بزرگ به امام علیه السلام پناه می آورد :
« حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : لَا یُخَلِّدُ اللَّهُ فِی النَّارِ إِلَّا أَهْلَ الْکُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ أَهْلَ الضَّلَالِ وَ الشِّرْکِ وَ مَنِ اجْتَنَبَ الْکَبَائِرَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَمْ یُسْأَلْ عَنِ الصَّغَائِرِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَالشَّفَاعَةُ لِمَنْ تَجِبُ مِنَ الْمُذْنِبِینَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی فَأَمَّا الْمُحْسِنُونَ مِنْهُمْ فَمَا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ . قَالَ ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ فَقُلْتُ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَکَیْفَ تَکُونُ الشَّفَاعَةُ لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ وَ اللَّهُ تَعَالَى ذِکْرُهُ یَقُولُ- وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ وَ مَنْ یَرْتَکِبُ الْکَبَائِرَ لَا یَکُونُ مُرْتَضًى فَقَالَ یَا أَبَا أَحْمَدَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَرْتَکِبُ ذَنْباً إِلَّا سَاءَهُ ذَلِکَ وَ نَدِمَ عَلَیْهِ وَ قَدْ قَالَ النَّبِیُّ ص کَفَى بِالنَّدَمِ تَوْبَةً وَ قَالَ ع وَ مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَ سَاءَتْهُ سَیِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ فَمَنْ لَمْ یَنْدَمْ عَلَى ذَنْبٍ یَرْتَکِبُهُ فَلَیْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَمْ تَجِبْ لَهُ الشَّفَاعَةُ وَ کَانَ ظَالِماً وَ اللَّهُ تَعَالَى ذِکْرُهُ یَقُولُ- ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ مُؤْمِناً مَنْ لَمْ یَنْدَمْ عَلَى ذَنْبٍ یَرْتَکِبُهُ فَقَالَ یَا أَبَا أَحْمَدَ مَا مِنْ أَحَدٍ یَرْتَکِبُ کَبِیرَةً مِنَ الْمَعَاصِی وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ سَیُعَاقَبُ عَلَیْهَا إِلَّا نَدِمَ عَلَى مَا ارْتَکَبَ وَ مَتَى نَدِمَ کَانَ تَائِباً مُسْتَحِقّاً لِلشَّفَاعَةِ وَ مَتَى لَمْ یَنْدَمْ عَلَیْهَا کَانَ مُصِرّاً وَ الْمُصِرُّ لَا یُغْفَرُ لَهُ لِأَنَّهُ غَیْرُ مُؤْمِنٍ بِعُقُوبَةِ مَا ارْتَکَبَ وَ لَوْ کَانَ مُؤْمِناً بِالْعُقُوبَةِ لَنَدِمَ وَ قَدْ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَا کَبِیرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ لَا صَغِیرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ وَ أَمَّا قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ فَإِنَّهُمْ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِینَهُ وَ الدِّینُ الْإِقْرَارُ بِالْجَزَاءِ عَلَى الْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ فَمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِینَهُ نَدِمَ عَلَى مَا ارْتَکَبَهُ مِنَ الذُّنُوبِ لِمَعْرِفَتِهِ بِعَاقِبَتِهِ فِی الْقِیَامَة».(38) ( حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود : خدا کسى را در آتش دوزخ مخلد و جاوید ندارد مگر اهل کفر و جحود و اهل ضلالت و شرک را و هر که از گناهان کبیره دورى کند از مؤمنان از گناهان صغیره سؤال نشود خداى تبارک و تعالى فرموده که إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً یعنى «اگر اجتناب و دورى کنید از گناهان بزرک از آنچه نهى کرده میشوید از آن یعنى ما و خلیفه ما شما را از آن نهى کرده‏ایم در گذرانیم و عفو کنیم از شما گناهان شما را یعنى گناهان کوچک شما را و در آوردیم شما را در موضع خوب گرانمایه که بهشت است.» راوى می گوید که بآن حضرت عرض کردم که یا ابن رسول اللَّه پس شفاعت از براى کى واجب است از گناهکاران فرمود که حدیث کرد مرا پدرم از پدرانش از على علیهم السلام که فرمود شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمود جز این نیست که شفاعت من از براى صاحبان گناهان کبیره از امت منست و اما نیکوکاران از ایشان پس بر ایشان هیچ راه و تسلطى نیست ابن ابى عمیر می گوید که به آن حضرت عرض کردم که‏ یا ابن رسول اللَّه چگونه شفاعت از براى صاحبان گناهان کبیره باشد و خداى تعالى ذکره می فرماید که وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ یعنى بندگان گرامى خدا شفاعت و درخواست نمی کنند مگر از براى کسى که پسندیده باشد» و هر که گناهان کبیره را مرتکب شود پسندیده نباشد. حضرت فرمود که اى ابو احمد هیچ مؤمنى نیست که گناهى را مرتکب شود مگر آنکه این امر او را بد آید و بر آن پشیمان شود و پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که کافیست که پشیمانى توبه باشد و آن حضرت علیه السلام فرمود که هر که خوبى او را شاد کند و بدى او را بد آید مؤمن است و هر که پشیمان نشود بر گناهى که آن را مرتکب مى‏شود مؤمن نیست و شفاعت از برایش واجب نباشد و ستمکار خواهد بود و خداى تعالى ذکره میفرماید که ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ یعنى نیست گناهکاران را هیچ خویشى و نه درخواست‏کننده که فرمان بردارى شود من به آن حضرت عرض کردم که یا ابن رسول اللَّه چگونه کسى که پشیمان نمیشود بر گناهى که آن را مرتکب مى‏شود مؤمن نمیباشد فرمود که اى ابو احمد هیچ کس نیست که کبیره از گناهان را مرتکب شود و او بداند که بزودى بر آن بازخواست شود مگر آنکه پشیمان شود بر آنچه مرتکب شده و در هر زمان که پشیمان شود تائب باشد که شفاعت را استحقاق و سزاوارى دارد و در هر زمان که بر آن پشیمان نشود و صاحب اصرار باشد و آنکه اصرار دارد و از برایش آمرزیده نمیشود زیرا که او ایمان ندارد بعقوبت آنچه مرتکب شده و اگر بعقوبت آن ایمان میداشت پشیمان میشد و پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که با طلب آمرزش کبیره نیست و به اصرار صغیره نیست چه در اول گناه بر طرف مى‏شود و در بار دوم کبیره می گردد و اما قول خداى عز و جل وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ پس به درستى که ایشان شفاعت نمی کند مگر کسى را که خدا دینش را پسندیده باشد و دین همان اقرار و اعتراف است به جزاى بر خوبی ها و بدی ها و کسى که خدا دینش را پسندیده باشد پشیمان شود بر آنچه آن را مرتکب مى‏شود از گناهان به جهت معرفتش به عاقبت و انجام خویش در روز قیامت‏).(39) نکاتی که از روایت فوق به دست می آید عبارت اند از :
1. امام تأکید می کنند که شفاعت مختص به اهل کبائر از امت است.
2. امام ، رضایت خداوند را به رضایت خداوند از دین شخص تفسیر کردند.
3. رحمت الهی مجاری متعددی دارد که یکی از آنها تکفیر و دیگری شفاعت است.
4. منظور از مؤمن کسی است که اعتقادات و باورهای صحیحی دارد و باورهای او به گونه ای است که وی را به شرمساری هنگام ارتکاب گناه سوق می دهد.
5. مؤمنینی که از گناهان کبیره اجتناب کرده اند همان اجتناب کردن آنها موجب تکفیر و پوشاندن صغایر آنها می شود.
6. گناهان کبیره ای که باعث خروج انسان از ایمان شده و ایمان انسان را باطل می کنند ، موجب محرومیت انسان از شفاعت می شوند.
7. فقط گناهان کبیره ای که مؤمن در اثر لغزش انجام داده و به اقتضای باورهایش از ارتکاب آنها اندوهگین شده است مشمول شفاعت می گردد.
8. اندوه پس از گناه ، اقل مراتب توبه است و بدون آن امکان تعلق شفاعت ، وجود ندارد.
9. بین شفاعت در آخرت و حیات دنیوی ، ارتباط مستقیم وجود دارد.

رابطه شفاعت اخروی با حیات دنیوی :
 

این بخش از مقاله به توضیح بند 9 روایت فوق از امام موسی کاظم علیه السلام اشاره دارد و اگرچه به طور مستقیم مربوط به موضوع مقاله یعنی بحث مشمولین شفاعت نیست اما می تواند در تحلیل معنای شفاعت و ابطال تفاسیر غلط آن مفید واقع شود.
سخن ما در این بخش آن است که شفاعت ما در آخرت توسط شفیعان ،ارتباط مستقیم با حیات دنیوی ما دارد. در توضیح مطلب باید گفت این که چرا شخص الف در آخرت مورد شفاعت قرار گیرد و شخص ب مورد شفاعت قرار نگیرد ، تفاوت مزبور یا مربوط به آخرت است یا مربوط به حیات دنیوی آنها. در حالت دوم که ادعای ما ثابت است و در حالت اول باز هم تفاوت در آخرت به تفاوت در زندگی دنیا برمی گردد زیرا دنیا دار عمل و آخرت دار جزاست.(40) در روایت فوق از امام موسی کاظم علیه السلام نیز رابطه شفاعت در آخرت با حیات دنیوی تصریح شده بود. در این روایت سبب شفاعت در آخرت ، ندامت حاصل از ایمان معرفی گردید :«... مَتَى نَدِمَ کَانَ تَائِباً مُسْتَحِقّاً لِلشَّفَاعَةِ ... » و بدون توبه امکان برخورداری از شفاعت وجود ندارد. چرا که اگر کسی گناهی مرتکب شود و توبه و اقل آن که ندامت است در او حاصل نشود اساساً مؤمن نیست و در این حالت قطعاً از شمول شفاعت خارج است : « فَمَنْ لَمْ یَنْدَمْ عَلَى ذَنْبٍ یَرْتَکِبُهُ فَلَیْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَمْ تَجِبْ لَهُ الشَّفَاعَةُ وَ کَانَ ظَالِماً».
نکته جالب توجه آنکه اگرچه روایت فوق را صدوق رحمه الله ذکر نموده است اما جای تعجب است که وی در تصحیح الاعتقاد ، شفاعت را مخصوص کسانی می داند که توبه نکرده اند اما خداوند از دین آنها راضی است :« اعتقادنا فی الشفاعة أنّها لمن ارتضى اللّه دینه من أهل الکبائر و الصغائر، فأمّا التائبون من الذنوب فغیر محتاجین إلى الشفاعة»(41) در صورتیکه روایت مذکور اولاً توبه و ندامت را لازمه ی راضی بودن خداوند از دین می دانست و ثانیاً شفاعت را فقط مخصوص مرتکبان کبائر معرفی می نماید.
به هر حال نه تنها با توجه به روایت مذکور از امام کاظم علیه السلام و روایات بسیاری که رابطه دنیا و آخرت مکلفین را رابطه عمل و جزاء و رابطه سبب و مسبب معرفی می کنند و بر اساس این قاعده ، همه ی حوادثی که در آخرت به ما خواهد رسید از آنچه در قبر و برزخ به ما می رسد تا آنچه در حشر و صراط و میزان و ... به ما خواهد رسید و از جمله شفاعت اولیای الهی در حق ما ، در واقع معلول زندگی ، افکار ، باورها ، امیال و اعمال ماست ، در برخی روایات نیز به این رابطه ی سببی بین دنیا و آخرت و شمول شفاعت برای شفاعت شونده و شفات کننده اشاره شده است مانند روایت ذیل که در آن سبب اینکه برخی علما نسبت به بعضی مردم مقام شفاعت دارند را تأثیر تربیتی علما بر آنها ذکر می کند: « عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام : إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ بَعَثَ اللَّهُ الْعَالِمَ وَ الْعَابِدَ فَإِذَا وَقَفَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِیلَ لِلْعَابِدِ انْطَلِقْ إِلَى الْجَنَّةِ وَ قِیلَ لِلْعَالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِیبِکَ لَهُمْ ».
حکیم عارف، الهی قمشه ای رحمه الله نیز به این نکته ی ظریف پرداخته و شفاعت در آخرت را انعکاسی از شفاعت در دنیا معرفی نموده است که البته این نگاه ناشی از تصویری است که حکمای الهی از رابطه ی دنیا و آخرت ارائه نموده اند . در نگاه ایشان دنیا ، برزخ و آخرت(عالم قیامت) در واقع سه مرتبه از یک واقعیت اند یعنی در طول همدیگرند و رابطه ظاهر و باطن با هم دارند.در این نگاه هر فعل ما به محض وقوع، در سه عالم اثر می گذارد: عالم دنیا ، عالم برزخ و عالم قیامت. به خلاف اکثر متکلمین که عالم دنیا و عالم برزخ و عالم قیامت را سه عالم متوالی و در عرض هم می دانند . سخن این حکیم الهی در باب شفاعت قابل توجه است :
« ...در قیامت خدا آنان(42) را مقام شفاعت بخشیده چون انبیاء و اولیاء خصوص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام که در دنیا به شفاعت و وساطت آنان خلق را از گناه شقاوت و جهنم جهل بیرون آورده پس در آخرت هم به قوّت نورانیت آنها نفوس بندگان را نور معرفت و درجات بهشتی کرامت کنند ، چه آن نفوس مقدسه که در دنیا بر خلق از طرف حق پیشوا و واسطه ی علم و معرفت و هدایت شدند در آخرت نیز این پیشوایی تکوینی قابل عزل نیست و آنجا نیز به شفاعت قیام کنند.رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : " ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی" . و این است معنی شفاعت که فرمود : " یومئذ لا یشفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و قال صوابا" که اذن دادن خدا رسولان و اولیاء خود را به شفاعت خلق همان افاضه ی علوم الهی و ایمان و اخلاق نیک به آنها است که واسطه و شفیع هدایت و تعلیم خلق شوند و به طور کلی در توحید کامل محمدی صلی الله علیه و آله هر کس از طرف خدا مأمور باشد که حجاب غفلت این جهان را از پیش نظر خلق برافکند و اشتیاق به عالم نور و نشئه ی ارواح در نفوس پدید آورد و نفوسی که مستعد پذیرش و درک حقایق روحانی هستند به حد کمال و معرفت رساند در حقیقت چنین کس در عقبی از طرف خدا به شفاعت خلق مأذون است.»(43)
ایشان در ادامه، به همین مناسبت و بر اساس همین نظام علی و معلولی بین دنیا و آخرت مقام شفاعت را در حق دیگر مؤمنین نیز جاری می داند و می گوید :
« اطباء نفوس انبیاء و اولیاء بلکه علماء و مؤمنان کامل نیز بدین معنا که گفته شد اذن تکوینی از خدا برای شفاعت خلق در معنی خواهد داشت و چنان که اطباء بدن را خدا وسیله و شفیع نجات بندگان از عذاب امراض فرموده اطباء روحانی نیز در دو جهان در ترتیب علّی و معلولی نظام آفرینش شفیع خلقند که این موافق عدل و احسان حق و نظم الهی است نه مخالف عدل که برخی متکلمان عامه پنداشته اند».(44)
ملاصدرا رحمه الله نیز در توضیح و تفسیر شفاعت، آن را نتیجه ی سنخیت بین شفاعت کننده و شفاعت شونده می داند و می گوید :
« إنّ نسبة إفاضة نور الوجود و الرحمة إلى نور الأنوار- جلّت عظمته- کنسبة إفاضة النور المحسوس على وجه الأرض إلى الشمس. و القوابل کالقوابل، فهو سبحانه تامّ الفیض، عامّ الجود، فحیث لا یحصل، فإنّما لا یحصل لعدم القابلیّة.فکما إنّ النور الحسّی الوارد من الشمس على سطوح الأجسام قد یکون استقامیّا، و قد یکون انعکاسیّا- الأوّل کوجه ظاهر الأرض فی النهار. و الثانی کداخل البیوت إذا انعکس شعاع الشمس إلیه من سطح الماء أو الحائط الصقیل، او کوجه الأرض فی اللیل إذا کان البدر موجودا، فإنّ نور القمر من نور الشمس وقع فیه و انعکس منه على وجه الأرض- فکذلک فیض الرحمة الإلهیّة یقع على قوابل الماهیّات استقامیّا و انعکاسیّا.فإنّ من الجائز أن لا یکون الشی‏ء مستعدّا لقبول فیض الوجود عن واجب الوجود لبعد مناسبته فی ذاته، إلّا أنّه یکون مستعدّا لقبول ذلک الفیض من شی‏ء کان قبله عن الواجب جلّ ذکره، فیکون ذلک الشی‏ء کالمتوسّط بین الواجب تعالى و بین ذلک الشی‏ء الأول. فأرواح الأنبیاء علیهم السلام کالوسائط بین نور الأنوار و بین أرواح العوام من الخلق فی وصول نور الرحمة إلى الأرواح العامیّة، و هذا معنى الشفاعة. فالإیمان بشفاعة الأنبیاء لأممهم واجب، لأنّها- کما علمت- نور یشرق من الحضرة الإلهیة على جواهر النبوّة، و ینتشر منها إلى کل جوهر استحکمت علاقة مناسبتها مع جوهر النبوّة لشدّة المحبّة و المتابعة، و کثرة المواظبة على السنن، و کثرة الذکر له بالصلاة علیه. و جوهر النبوّة هو بعینه جوهر الروح القدسیّ الإلهی المسمّى عند الفلاسفة بالعقل الفعّال.فکما إنّ المناسبات الوضعیّة بین المنیر بالذات، و الواسطة، و المستنیر بها تقتضی الاختصاص بانعکاس النور الحسّی- کما إذا وقع نور الشمس على الطست من الماء، و ینعکس منه إلى موضع مخصوص من حائط البیت- لا على غیره- لمناسبة بینه و بین الماء فی الوضع، و تلک المناسبة مسلوبة عن سائر أجزاء الحائط، و ذلک الموضع هو الذی إذا خرج منه خطّ إلى ظاهر سطح الماء و حصلت بینه و بین ذلک السطح زاویة، هی بعینها مساویة لزاویة حصلت من الخطّ الخارج موقع ذلک الخطّ إلى قرص الشمس و ذلک السطح- فکذلک المناسبة المعنویّة إذا حصلت بین روح من الأرواح البشریّة و بین جوهر النبوّة و تقتضی حصول فیض الرحمة بواسطة ذلک الجوهر. فمن استولى علیه التوحید و العرفان فقد تأکّدت مناسبته مع الحضرة الإلهیّة و أشرق علیه النور من غیر واسطة، و من استولى [علیه‏] السنن و الاقتداء بالرسول صلّى اللّه علیه و آله و أهل بیت النبوّة و الولایة علیهم السلام و محبّتهم، و لم یترسّخ قدمه فی ملاحظة الوحدانیّة لم یستحکم مناسبته إلّا مع الواسطة، فافتقر إلى واسطة فی اقتباس النور. کما یفتقر الحائط الذی لیس بمکشوف للشمس إلى واسطة الماء المکشوف للشمس إلى مثل هذا. فهذا هو سرّ الشفاعة- و الکلام و إن کان فی صورة التمثیل، لکنّه مما أقیم علیه البرهان، و لا شبهة فیه لأهل الیقین و العرفان.»(45) ( نسبت افاضه ی نور وجود و رحمت خاص الهی به موجودات مانند نسبت افاضه ی نور محسوس خورشید بر سطح زمین و اشیاء روی آن است.خداوند مانند خورشید به تمام عالم پرتو افشانی می کند و اگر موجودی نتوانست از جود و فیض خاص الهی بهره مند گردد به خاطر عدم قابلیت خود اوست همانطور که عدم دریافت نور خورشید توسط برخی اشیاء به خاطر بخل خورشید نیست بلکه به خاطر عدم قابلیت آن اشیاء می باشد. نکته ی دیگر آن است که نور خورشید گاهی به صورت مستقیم به زمین و اشیاء آن می تابد و گاه به صورت انعکاس از سطح آب یا اشیاء صیقلی به اشیاء دیگر می تابد ، به همین صورت برخی ماهیات و موجودات نیز فیض وجود و رحمت الهی را به صورت مستقیم و برخی به نحو انعکاسی دریافت می نمایند بنابراین ممکن است موجودی به خاطر بُعد مناسبت از واجب الوجود و خداوند متعال نتواند به نحو مستقیم فیض و رحمت خاص الهی را دریافت کند اما همین موجود بتواند با وساطت واسطه های فیض الهی چنین دریافتی را داشته باشد. ارواح انبیاء و اولیای الهی چنین نقش واسطه گرانه ای را ایفا می کنندو این همان معنای شفاعت است.به همین خاطر است که ایمان به شفاعت انبیاء در حق امتهایشان واجب و لازم است زیرا شفاعت نوری است که از خداوند بر ذات انبیاء تابیده و از آنجا بر هر موجودی که با آن ذوات مقدس مناسبت داشته باشد منعکس می گردد. مناسبتی که به خاطر شدت محبت و متابعت و کثرت مواظبت از سنن و سیره ی آنها ایجاد شده است. بنابراین همانطور که نور منعکس شده از سطح آب یا آینه تنها به اشیائی می خورد که در مسیر آنها قرار داشته و از مناسبت مکانی خاصی برخوردارند و سایر اشیاء درون اتاق از آن محروم می باشند ، نور شفاعت و رحمت الهی نیز از طرف انبیاء و اولیای الهی تنها به کسانی اصابت خواهد نمود که از مناسبت معنوی و سنخیت روحی با انبیاء و ائمه برخوردار باشند. خلاصه آنکه اگر توحید و عرفان بر کسی مستولی گردید چنین کسی بدون نیاز به واسطه از نور فیض الهی بهره مند می شود ولی اگر به این از توحید و عرفان نرسیده باشد اما بر سیره و سنت انبیاء و ائمه قدم نهاده و با آنها به لحاظ معنوی سنخیت یافته و بر ایشان اقتدا کرده باشد هرچند به درجات علیای توحید نرسیده است اما از نور وجود انعکاس یافته از انبیاء و اولیای الهی بهره مند شده و به نور وجود ایشان نورانیت و کمال خواهد یافت).(46)

جمع بندی و نتیجه گیری :
 

شفاعت یکی از مجاری رحمت الهی می باشد که مربوط به مؤمن گنهکار به گناه کبیره است که از گناه خود نادم گردیده است. بنا بر این تفسیر ، شفاعت در واقع همان مجرای رحمت و فیض الهی است نه آنکه شفاعت کننده در عرض عدالت و رحمت حضرت حق قرار گیرد و شرط تعلق آن ، ایمان صحیح و باور قلبی به مبداء و معاد و وسائط فیض اوست. بر طبق این تفسیر شفاعت نه تنها موجب تشویق و ترغیب به ارتکاب گناه نمی شود بلکه با ایمان و اعتقادات ما گره خورده و به عنوان ابزاری امید بخش ، انسان را به درجات بالای ایمان و پرهیز از گناهان سوق می دهد.

پی‌نوشت‌ها:
 

1- محقق و دانش پژوه کارشناسی ارشد کلام اسلامی
2- وی ابتدا زیدی بود اما بعد به مذهب اثنی عشریه در آمد و در سال 283 هـ وفات نمود .( الذریعةإلى‏تصانیف‏الشیعة، ج‏7، ص: 113)
3- التحقیق ، ج6 ، ص82.
4- المفردات، ص 458.
5- ترجمه المیزان، ج‏1، ص 238.
6- تفسیر قرآن کریم صدرا ، ج 3 ،ص 343.
7- تجرید الاعتقاد ، ص 305.
8- مانند آیه ی 18 سوره ی غافر : « ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاع‏ » و آیه ی 270 سوره ی بقره : « وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصار ».
9- مانند آیه ی 28 سوره ی انبیاء : « وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ ».
10- تکملة شوراق الألهام، ص174 . علامه حلی نیز در کتاب کشف المراد همین تعابیر را در شرح کلام محقق طوسی آورده است.
11- غافر 18.
12- بقره 229.
13- صفات الشیعة، ص 11.
14- صفات الشیعه-ترجمه توحیدى، ص45.
15- اگر در برخی روایات گریه بر مصائب اهل بیت ، کلید بهشت و ... معرفی شده است ، منظور محبتی است که صاحبش را به اصلاح نفس و اطاعت خداوند وادارد. محبتی که انسان را به توبه ، پاکی قلب و ... می رساند و یا محرک به سوی طاعت می شود.
16- زمر 44.
17- حجرات 13.
18- بقره 255.
19- انبیا 28.
20- ممکن است با دقت در این آیات اینگونه استنباط شود که بین این دسته از آیات که مطلقا شفاعت را نفی می کنند و سایر آیات که به نحوی شفاعت را ثابت می کنند ، تناقض وجود دارد اما واقعیت آن است که تناقضی در آیات مذکور وجود ندارد زیرا آیاتی که ناظر به نفی شفاعت اند مربوط به برزخ و آیات مثبت شفاعت مربوط به قیامت اند کما اینکه در روایتی از امام صادق علیه السلام نیز تعارض مذکور به همین صورت رفع شده است ( التفسیر المنسوب إلى الإمام العسکری، ص:241) . در روایات دیگری نیز شفاعت مختص به قیامت شده است.( الکافی ج‏3 242 باب ما ینطق به موضع القبر ..... ص : 242 : عَنْ عَمْرِو بْنِ یَزِیدَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی سَمِعْتُکَ وَ أَنْتَ تَقُولُ کُلُّ شِیعَتِنَا فِی الْجَنَّةِ عَلَى مَا کَانَ فِیهِمْ قَالَ صَدَقْتُکَ کُلُّهُمْ وَ اللَّهِ فِی الْجَنَّةِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الذُّنُوبَ کَثِیرَةٌ کِبَارٌ فَقَالَ أَمَّا فِی الْقِیَامَةِ فَکُلُّکُمْ فِی الْجَنَّةِ بِشَفَاعَةِ النَّبِیِّ الْمُطَاعِ أَوْ وَصِیِّ النَّبِیِّ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فِی الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَ مَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِینِ مَوْتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة)
21- این آیه تصریح دارد که شفاعت مربوط به مطیعین نیست. یعنی دو دسته اهل نجات اند یا کسانی که مطیعین اند و یا کسانی که از مطیعین نیستند اما مشمول شفاعت اند . شفاعت مربوط به کسانی است که از طرفی از جمله مطیعین نیستند اما از سوی دیگر از ایمان درستی برخوردارند.
22- زمخشری : « مَنْ‏ یصلح أن یکون مرفوعا و منصوبا، فالرفع على البدل من الشفاعة بتقدیر حذف المضاف، أى: لا تنفع الشفاعة إلا شفاعة من أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ و النصب على المفعولیة.» (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏3، ص89).
23- بحار الانوار ج 24 ص 257.
24- ترجمه المیزان، ج‏20، ص 153.
25- بحارالانوار ، ج8 ، باب 21 ،ص 30.
26- همان ، ص34.
27- همان ، ص 34.
28- همان ، ص 37.
29- همان.
30- منظور از فاسق در اینجا همان گنهکاران می باشد. راغب در مفردات خود فسق را اینگونه معنی می کند : « الفِسْقُ یقع بالقلیل من الذّنوب و بالکثیر، لکن تعورف فیما کان کثیرا، و أکثر ما یقال الفَاسِقُ لمن التزم حکم الشّرع و أقرّ به، ثمّ أخلّ بجمیع أحکامه أو ببعضه‏» (المفردات، ص: 636).
31- بحارالانوار ، ج8 ، باب 21 ،ص 40.
32- همان ، ص 41.
33- همان ، ص 49.
34- همان ، ص 53. رساله ی امام صادق علیه السلام، به صورت کامل در کتاب روضه ی کافی آمده است.
35- همان، ص 58.
36- همان.
37- مرتکبان کبائر در واقع تعدی کنندگان از حدود الهی اند و تعدی کنندگان از حدود الهی ظالم اند: «و مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ».
38- التوحید للصدوق،ص 408 .
39- اسرار توحید-ترجمه التوحید، ص 451.
40- در موارد متعددی از روایات به رابطه دنیا و آخرت اشاره شده است. در روایات زیادی رابطه دنیا و آخرت رابطه عمل و جزا معرفی شده است . یعنی آنچه در آخرت به ما می رسد معلول زندگی دنیوی ماست : « قَالَ علی علیه السلام : کَانَ قَدْ زَالَتْ عَنْکُمُ الدُّنْیَا کَمَا زَالَتْ عَمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ- فَأَکْثِرُوا عِبَادَ اللَّهِ اجْتِهَادَکُمْ فِیهَا- بِالتَّزَوُّدِ مِنْ یَوْمِهَا الْقَصِیرِ لِیَوْمِ الْآخِرَةِ الطَّوِیلِ فَإِنَّهَا دَارُ الْعَمَلِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ دَارُ الْقَرَارِ وَ الْجَزَاءِ»( بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ،ج‏75 ،ص19).
41- اعتقادات الإمامیة ، ص 66.
42- انبیاء و اولیاء و علماء و حکیمان.
43- حکمت الهی عام و خاص ، ص 324.
44- همان ، ص 325.
45- تفسیر القرآن الکریم (صدرا)، ج‏3، ص 344.
46- به جهت جلوگیری از اطالع ی کلام ،ترجمه با اندکی تصرف و تلخیص است.
 

منابع و مآخذ :
قرآن کریم
اردکانی محمدعلی ، اسرار التوحید ، اول ، تهران ، انتشارات علمیه اسلامیه ، بی تا.
الهی قمشه ای مهدی ، حکمت الهی عام و خاص ، اول ، تهران ، هرمس ،1388ش.
خواجه نصیر الدین طوسی، تجرید الاعتقاد ، اول ، بی جا ، دفتر تبلیغات اسلامی ، 1407 ق.
راغب اصفهانی حسین بن محمد ، المفردات فی غریب القرآن ، اول ، بیروت ، دارالعلم الدار الشامیه ، 1412ق.
زمخشری محمود ، الکشاف فی حقائق غوامض التنزیل ، سوم ، بیروت ، دار الکتب العربی ،1407 ق .
شیخ صدوق ، صفات الشیعه ، اول ، تهران ، اعلمی ، 1362ش.
شیخ صدوق ، التوحید ، اول ، قم ، جامعه مدرسین ، 1398 ق.
شیخ صدوق ، اعتقادات الامامیه ، دوم ، قم ، کنگره شیخ مفید ، 1414 ق.
شیخ کلینی ، اصول کافی ، دوم ، تهران ،اسلامیه ، 1362 ش.
شیخ آقا بزرگ تهرانی ، الذریعه الی تانیف الشیعه ، قم ، اسماعیلیان ، 1408 ق.
صدرالمتألهین محمد بن ابراهیم ، تفسیر قرآن کریم ، محمد خواجوی ، دوم ، قم ، بیدار ، 1366ش.
طباطبائی سید محمد حسین ، المیزان فی تفسیر القرآن ، موسوی همدانی سید محمد باقر ، پنجم ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین ، 1374 ش.
علامه حلی ، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ، چهارم ، قم ، مؤسسه النشر الاسلامی ، 1413 ق.
محمدباقر مجلسی ، بحار الانوار ، بیروت ، مؤسسه الوفاء ، 1404 ق.
مصطفوی حسن ، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، تهران ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1360 ش.
محمدی گیلانی ، تکمله شوارق الالهام ، اول ، قم ، مکتب الاعلم الاسلامی ، 1421ق.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان