جهان بزرگ است و آدمیزاد کوچک، اما آدمیزاد میتواند آن قدر بزرگ شود که جهانی در برابرش کوچک شود. بیشتر آدم ها زندگی شان را، سرتاسر با آرزوهایشان می گذارند. با آرزوهایشان می خوابند، با آرزوهایشان از خواب بلند می شوند و در نهایت، همراه با آرزوهایشان می میرید. آرزوهای انسانی همچون خیلی چیزهای دیگر که خدای مهربان آفریده، برای خودشان مختصات و مشخصاتی دارند؛ ریز و درشتند، زشت و زیبایند، ساده و پیچیده اند و همین طور تا آخر.
در این میان، تعداد و تنوع آرزوها یی نوجوانان و جوانان بیشتر و فراوان تر است به طوری که می توانیم بگوییم دنیایشان دنیایی مشحون و لبریز از رؤیاها و آرزوهای رنگ و وارنگ است. گل آرزوهای بعضی ها پولدار شدن، قوی بودن، مطرح ومورد توجه قرار گرفتن دیگران است. این دسته از آدم ها تمام زندگی شان را وقف آرزوهایشان می کنند. هر خشت زندگی آنان از آروزی خیالی درست شده است که روی هم گذاشته و بالا می رودد.بنابراین تا همان دم واپسین، در پی کعبه آمال و آرزوهایشان می دوند؛ اما هرگز نمی توانند به آرزوی بزرگ خیالی زندگی شان جامه عمل بپوشانند چرا که حرص و آز آدمی، حد و مرزی نمی شناسد.
البته آرزو داشتن بد نیست، بلکه بسیار خوب هم است ولی چگونه و چطور. مثلا برخی از آدم ها، بزرگ ترین آرزویشان تندرستی است. آنها آرزو می کنند تن شان سالم باشد هر چند که نان خشکی هم برای خوردن نداشته باشند. این دسته از افراد معتقدند چه فایده تمام ثروت دنیا را داشته باشند اما در گوشه ای در رختخوابی افتاده باشند و غذایشان رژیمی متشکل از قرص و دوا و کپسول باشد؟
در هر حال، باید اعتراف کرد که به تعداد آدم های روی کره خاکی آرزوهای مختلف وجود دارد. آرزوهای رنگی و غیر رنگی. آرزوهای آبی و سیاه و سفید. آرزوهایی که هر کدام سرنوشت یکی را رقم می زنند.اصولا فکرشما دارای خاصیت مغناطیسی است وشما درموردهرچیزکه فکر کنید،تابشهای ذهنی شما باخاصیت جذب مغناطیسی، به دنبال جذب وخلق آن ذهنیت است.
برخی میگویند، زمانی یک مژه از پلک افتاد، کسی چیزی نگوید تا یک آرزو کنیم و حدس بزنیم مژه زیر کدام چشم مان افتاده است.اگر درست گفته باشیم آرزویمان بر آورده میشود در غیراین صورت آرزویمان بر باد رفته است. عدهای نیز میگویندکه آرزو بر جوانان عیب نیست. اما اینکه گول میخوریم و مدام آرزو میکنیم پیامدهای خاص خودش را دارد.در واقع آرزو میکنیم اما زمانی که بر آورده نمیشود ایراد را در آرزوهای خود نمییابیم و شدیدا مایوس میشویم. غافل از این امر که آرزو کردن فوت و فن خاص خودش را دارد و مانند هر چه در این جهان هست، حساب و کتاب دارد.
اما یک سؤال پیش می آید و آن این است که این آرزو کردن چیست که آدمهای روزگار بر سر آن سر و دست میشکنند ؟ این آرزوها چه ربطی دارد به مژه چشم تا برآورده شود یعنی واقعا میتوان آرزوهایی به این بزرگی و سنگینی را با مژهای به این کوچکی تضمین کرد. آیا در راه رسیدن و نرسیدن، دلواپس آرزو هایتان میشوید؟ یا اینکه بهخود میگویید، آرزوهایتان دچار تقدیر سرنوشت شدهاند و میگویید که قضاو قدر جلوی آنها را گرفتهاند تا بر آورده نشوند. چه بسا نمیدانید شاید اگر بر آورده شوند روزگارتان سیاهتر از پر کلاغ شود. “حضرت امام هادی (ع) :مقدرات چیزهایی را بر تو نمایان می سازد که هرگز به فکرت خطور نکرده است”.
گاهی آن قدر دنبال آرزوهایتان میدوید که یادتان میرود، زندگی مثل یک دیکته پرغلط است مینویسید و پاک میکنید. غافل از اینکه یک روز اعلام میکنند: وقت تمام شد! ورقهها بالا…… یا که نه آرزوهای بزرگی میکنید و یادتان میرود آرزوهای بزرگ آنقدر باید مقاوم باشند تا تیشه سخت روز گار آنها را از پای در نیاورد! آری بایست یاد بگیریم درمسایلی که روزمره پیش می آید سعی کنیم با تامل و تفکرو آرامش باآنها برخورد کنیم و از احساساتی و هیجانی برخورد کردن با آنها اجتناب نماییم.پس چگونه می توانیم به این آرزوها دست پیدا کنیم.
باور کنید بسیار ساده است، ابتدا باید درک کنیم که کیستیم، و در کجای دنیا قرار داریم و از این دنیا چه می خواهیم. بیشتر آدم ها معنی و مفهوم خواسته های خود را خوب درک نکرده اند، می گویم می خواهیم پول دار شویم ، ولی هنوز درست خرج کردن را بلد نیستیم ، می خواهیم زیبا باشیم هنوز زبیایی را درک نکرده ایم ، می گویم سلامتی می خواهیم و همش به دنبال حادثه و جنجال ها می گردیم ، می خواهیم معرفت و قرب به خدا داشته باشیم ولی هنوز شناخت دقیقی از او نداریم و خیلی زود با دو حرف و برداشت غلط همه چیز را مفت می فروشیم و خیلی موارد دیگر که خودتان بهتر می دانید.
دوم اینکه برخی از آدم ها دچار خواب غفلت شده اند چراکه آرزوهایشان هر روز بزرگتر و بزرگتر میشود و فکر میکنند اگر مدام آرزوهایشان را تکرار کنند و دست به هیچ تلاشی نزنند حتما برآورده خواهد شد، اما متاسفانه خوب می دانید آنها اشتباه میکنند. در واقع نه تنها آنها بلکه همه آدم ها باید سقف آرزوهایشان را تعیین کنند تا بتوانند چراغی به آن آویزان کنند و فراموش نکنند آرزوی هر شخصی وظیفه هدایت او را بهعهده دارد و راه رسیدن به آرزوها این است که به جای متکی بودن به شانس و اقبال برای رسیدن به آن برنامهریزی کنند.
سوم اینکه بهترین فرصت ها اغلب در معمولی ترین موقعیت های زندگی مان به وجود می آید. پس بزرگترین فرصت ها به احتمال زیاد همیشه در دسترس ماست. راه موفقیت و کامیابی از منزل جادو گران و جاده سازان نمی گذرد! بلکه درست از وسط از زندگی عادی و روزمره است که می توان به تعالی رسید و کامیابی واقعی را درک کرد.پس از آروزهای محال دست بردارید ظرف خود را بزرگ کنید ، تا چیز های بزرگ را صید کنید. با یک کوزه می روید لب دریا و آروزی این دارید که دریا را در درون کوزه شما بریزند.
چهارم تا زمانی که سرویس ندهید، سرویسی نمی گیرید. ببخشید و هدیه دهید تا ببخشند و هدیه دهند. همیشه از خوبیهای آدمها برای خودتان دیوار بسازید. پس هر وقت در حق شما بدی کردند ، فقط یک آجر از دیوار را بردار! بیانصافیست اگر همه دیوار راخراب کنید، قبول کنید که انسانهای بزرگ درباره عقاید و آرمان ها بزرگ سخن میگویند ، انسانهای متوسط در باره وقایع و اتفاقهایی که افتاده است سخن میگویند ولی متاسفانه انسانهای کوچک فقط دوست دارند پشت سر دیگران و دوستانشان سخن بگویند.
پنجم اینکه کافی است که برای اداره کردن خودتان از عقلتان استفاده کنید و برای اداره کردن دیگران از قلبتان زیرا دوست داشتن یک نوع باوره معنوی است، خوش به حال آن باورهایی که صادقانه باشد. می دانید چرا چون که شما به هیچ وجه مجبور به باورهایی نیستید که دیگران آنها را درباره شما می گویند و فکرمی کنند. اما اگر از آنچه نزدیکانتان می خواهند از شما بگویند هراس دارید باید گوش به زنگ باشید. اگر صادقانه معتقد باشید که آنچه درباره شما گفته اند واقعیت ندارد ناراحت نخواهیم شد، بلکه فقط هنگامی ناراحت می شوید که خود را فریب می دهید و دیگران براحتی متوجه این موضوع می شوند.
فرزانه مردی عقربی را دید که در آب افتاده و برای نجات خویش دست و پا می زند.کنار نهر نشست و به قصد کمک، دستش را به طرف عقرب دراز کرد. اما عقرب به گمان آنکه او مهاجم ست، کوشید تا نیشش بزند.مرد فرزانه دست از تلاش برای نجات عقرب نکشید و بار دیگر دست دراز کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد که درآب غرق نشود. عقرب دوباره آهنگ نیش زدن او کرد !!!
مرد دیگری که در آن نزدیکی ایستاده و تماشاگر صحنه بود، به او گفت : پیرمرد، چرا از نجات عقربی که مدام قصد نیش زدن تو را دارد دست نمی کشی ؟!
پیرمرد فرزانه، لبخند بر لب، پاسخ داد: عقرب به اقتضای طبیعتش نیش می زند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن. چرا باید از طبیعت خودم که عشق ورزیدن است به این علت که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
بقول امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام می فرمایند:هرگاه خداوند بنده ای را گرامی بدارد دل او را به محبت مخلوقاتش و خودش مشغول می دارد.”غررالحکم”
ششم اینکه بزرگی می گفت : شیطان دو ترفند اساسی در به زانو آوردن آدمی دارد که یکی از آنها نومیدی است. زیرا زمانی که مایوس می شوید دست کم مدتی نمی توانید خدمتی به دیگران انجام دهید و مفید باشید.ترفند دیگر تردید افکندن در وجود انسان هاست، تا رشته ایمانشان که آنها را به خداوند پیوند می دهد گسسته شود. پس مراقب باشیم که فریب این دو ترفند شیطانی را نخوریم.
آرزویی کنید….. گوشهای خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه.
آرزویی کنید….. شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی شما باشد…
منبع : خانواده مطهر
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb