الف. دلایل قرآنی
1. متابعت بزرگان جامعه از تلاوت شیاطین و تعلیم سحر و علم نجوم به مردم، توسط شیاطین
در آیه 12 سوره بقره درباره مبتلا شدن جمعی از بزرگان و علمای عصر سلیمان نبی(ع) به تعلیمات شیطانی سخن به میان آمده است:
« و آنچه را که شیطان [ صفت] ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پیروی کردند و سلیمان (ع) کفر نورزید؛ لیکن آن شیطان [ صفت] ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند و [ نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرستاده شده بود[ پیروی کردند] با اینکه آن دو [ فرشته] هیچ کس را تعلیم [ سحر] نمی کردند؛ مگر آنکه [ قبلاً به او] می گفتند: ما [ وسیله] آزمایشی [ برای شما] هستیم. پس زنهار کافر نشوی و[لی ] آنها از آن دو [ فرشته] چیزهایی می آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیافکنند؛ هر چند بدون فرمان خدا نمی توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند و [ خلاصه] چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی رسانید و قطعاً [ یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [ متاع] باشد، در آخرت بهره ای ندارد. وه! که چه بد بود آنچه به جان خریدند: اگر می دانستند.»(1)
در آیه مزبور واضح است که:
شیاطین در ملک سلیمان(ع)، عملی به نام « تلاوت» و عملی به نام « تعلیم» انجام می داده اند.
عده ای که همان اوتوالکتاب و بزرگان علمی در زمان سلیمان(ع)بودند، به متابعت از تلاوت ها و تعلیمات شیاطین مشغول شدند؛ شیاطین دو نوع علم را مستقیماً به مردم تعلیم داده اند: علم سحر و علوم مطرح شده توسط هاروت و ماروت ( علم نجوم).
علوم مطروحه، علومی بوده که موجب آسیب های جدی فردی و اجتماعی شده است.
شدت متابعت از شیاطین در ملک سلیمان(ع) و تأثیر گذاری کافرانه آنان درحدی بوده است که خداوند تعمد دارد تا سلیمان(ع) را از کفر تبرئه کند، گو اینکه واضح است که همه افراد جامعه، به تبع فعل شیاطین، دچار آسیب شده بودند.
گستردگی این موضوع تا آنجاست که سلیمان(ع) نیز نیازمند تبرئه خدایی است، هم از جهت کمی ( در موضوعات متعدد ) و هم از جهت کیفی ( اثر گذار در اعتقاد و ... مردم).
با توجه به آنچه گذشت، حضور و رؤیت مادی شیاطین در ملک سلیمانی واضح است؛ زیرا سخن نه از «القاء» ، بلکه از « تلاوت» و « تعلیم» توسط شیاطین است و این جز با حضور مادی ممکن نخواهد بود.
و جالب آنکه حضور مادی شیاطین پس از هبوط آدم (ع) تنها در مقطع سلیمانی واقع شده است؛ اگر شیاطین می توانستند در هر دوره ای این گونه فتنه گری کنند، خداوند متعال فقط در مقطع سلیمانی این نوع اختیارات را برایشان مطرح نمی کرد و این موضوع را از اختیارات عمومی آنها می نامید!
آیا تا به حال این سؤال برایتان مطرح شده است که به چه دلیل نمرود و فرعون پیش از ولادت ابراهیم (ع) و موسی (ع) از ولادت این رسولان الهی با خبر بوده و کمر همت به قتل ایشان بسته بودند؟ آیا این ماجرا جز با حمایت جبهه شیطانی و جز با القاء ، وسوسه و ... آنان و استفاده از علوم ماورایی بوده است؟ اگر چنین است، پس ولادت سلیمان(ع) و تحقیر و تذلیل شیاطین نیز موضوعی عیان برای جبهه شیطانی بوده است و قتل سلیمان(ع) نیز موضوعی جدی برای ایشان! و عدم تعلیم سحر به مردم در زمان داوود (ع) و پیش از آن، جهت قتل داوود (ع) و سلیمان(ع)، خود دلیلی بر مادی نبودن شیاطین جهت تحقق آرزویشان پیش از مقطع مادی شدنشان در زمان سلیمان(ع) است.
2. آیات تسخیر اجنه و شیاطین
در آیات سوره ص، خداوند از بنّایی و غوّاصی شیاطین سخن می گوید و از غل و زنجیر بوده برخی از ایشان در زمان سلیمان(ع).
در ایات سوره انبیاء خداوند از غوّاصی و برخی افعال دیگر توسط شیاطین برای سلیمان(ع) سخن می گوید.
در آیات سوره سبأ، خداوند از ساختن عمارات و ابزارهای متعدد توسط اجنه سخن می گوید و از عذابی که بر نافرمانیشان واقع کرده است.
« فسخرنان له الریح تجری بامره رخاء حیث اصاب* و الشیاطین کل بناء و غواص* و آخرین مقرنین فی الاصفاد؛(2) پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم می گرفت، به فرمان او نرم و روان می شد؛ و شیطان ها را [ از ] بنا و غواص؛ تا [ وحشیان] دیگر را که جفت جفت با زنجیرها به هم بسته بودند، [ تحت فرمانش در آوردیم].»
با تأمل در این آیات، پرسش هایی جدی برایمان مطرح می شود؛ از جمله آنکه چرا تنها سلیمان(ع) این موجودات را تسخیر می کند؟ مگر پیامبران قبلی قدرت تسخیر نداشته اند؟ و اگر چنین بوده است، پس چرا خداوند این ماجرا را تنها به سلیمان(ع) نسبت می دهد؟ آیا ذوالقرنین که یأجوج و مأجوج را مهار می کند، بقیه اجنه را نمی تواند به بند کشد؟ و اگر مها رکرده است، چرا خداوند ماجرا را به اسم سلیمان(ع) ثبت می کند؟
تنها یک پاسخ نسبت به این موضوع وجود دارد و آن اینکه اجنه همیشه وجود داشته اند؛ اما اثر گذاری معضل آفرین آنها در زمان سلیمان(ع) واقع شده است، در زمان او این اثر گذاری موجب معضلاتی عظیم شده و نیاز است تا سلیمان(ع) با تسخیر و به کارگیری ایشان، تهدید را به فرصتی مناسب تبدیل کند و البته آن چیز که اثر گذاری اجنه و شیاطین را متفاوت با دوره های قبل و بعد سلیمان (ع) می کند، حضور مادی اجنه در زمین است و با پذیرش این منطق، بسیاری از پرسش ها پاسخ داده می شود.
3. ساختن عمارات و ابزارهای متعدد توسط اجنه
در سوره سبأ درباره خدماتی که اجنه به حضرت سلیمان(ع) می دادند، آمده است:
« و باد رابرای سلیمان [ رام کردیم] که رفتن آن بامداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه[ راه] بود و معدن مس را برای او ذوب [ و روان] گردانیدیم و برخی از جن به فرمان پرودرگارشان پیش او کار می کردند و هر کس از آنها از دستور ما سر بر می تافت از عذاب سوزان به او می چشانیدیم؛ [ آن متخصصان] برای او هر چه می خواست از نمازخانه ها و مجسمه ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه ها و دیگ های چسبیده به زمین می ساختند ای خاندان داوود شکرگزار باشید و ازبندگان من اندکی سپاسگزارند.»(3)
در این آیات، حداقل 5 موضوع در ارتباط با اجنه مطرح شده است:
1. جریان چشمه های مس و به کارگیری اجنه در این راستا؛
2. ساخت محاریب ( محراب ها)؛
3. ساخت تماثیل؛
4. ساخت ظرف هایی همچون حوض؛
5. ساخت دیگ های ثابت و بزرگ غیر قابل انتقال.
با تأمل در این آیات، پرسش هایی جدی برای ما ایجاد می شود از جمله آنکه آیا سلیمان(ع) جامعه ای وهمی را سامان داده است که در آن بناهای عظیم ناگهان ساخته می شود؟ ظروف غذای عظیم به یک باره شکل می گیرد؟ محاریب به صورت اتفاقی بنا می شود؟ و ... در حالی که هیچ اثری از سازندگان آن مطرح نیست؟ که اگر چنین باشد، چه موضوعی در تربیت رقم خواهد خورد؟ و آیا این روال، جامعه را به سمت وهم بیشتر حرکت خواهد داد یا به سمت هدایت و ارتقاء و کمال؟
پاسخ آنکه: جامعه سلیمانی جامعه ای برای جریان تربیت الهی است:
« و اورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها التی بارکنا فیها و تمت کلمت ربک الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا و دمرنا ما کان یصنع فرعون و قومه و ما کانوا یعرشون؛(4) و به آن گروهی که پیوسته تضعیف می شدند [ بخش های] باختر و خاوری سرزمین [ فلسطین] را که در آن برکت قرار داده بودیم، به میراث عطا کردیم و به پاس آنکه صبر کردند، وعده نیکوی پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند، ویران کردیم.»
و در جریان تربیت، این انسان، خلیفه الله است و اشرف مخلوقات که دشمن آشکار بشر را به خدمت گرفته و آنان را در جهت تأمین منافع الهی به کار می گیرد. در این میان، نوع سخن، چگونگی تعامل و نوع تربیت سلیمانی در پیچیده ترین شرایط موجود است که می تواند ارائه گر « مُلک الهی» و نشان دهنده قوت یک « مَلِک الهی» در اداره توحیدی یک جامعه باشد.
4. رؤیت لشکر اجنه
در آیات سوره نمل مشخص است که سه نوع لشکر برای سلیمان(ع) وجود داشته است: لشکرهایی از جن و انس و پرندگان و این موضوع برای خاندان مختلف هم عیان بوده است.
سخن مورچه از « جنود» سلیمان(ع) است و نه « جند» سلیمان، مورچه از کجا مطلع است که سلیمان(ع) لشکری از جنیان دارد؟ آیا جز این است که آنان را همچون لشکر انسان ها و پرندگان، در هیبتی مادی می بیند؟
چنان که سوره نمل آمده است:
« و برای سلیمان سپاهیانش از جن و انس و پرندگان جمع آوری شدند و [ برای رژه] دسته دسته گردیدند؛ تا آنگاه که به وادی مورچگان رسیدند. مورچه ای [ به زبان خویش] گفت: ای مورچگان به خانه هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند.» (5)
5. سلیمان(ع) و ایجاد آزمونی دشوار بین انس و جن، جهت تعیین وصی
در ادامه، سوره نمل آزمون دشوار برگزار شده در میان جنود حضرت سلیمان(ع) اعم از جن و انس سخن می گوید؛ می فرماید:
« کسی که نزد او دانشی از کتاب [الهی] بود، گفت: من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنی برایت می آورم. پس چون [ سلیمان] آن [ تخت] را نزد خود مستقر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی می کنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می گذارد و هر کس ناسپاسی کند، بی گمان پروردرگارم بی نیاز و کریم است.»(6)
در این آیات از چند موضوع سخن گفته شده است:
صحنه ای که سلیمان(ع) می خواهد به تعیین جانشین بپردازد و وصی خود را معرفی نماید. ( به حسب روایات) سلیمان، به عموم افرادی که در پیشگاهش بودند، یعنی « جنوده من الجن و الانس و الطیر» رو کرده و ایشان را به آزمونی دشوار، جهت آشکار شدن موقعیت و توانشان فرا می خواند.
خطاب سلیمان(ع) به بزرگان قوم است: « ایها الملؤا» و از ایشان می خواهد میزان توان خود را در آوردن تخت بلقیس از فاصله ای طولانی ( حدود 1000 کیلومتر) مشخص کنند.
بزرگ از عفاریت طایفه جن، سرعت آوردن تخت بلقیس را به میزان از جای برخاستن سلیمان(ع) طرح می کند و آصف، سرعت فعل خود را به میزان چشم برهم زدنی توسط سلیمان(ع).
با توجه به آنچه گذشت، مرئی بودن اجنه نزد اهل آن مجلس بزرگ کاملا عیان است؛ زیرا اولاً عرصه، عرصه زورآزمایی دو طایفه است، بی شک زورآزمایی دو طایفه ای که یکی از ایشان قابل رؤیت نیست، موضوعی مضحک و تنش آفرین است.
و ثانیاً اگر اجنه تنها برای حضرت سلیمان(ع) قابل رؤیت باشند، او باید تنها ایشان را مورد خطاب قرار دهد نه آنکه بزرگان خویش در هر طایفه ای را مورد خطاب قرار دهد و ایشان هم پاسخ گویند.
6. فوت سلیمان(ع) و باقی ماندن عذاب بر اجنه تا زمان اطلاع آنان از فوت وی
ماجرای رحلت حضرت سلیمان(ع) نیز بخشی خواندنی از این ماجرای شگفت است:
« پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم، جز جنبنده ای خاکی [ =موریانه] که عصای او را [ به تدریج] می خورد، [ آدمیان را] از مرگ او آگاه نگردانید. پس چون [ سلیمان] فرو افتاد، برای جنیان روشن گردید که اگر غیب می دانستند در آن عذاب خفت آور [ باقی] نمی ماندند.»(7)
در این آیه، سخن از فوت سلیمان(ع) است و عدم اطلاع اجنه از آن و به تبع باقی ماندن در عذابی که سلیمان(ع) بر ایشان واقع کرده بود.
به راستی چگونه ممکن است که عذابی تنها در مقطع سلیمانی بر اجنه واقع شود، با فوت او بر طرف نشود و تا زمان اطلاع اجنه از فوت سلیمان(ع) ( یک سال پس از فوت) نیز این عذاب بر اجنه باقی بماند؟ آیا می توان این ویژگی ها را مختص اجنه غیر مرئی و مادی دانست؟ اگر چنین است، پس چرا اجنه نتوانستند تا یک سال پس از فوت سلیمان(ع) از عذاب ها رهایی پیدا کنند ؟ و چرا به محض اطلاع از فوت سلیمان(ع) خود را از عذاب رهاندند؟ آیا جز این است که این عذاب در حیطه ملک سلیمانی و به صورت مادی بوده است و البته بر اجنه ای که در هیئت مادی در آمده اند؟
دلایل روایی
1. روایت غلیظ شدن شیاطین در زمان سلیمان(ع):
از هشام بن حکم نقل شده که زندیقی از امام صادق (ع) پرسید: آیا سجده برای غیر خدا صحیح است؟ امام صادق (ع) فرمودند: «نه» گفت: پس چگونه خداوند ملائکه را دستور داد تا بر آدم سجده کنند؟ فرمودند: « کسی که به امر و دستور خدا سجده کند، او برای خداست؛ زیرا اطاعت فرمان او را نموده است.» پرسید: کهانت و جادوگری از کجا به وجود آمد و چگونه خبر از آینده می دهند؟ فرمودند:
« کهانت در جاهلیت بود، هر موقعی که فاصله ای پیدا می شود از عصر پیامبران، کاهن شبیه حاکم و داور میان مردم بود که در مسائل و وقایعی که نمی دانستند به او مراجعه می کردند. او نیز جریان هایی که بعد به وجود می آمد، به آنها اطلاع می داد، این اطلاع کاهن از آینده ، به چند طریق پیدا می شد:
تیزبینی و تیز هوشی و به سبب خطور و زیرکی و آگاهی بر دلش القاء می شد، زیرا آنچه در روی زمین به وجود می آمد، شیطان مطلع بوده و آن را به کاهن می رسانده و وقایع اطراف و داخل منازل را به او می گفت.
در مورد خبرهای آسمانی، شیاطین می رفتند در جاهایی که چیزی به گوش آنها برسد، در آن زمان که از استراق سمع ممنوع نبودند و هدف سنگ های آسمانی قرار نمی گرفتند. علت اینکه از آنها جلوگیری به عمل آمد این بود که روی زمین از اشخاص، عملی شبیه وحی بروز نیابد و مسئله تشخیص پیامبر و نبوت، بر مردم مشکل نشود تا حجت بر مردم ثابت گردد و اشتباهی به وجود نیاید. شیطان یک کلمه از اخبار آسمان را در مورد حوادثی که برای مردم پیش می آمد، می شنید، آن را حفظ می کرد، به زمین می آمد و بر کاهن القا می نمود. از طرف خود کلماتی نیز به آن می افزود، حق را با باطل می آمیحت. آنچه کاهن درست می گفت از اطلاعاتی بود که شیطان از آسمان گرفته بود و آنچه اشتباه می کرد از مطالبی بود که شیطان بر آن افزوده بود. از زمانی که شیاطین از استراق سمع ممنوع شدند، دیگر کهانت از میان رفت. در این زمان شیطان ها به کاهنان وقایعی را که مردم با یک دیگر گفت و گو می کنند و جریان هایی که نقل می کنند، می رسانند. گاهی نیز شیاطین به یکدیگر وقایعی که در جاهای دور اتفاق افتاده از قبیل سرقت، قتل یا گمشده می گویند، آنها نیز مثل انسان ها راستگو و دروغگو هستند.»
پرسید: چگونه شیاطین به آسمان بالا می روند و حال آنکه ایشان مانند مردمند در خلقت و کثافت و اگر چنین نبودند، چگونه برای حضرت سلیمان(ع) عمارت ها می ساختند و کارهای دشوار می کردند که فرزندان آدم از آنها عاجز بودند؟ حضرت فرمود: « ایشان اجسام لطیفه اند و غذای ایشان نسیم است، به این دلیل، بی نردبان می توانند به آسمان بالا بروند، در حالی که جسم سنگین نمی تواند بالا برود؛ مگر با نردبان یا وسیله ای دیگر.»
گفت: اصل سحر از چیست؟ ساحر چگونه قدرت بر آن کارهایی که می گویند، پیدا کرده است؟ فرمود: « سحر چند نوع است: یک نوع مانند علم طب است. همان طوری که پزشکان برای هر دردی دوایی دارند، ساحران نیز برای هر صحت و آرامشی، بلا و فتنه ای دارند و برای هر عافیت و سلامتی، بیماری و گرفتاری ای و برای هر چیزی حیله ای اندیشیده اند. نوع دیگر، تیزهوشی و سرعت عمل و شعبده بازی و سبک بالی است. یک نوع هم استفاده از شیاطینی است که با آنها ارتباط دارند. گفت: شیاطین چگونه بر سحر اطلاع یافته اند؟ فرمود: از همان راهی که پزشکان به علم طب اطلاع یافته اند. برخی از اطلاعات به وسیله تجربه پیدا شده و برخی علاج و دوا است.»
پرسید: درباره آن دو ملک به نام هاروت و ماروت که مردم می گویند: آن دو به اشخاص سحر می آموزند، چه می فرمایید؟ فرمود:« آن دو وسیله ای برای آزمایش و امتحان هستند. تسبیح آنها چنین است: هر کس امروز چنین کند، چنان خواهد شد.
اگر به وسیله فلان چیر معالجه کند، چنان می شود. انواع سحر می آموزد. هر چه می گویند؛ اما آن دو ملک می گویند: ما برای شما آزمایش هستیم. آنچه زیان بخش برای شماست و سودی ندارد، از ما نگیرید.»
گفت: آیا ساحر می تواند به وسیله سحر، انسان را به صورت سگ و الاغ یا چیر دیگر در آورد؟ فرمود: « او ناتوان تر از اینها و عاجزتر است از آنکه تغییری در آفرینش خدا دهد. هر کس ترکیب صورتی که خدا قرار داده تغییر دهد، شریک اوست در آفرینش. خداوند منزه است از اینکه شریکی داشته باشد.
اگر ساحر چنین قدرتی داشته باشد، باید بتواند امراض، ناراحتی ها، سفیدمویی، فقر و گرسنگی را از خود بر طرف نماید. بزرگترین عمل ساحر سخن چینی است که موجب جدایی دو دوست و علاقه مند به یکدیگر می شود و سبب خون ریزی و خانه خرابی و رسوایی می گردد. سخن چین بدترین فرد روی زمین است. نزدیک ترین سخن ساحران به درستی، آن چیزهایی است که به منزله طب است...»(8)
2. بنای شهری توسط اجنه در زمان سلیمان(ع) در اسپانیا شعبی گفت: عبدالملک مروان مرا خواست و گفت: موسی بن نصیر به من نوشته است، خبر رسیده که شهری از مس وجود دارد که آن را حضرت سلیمان(ع) بنا کرده و گویند سلیمان(ع) به جنیان دستور داد که آن را بنا کنند. پس جماعتی از جن اجتماع نموده، آن را بنا کردند و نوشته اند که: آن شهر از چشمه مس گداخته است که خداوند برای حضرت سلیمان(ع) پدید آورد و آن قصر در بیابان اندلس ( اسپانیا) است و گویند: گنج هایی که خداوند برای حضرت سلیمان(ع) به ودیعت گذارده، در آن است.
اکنون اجازه می خواهم که به سوی آن قصر بروم. می گویند راه آن بسی دشوار است و جز با ساز و برگ و غذای کافی، این مسافرت طولانی را نمی توان طی کرد و هر کس تا کنون به قصد آن شتافته، دست به آن نیافته است، مگر دارا. اسکندر مقدونی پس از قتل دارا گفت: به خدا قسم همه اقالیم و نقاط زمین را زیر پا گذاردم و اهل هر سرزمین پیش من سر تسلیم فرود آوردند و هر محلی را گشودم، مگر این قسمت از اندلس را که پیش از من دارا به آن رسیده بود و بر من نیز لازم است که آهنگ آنجا کنم، تا از دست یافتن به جایی که دارا نسبت به رسیدن به آن اقدام کرده است، باز نمانم. پس خود را برای رفتن به آنجا مهیا کرد و یک سال تمام تهیه کار دید. چون آماده حرکت شد، به وی اطلاع دادند که به علت موانعی، رسیدن به آنجا مشکل است.
عبدالملک بن مروان به موسی بن نصیر نوشت که برای رفتن به آنجا خود را مهیا سازد. او نیز بدان جا شتافت و بعد از مراجعت، ماجرای آن را برای عبدالملک نگاشت. موسی بن نصیر در پایان نامه نوشته بود: چون روزها سپری شد و آذوقه ما به اتمام رسید به جانب دریاچه پر درختی رهسپار گشتیم و من به طرف دیوار شهر رفتم. دیدم بر دیوار شهر مطالبی به عربی نوشته اند. ایستادم و مشغول خواندن آن شدم و دستور دادم که آن را یادداشت کنند. آن نوشته اشعار زیر بود:
حاصل معنی اینکه: مردمی که در این جهان ناپایدار می خواهند همیشه بمانند، بدانند که اگر کسی درجهان جاوید می ماند، او سلیمان بن داوود بود، که چشمه مس گداخته برای او جاری گشت و به جنیان گفت: خانه ای برای من بنا کنید که تا روز رستاخیز سالم بماند، آنها هم کاخی ساختند که از عظمت سر به فلک می کشید. سلیمان(ع) گنج های روی زمین را در آنها پنهان کرد تا روزی کشف شود، ولی بالاخره سلیمان(ع) مُرد و در زیر خاک پنهان شد.
این ماجرا برای این است که مردم بدانند زندگی دنیا فانی است و جز ذات بی زوال خداوند احدیت کسی باقی نیست تا زمانی که از نسل عدنان و اولاد هاشم، بهترین مولود به وجود آید و خداوند او را با نشانه های مخصوص در نزد مردم جهان ممتاز گرداند. او اختیاردار مردم روی زمین است و جانشینان او نیز چنین هستند. آنها پیشوایان دوازده گانه و حجت پروردگارند تا زمانی که قائم آنها به فرمان خداوند قیام کند و این هنگامی است که او را از آسمان به نام، صدا زنند.
چون عبدالملک این نامه را خواند یا ( بنا بر روایتی) طالب بن مدرک، فرستاده موسی بن نصیر ماجرا را به وی گزارش داد، عبدالملک از محمد بن شهاب زهری که در مجلس حضور داشت، پرسید درباره این موضوع عجیب، چه می گویی؟
زهری گفت: چنان می بینم و چنین پندارم که جماعتی از جن، نگهبان شهر مزبور بوده و نمی گذاشتند کسی به آنجا دست یابد! عبدالملک پرسید: درباره کسی که او را از آسمان به نام صدا کنند، اطلاعی داری؟ گفت : یا امیرالمؤمنین! این موضوع را نشنیده بیانگار! عبدالملک گفت: چگونه می توانم چیزی که بزرگترین مطلب مورد احتیاج من است، نشنیده انگارم؟ آنچه در این باره می دانی با صراحت هر چه تمام تر بگو! زهری گفت: علی بن الحسین (ع) به من خبر داد که: « این شخص مهدی (ع) از فرزندان فاطمه (س) دختر پیغمبر (ص) است». عبدالملک گفت: شما هر دو دروغ می گویید، این مردی از ماست!! زهری گفت: من آن را از علی بن الحسین (ع) نقل کردم. اگر می خواهی از وی جویا شو. مرا نباید نکوهش کرد. اگر دروغ است، او گفته و اگر آنچه شما می گویید، درست باشد، دشمن نظر شما را تأیید کرده است. عبدالملک گفت: من احتیاج به پرسش از اولاد ابوتراب ندارم. ای زهری! آنچه را گفتی، مخفی بدار. مبادا کسی آن را از تو بشنود. زهری گفت: مطمئن باش به کسی نخواهم گفت!(9)
3. دیگر روایات مربوط به حضور اجنه و شیاطین و اثر گذاری آنان در ملک سلیمان(ع)
این روایات را می توان در جلد 14 بحار و همچنین کتاب ارزشمند « حیاه القلوب» جلد 2 مطالعه کرد.
پینوشتها:
1. سوره بقره (2)، آیه 102
منبع:نشریه موعود( ویژه جن)، شماره 123،124