یکی از خصلت هایی که حاکم اسلامی باید از آن برخوردار باشد، بهره مندی از روحیه تواضع و ظرفیتی است که بتواند نفس خویش را از اسارت امارت ظاهری بر مردم و جلوه های حکومت رها ساخته و همنشین مردمش باشد تا بتواند از نزدیک گوش به سخن حق آن ها نهاده و در حقیقت ،با رعیّت خویش درد دل کند . به یقین، همین صفت است که زمامدار را مورد علاقه ی مردم می کند؛ به گونه ای که توده مردم بین خویش و حکومت ،انس و الفتی احساس کنند که آن را از خود و خود را همراه حکومت تلقی نمایند .
به راستی چه زیبا است سخن امیر بیان که اندرز و عبرتی است برای حاکم و برنامه ی عملی برای او که خویشتن را از خطا مبرا نکرده و محتاج کمک و مشورت و نصیحت مردم باشد . اگر چه آن حضرت از خصلت عصمت بهره مند است، ولی هیچ گاه آن را در مواجهه با مردم به رخ آن ها نمی کشد ؛بلکه با تواضعی خداپسندانه می فرماید:
«فإنّی لست فی نفسی یفوق أن اخطی ء و لا أمن ذلک من فعلی إلا أن یکفی الله من نفسی ما هو أملک به منّی فإنّما أنا و أنتم عبید مملوکون لربّ لا ربّ غیره» ؛ (1) من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم ،مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است. جز این نیست که ما و شما بندگان و مملوک پروردگاری هستیم که جز او پروردگاری نیست .
امام خمینی رحمه الله نیز که در عصر حاضر الگویی برجسته و شخصیتی خود ساخته برای تکفّل حکومت دینی به حساب می آید ،در مواردی فراوان به این مهم تأکید دارند . ایشان با این که با اقبال و پذیرش و انتخاب عملی همگانی مردم ایران ، مسئولیت رهبری انقلاب را بر دوش داشت ، هیچ گاه از نصیحت و توصیه های ناصحانه خود را بی نیاز نمی دید. بعد از پیروزی انقلاب نیز که زعامت و حاکمیت دولت اسلامی بر عهده ایشان بود ، همواره بر حق مردم بر اعتراض و انتقاد بر خویشتن و از مسئولان واقف بود و از مردم انتظار ارشاد و مشورت دلسوزانه داشت ؛ چنان که می فرمود :
هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد و در غیر این صورت ،اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد ، خود به خود - از مقام زمامداری معزول است .(2)
و یا در فرازی دیگر فرمود :
همه و همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور ،نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم ،کج گذاشتم ،ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی ،خودت را حفظ کن. مسأله ،مسأله مهم است .همه ملت موظفند به این که نظارت داشته باشند در همه کارهایی که الان مربوط به اسلام است .(3)
به نظر ایشان اگر حاکم اسلامی از موازین تخطی کرد ، نه تنها نصیحت او لازم است ،بلکه مقابله با او و اجبار او بر حفظ موازین ، ضروری است و بر هر فردی واجب است که مانع لغزش حکمران جامعه باشد .ایشان می فرماید :
اگر خدای نخواسته یک کسی پیدا شد که یک کار خلاف کرد، اعتراض کنند مردم، مردم همه به او اعتراض کنند که آقا چرا این کار را می کنی .در صدر اسلام هست که عمر وقتی که گفت - در منبر بود - که اگر من یک کاری کردم ،شماها چه بکنید .یک عربی شمشیرش را کشید،گفت : ما با این، با این شمشیر راستش می کنیم.باید این طور باشد .باید مسلمان این طور باشد که اگر - هر که می خواهد باشد ، خلیفه مسلمین و عرض بکنم هر که می خواهد باشد - اگر دید پایش را کنار گذاشت ، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار .(4)
علاوه بر این ،سیره حضرت امام رحمه الله نیز مؤید این روحیه انتقاد پذیری
و استماع نصیحت افراد خیرخواه است که بخواهند او را از باب «امر به معروف و نهی از منکر» توصیه به خیر نمایند .روح بلند و عرفانی آن عزیر چنان بود که خود را در برابر تذکر و نصیحت، محتاج و نیازمند می دید .
در اینجا نقل خاطره ای از پاسخ فروتنانه امام رحمه الله به جمعی از دانش آموزان یکی از مدارس ابتدایی ،بسیار آموزنده است :
امام بعضی از نامه های بی شماری که از عاشقان ایشان به دفتر واصل می شد ، با عاطفه و ملاطفت خاصی پاسخ می دادند.در این میان، بعضاً نامه های بچه ها دیده می شد که امام با خط خودشان به آن ها ابراز علاقه می کردند . نمونه زیر ،یکی از این موارد بی شمار است :
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر امام عزیز ،ما بچه های کلاس پنجم جهاد مدرسه فاطمیه هستیم .چون در کتاب دینی ما نامه امام محمد تقی (علیه السلام ) را به فرمانده سیستان و نصیحت هایی را که امام به ایشان کرده اند ، نوشته ،ما هم تصمیم گرفتیم که بر ای شما نامه ای نوشته و شما را نصیحت کنیم ؛ ولی امام ! ما شما را نمی توانیم نصیحت کنیم ؛ زیر شما بزرگوارید و از همه گناهان به دورید .اماما!ما بچه های کوچک از ته قلبمان ،خواهشی از شما داریم و امیدواریم لیاقت آن ها را داشته باشیم . اوّل آن که ای پدر بزرگوارمان، ای پیر جماران ،ای روح خدا ! با خط زیبای خودتان برای ما جواب بنویسید و ...
امام در جواب نوشتند :
«فرزندان عزیزم ! نامه محبت آمیز شما را قرائت کردم . کاش شما عزیزان، مرا نصیحت می کردید که محتاج آنم .امید است با نشاط و خرمی
درس هایتان را خوب بخوانید و در همان حال ، به وظیفه اسلامی که انسان ها را می سازد ،عمل کنید و اخلاق خود را نیکو کنید و اطاعت و خدمت پدران و مادرانتان را غنیمت شمارید و آن ها را از خود راضی کنید ...»29شهریور صفر 1403-روح الله الموسوی الخمینی. (5)
همان طوری که از این خاطره جالب پیدا است، حضرت امام با وجود برخورداری از مقام والای علمی و تصدی بزگ ترین منصب در کشور، از روحیه ی بسیار پسندیده ی نقد پذیری بهره مند بود؛ رویّه ای که می توان با بسط و توسعه آن، وجدان فردی افراد و نهاد جمعی جامعه را برای پذیرش سخن صحیح و تن دادن به توصیه هایی که بر مبنای صلاح اندیشی صورت می گیرد ،آماده ساخت . اصولاً اگر فردی که مورد ارشاد و نصیحت و یا امر و نهی دلسوزانه واقع می شود ،مبنا را بر استماع و دقت در سخن گوینده قرار دهد و سپس در ضمیر خویش در جستجوی مصادیق احتمالی منکر برآید ،به راحتی می تواند مسیر اصلاح نفس را برای خود تسهیل کند . از طرف دیگر ، فردی هم که آمر به معروف و ناهی از منکر است، با پیش بینی تأثیر ،به آسانی می تواند وظیفه ی خویش را در توجه و تشخیص تکلیف در عمل به این فریضه دریابد .بدیهی است که این امر بستر گسترش نیکی در جامعه را فراهم می آورد و به بیان دیگر ، بالندگی فردی و توسعه و پیشرفت اجتماعی به وسیله نقد دلسوزانه و انتقاد تیزبینان، رشد و شتاب بیشتری می یابد و
هیچ کس بی نیاز از یادآوری و انتقاد دیگران نخواهد بود . در این صورت است که فضای جامعه دگرگون و انتقادها جای انتقام ها را می گیرد .(6)
شنیدنی هایی از رفتار عملی امام رحمه الله
سراسر حیات مبارک حضرت امام آکنده از شواهدی است که بر سیره ی عملی ایشان در رعایت احکام امر به معروف و نهی از منکر تأکید دارد .در این بخش به صورتی گزیده حکایت هایی از چگونگی مواجهه و برخورد ایشان با منکرات اخلاقی و اجتماعی مورد اشاره قرار می گیرد .
انگشتر طلا
در یکی از روستاهای نزدیک قم ، یکی از ...شاگردان حضرت امام ...به امر تبلیغ دینی مشغول بود... مردم این روستا به یک مسجد احتیاج داشتند و هنگامی که بحث ساختن مسجد در میان مردم روستا درگرفت ،دو نفر از مالکان آنجا که از نظر مالی توانایی انجام آن را داشتند ،داوطلب شدند. ...آنان گفته بودند :در صورتی ما این مبلغ را می پردازیم که حضرت امام بیایند و کلنگ مسجد را بزنند ...
حضرت امام فرمودند :من که اهل این کارها نیستم ...آقای اشراقی ... گفت :آنچه را که امام در مقابل آن خاضع است ، وظیفه الهی است .اگر
مسأله برای ایشان توضیح داده شود و احساس بفرمایند که وظیفه شان است و باید بروند حتماً می روند ...
بالاخره امام آماده رفتن شدند ...هنگامی که برای زدن کلنگ مسجد از میان جلسه ای که تشکیل شده بود،برخاستند تا بروند ، به طرف جوانی که در کنار من نشسته بود، آمدند ،اندکی مکث کردند و آهسته ...به آن جوان فرمودند :این انگشتری که دستت است ،اگر انگشتر طلا است ، بیرون بیاور .(7)
این انگشتر برای مرد حرام است
پس از فوت آیة الله کاشانی ، عده ای از اقشار مختلف مردم تهران ، برای دیدن حضرت امام به قم آمدند .آنها با صدای بلند می گفتند: «الکاشانی رجع إلینا مرجعاً»؛یعنی اگر کاشانی رفت ،ولی به جای ایشان خمینی به ما برگشت؛ در حالی که مرجع بود ؛ یعنی فردی به ما داده شده است که تمام خصوصیات کاشانی را دارد،به اضافه این که مرجع هم است ...
در همان مجلس یک نفر که جلو آمد تا دست امام را ببوسد ،انگشتری طلا در دست داشت ،در همان حال که می خواست دست امام را ببوسد ،امام دست او را نگه داشت و فرمود :
عزیزم ! این انگشتر برای مرد حرام است . شما این انگشتر را در بیاورید و انگشتر دیگری دست بکنید .
آن آقا هم گفت :سمعاً و طاعتاً و همان جا انگشتر را در آورد و در جیبش گذاشت .(8)
من به کسی اجازه نمی دهم به زعیم مسلمین اهانت کند
شخصی به خانه آیة الله بروجردی رفت و آمد داشت ، خیلی هم به ایشان نزدیک بود . حضرت امام بر این نظر بودند که وجود این شخص برای مرجعیت آیة الله بروجردی نه تنها مفید نیست ،بلکه ضرر هم دارد و صلاح می دیدند که این فرد در اطراف آقای بروجردی نباشد ؛اما از طرف دیگر، این شخص به دلیل نزدیکی به آقای بروجردی ،افرادی را تحریک کرده بود تا از امام نزد مرحوم بروجردی سعایت و سخن چینی کنند و چنین بنمایانند که امام با مراجعیت و موقعیت آیة الله بروجردی موافق نیست ... طبعاً این سخن چینی ها بی تأثیر نبود و بدین ترتیب ،احترام از جانب آیة الله بروجردی کم شد .امام هم رفت و آمد خود را خیلی کم کردند ... اما این تنها ظاهر امر بود؛ زیرا عقیده ی حضرت امام نسبت به آقای بروجردی هیچ تغییر نکرده بود.امام حفظ موقعیت آیة الله بروجردی را شرعاً لازم می دانستند .شاهد بر این مدعا، ماجرایی است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کردند... گفتند: «تازه با خانواده امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و حضرت امام برای ییلاق به همدان رفته بودند . در همان زمان ،روابط ایشان در ظاهر با آیة الله بروجردی خوب نبود ،من برای دیدن حضرت امام به همدان رفتم . با خودم فکر کردم حالا که امام قدری از آیة الله بروجردی رنجش خاطر دارد ،بد نیست انتقادی از آیة الله بروجردی بکنم .تا شروع به صحبت درباره ی ایشان کردم . امام قیافه شان را درهم کشیدند و سرشان را پایین انداختند .بعد سرشان را بلند کردند و فرمودند :«آقای اشراقی ! من به کسی اجازه نمی دهم به زعیم مسلمین
اهانت کند ؛ هر کس و در هر مقامی که باشد .»(9)
توصیه به دقت و صرفه جویی
یک بار آقای رضوانی که مسئول امور مالی و دیگر کارهای امام بود، پشت یک پاکت چیزی نوشته و برای امام فرستاده بود . ایشان در یک کاغذ کوچک جواب داده و زیر آن نوشته بودند :«شما در این کاغذ کوچک می توانستید بنویسید.»
از این رو ،آقای رضوانی کاغذهای خرده را جمع و جور می کرده و در کیسه ای می گذاشت .وقتی می خواست برای آقا چیزی بنویسد .بر روی آن کاغذ پاره ها می نوشت .(10)
به این ترتیب ،ایشان حتی برای استفاده از پشت یک پاکت مستعمل نیز دقت به خرج می داد که اگر برگه ی کاغذ کوچک تر وجود داشت از آن استفاده شود .
نهی از منکر
در آن زمان که امام خمینی رحمه الله برای تحصیل و تدریس به قم آمده و هنوز به مقام مرجعیت نرسیده بود ، روزی فردی قلدر وارد مدرسه فیضیه می شود و شروع به عربده کشیدن و توهین به طلبه های اندک مدرسه می نماید. در آن زمان، افراد ضد روحانیت از سوی رضاخان حمایت می شدند. در این هنگام که طلبه ها خود را از گزند آن شخص عربده کش کنار می کشیدند ، امام خمینی نزد او می رود و نهیبی بر سرش می کشد و یک سیلی محکم به صورت او می زند؛ به طوری که برق از چشمان او می پرد و با کمال خجالت سر به پایین انداخته و از مدرسه بیرون می رود .(11)
چرا غیبت می کنید ؟
روشن است که یکی از شرایط قاضی در اسلام ،برخورداری از ویژگی عدالت است و اسلام قضاوت شخصی را که از امتیاز عدالت برخوردار نباشد ،به رسمیت نمی شناسد .ضمن این که ملکه عدالت نیز با تکرار گناه و معصیت قابل جمع شدن نیست.
من در خدمت ایشان بودم که یکی از دوستان گفت :چرا این قضات دادگستری را که در میان مردم قضاوت می کنند ،بیرون نمی ریزید ؟اینان
که آدم های فاسقی اند . ایشان فرمودند :«چرا غیبت می کنید ؟ از کجا فهمیدید این ها فاسقند ؟» او گفت : اینان ریش خود را با تیغ می تراشند .امام پرسیدند :«از کجا می دانید ریش تراشیدن را حرام می دانند ،تا اینها فاسق شوند ؟»
گفت :شما فرموده اید که احتیاط واجب آن است که ریش را با تیغ نتراشیم . امام فرمودند :«از کجا فهمیدید که آن مقلد من هستند و از دیگری تقلید نمی کنند ؟مردم را به عدم تقلید از من متهم نکنید . من اصول دین نیستم و چه کسی گفته آن ها باید از من تقلید کنند؟!» (12)
نهی از غیبت
موقعی که امام بحث ولایت فقیه را شروع کرده بودند ،در نجف جلساتی بر ضد این بحث به وجود آمده بود خلاصه زمینه مشکلات از هر جهت برای ایشان فراهم بود و گاهی عکس العمل هایی هم ابراز می کردند .در عین حال ، ایشان در طول این مدت ، یک کلمه راجع به این موضوعات و درباره ی کسی حرف نزدند ...پس از سال 1390هجری قمری ،در حوزه نجف اشرف دگرگونی ها و انقلاب هایی رخ داد که در بعضی از مجالس علما حرف هایی زده می شد .در همان ایام ، حضرت امام پیغام دادند که :«در بیرونی من کسی حق ندارد یک کلمه راجع به دیگری صحبت کند ».(13)
پی نوشت ها :
1.نهج البلاغه ،خطبه 216، ص250.
2.صحیفه امام ،ج5،ص409.
3.همان ،ج8،ص5.
4.همان .ص6.
5.برداشت هایی از سیره امام خمینی ،ج2،ص216-217؛به نقل از :حجة السلام و المسلمین رحیمیان؛ و نیز ر.ک:صحیفه امام ، ج17،ص138.
6.درمورد بررسی نقد پردازی و جایگاه آن در اسلام و اندیشه امام رحمه الله، ر.ک: مجله حوزه، مقاله ی «فرهنگ نقد از نگاه امام خمینی »ابوالقاسم یعقوبی ،ش6، بهمن و اسفند 1378؛انتقاد و انتقاد پذیری .
7.پا به پای آفتاب ،ج5،ص305-306،به نقل از :آیة الله محمد مؤمن .
8.همان ،ج3،ص118-119،به نقل از :حجة السلام و المسلمین علی اکبر مسعودی .
9.«کدورتی که برای آیة الله بروجردی نسبت به امام پیش آمده بود نیز به دراز نکشید .ایشان فهمیده بودند که برای امام سخن چینی شده و آن طور که برخی گفته بودند ،نبوده است .به این ترتیب، برخورد آیة الله بروجردی هم فرق کرد ».(همان ،ج5، ص102-103،به نقل از :حضرت آیة الله فاضل لنکرانی )
همچنین شایان ذکر است که مراتب حفظ احترام حضرت آیة الله بروجردی و امام به صورتی متقابل بود .حکایت زیر به روشنی گویای این واقعیت است .
«آیة الله بروجردی دستور داده بودند که منشی معمّم و خوش خطی را برایشان پیدا کنند .پس از جستجوی بسیار ،فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفی کرده بودند .مرحوم آیة الله بروجردی فرموده بودند :بیایدد تا من از نزدیک او را ببینم .روزی که این شخص به خدمت آقای بروجردی می رسد ،امام نیز در آنجا حضور داشتند .این آقا ،در این جلسه بالا دست امام می نشیند.بعد از رفتن او، آقای بروجردی فرموده بودند» من این منشی را نمی خواهم .وقتی علت پرسیده شده بود ،فرموده بودند :کسی که بالا دست حاج آقا روح الله بنشیدند ،به در من نمی خورد».(همان ،ص102)
10.پا به پای آفتاب ،ج3،ص152-153؛به نقل از :حجة السلام و المسلمین محمد رضا ناصری .
11.مواضع امام خمینی ،ج1، ص184-185.
12.پا به پای آفتاب ،ج5،ص260، به نقل از :آیة الله موسوی اردبیلی.
13.همان ،ص60-61،به نقل از :آیة الله شیخ جعفر کریمی .
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 14، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج