هنگامی که مستمندان در کوچه و خیابان و همسایه و جامعه حسرت نداری می کشند و در این هنگام دلی نمی سوزد، چشمه عاطفه ای به جوش نمی آید و خیر و برکتی جاری و ساری نمی شود، زمین و آسمان هم بی برکت می شود، چرا که نظام عالم دو کانال دارد، یکی فرمول ها و عوامل طبیعی که حتماً باید باشد،اما کانال دیگر بخشش است، عاطفه است، دست های پربرکت ایثار و انفاق است. چرا نباید احساس کنیم بین عمل من و بارندگی آسمان ارتباطی است، چرا متوجه نیستیم که بین نپرداختن زکات من و بی برکتی محصولات کشاورزی من ارتباطی است، چرا باور نمی کنیم که رمز عدم قبول عبادت ها، ترک زکات است.
پیامبر اسلام فرمودند: هشت گروه نمازشان مورد قبول حضرت قرار نمی گیرد، یکی از آنها کسی است که زکات مال خود را نمی دهد. امام صادق (ع) در روایتی می فرماید: کسی که زکات خود را نمی پردازد، هنگام مرگ تقاضای برگشتش را به دنیا دارد، برای اینکه زکاتی را که نپرداخته پرداخت کند. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: چند چیز است که اگر امت من انجام ندهند، خداوند آنها را به تنگ دستی، خشک سالی و نایابی مواد غذایی گرفتار می کند، یکی از آنها نپرداختن زکات است. (1)
زیانکارترین مردم
پیامبر اسلام (ص) فرمودند: می دانید زیانکارترین مردم کدامند؟ ابوذر پرسید چه کسانی هستند؟ پیامبر اسلام (ص) فرمودند: کسانی که زکات اموال خود را نمی دهند. (2)
هم ردیف شدن با رباخواران
امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: مَن منعَ الزَّکاة کآکِلِ الرِّبا: کسی که زکات ندهد مثل کسی است که ربا می خورد. (3)
هم ردیف شدن با دزدان
امام صادق (ع) فرمودند: دزدان سه طایفه هستند، طایفه اول کسانی که مهریه زن ها را حلال شمارند، طایفه دوم کسانی هستند که قرضی را بگیرند و قصد پرداخت آن را نداشته باشند، طایفه سوم کسانی هستند که زکات اموال خود را نمی دهند.(4)
تلف شدن اموال
امام صادق (ع) فرمودند: هیچ مالی درخشکی و دریا ضایع نمی شود، مگر آنکه زکات آن پرداخت نشده باشد.(5)
نمازش قبول نمی شود
پیامبر عزیز اسلام (ص) فرمودند: کسی که زکات نمی دهد، نمازش همچون لباس کهنه پیچیده می شود و به صورتش پرتاب می شود.(6) (کنایه از اینکه نمازی که باید به طرف ملکوت بالا رود و صاحبش را هم بالا برد، نه تنها بالا نمی رود، بلکه سقوط خود و صاحبش را به دنبال دارد.)
ثعلبه ی تارک زکات
ابوامامه ی باهلی گوید: ثعلبه بن حاطب، نزد رسول خدا (ص) آمده و عرض کرد: ای رسول خدا از خداوند بخواه مالی روزی من کند؟
حضرت در پاسخش فرمود: ای ثعلبه! مال کمی که تو شکر آن را به جای آوری، بهتر است از مال زیادی که تحمل و طاقت آن را نداشته باشی و طغیان کنی.
ثعلبه مجدداً تقاضای خود را تکرار کرد، ولی رسول خدا (ص) به او فرمود: ای ثعلبه! آیا من الگو و اسوه ی تو نیستم؟ نمی خواهی همانند پیامبر خدا باشی؟ سوگند به آنکه جانم در دست اوست، اگر می خواستم کوه ها به صورت طلا و نقره به همراه من حرکت کنند، انجام می دادم! ولی دوست دارم همچون مردم عادی زندگی کنم.
ولی ثعلبه اصرار کرد و گفت: سوگند به آن خدایی که شما را به راستی، به نبوّت برانگیخته است، اگر دعا کنید و خدا مالی به من بدهد، حق هر کسی را خواهم داد و چنین و چنان خواهم کرد.
رسول خدا دعا کرد: خدایا مالی روزی ثعلبه کن!
ثعلبه به دنبال این دعا، گوسفندی گرفت. تعداد آنها به سرعت زیاد شد تا جایی که شهر مدینه برای او تنگ شد و به ناچار به یکی از دره های اطراف مدینه رفت، تدریجاً جز نماز عصر، نمی توانست درنمازهای جماعت مدینه حاضر شود. به تدریج گوسفندها زیاد و زیادتر شد تا حدی که فقط برای نماز جمعه به مدینه می آمد ... گوسفندها هم چنان رو به ازدیاد می گذاشت تا جایی که جمعه ها نیز نمی توانست به مدینه بیاید و اخبار مدینه را از مسافران رهگذر جویا می شد.
رسول خدا (ص) از حال او جویا شد. جریان آن را برای حضرت نقل کردند. حضرت سه بار فرمود: ای وای بر ثعلبه! تا اینکه آیه زکات نازل شد: خُذ من أموالِهِم صدقةً تُطَهِرُهُم و تزکیهم بها و صلِّ علیهم إنَّ صلاتک سَکَنٌ لَهُم و اللهُ (7)
از مال های ایشان صدقه بگیر که آنها را پاک و تطهیر کند و بر آنان درود فرست که درود تو، آرامشی است برای آنان!
رسول خدا (ص) دو نفر را مأمور کرد که برای گرفتن زکات به میان قبایل و شهرها بروند، همچنین نام ثعلبه و مردی از قبیله ی بنی سلیم را بخصوص نام برد که به نزد آن دو بروند و زکات مالشان را اخذ کنند. آنان نخست نزد ثعلبه رفتند و نامه ی رسول خدا را بر او خوانده و از او خواستند که زکات خود را بدهد. ثعلبه وقتی آن مطلب را شنید، گفت: این چیزی جز باج و خراج نیست. این چیزی جز شبیه جزیه نیست. اکنون به دنبال مأموریت خود بروید و چون آن را انجام دادید، به نزد من آیید تا من در این رابطه فکر کنم.
آنها نزد آن مرد دیگر از بنی سلیم رفتند. او از نامه پیامبر و فرستادگان ایشان استقبال کرد و با رضایت تمام بهترین شتران خویش را جدا کرد و نزد آنها آورد. به او گفتند: این کار بر تو واجب نیست و ما فقط آنچه واجب است از تو می خواهیم، گفت: نه، من آن را از روی علاقه قلبی خودم می دهم. فرستادگان رسول خدا (ص) شتران آن مرد را گرفته و نزد ثعلبه بازگشتند. ثعلبه مجدداً همان سخنان را تکرار کرد و به آنها گفت: بروید تا من در این باره بیشتر فکر کنم.
آنان نزد رسول خدا (ص) بازگشتند و رسول خدا (ص) پیش از آنکه آنها سخنی بگویند، فرمود: ای وای بر ثعلبه! و به دنبال آن، برای آن مرد دیگر از قبیله ی بنی سلیم دعا کرد. سپس فرستادگان داستان خود را گفتند و به دنبال این ماجرا، این آیه درباره ثعلبه نازل شد که: وَ مِنهم مَن عاهدَ اللهَ لَئِن آتانَا مِن فضلهِ لنصَّدقنَّ و لَنکونَنَّ مِن الصَّالِحینَ. (8)
در آن وقت مردی از نزدیکان ثعلبه نزد پیغمبر (ص) بود و آیه ای را که درباره ی ثعلبه نازل شده بود، شنید. پس به نزد ثعلبه آمد و جریان را باز گفت. ثعلبه به نزد رسول خدا (ص) آمد و درخواست کرد که آن حضرت زکات او را بپذیرد؛ ولی حضرت فرمود: خداوند مرا از پذیرفتن مال تو باز داشته است. ثعلبه خاک بر سر می ریخت و رسول خدا (ص) نیز به او فرمود: این نتیجه ی عمل خود تو است که من به تو دستور دادم، ولی تو اطاعت نکردی!
ثعلبه به جایگاه خود بازگشت و پس از رحلت رسول خدا (ص) پیش ابوبکر رفت و از او خواست زکاتش را بپذیرد. او هم خودداری کرد. آری! نه فقط ثعلبه ی زمان پیامبر، بلکه همه ی ثعلبه های زمان های دیگر که از پرداخت زکات خودداری می کنند باید بدانند همواره مورد غضب خدا و رسولش واقع می شوند.
امتناع قارون از پرداخت زکات باعث نابودی او شد
قارون عموزاده ی موسی بود، صورت زیبایی داشت و حافظ تورات بود، اما در جاه طلبی و بُخل و حسد نمونه کاملی بود. خدای متعال ثروت سرشار نصیب او کرده بود، چندان که کلیدهای مخازن و دفترهای حساب او را چندین شتر حمل می کردند. (9) این ثروت سرشار نه تنها او را شاکر پروردگار قرار نداد، بلکه پیوسته ثروت و مکنت خود را وسیله ی طغیان خود قرار می داد، مؤمن بنی اسرائیل او را از عواقب این رویّه ناپسند برحذر ساختند و از سر نصیحت به او گفتند: به مال دنیا مغرور مباش، زیرا خدا کسانی را که دلباخته مال شوند، دوست نمی دارد، این مال خود را در راه بالا بردن سطح زندگی فقراء و مردم قوم خود صرف کن و از این راه در کسب کمال روحی و فضایل معنوی بکوش و مسئولیت خود را در این رابطه فراموش نکن، درباره ی خلق خدا چنان احسان کن که خدا درباره ی تو احسان کرده، مال خود را وسیله ای برای مبارزه با خلق خدا و احسان خدا قرار مده.
روشن دلان قوم هم چنان به وعظ و اندرز قارون ادامه می دادند؛ ولی قارون به سخن ایشان گوش فرا نداد و در جواب موعظه های مشفقانه و نصایح حکیمانه ایشان گفت: من این مال فراوان و ثروت بی کران را به نیروی علم خود اندوخته ام و خدا مرا سزاوار این نعمت شناخته است. کسی را در مال من نصیبی و حق اظهار نظری نیست...
ثروت قارون هم چنان رو به فزونی می رفت و به همان نسبت بر نخوت و غرورش می افزود تا اینکه موسی (ع) به امر خدا، زکات اموالش را مطالبه کرد و این دستور آسمانی را به او ابلاغ نمود که باید میزان معینی از اموالت را به عنوان زکات، به فقیران و محرومان جامعه بپردازد. قارون در پرداخت زکات بخل ورزید و مسامحه نمود و چون موسی (ع) در مطالبه پافشاری کرد، قارون مانند همه ی جبّاران و جاه طلبان- که مردان خدا را با سلاح تهمت مورد هجوم قرار می دهند- حیله ای اندیشید تا موسی را متهم سازد و در میان قومش آبروی او را بریزد. پس شبانه با زنی تبهکار، تبانی کرد تا چون روز فرا رسد، آن زن در حضور قوم از موسی (ع) تظلم کند و او را به زنا متهم سازد.
چون صبح فرا رسید، قارون در مجمع بنی اسرائیل نزد موسی رفت و گفت: آیا در تورات وارد نشده که زانی را باید سنگسار کرد؟ موسی (ع) گفت: چرا، این حکم تورات است. قارون گفت: پس تو، به حکم تورات و حکم خودت باید سنگسار شوی، زیرا که با فلان زن زنا کرده ای. موسی زن را احضار کرد و او را قسم داد که حقیقت امر را در حضور قوم او بیان کند.
زن گفت: آنچه قارون می گوید تهمت و افترا است و خود او چنین تهمتی را الغاء کرده تا کرده تا از این طریق از پرداخت زکات فرار کند، ولی من گواهی می دهم که موسی منزه است و قارون دروغگو و مفسد است، چون کار فساد و ظلم قارون تا به این جا رسید و او رسماً از پرداخت زکات امتناع ورزید. حضرت موسی درباره ی او نفرین کرد و خدای متعال به زمین دستور داد، قارون و خانه و ثروتش را یک جا در کام خود کشید و صحنه زندگی بزرگترین سرمایه دار مغرور را با ذلتی تمام در زیر پرده خاک پوشاند و تابلو زیبایی را در مقابل همه ثروت مندان جاه طلب دنیا قرار داد که اگر نسبت به حقوق شرعی و الهی خود شاکرانه و عابدانه عمل نکنند، فنای ذلت باری را به دنبال دارند. (10)
پینوشتها:
1- ثواب الاعمال، ص 225.
2- مستدرک الوسایل، ج 1،ص 508. به نقل از زکات، محسن قرائتی.
3- جامع الاحادیث الشیعه، ج 9، ص 63.
4- میزان الحکمه، ج 5، ص 2186.
5- همان.
6- جامع الاحادیث، ج 9، ص 30.
7- توبه (9)/103.
8- توبه (9)/75.
9- قصص (28)/76.
10- صدرالدین بلاغی، قصص قرآن، ص 164.
منبع: حسین پور، عبدالعلی؛ (1389) صدقه، گلریزان عرشیان، اصفهان، انتشارات حیات طیبه، چاپ اول.