آخرین باری که از واژهٔ استرس استفاده کردید، چه زمانی بود؟ اگر امروز نبوده باشد، قطعاً طی همین چند روز گذشته بوده. شاید شما هم از خودتان پرسیده باشید که این «استرس» چیست که وقتی اتفاق خوشایندی مانند ازدواج برای ما پیش میآید میگوییم استرس داریم، وقتی رخدادی ناراحتکننده مانند آسیب به دوستی رخ میدهد میگوییم استرس داریم و حتی گاهی وقتی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده، مانند وقتی که منتظر برگزاری مصاحبهٔ شغلی هستیم، باز هم احساس میکنیم استرس داریم. اصلاً آیا استفاده از واژهٔ «استرس» در همهٔ این موقعیتها درست است؟
اگر نگاهی به تاریخچهٔ واژهٔ استرس بیندازیم، متوجه میشویم که این واژه پیش از اینکه در روانشناسی کاربرد داشته باشد، در مهندسی و فیزیک استفاده میشده است. به این معنا که فشاری که به ماده وارد شده و باعث تغییر شکل در آن میشود را استرس مینامند؛ اما این اصطلاح، در روانشناسی نخستین بار توسط هانس سلیه در 1936 به کار گرفته شد؛ البته سلیه از این اصطلاح برای توصیف واکنشهای متعدد فرد در رویارویی با محرکهای محیط استفاده کرد، اما واقعیت این است که تعریف او بیشازحد گسترده و البته تا حدی نیز مبهم بود. بعدها تعاریف دقیقتر و مشخصتری از این واژه بیان شده است. برای نمونه استپتو استرس را به این شکل تعریف کرده است: «هنگامی که الزامات مربوط به یک فعالیت، فراتر از تواناییهای فردی و اجتماعی افراد است، پاسخهایی ارائه میشوند که به آن استرس میگویند.» جالب آن که استرس یکی از واژههایی است که با کمترین تغییرات از زبان انگلیسی به زبانهای دیگر راه پیداکرده است. درواقع نهتنها تجربهٔ استرس جهانشمول است که خود این اصطلاح نیز جهانشمول و فراگیر شمرده میشود!
اما بگذارید کمی روی تعریف استرس و ابعاد این تعریف تأمل کنیم.
در ارتباط با همین تعریف ذکر چند نکته ضروری است. همان طور که از مثال نیز متوجه شدهاید، ادراک استرس میتواند از فردی به فرد دیگر تفاوت داشته باشد؛ مثلاً برای فردی که بهتازگی گواهینامهٔ رانندگی گرفته، راندن ماشین برای مسافتی کوتاه نیز تجربهای توانفرسا و پراسترس است، اما همین کار برای رانندهای ماهر و باتجربه استرسی به دنبال ندارد. بر همین مبنا نیز قضاوت دربارهٔ وجود استرس در یک موقعیت و داشتن برآوردی از میزان آن، نیازمند این است که ما بتوانیم آن موقعیت را از دریچهٔ چشم دیگری تماشا کنیم.
نکتهٔ دوم آن که در این تعریف پاسخهای فرد در برابر محرکهای بیرونی در هیچ قالبی قرار داده نشده است. در واقع نوع واکنشها نیز میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت و متغیر باشد. گاهی این واکنشها دیده میشوند، اما گاهی حتی قابلِ مشاهده نیز نیستند. گاهی بهراحتی شناسایی میشوند و نشان از استرس هستند، اما گاهی واکنشهای مشاهدهشده شبیه واکنش فرد در زمانی است که عصبانی است. گاهی واکنشها هیجانی هستند، اما بیشتر واکنشها نمود جسمانی پیدا میکنند.
نکتهٔ دیگری که با کمک همین تعریف میتوان به آن رسید، یکی از بحثهای مهم دربارهٔ استرس است: اینکه زندگی این روزها استرس بیشتری در مقایسه با زندگی در گذشته بر ما وارد میکند. واقعیت این است که هر چه موقعیتی که ما در آن زندگی میکنیم تواناییها و مهارتهای بیشتری را از ما طلب کند، امکان اینکه ما دچار استرس شویم، بیشتر خواهد شد. برای نمونه شما این روزها ناچارید مهارتهایی را یاد بگیرید که تا چنددهه قبل یا حتی چندسال قبل نیازی به دانستن آنها نداشتید. مهارت استفاده از فناوریهای گوناگون یا حتی مهارت زندگی در آپارتمان، کارکردن در محیطهای کاری مختلف، همه و همه در شدتگرفتن استرس اثر خواهند گذاشت.
نکتهٔ امیدبخش این تعریف آن که ادراک استرس در موقعیتهای مختلف، نسبت مستقیمی با ادراک تواناییهای ما دارد. به این معنا که هر زمان ما توانایی انجام کاری را داشته و البته به این توانایی خود نیز اعتماد داشته باشیم، احتمال داشتن استرس در زمان انجام آن کاهش مییابد. این نکته از آن جهت امیدبخش است که با بالابردن تواناییهای خود میتوانیم به میزان زیادی از استرسهای واردشده بر خودمان کم کنیم؛ البته شاید با خود بگویید که در برخی موقعیتها امکان افزایش تواناییها برای کاستن استرس ممکن نیست. حق با شماست. تنها راه مدیریت استرس افزایش توانمندیها نیست؛ بلکه راههای دیگری نیز برای مدیریت استرس وجود دارد. در روانشناسی به این راهها، راهکارهای مقابله با استرس میگویند.
و اما نکتهٔ پایانی اینکه تجربهٔ استرس بهخودیخود نهتنها بد نیست که بسیار هم خوب است، چراکه به ما انگیزه میدهد تا برای یافتن آرامش بیشتر تواناییهای خود را افزایش دهیم؛ اما گاهی استرس میتواند عوارض شدیدی بر جای بگذارد. این زمانی است که استرس واردشده آن قدر شدید است که فرد تصور میکند، امکان مدیریت آن را به هیچ عنوان نخواهد داشت. در این وضعیت بروز علائم جسمانی از شایعترین واکنشهایی است که روی میدهد؛ البته متأسفانه این علائم جسمانی همیشه در حد مشکلات گوارشی یا ریزش مو باقی نمیمانند و گاهی به مشکلات قلبی یا بیماریهای پیچیدهتر نیز میانجامند و نهتنها باعث ازدسترفتن سلامتی میشوند، که حتی زندگی را تهدید میکنند.