ماهان شبکه ایرانیان

شهید آیت الله صدوقی و دولت موقت

گفتگو با حسین مهدیان درآمد   جلسه تاریخی آشتی کنان مهندس بازرگان و شهید آیت الله صدوقی در منزل حاج حسین مهدیان، از جمله رویدادهای مهم ابتدای انقلاب است، جلسه ای که حتی به عنوان مستمسکی برای ترور آقای مهدیان توسط گروه فرقان مطرح شد

شهید آیت الله صدوقی و دولت موقت
گفتگو با حسین مهدیان

درآمد
 

جلسه تاریخی آشتی کنان مهندس بازرگان و شهید آیت الله صدوقی در منزل حاج حسین مهدیان، از جمله رویدادهای مهم ابتدای انقلاب است، جلسه ای که حتی به عنوان مستمسکی برای ترور آقای مهدیان توسط گروه فرقان مطرح شد. در این گفتگو مواضع فکری شهید آیت الله صدوقی در قبال دولت موقت و بنی صدر از نگاه یکی از دیرینه ترین مبارزات انقلاب تحلیل شده است.

اولین آشنایی شما با شهید صدوقی چگونه و کجا بود؟
 

قبل از انقلاب و در زمان طاغوت، شهید صدوقی در یزد اولین شخصیت روحانی و بلکه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی آنجا بودند و سالی یک مرتبه از آقای فلسفی دعوت می کردند که برای سخنرانی به یزد بروند. سخنرانی های آقای فلسفی در استانی مثل یزد موجی ایجاد می کرد و از عصر مردم مثل موج به طرف محل سخنرانی به راه می افتادند. مردم یزد چه در خانه و چه بیرون از آن به تولید و تلاش و کار معروفند و آقای فلسفی می گفت به چادرهای چادر شبی خانم های یزد نگاه نکنید. همه یزدی ها به دلیل تلاش و تولید، متمول و از نظر اقتصادی قوی هستند. حتی در نجف یکی از یزدی ها از دنیا رفته بود و مردم پرسیده بودند برای کفن و دفن او چه کنیم؟ به یکی از بزرگان آنجا، گمانم ملا کاظم یزدی گفته بودند نگران نباشید. ایشان گفته بود: «یزدی ها همیشه پس انداز دارند. بروید بگردید پیدا می کنید.» و همین طور هم بود.

آیا از تعامل شهید صدوقی و مرحوم فلسفی چیزی یادتان هست؟
 

آقای صدوقی یک مرد انقلابی بود. اینها معمولا در خانه هایشان هم جلسات روضه و سخنرانی دارند و کسانی را دعوت می کنند که مبارز باشند. معمولا سخنران از تهران دعوت می کردند. یکی از جلسات را یادم هست که آقای سید احمد خاتمی هم آنجا بود. ساواک هم که بسیار به شهید صدوقی حساس بود که اگر اسناد ساواک را مطالعه کنید، از همان ابتدائی که ایشان به یزد آمدند، به شدت تحت نظر بودند.

در آستانه پیروزی انقلاب و انتخاب مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر، بین شهید صدوقی و ایشان اصطکاکی به وجود آمد. در این مورد توضیحی بفرمائید.
 

بله، بین آنها اصطکاک لفظی و مصاحبه ای به وجود آمد. دوستان گفتند اول انقلاب است و دولت هم مورد تائید امام است و چنین اختلافاتی، انعکاس خوبی در اجتماع ندارد و از آن سوء استفاده هائی می شود. آقای صادق طباطبائی وزیر مشاور مهندس بازرگان بود. با ایشان صحبت کردیم و ایشان هم موافقت کردند که جلسه ای در منزل ما تشکیل شود و اگرگله ای، کدورتی یا سوءتفاهمی هست، مطرح شود وما این کار را انجام دادیم و نماز جماعتی خواندیم و ناهاری صرف شد...

شهید صدوقی را شما دعوت کردید؟
 

بله، به دعوت من بود که استقبال هم کردند.

به یاد دارید چه مکالمه ای بین شما و ایشان انجام شد؟
 

من به ایشان گفتم اول انقلاب است و از این حرف ها سوء استفاده می شود و عده ای هم دنبال بهانه گیری هستند. منافقین هم به اختلافات دامن می زنند و ما هم کارهای سنگینی را در پیش رو داریم. دولت هم دولت موقت است و تا جابیفتد، مشکلات زیادی داریم. در اعتصابات کیهان رابطه ما با آیت الله صدوقی صمیمی شده بود و ایشان حرف مارا پذیرفتند. خیلی خودمانی مسائل را مطرح می کردیم و ایشان به حسن نیت ما اعتقاد داشتند. به هر حال آن جلسه برگزار شد. بعدها گروه فرقان که مرا ترور کردند، یکی از مستنداتشان همین جلسه بود، چون عکس آن جلسه در کیهان چاپ شده بود و بعدها در یکی از خانه های تیمی هم این عکس پیدا شده و دلیلی بر جرم ما که «آخوندیسم» بود، محسوب می شد. یکی از دلایل آنها برای ترور ما، همین ارتباط و آشنایی با آیت الله صدوقی بود.

مراسم آن روز چگونه برگزار شد.
 

ابتدا صحبت کردند، بعد نماز خواندیم و ناهار صرف شدو بعد از ناهار مسائلی که پیش آمده بود به صورت دوستانه مطرح شد. اختلاف سلیقه بود، مرحوم بازرگان در برخوردهایشان،حتی تا آخر عمر، محافظه کاری داشتند. دولت موقت نتوانست کار را پیش ببرد و امثال امیر انتظام توانستند وارد دولت شوند و به طور کلی ارتباط ها قطع شد.

شهید آیت الله صدوقی و دولت موقت

علت آمدن شهید صدوقی به کیهان در دوران سرپرستی شما چه بود، چون معمولا حضور یک مرجع بلدی در چنین مجامعی رسم نبود.
 

آقای موحدی یزدی که دوست مشترک ما بودند، بسیار به ایشان نزدیک بودند و به مناسبت هائی که پیش می آمد، برای سخنرانی ها دعوتشان می کردند و نماز جماعت های باشکوهی به امامت شهید صدوقی و کارکنان کیهان برگزار می شد. شاید هفته ای یک دفعه ایشان به کیهان می آمدند، چون در آن دوران به خاطر معالجه چشمشان و همین طور مسائل انقلاب در تهران بودند.

پس از آن جلسه، ارتباط شما به چه شکلی ادامه پیدا کرد؟
 

ایشان به عنوان امام جمعه یزد به آنجا رفتند تا وقتی که کسالت پیدا کردند و به بیمارستان قلب شهید رجائی آمدند. ایشان چند کسالت شدید داشتند که هریک کافی بود که ایشان را بستری کند واز پا بیندازد، مثلا یکی قند خونشان بود که گاهی می گفتند تا 500 هم می رسد که واقعا این مرز مرگ است. خدا می خواست که ایشان با زبان روزه، بعد از نماز، با آن حالت معنوی و به آن زیبائی شهید محراب شوند. این را من همیشه در خاطراتم مرور می کنم که کار اگر با اخلاص و برای خدا باشد، خدا هم چنان دست آن بنده را می گیرد که حیرت انگیز است و کسی با این همه بیماری که هر یک برای از پا درآوردن یک انسان کافی است، می ماند و شهید می شود تا نامش در تاریخ بماند، هر سال هم در دو نوبت قمری و شمسی برای ایشان مراسم گرفته می شود و همیشه در میان شهدای محراب نامشان برده می شود. گاهی که منافقین ایشان را تهدید می کردند، می گفتند: «شما مرغابی را از آب می ترسانید؟» مرغابی همیشه دنبال آب می گردد. آنچه که مسلم است خداوند مزد شهید صدوقی را با چنین شهادتی، در ماه مبارک رمضان و با زبان روزه و در محراب داد.

آیا جلسه ای که در منزل شما تشکیل شد و خبر آن را در کیهان درج کردید، در جامعه پژواکی هم داشت؟
 

بله، به خصوص نزد کسانی که می خواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند و بیگانگانی که منتظر شنیدن اختلاف بین مسئولین رده بالای بودند. کسانی که هم به آیت الله صدوقی و هم به مهندس بازرگان علاقه داشتند، بسیار نگران این مسئله بودند و هر وقت ما را می دیدند، از ما تشکر می کردند و هنوز هم که هنوز است، بعضی از دوستان از آن جلسه و آن اقدام به نیکی یاد می کنند.

البته بعدها مشخص شد که شهید صدوقی اشتباه نکرده بودند.
 

بله، خود امام هم بعداً حرفشان را در مورد دولت موقت پس گرفتند، چون آنها از همان اول هم می گفتند قانون اساسی حفظ شود و شاه سلطنت کند نه حکومت که امام ریشه همه را زدند. در پاریس هم سر این مسئله با امام به توافق نرسیدند. امام نمی خواستند پس از انقلاب، روحانیون در راس امور باشند و بسیار روی این قضیه حساسیت داشتند، وگرنه امثال شهید بهشتی ها را داشتیم. امام حتی حاضر نشدند شهید بهشتی کاندید ریاست جمهوری شوند. آمدیم اثبات کنیم که روحانیت دنبال پست و مقام نیست که لطمه ها خوردیم.

به نظر شما این تیزبینی و آینده نگری شهید صدوقی از چه چیزی نشأت می گرفت.
 

شهید صدوقی مجتهدی آگاه به زمان و دشمن شناس بود. این تیزبینی در دوران مبارزات برای آقای صدوقی کسب شده بود و لطف و عنایت خدا به ایشان بود. هوشمندی و دقت در مسائل سیاسی و اجتماعی باعث شده بود که ایشان این تشخیص ها را می داد، ولی شرایط به گونه ای بود که خود جامعه هم باید متوجه مسائل می شد که اگر اقدامی هم شده، بعد از دادن فرصت و امکانات بوده. در عمل، جامعه هم متوجه شد که تغییر و تحولاتی که امام انجام دادند، روی محاسبه بوده. راه درست بود، ولی ما هم بهای سنگینی پرداختیم. جریان بنی صدر صرفا به این دلیل بود که امام نخواستند این شائبه ایجاد شود که روحانیت در پی پست و مقام است و ما امثال بهشتی ها را فدا کردیم. تیپ بنی صدر چنان جوسازی های سنگینی کردند که شعار می دادند: «بهشتی! طالقانی را تو کشتی.» که امام بعد از شهادت شهید بهشتی گفتند مهم تر از شهادت ایشان، مظلومیت اوست. این مظلومیت آن موج عظیم را ایجاد کرد که بهشتی جاودانه شد و بنی صدر به زباله دان تاریخ رفت و منافقین هم به این وضعیت دچار شدند. اینها همه در طول تاریخ موجب عبرت است، چون جوان های ما اطلاع ندارند که انقلاب با چه بهای سنگینی به دستشان رسیده است، مثل طفلی که قدر یک گوهر گرانبها را نمی داند و با آن بازی می کند. در این قضیه، نقش رسانه ها بسیار سنگینشان است که بتوانند آن حوادث را به مخاطبان جوان خود منتقل کنند و آنها را با مسئولیت های سنگین آنها آشنا سازند.

در اوایل انقلاب جو به گونه ای بود که سرمایه داران را بر نمی تابیدند، اما موضع گیری شهید صدوقی به کلی متفاوت بود.
 

دو جور سرمایه دار داریم. یکی سرمایه داری است که به دنبال زدوبند با خارج و دربار و استثمار کارگر و این قضایاست. آن موقع سرمایه دارها عمتاً تا از این ارتباطات پیدا نمی کردند، نمی توانستند کار کنند، ولی عده ای هم بودند که خمس می دادند، به کارگرها می رسیدند و در مبارزات شرکت می کردند. آقای صدوقی اینها را از هم تفکیک می کرد. هزینه های مبارزات، رسیدگی به خانواده زندانی ها و امثال اینها را این سرمایه دارها به شهید صدوقی می دادند و ایشان هم از امام اجازه داشت. آقای بهشتی هم با این گروه دوست بود و در جلسات آنها می رفت.

از ویژگی های اخلاقی ایشان خاطره ای یادتان هست؟
 

شهید صدوقی خیلی خوش اخلاق بود. آیت الله خامنه ای تعریف می کنند که با آقای صدوقی بودیم، دیدیم ایشان گز می خورد، گفتیم: «آقا شما بیماری قند دارید و گز برایتان خوب نیست.» گفت: «من قند دارم، گز که ندارم.» این شوخی ها را هم داشت. بسیار مجلس آرا بود، جاذبه و حسن خلق زیادی داشت.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان