ماهان شبکه ایرانیان

روحانیون و روشنفکران، تعامل و هم اندیشی

ساختارِ ایرانِ بزرگمان همیشه در طولِ تاریخ، “مذهبی” و”ایدئولوژیک” بوده است

روحانیون و روشنفکران، تعامل و هم اندیشی
ساختارِ ایرانِ بزرگمان همیشه در طولِ تاریخ، “مذهبی” و”ایدئولوژیک” بوده است. ایدئولوژیک در علوم انسانی به مانند بسیاری دیگر از اصطلاحات، دارایِ بارِ معنایی گسترده و وسیعی می‌باشد و راقم این سطور، در اینجا آن را صرفاً از منظرِ جهان‌بینی و هنجارِ غالب، به کار برده‌ام و بدیهی است که منظورِ حقیر دیدگاه‌های مارکسیستی، پسامارکسیستی و اومانیستی و غیره نمی‌باشد و نمی‌بایست آن را با دیگر معناها خَلط نمود.
در طولِ تاریخ ِ کشورمان، از زمانِ زرتشتیان و مانویان و مزدکیان تا اسلام ِ عزیز، ساختارِ ایران، گره خوردگیِ عمیق و ظریفی با منصب و مقام ِ "روحانیت" داشته و دارد. به صورت کلی، “دین” و”مذهب” به علت دارا بودنِ مفاهیم و موضوعاتِ “معنوی” و ”انسانی” همیشه مورد توجه عموم قرار گرفته‌اند. و افرادی (روحانیون) نیز که در این حیطه فعالیت داشته‌اند، همیشه با جامعه و مردم در ارتباط بوده و بر یکدیگر تأثیر گذاشته‌اند. در این بین، دو گروه بوده و هستند که تقریباً در تقابل با یکدیگر سیر نموده و برای یکدیگر سازِ مخالف نواخته‌اند. آن دم که دینِ جدیدی می‌آمد، همچنان که روحانیون در کنار آن قرار می‌گرفتند، گروهِ دیگری با عنوانِ “روشنفکر” در جامعه حضورِ ژرف یافته، و برخی موضوعات و چالش‌ها را بر نمی‌تابیدند. همچنان که “رازی‌ها” و “معری‌ها” در طولِ تاریخ حضور پیدا نموده‌اند. یعنی گروهی به نام “روشنفکر” که خود را از سطح ِ “عوام” بالا کشیده ومتمایز نموده، دیدگاه‌ها و اعتقادات خود را در تباین و تضاد با گروهِ دیگر، یعنی " روحانیون " دیده، و دو طرف در مقابلِ یکدیگر موضع‌های منفی و خصمانه‌ای را گرفته و به رد و هجو یکدیگر پرداخته‌اند. که البته در اکثرِ موارد (به جز رنسانس) چربش و پیروزی با “روحانیون” بوده است. چرایی و عینیت این موضوع را می‌توان در انقلابِ تأثیرگذارِ “مشروطه” به صراحت مشاهده نمود. و در نهایت این را که چرا مشروطه رو به شکست گذاشته و چرا دولت‌هایی مانندِ دولتِ دکتر مصدق سرنگون شدند بهتر و منقح‌تر تبیین خواهیم نمود.
در مدخلِ بحث گفته آمد که ساختارِ ایران، “مذهبی” است و در ساختارِ مذهبی، “روحانیون” نقشِ مهمی را ایفا می‌نمایند و به تبع ِ آن مردم نیز از نقشِ غالب و قابلِ احترامِ جامعه (یعنی همان روحانیت) حمایت نموده و روحانیون از این منظر دارای قدرت تصمیم‌گیری و مانور بسیار زیادی می‌باشند و گواهِ این مدعا نیز، صدورِ فتواهایی بوده است که از سوی این قِشر در طولِ تاریخِ بعد از اسلام و به ویژه قرنِ حاضر صورت گرفته است و مردم نیز به پیروی از چنین فتواهایی به پا خاسته، تغییرات و انقلاب‌های عظیمی را پدید آورده‌اند. از این روی اگر فردِ روشنفکری بخواهد یک تنه در مقابلِ چنین جایگاه و مقامی بایستد، مطمئناً از جامعه طرد خواهد شد و موردِ استقبالِ بافت و توده‌ی جامعه قرار نخواهد گرفت. در قبل و آغازین لحظاتِ شکل گرفتنِ جنبشِ عظیمِ “مشروطه”، روشنفکران و روحانیون، با شدت و حدت در یک صف ایستاده و برای رسیدن به هدف، که همان دولتِ مشروطه و محدود و قانون‌گرا بود، پویا و متحرک از هر نظر، چه “منبر” و “چه قلم”، برای نیل به هدف پافشاری نموده و آن را تا پیروزیِ نهایی نزدیک ساخته و آماده برای به ثمر نشاندن آن بودند. اما اندک اندک، به علتِ برخی موضوعات و اختلاف‌ها، شکاف‌های عمیقی بینِ این دو پدید آمد که در نهایت شکل گرفتنِ شکاف و اختلاف همان و شکستِ مشروطیت همان.
غرض این است که روشنفکران، ساختارِ جامعه را نادیده گرفتند و همین عامل، باعثِ شکست و انفعالِ یک خیزشِ عظیم در قرنِ حاضر شد. و باز مصداقِ عینی‌تر این موضوع در دولتِ جنابِ دکتر مصدق رخ نمایاند. دولتِ محبوبِ جنابِ دکتر مصدق نیز تا آنجا که پشتوانه‌ی روحانیت و توده‌ی مردم را در پشت خود داشت بر بسیاری از مشکلات و تنش‌ها و حتی کودتاه، فائق آمد، اما آن دم که نصیحت‌ها و گوشزدهای "آیت‌الله کاشانی" را نادیده گرفت و نسبت به آن‌ها بی‌اعتنایی نمود، روزگار به گونه‌ای دیگر رخ نمایاند و در نهایت دکتر مصدق اسیرِ کودتای ِ بی‌رحمانه‌یِ 28 امردادِ 1332 شد. و به دلیلِ کم‌توجهی به برخی موضوعات، در نهایت به خانه‌نشینی و انفعالِ تحمیلی روی آورد و دیگر از صحنه‌ی “سیاست” و حتی زندگیِ “طبیعیِ” خود، کناره گرفته و به همین منوال رخت از جهان بست و سوی دیارِ باقی شتافت.
بحثِ تقابلِ “روحانیون” و “روشنفکران”، مصداق‌های بسیاری را در طولِ تاریخ بشر داشته است و چنین امری تنها در ایران، مصداق و عینیت نداشته و ندارد. و مثال ِ بارزِ دیگرِ آن، رنسانس بود که البته در آنجا روشنفکران گوی سبقت را ربودند و به تحولاتِ گسترده‌ای دست یازیدند. که البته از برخی جهات ”رنسانس” باعث ِ پیشرفت‌های عظیم و چشم‌گیری برای غرب شد اما تبعاتِ گران و اسف‌باری را نیز برای آنان پدید آورد که مهم‌ترین آن “اومانیسم” بود که حقیر در مقالاتی با عنوانِ "بحرانِ اصالتِ علم و اصالتِ انسان در دنیای مدرن" و "منشأ آزادی از منظر اومانیست‌ها و اسلام" و غیره، به تبعاتِ اومانیسم پرداخته‌ام و از این روی از بحثِ اومانیسم و تبعاتِ آن می‌گذرم.
اما همان طور که در سخنِ بسیاری از بزرگان بوده است، می‌بایست روحانیت و روشنفکری، در کنار و جوار یکدیگر حرکت نمایند و اگر اختلافی در سلایق و علایق آنان پدید آمد بایسته و شایسته است به مباحثه و مناظره پرداخته و برخی ابهامات را تبیین و تنقیح نمایند. و هدف و معیار را پیروزی و سرفرازی “ایرانِ اسلامی” قرار دهند. موضوعی که بدیهی و ملموس می‌نماید این است که، در حالِ حاضر در کشورمان چنانکه “روحانی” و “روشنفکرِ” منحرف وجود دارد، روحانی و روشنفکرِ عالم و حکیم و اسلام مدار و ولایت پذیر نیز موجود است. و نمی‌بایست به یک فردِ روشنفکر و اهل قلم، برچسب‌های نا روا ضد. بسیاری از روشنفکران در طولِ این سالیان، کتاب‌ها و مقالاتِ فراوانی در باب دفاع از اسلام و برخی موضوعات، نگاشته‌اند و سهم این عزیران را نمی‌بایست فراموش نمود. چنانچه “انقلابِ کبیرِ اسلامیِ 57” نیز با همکاری و هم اندیشیِ روحانیون و روشنفکران به ثمر نشست. بزرگانی چون “آیت‌الله مطهری” و “دکتر شریعتی” در دو قطب و در دو سوی جامعه (عوام و دانشگاهیون)، تاثیرهای بسیار گسترده‌ای را نهادند و اگر چنین شخصیت‌هایی نمی‌بودند و اگر بین آن‌ها شکاف پدید می‌آمد، چه بسا انقلابِ کبیر اسلامی به ثمر نمی‌نشست، چنانکه در انقلابِ مشروطه همین اتفاق رخ نمایاند و شکافِ بینِ روشنفکران و روحانیون منجر به شکستِ عظیم مشروطه گردید.
نتیجه‌ی کلام آنکه اگر برای سرفرازی و توسعه‌ی کشورِ اسلامی‌مان، در تکاپو باشیم، دو قشرِ روشنفکر و روحانی، دانشجو و طلبه، می‌بایست میان یکدیگر تعامل برقرار نموده و به بحث در بابِ موضوعاتی خطیر، مهم و قابلِ توجه بپردازند. بدیهی است چنین امری پویایی و تکاملِ بیشتری را در جامعه رقم خواهد زد. در طولِ قرنِ حاضر، روشنفکرانِ فراوانی بر سر کار آمدند و با عدول نمودن از برخی هنجارها (عدول از اسلام و غیره)، سبب‌سازِ طرد و مهجوریت خویش شدند. خیلِ عظیمی از این روشنفکران به دیگر کشورها رفته و به بازگو نمودنِ دوباره‌ی دیدگاه‌ها و نظریاتِ خویش پرداختند و با چاپ نمودنِ کتب و مقالاتِ مختلف، بیکار ننشسته و به مبارزه برخاستند. بایسته است روحانیون و روشنفکرانِ (اسلام‌مدارِ) ایرانِ اسلامی نیز، با همکاری و تعامل، از راه قلم و تحقیق و پژوهش، با آن‌ها روی به گفتمان آورند و پاسخ‌گوی انتقادات و نقدهای آنان (روشنفکرانِ خارج از کشور) باشند. بی‌شک دارای دین، مذهب و فرهنگی می‌باشیم که پتانسیلِ هر گونه پاسخگویی و اقناعی را دارا می‌باشد و “روشنفکرانِ اسلام‌مدار” و”روحانیونِ آگاه و عالم”، در کنار یکدیگر بر بسیاری از چالش‌ها فائق خواهند آمد. می‌بایست کارهای پژوهشی و تحقیقی فراوانی صورت گیرد تا از قافله عقب نمانده و پویایی بیشتری را پدید آوریم .”حوزه‌ی علمیه قم” در طولِ سال‌های اخیر جستارهای خوبی را در بابِ “وحیانیتِ قرآن کریم” و برخی موضوعاتِ دیگر به چاپ رسانده است و این جای بسی خوشحالی است که به تبیین و توضیحِ برخی نقدها پرداخته‌اند و می‌بایست چنین تحقیق‌هایی بیشتر و بهتر صورت پذیرد و البته تعامل و هم‌اندیشی با روشنفکرانِ ولایت‌پذیر را نیز نمی‌بایست از یاد ببرند. حوزه و دانشگاه در تعامل با یکدیگر می‌توانند بسیار ژرف‌تر عمل نموده و نگذارند که بین "حوزه" و "دانشگاه" گسست و اختلاف پدید آید و با چنین گسستی اختلاف‌های بیش از پیش بر جامعه سایه افکند. همچنین می‌بایست در کتاب‌های “دین و زندگی” چه در سطح آکادمیک و چه در سطح مدارس، تغییراتِ ژرفی را پدید آوریم و به نوعی جدی‌تر و عمیق‌تر به تبیینِ برخی موضوعات بپردازیم تا دانش‌آموزان و دانش‌جویان، آمادگیِ هر سخنِ تازه و غریبی را دارا باشند و بهتر و موثرتر از اسلام ِ نابِ محمدیِ خود به دفاع بپردازند.
حوزه و دانشگاه دو محورِ اساسی پیشرفتند. و این پیشرفت حاصل نمی‌شود جز با تعامل، هم‌فکری و هم‌اندیشی. و من الله توفیق.

منبع:هفته نامه شکوفه های زیتون.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : synapse_131
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان