ماهان شبکه ایرانیان

چشمه سار علوم اهل بیت(ع)

دانش همیشه جوشان اهل بیت ابعاد گوناگونی دارد. آنان به اذن الهی، هم از غیب آگاه بودند، هم دانش آنان آبشخوری وحیانی داشت، هم تسلط خیره کننده ای بر دانش های گوناگون داشتند و البته در مقام تعلیم، ظرفیت علمی و ادراکی مخاطب را مد نظر قرار می دادند

چشمه سار علوم اهل بیت(ع)
دانش همیشه جوشان اهل بیت ابعاد گوناگونی دارد. آنان به اذن الهی، هم از غیب آگاه بودند، هم دانش آنان آبشخوری وحیانی داشت، هم تسلط خیره کننده ای بر دانش های گوناگون داشتند و البته در مقام تعلیم، ظرفیت علمی و ادراکی مخاطب را مد نظر قرار می دادند. اینها برخی از ابعاد دانش اهل بیت(ع) است که در این مقاله در مقام تبیین آنیم.

الف) آگاهی از غیب
 

یکی از مباحثی که از دیرباز در بین اندیشمندان شیعی و سنی بحث برانگیز بوده، بحث از آگاهی اهل بیت به «غیب» است که با نهایت تأسف، در بین برخی از مسلمانان با فراز و نشیب تندی مواجه بوده و در مواردی به «غلوّ» نیز مبتلا گردیده است و از همین رو، برخی از صاحبان اندیشه به صراحت گفته اند:«من مسئله ای را همانند مسئله علم غیب سراغ ندارم که قلم های برخی از اندیشمندان در آن به لغزش درآمده باشد!»(1)
* از برخی آیات قرآن، می توان انحصار علم غیب را در خدای متعال استنباط کرد؛ به عنوان نمونه:

1.«عالم الغیب فلا یظهرُ علی غیبه احداً»(2)؛
 

«خداوند کسی است که بر غیب آگاهی دارد. پس هیچ کسی را بر غیب خویش آگاه نمی سازد.»

2. «قل لا یعلم من فی السماوات و الارض الغیب إلا الله»(3)؛
 

«بگو هیچ کس از افرادی که در آسمان ها و زمین هستند، به غیب آگاهی ندارند، مگر خداوند.»

3. «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلا هو...»(4)؛
 

«کلیدهای غیب در نزد خداوند است و هیچ کس از آنها آگاهی ندارد.»

4. «فقل إنما الغیبُ لله»(5)؛
 

«ای پیامبر(ص)! بگو غیب، مختص به خداست.»
*اما آیاتی دیگر نیز در دست داریم که از عدم انحصار علم غیب برای خداوند خبر می دهد؛ به عنوان نمونه:

1.«... و أنبّئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بتوتکم»(6)؛
 

«... من شما را به آنچه میل می کنید و آنچه در منازل خویش ذخیره می سازید، خبر می دهم.»

2. «و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسولهُ و المؤمنون»(7)؛ «ای پیامبر(ص)! بگو هر کار می توانید، انجام دهید که خداوند و رسول او و مؤمنان، تمام آنها را زیر نظر خواهند گرفت.»
 

3. «و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء»(8)؛«چنان نبود که خداوند، شما را از علم غیب آگاه سازد؛ ولی خداوند از بین فرستادگان خویش هر کسی را که بخواهد، برمی گزیند.»
 

قبل از آنکه بین این دو دسته از آیات، توجیه قابل قبولی را ارائه کنیم، مطلبی که درخور توجه به نظر می رسد، تعیین و تبیین محل اختلاف است که پرداختن به آن می تواند اصل مطلب را برای ما روشن گرداند.
واژه «غیب» در یک نگاه، شامل هر چیزی می شود که از حواس پنج گانه انسان مخفی است و در این دیدگاه تمام امور نامحسوس، اعم از حوادث پیشین و آینده و تمام مراتب و مراحل نهان هستی را دربرمی گیرد و در نگاه دیگر، آگاهی به غیب؛ یعنی پیش گویی حوادث آینده و اخبار از حوادث گذشته؛ به گونه ای که برای غالب انسان ها از طریق عادی امکان پذیر نیست. بدون شک هیچ کس نمی تواند ادعا کند که نوع اول از علم غیب در غیر از خداوند نیز قابل تصور است؛ چنان که امام علی (ع)با خبر دادن از حوادث آینده و پیش بینی حمله مغول ها به کشورهای اسلامی، در پاسخ به این که آیا شما علم غیب دارید؟ با تبسمی فرمود:
«این، علم غیب نیست بلکه علمی است که از صاحب علمی( پیامبر(ص)) آموخته ام. علم غیب، علم ساعت است. خداوند از آنچه در ارحام است، اعم از مذکر و مؤنث، زشت و زیبا، بخیل یا سخی، شقاوتمند یا سعادتمند و هرکسی که هیزم جهنم خواهد شد یا در بهشت همدوش انبیا قرار خواهد گرفت، آگاه است. این همان علم غیبی است که هیچ کس جز خدا آن را نمی داند و غیر از این، همان علمی است که خداوند آن را به پیامبرش تعلیم فرموده و او نیز به من یاد داد».(9)
تاکنون اندیشمندان راه حل هایی را برای حل این اختلاف در بین آیات ارائه کرده اند که بهترین آنها، نفی اصالت و استقلال در غیر از خداوند برای علم غیب است؛ بدین معنا که علم غیب به صورت ذاتی و استقلالی، اختصاص به خدای متعال دارد و دیگران هر اندازه از علم غیب را دارا باشند، فقط از ناحیه خداوند و به صورت غیر ذاتی و تبعی است. آیات و احادیث متعددی این دیدگاه را به صراحت یا به اشاره تأیید کرده اند. در این مجال، چند نمونه از این شواهد، بیان می شود.

1. «و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء»(10)؛ «خداوند هیچ کسی را از اسرار غیب آگاه نمی کند، مگر رسولانی که مورد انتخاب وی باشند.»
 

2. در داستان حضرت سلیمان و پادشاه «سباء»، وقتی آصف بن برخیا خواست که در کمتر از یک چشم به هم زدن، تخت پادشاه را نزد سلیمان بیاورد، قرآن سخن آصف را چنین نقل می کند:
 

«قال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد الیک طرفک فلما رآه مستقراً عنده قال هذا من فضل ربی...»(11)؛
«کسی که دانشی از کتاب را داشت، گفت: من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنی، نزد تو حاضر خواهم ساخت. و هنگامی که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است.»
نکته ظریفی در این آیه نهفته است و آن اینکه قرآن کریم در این آیه، کلمه «علمٌ» را با تنوین آورده و این بدان معناست که فقط بخشی از علم کتاب در نزد آصف بن برخیا بوده و با این حال، توانایی چنین کاری را داشته است؛ این در حالی است که در حدیثی ابوسعید خدری از پیامبر(ص) گرامی اسلام درباره مصداق «الذی عنده علم من الکتاب» پرسش کرد. آن حضرت فرمود: او وصی برادرم، سلیمان بن داود بود. گفتم:«و من عنده علم الکتاب» چه کسی است؟ پیامبر(ص) فرمود:«ذاک أخی علی بن ابی طالب؛ او برادرم، علی بن ابی طالب است.»(12) روشن است که علم کتاب به صورت بالذات در نزد امام علی(ع) وجود نداشته است، بلکه خداوند آن را به وی عنایت کرده است؛ چنان که از مضمون خطبه 128 نهج البلاغه نیز می توان آن را استفاده کرد.

3. در احادیث متعددی آمده است که امام علی (ع)فرمود:«از من بپرسید قبل از آنکه مرا از دست بدهید. آیا نمی پرسید از کسی که نزد او علم خواب، علم حوادث تلخ و علم انساب هست»؟(13) استدلال به این دسته از احادیث نیز همانند مورد پیشین است.
 

از مباحث فوق می توان در یک تقسیم بندی، غیب را به «غیب مطلق» و «غیب نسبی» تقسیم کرد. غیب مطلق؛ یعنی آگاهی بر مسائلی
که هیچ کس جز خداوند از آن اطلاعی ندارد، اما غیب نسبی، آگاهی بر مسائلی است که برخی انسان ها که به درجاتی از عرفان و عبودیت رسیده اند، به آن دست یافته اند و چنین انسان هایی فقط به اذن خداوند متعال می توانند بر بخشی از امور پنهان هستی، آگاه گردند؛ چنان که امام باقر(ع) می فرماید:«گاهی دریچه علم برای ما گشوده می شود و ما از آن آگاه می گردیم و گاهی نیز بسته می شود و ما نیز آگاه نمی شویم...»(14).

ب) اتصال به وحی
 

این بحث که در جای خود از مبحث پیشین مهم تر است، در واقع می تواند پیش نیاز علم اهل بیت به «غیب» نیز محسوب شود و جایگاه آن را تحکیم بخشد. بنابر احادیث معتبر، اهل بیت پیامبر(ص) با قرآن و علوم قرآن همگام اند و تا روز برپایی قیامت، لحظه ای از آن جدا نمی گردند.(15) پیامبرگرامی اسلام در این باره می فرماید(16):«اهل بیت با قرآن هستند و قرآن نیز با آنان است. آنان از قرآن فاصله نمی گیرند تا آنکه در سر حوض کوثر بر من وارد گردند...»(17).
در این مجال به دلیل اهمیت بحث، برخی از احادیث مربوط به آن را بیان می کنیم:
1. امام صادق(ع) خطاب به راوی فرمود: «اگر خواستی علم صحیح را بیابی، در نزد ما اهل بیت است. ما همان اهل ذکریم که خدای متعال فرمود:«فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون»؛ از اهل ذکر پرسش کنید، اگر نمی دانید».(18)
2. از امام صادق(ع) درباره «قال الذی عنده علمٌ من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک»(19)؛ سؤال شد. امام بین انگشتان دست خود را فاصله انداخت و آنها را روی سینه خویش گذارد و فرمود:«به خدا قسم! تمام علم کتاب در نزد ما اهل بیت است.»(20)
3. امام علی(ع) می فرماید: «هر آیه ای که نازل می شد، پیامبراکرم (ص)شیوه قرائت آن را به من می آموخت، بعد آن را املا می کرد و من می نوشتم. سپس تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه آن را به من یاد می داد و برایم دعا می کرد که حقایق آن را دریابم و حفظ کنم و من پس از آن هیچ گاه آنچه را دریافتم، به فراموشی نسپردم.»(21)
4. ابو عبدالرحمن سلمی می گوید: من کسی را آگاه تر از علی به قرآن ندیدم. او پیوسته می گفت:«از من بپرسید. به خدا قسم! درباره هر آنچه از قرآن سؤال کنید، پاسخ خواهم داد.»(22)
5. پیامبراکرم(ص) فرمود:(23)«علی با قرآن و قرآن با علی است. این دو از یکدیگر جدا نخواهند گردید تا در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند. بنابراین هنگام اختلاف شدید، از آن دو پرسش کنید.»(24)
6. عمر بن خطاب می گفت: علی بن ابی طالب از تمام ما به معارف قرآن آگاه تر بود.(25)
7. ابن عباس می گفت:آنچه را علی می گفت، فرا گرفتم؛ سپس در اندوخته های خود اندیشیدم و فهمیدم که دانش من به قرآن در قیاس با دانش علی، همانند برکه ای است کوچک در برابر دریایی پر از موج!(26)

ج) تسلط فراگیر علمی
 

بدون شک یکی از مبانی تبیین صحیح و قابل اعتماد در مفاهیم بلند و عمیق دینی، توانمندی و تسلط خارق العاده بر مسائل و ظرافت های علمی است. هر قدر این توانمندی در یک فرد ناقص باشد، به همان اندازه نظریات علمی و دیدگاه های وی خطاپذیر و غیرقابل اعتماد می گردد. ما با استناد به پاره ای از احادیث متواتر،(27) می توانیم ژرف نگری و تسلط محیرالعقول اهل بیت (ع)بر معارف و علوم الهی را به تصور بکشیم، که اینک برخی از آنها را بیان می کنیم:
1. سدیر می گوید: به امام صادق(ع) گفتم: فدایت گردم! از حقیقت خودتان برایم بگویید. امام فرمودند:«ما خزانه داران علم الهی هستیم، ما ترجمان وحی خداییم.»(28)
2. ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل می کند که ایشان فرمود:«ما راسخان در علم هستیم و ما به تأویل علم، آگاهی داریم.»(29)
3. ابوبصیر می گوید: از امام صادق(ع) درباره آیه «بل هو آیاتٌ بیناتٌ فی صدور الذین اوتوا العلم » پرسیدم. امام فرمود:«آنان ائمه (ع)هستند.»(30)
4. امیرمؤمنان فرمود:«ما اهل بیت، درخت نبوت، موضع رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و منزلگاه رحمت و معدن دانش هستیم.»(31)
5. امام صادق(ع) می فرماید:«حضرت سلیمان از حضرت داود ارث برد و حضرت محمد از سلیمان ارث برد و ما نیز از محمد ارث برده ایم. به درستی که علم تورات، انجیل، زبور و آنچه در الواح است، در نزد ماست.»
راوی می گوید: به امام عرض کردم: مگر آنچه در الواح است نیز علم به شمار می آید؟ امام فرمود:«علم چیزی جز آن نیست. علم چیزی است که هر روز شکل جدید پیدا کند و هر ساعتی رو به تحول گذارد.»(32)

6. امام صادق(ع) فرمود:«برای خداوند دانشی است که هیچ کس جز خودش از آن آگاهی ندارد و دانشی نیز دارد که آن را به فرشتگان و انبیای خود یاد داده است. پس آنچه
 

را خدا به فرشتگان و پیامبران خویش یاد داده، ما نیز از آن آگاه هستیم.»(33)

7. از مناظره ای که در داستان ذیل اتفاق افتاده است، می توان با توجه به توانایی علمی شاگردان اهل بیت، به توانمندی علمی اهل بیت پی برد. هشام بن سالم می گوید:
 

روزی با چند تن از دوستان امام صادق(ع) در محضر ایشان نشسته بودیم. مردی از اهل شام اجازه ورود به جلسه را گرفت و وارد شد. امام فرمود: بنشین، چه می خواهی؟ شامی گفت: شنیده ام شما به پرسش های علمی و مشکلات مردم پاسخ می دهید. آمده ام تا با شما وارد مناظره و بحث علمی می شوم.
امام: درباره چه موضوعی؟
شامی: درباره کیفیت قرائت قرآن.
امام رو به حمران کرد و فرمود: حمران! جواب دادن به این شخص را عهده دار شوید.
شامی: من می خواهم با خود شما بحث کنم، نه با حمران.
امام: اگر حمران را محکوم کردی، در حقیقت مرا محکوم کرده ای!
شامی به ناچار با حمران وارد مناظره علمی شد و هر مطلبی را مطرح کرد، در برابر پاسخ های قاطع و علمی حمران قرار گرفت تا بدان جا که از پی گیری مناظره صرف نظر کرد و نتوانست ادامه دهد.
امام: حمران را چگونه دیدی؟
شامی: به درستی که حمران خیلی ماهر و زبردست است. هرچه را از وی پرسیدم، دقیقاً به من پاسخ داد. می خواهم درباره «لغت و ادبیات عرب» با شما بحث کنم.
امام رو به ابان بن تغلب کرد و فرمود: تو با ایشان مناظره کن. ابان نیز چنین کرد و تا اندازه ای مناظره علمی را ادامه داد که مرد شامی عقب نشینی کرد. بار سوم مرد شامی گفت: می خواهم درباره مباحث فقهی با شما بحث کنم. امام رو به زراره کرد و فرمود: با ایشان مناظره کن. زراره با مرد شامی به مباحث فقهی پرداخت و با سرعت تمام، وی را به چالش جدی کشانید.
بار چهارم شامی گفت: می خواهم با شما در حوزه مباحث کلام وارد گردم. امام صادق(ع) رو به مؤمن الطاق کرد و به وی دستور داد تا این کار را به عهده بگیرد. طولی نکشید که مرد شامی در مباحث مستدل طرف خویش فروماند و تسلیم شد.
برای بار پنجم، مرد شامی خواست درباره توانمندی انسان بر انجام یا ترک کارهای خیر یا شر، توحید و بحث امامت، مناظره کند. امام به ترتیب، حمزه طیار، هشام بن سالم و هشام بن حکم را مأمور به انجام مناظره با طرف شامی کرد و هر سه نفر نیز مانند دانشمندان قبلی، مرد شامی را مجاب کردند. در این هنگام بر روی لبان امام لبخند شیرینی نقش بست و از توانمندی شاگردان مکتب خویش خرسند گردید.(34)

8. ابوحنیفه می گوید: منصور( خلیفه عباسی) برای من پیام فرستاد و گفت: چون مردم علاقه زیادی به جعفر بن محمد( امام صادق(ع)) پیدا کرده اند، دوست دارم مطالبی را برای رویارویی با ایشان آماده کنی که بسیار مشکل و پیچیده باشد. من نیز چهل مطلب مشکل را جمع آوری کردم و داخل مسجد شدم. مشاهده کردم که جعفر بن محمد در سمت راست منصور نشسته است. وقتی نگاهم به وی افتاد، هیبت و عظمتش مرا فرا گرفت. سلام کردم. منصور مکانی را به من نشان داد و من در همان جا نشستم. بعد رو به جعفر بن محمد کرد و گفت: یا اباعبدالله! این مرد، ابوحنیفه است. جعفر بن محمد فرمود: بله، او را می شناسم. سپس به من گفت: ای ابوحنیفه! آنچه را که در ذهن داری، برای ابوعبدالله مطرح کن. من تک تک آنها را مطرح کردم و ایشان نیز پاسخ مفصلی برای هر کدام بیان می کرد. به عنوان نمونه، می گفت: دیدگاه شما در این مطلب، چنین است، اما دیدگاه اهل مدینه این چنین است و ما نیز چنین می گوییم و ... .
 

بدین سان، من هر چهل مطلب را پیش کشیدم و ایشان نیز تمام آنها را پاسخ داد. بعد من لب به اعتراف گشودم:«مگر نه آن است که هرکسی به اختلافات دیدگاه ها آگاه تر است، از تمام مردم دانش بیشتری دارد؟»(35)
9. دکتر احمد امین مصری درباره دانش حیرت انگیز و گسترده امام صادق(ع) می نویسد:«وی از نظر وسعت اطلاعات و دانش، در بین تمام مردم بی نظیر بود...»(36)
10. سید محمدصادق، استاد دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره درباره امام صادق(ع) می گوید: منزل امام صادق(ع) همانند دانشگاهی بود که پیوسته مملو از صاحبان اندیشه و از دانشمندان بزرگ در رشته های حدیث، تفسیر، فلسفه و کلام بود و غالباً در مجلس درس ایشان بیشتر از دو هزار نفر و گاهی تا چهار هزار نفر از اندیشمندان مشهور، حضور می یافتند.(37)

د. مراعات ظرفیت ادراک مخاطب
 

با وجود آنکه تمام انسان ها در فطرت الهی خود نقاط مشترک فراوانی دارند، اما نمی توان در این نکته تشکیک کرد که مراتب درک و هوشمندی افراد با یکدیگر متمایز است و از همین رو، از دیدگاه عقلانی نمی توان با هر مخاطبی در شرایط یکسان وارد یک بحث علمی گردید، بلکه می باید شرایط گوناگون فکری مخاطبان، همواره در نظر یک معلم حقیقی باشد تا نقش تعلیمی او در تبیین و تفسیر یک مطلب علمی، تأثیرگذار و صحیح باشد. این حقیقت درباره شخص پیامبر(ص) به عنوان معلم واقعی بشر و امام علی (ع)به عنوان یک فراگیرنده واقعی، در تاریخ جلوه خاصی دارد. آشنایی با بخشی از این فرهنگ غنی، می تواند ما را به عمق مطلب رهنمون سازد. دانشمند بزرگ اهل
سنت، ابن ابی الحدید معتزلی در این زمینه می گوید:
«امیرمؤمنان در محضر رسول خدا (ص)جایگاه ویژه ای داشت. او با پیامبر(ص)، خلوت های مکرری داشت. هیچ شخص سومی از گفت و شنودهای علمی آنان آگاهی نداشت. علی(ع) از معانی قرآن و کلام رسول خدا(ص) بسیار پرسش می کرد و زمانی که سؤال نمی کرد، پیامبر(ص) شروع به تعلیم می کرد. هیچ یک از صحابه، این جایگاه را در منظر رسول خدا(ص) نداشتند. آنان در فهم کلام الهی و سخن رسول خدا و بهره مندی از پیامبر(ص)، مراتب گوناگونی داشتند. در برخی، هیبت و عظمت پیامبر، مانع از طرح سؤالات علمی شان می گشت. آنان همان هایی بودند که دوست داشتند رهگذری به محضر رسول خدا راه یابد و او بپرسد و آنان بشنوند. برخی دیگر هوش اندک، فهم کند، و همتی کم در فراگیری مفاهیم بلند دینی داشتند. برخی دیگر، پیوسته از فراگیری دانش می گریختند و خود را به عبادت یا مظاهر دنیوی مشغول می ساختند و دسته چهارم نیز مقلدانی بودند که چیزی جز سکوت و سؤال نکردن را وظیفه خود نمی دانستند! و دسته پنجم کسانی بودند که با داشتن بغض و کینه به واقعیت، قائل نبودن به جایگاه قابل قبولی برای دین، ارزشی برای پرسش گری و حل مشکلات علمی نمی دیدند.
امام علی(ع)، با هوش و زیرکی فزاینده، پاکی طینت، روشنایی باطن، زمینه فراگیری حقایق را دارا بود... . وی ربانی امت و برترین چهره آنان بود و از همین رو، فلاسفه وی را به نام امام امت و حکیم عرب، سزاوار دیده اند.»(38)
در پاره ای احادیث، بر آسیب پذیر بودن مخاطب در دریافت پاره ای از معارف قرآن، به عنوان حقیقتی انکار ناپذیر، تأکید شده است. به عنوان نمونه، در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: زنی درخواست ملاقات حضوری با امام(ع) را کرد؛ در حالی که همراه خویش کنیزی را آورده بود. او از امام (ع)سؤال کرد: مراد از آیه «من شجرة مبارکه زیتونه لا شرقیه و لاغربیه»(39) چیست؟ ظاهراً امام از کوته فکری آن زن در تعجب فرو رفته و فرمودند:«خداوند این ضرب المثل را برای ما آدمیان زده است، نه برای موجودات فاقد شعوری همانند درخت و... . به راستی اگر فرزند آدم باشی و درست بیندیشی، مقصود خداوند را درخواهی یافت.»(40)
در حدیثی دیگر از امام باقر (ع)آمده است:«از جمله علومی که خدای متعال به ما اهل بیت عنایت کرده است، علم تفسیر قرآن و احکام قرآن و... است». آن گاه پس از درنگی فرمود:«اگر ما انسان های دارای ظرفیت و قابل اطمینانی را بیابیم، آن علوم را برایشان تبیین خواهیم ساخت!»(41)

پی نوشت ها :
 

1. الشیعه فی المیزان، ص 41.
2. جن/26.
3. نمل/ 65.
4. انعام/59.
5. یونس/20.
6. آل عمران/49.
7. توبه/ 105.
8. آل عمران/ 179.
9. نهج البلاغه، خطبه 128.
10. آل عمران/ 179.
11. نمل/ 40.
12. به عنوان نمونه ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج2، ص 523؛ احقاق الحق، ج3، ص 280 و 281.
13. مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، ابن المغازی، علی بن محمد الشافعی، ص 403؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج3، ص 20؛ بحارالانوار، ج26، ص 146-148 و 152-154، احادیث 21-31 و 41-43.
14. اصول کافی، ج1، ص 314، حدیث 1.
15. تفسیر عیاشی، ج1، ص 230؛ وسائل الشیعه، ج5، ص 538.
16. فرائد السمطین، ج1، ص 314، حدیث 25؛ اصول کافی، ج1، ص 191، حدیث 5.
17. «هم مع القرآن و القرآن معهم لا یفارقونه و لا یفارقهم حتی یردوا علی الحوض...».
18. نحل/43؛ مرآه العقول، ج 2، ص 427.
19. نمل/ 40.
20. وسائل الشیعه، ج18، ص 138، باب 13، حدیث 16.
21. ترجمه الامام علی بن ابی طالب من تاریخ دمشق، ج2، ص 467؛ شواهد التنزیل، ج1، ص 48؛ کتاب سلیم بن قیس، ج2، ص 624؛ الخصال، ص 257، و بسیاری از منابع دیگر.
22. شواهد التنزیل، ج1، ص 42.
23. الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، ص 122؛ فرائد السمطین، ج1، ص 177؛ مستدرک حاکم نیشابوری، ج3، ص 124.
24. «علی مع القرآن و القرآن مع علی لا یفترقان حتی یردا علی الحوض فاسألوهما ما اختلفتم فیها».
25. شواهد التنزیل، ج1، ص 35.
26. همان، ص 34.
27. برای آگاهی بیشتر از این احادیث، ر.ک: اصول کافی، ج1، ص 270-272 و 279-287؛ بحارالانوار، ج26، ص 105-116 و 159-179.
28. بحارالانوار، ج26، ص 105، حدیث 4.
29. اصول کافی، ج1، ص 270، حدیث 2.
30. همان، ص 271، حدیث 3؛ عنکبوت/ 49.
31. اصول کافی، ص 279، حدیث 2.
32. همان، ص 282، حدیث 3.
33. بحارالانوار، ج26، ص 160، حدیث 5.
34. اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، تحقیق: حسن مصطفوی، ص 275-278.
35. مناقب ابی حنیفه، ج1، ص 173؛ جامع اسانید ابی حنیفه، ج1، ص 222.
36. ظهرالاسلام، احمد امین مصری، ج4، ص 114.
37. امامان شیعه از دیدگاه اهل سنت، قربانعلی ارزگانی، ص 285.
38. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج11، ص 48.
39. نور/ 35.
40. مرآة العقول، ج20، ص 401.
41. تفسیر نورالثقلین، ج2، ص 141، حدیث 49.
 

منبع:نشریه فرهنگ کوثر، شماره 77.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان