چکیده
با مراجعه به دیدگاه علمای امامیه در طول تاریخ، خصوصا محدثین قم و متکلمین بغداد در قرنهای چهارم و پنجم هجری، میبینیم که ایشان، امام را صاحب علم گسترده الهی دانستهاند، البته محدثین مکتب قم، گستره علم امام را بسیار وسیع دانسته و مکان و زمان و وجودی را خارج از دایره علم امام نمیدانند. در نظر آنها، امام عالم به ما کان و ما یکون و ما هو کائن است، به همه اسرار و بواطن افراد و همه زبانها و لغات، حتی زبان پرندگان و حیوانات هم علم دارد؛ اما بیشتر متکلمین مکتب بغداد، گستره علم امام را، محدود به حوزه وظایف امام، که بیشتر در امور دینی جامعه است میدانند، و علم امام به سایر مسائل را جزو علوم واجب ایشان نمیدانند.
کلمات کلیدی: علم، امام، مکتب قم، مکتب بغداد
مقدمه
یکی از مباحث مهم در میان متکلمان شیعه، جایگاه امامت و اهمیت تحقیق و پژوهش در مسأله امامت است. اصل و اساس بحث امامت هم به بحث از ضرورت وجود امام بر میگردد. در احادیث و روایات ما، ضرورت وجود امام، مورد توجه و تأکید زیادی قرار گرفته است، به گونه ای که زندگی بشر بدون شناخت امام، زندگی جاهلانه شمرده شده است. من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة. (1) پس از اثبات ضرورت وجود امامت، به نظر رسید صحبت از صفات و ویژگیهای امام معصوم، نقش به سزایی در شناخت امام داشته باشد.
صفات و ویژگیهای امامان
به لطف اهل بیت عصمت و طهارت، قصد داریم در سلسله مقالاتی، به بررسی صفات و ویژگیهای امام معصوم بپردازیم. اگر بخواهیم صفات و ویژگیهای اصلی امام معصوم را نام ببریم، باید به علم، عصمت، نص، معجزه، اشجعیت و افضلیت امام اشاره کنیم.
گستره پژوهش
در میان دیدگاهها و نظریه های علمای مختلف شیعه در این چهارده قرن، به بررسی دیدگاه محدثین و متکلمین قرن چهارم و پنجم هجری خواهیم پرداخت. اهمیّت این دوران از این جهت است که شیخ کلینی که هم عصر غیبت صغرای امام زمان (ع) بوده است، اولین موسوعه حدیثی شیعه را از اصول روایی استخراج کرده و کتاب «کافی» را به صورت دسته بندی و منظّم تألیف کرد. شیخ صدوق نیز اولین اعتقادنامه شیعه را تحت عنوان «عقائد الإمامیة» به رشته تحریر درآورد.
در همین زمان، در بخش دیگری از بلاد اسلامی، یعنی در شهر بغداد که حوزه علمی شیعی شکل گرفته بود، کلام شیعه توسط شیخ مفید، انسجام گرفته و عقاید شیعه بر اساس رویکرد عقلگرای ایشان و بر پایه روایات شیعه پی ریزی شد. شیخ مفید، کتابی نوشت به نام «تصحیح الاعتقاد» که نقد و بررسی و شرح کتاب «عقائد الإمامیة» شیخ صدوق بود. غیر از شیخ مفید، شاگردانش سید مرتضی و شیخ طوسی، با دیدگاه عقلگرای خود، به تبیین عقاید شیعه و پاسخ به سؤالات و شبهات مخالفین در حوزه عقاید شیعه پرداختند. در این میان، با توجه به غیبت امام دوازدهم (ع)، نیاز به تبیین بیشتر جایگاه امامت و صفات و ویژگیهای ایشان، بیشتر احساس میشد. از شیخ مفید و شاگردانش سیدمرتضی و شیخ طوسی، کتب متعددی در تبیین عقاید شیعه و خصوصا بحث امامت، بر جای مانده است که نقش به سزایی در شناخت امام داشته است و میتوان گفت، اکثر علمای شیعه، بر سر سفره علمی این بزرگان نشستهاند.
در عصر حاضر، با گذشت زمان و واکاوی اندیشه های علمای مختلف هر عصری، تمایز بین مبانی و دیدگاههای ایشان روشنتر شده و اندیشمندان معاصر علوم اسلامی، در هر رشتهای از این علوم، به دسته بندیهای مختلفی پرداختهاند. البته با دیدگاههای مختلف میتوان تقسیم بندیهای جدیدی انجام داد.
از جمله این تقسیمات جدید میتوان به تقسیم بندی نحله های فکری موجود در دو شهر مهم قم و بغداد در قرنهای چهارم و پنجم هجری اشاره کرد که بر مبنای اختلاف دیدگاه ایشان در مواجهه با «حدیث» و «عقل» به دو «مکتب قم» و «مکتب بغداد» نامگذاری شدهاند.
اسامی علمای زیادی را میتوان به عنوان متفکرین این دو مکتب ذکر کرد، اما در این پژوهش، از میان محدثین بزرگ مکتب قم، فقط به بررسی دیدگاههای شیخ صدوق به عنوان فرد شاخص این مکتب و دو نفر دیگر یعنی شیخ کلینی و محمد بن صفار قمی پرداختهایم و از میان علمای مکتب بغداد نیز به بررسی دیدگاههای شیخ مفید، به عنوان فرد شاخص این مکتب و دو تن از شاگردان مهم ایشان یعنی سید مرتضی و شیخ طوسی پرداختهایم.
سابقه پژوهش
در شناخت فضای قرن چهارم و پنجم و معرفی این دو مکتب و تبیین دیدگاههای علمای این دو مکتب، کتابها و مقالات خوبی نوشته شده است که برای عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره میشود.
کتاب «مکتب حدیثی قم»، نوشته دکتر محمدرضا جباری، «مکتب کلامی قم» نوشته دکتر احمد عابدی، «مدرسه قم و بغداد» نوشته دکتر آندره نیومن، که هر سه کتاب، در کنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه (س) در قم چاپ شده است. همچنین پایان نامهای با عنوان «فرآیند تکامل شیعه در بغداد، ری، قم و خراسان از قرن سوم تا اوائل قرن چهارم هجری» توسط آقای سید میرحسین علامه در دانشگاه اصفهان دفاع شده است.
همچنین در مورد وضعیت شیعه در قرن چهارم هجری، مقاله «مذهب امامیه در قرن چهارم هجری»، توسط دکتر یعقوب آژند، در مجله تاریخ اسلام دانشگاه باقر العلوم، سال 1379، شماره سه، منتشر شده است.
برای ارئه تصویری روشن از قرن چهارم و تحولات ایران و عراق در این قرن میتوان به کتاب «ابوحیان توحیدی و تفکر عقلانی و انسانی» تألیف دکتر حمید رضا شریعتمداری که توسط انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، در زمستان 1389 منتشر شده است مراجعه کرد.
در مورد جزئیات دیدگاه های مکتب قم و بغداد نیز مقالات زیادی منتشر شده است از جمله: مقاله «الاعتقاد فی العصمة» نوشته آیت الله صافی گلپایگانی، «علم الغیب» نوشته دکتر محسن غرویان، «نظرة الشیخ المفید حول العصمة» نوشته آقایان جعفر انواری و علی محمد قاسمی، که همه این مقالات، در مجموعه مقالات کنگره هزاره شیخ مفید چاپ و منتشر شده است. دکتر مارتین مکدمورت نیز کتابی تحت عنوان «اندیشه های کلامی شیخ مفید» نوشتهاند که توسط انتشارات نمایندگی دانشگاه مک گیل در تهران، چاپ و منتشر شده است.
در مورد «بررسی عصمت از دیدگاه شیخ مفید» که عالم شاخص مکتب کلامی بغداد است، در شماره 67 و 68 مجله کلام اسلامی، مقالهای توسط آقای محمد حسین فاریاب منتشر شده است.
گستره علم امام از نگاه مکتب قم و بغداد
پس از آشنایی مختصر با مکتب قم و بغداد، اکنون راجع به دامنه وگستره علم امام صحبت خواهیم کرد. به راستی محدوده علم امام تا به کجاست؟ آیا امام به همه گذشتهها و حال و آینده علم دارد؟ آیا امام منویات همه افراد را میداند؟ آیا شما که الان در حال خواندن این متن هستید، امام به منویات و دیدگاه شما علم دارد؟ آیا امام میداند که من کارهایم را با چه نیّتی انجام دادهام و قصد انجام چه کارهایی را دارم؟ یا اینکه این دیدگاهها در مورد امام صحیح نبوده و امام فقط در محدوده امامتش که موظف به انجام یک سری وظایف خاص است، علم دارد. یعنی امام چون رئیس دین و متولی شریعت الهی است و باید مردم را به سمت دین هدایت کند، فقط در محدوده شریعت و علم به دین و کتاب خدا علم دارد و علم به بقیه موارد، چون ملازمهای با انجام این وظایف ندارد، پس بر امام هم واجب نیست.
اکنون به تفصیل در مورد نظرات این دو مکتب صحبت خواهیم کرد و در پایان این بخش، نظرات این دو مکتب فکری را مقاسیه و جمع بندی خواهیم کرد.
گستره علم امام در مکتب قم
در بررسی دیدگاههای مختلف علمای مکتب قم، به موارد مختلفی برمیخوریم که آنها را در چند دسته تقسیم بندی کرده و هر کدام را ذیل یک عنوان خاص توضیح خواهیم داد:
علم همه جانبه به قرآن
شیخ صدوق در تبیین علم امام به قرآن اینگونه میگوید: «علم امام از ناحیه خدای تعالی و رسول اوست و از این روست که حقایق قرآن را میدانند و تنزیل و تفسیر و تأویل و معانی و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و حلال و حرام و اوامر و نواهی و وعد و وعید و امثال و قصص آن را میدانند و آن علم به طریق رأی و قیاس حاصل نشده است، چنان که خداوند عزیز و جلیل فرموده است: »وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ (2) و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع کنند، قطعاً از میان آنان کسانیاند که [میتوانند درست و نادرست] آن را دریابند. (3)
در روایت دیگری از صدوق، امام علی (ع)، برای اینکه وسعت علم خودش به قرآن را به مردم یادآوری کند، اینگونه بیان کرد: «قسم به خدایی که شکافنده دانه و رویاننده آن است، از هر آیهای از قرآن که از من بپرسید، در مورد آن به شما خواهم گفت، چه آن آیه در شب نازل شده باشد و چه در روز، مکی باشد یا مدنی، در سفر نازل شده باشد یا در حضر، از ناسخش بپرسید یا از منسوخش، از محکمش یا از متشابهش، تأویلش را بخواهید بدانید یا تنزیلش، هر چه را بخواهید به شما خواهم گفت.»(4)
صفار با نقل روایتی، از قول امام علی (ع)، میگوید: نازل نشد آیهای از قرآن در شب یا روز در مورد آسمان و زمین و دنیا و آخرت و بهشت و جهنم و بیابان و کوه و روشنایی و تاریکی، مگر اینکه پیامبر (ص) آن را بر من خوانده و املاء میکرد و من با دست خودم آنها را مینوشتم و پیامبر (ص) تأویل و تفسیر آن و محکم و متشابه و خاص و عام آنها را به من یاد داد و از اینکه آن آیه چگونه نازل شد، و کجا نازل شد و تا روز قیامت در مورد چه کسانی نازل شده است، مرا آگاه کرد. پیامبر (ص) برای من دعا کرد که خداوند به من قدرت فهم و حفظ این آیات را بدهد، پس من هیچ آیهای از کتاب خدا را فراموش نکردهام. (5)
علم به ماکان، ما یکون و ما هو کائن
شیخ صدوق روایتی را نقل میکند که امام رضا (ع) در جواب درخواست مأمون برای شفای همسرش، به او خبری میدهد مبنی بر شفا یافتن همسرش و تولد فرزندی از او با فلان مشخصات، و بعد از چند مدّت همانطوری که امام رضا (ع) خبر داده بود واقع شد. شیخ صدوق در ذیل این حدیث، توضیح میدهد که اما رضا (ع) از طریق پیامبر اکرم (ص)، به اخبار خلفاء و اولاد ایشان، از بنیامیّه و بنیعبّاس، و حوادثی که در روزگار آنان رخ خواهد داد، و هر چه را که بدست آنان اجرا خواهد شد، مطلع شده بود و از همه اینها باخبر بود. (6)
ایشان در روایت هزار باب علم، گستردگی علم امام را تا این حد نقل میکند که امام (ع)، علم به منایا (مرگ و میر) و بلایا (گرفتاریها و حوادث) و علم فصل الخطاب دارد. (7) در کتاب دیگر شیخ صدوق، همین روایت با عبارت دیگری نقل شده است که امام علی (ع) میفرماید: علم منایا و بلایا و انساب و علم فصل الخطاب به من داده شده است. (8)
همچنین در کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، دعایی را از امام صادق (ع) نقل میکند که در آن، امام (ع) بیان میکند که خداوند به ما علم گذشته و آینده را عطا کرده است. (9)
در کتاب خصال نیز، در باب صفات امام، روایتی را نقل کرده است که در آن آمده است که امام، پشت سرش را میبیند، همانگونه که جلویش را میبیند، و در ذیل همین روایت، با اشاره به آیه شریفه: «إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ» به یقین، در این برای هوشیاران عبرتهاست، (10) آن را اینگونه توضیح و تبیین میکند: «اینکه امام (ع)، پشت سر خود را مانند روبروی خود میبیند، به خاطر فراست و حدس قوی است، یعنی فراست امام به گونهای است که با دیدن علائمی، به حقایق دسترسی پیدا میکند.»(11)
صفار روایاتی را نقل میکند مبنی بر اینکه امام، به همه گذشته و حال و آینده علم دارد. صفار در روایتی از عبدالأعلی و عبیدة بن بشیر نقل میکند که امام صادق (ع) فرمود: به خدا قسم، من همه آن چیزهایی که در آسمان و زمین و در بهشت و جهنم است، میدانم و به همه حوادثی که انجام شده و اموری که تا قیامت خواهد شد، علم دارم. (12) امامان همه اخبار و حوادث را میدانستند و کسی را که نزد آنها نبود، از احوالش مطلع بودند. (13)
ایشان در روایتی از امام رضا (ع) نقل میکند که: علی بن الحسین (ع) فرمود: در نزد ماست علم بلایا و منایا و انساب عرب و مولد الاسلام؛ هنگامی که شخصی نزد ما میآید، ما حتما حقیقت ایمان و نفاق او را میشناسیم، اسامی شیعیان ما به همراه اسامی پدرانشان نوشته شده است و خداوند از ما و آنها میثاق گرفته است که هر جا ما ورود پیدا میکنیم، آنها هم بیایند و از هر جایی خارج میشویم، آنها هم خارج شوند. (14)
در بخش دیگری از روایاتی که صفار در کتاب شریف بصائرالدرجات نقل کرده است، به روایاتی بر میخوریم که در آن، برخی از اصحاب امامان از ایشان درخواست مطلع شدن از حوادث و اخبار آینده داشته و میخواستند بدانند که در آینده چه حوادثی بر آنان و اطرافیانشان خواهد گذشت، اما امام (ع)، با ابراز ناراحتی از اعمال برخی از شیعیان در عدم کتمان اسرار امامان، اظهار میدارد که اگر بر دهان شیعیان ما بستی بود که آنها را از انتشار این اخبار خاص ما، منع میکرد، اخبار همه بلایا و منایا را به آنها میدادیم. (15)
شیخ کلینی، در کتاب شریف کافی روایاتی نقل کرده است که در آن به ابعاد مختلف علم امام اشاره شده است، البته با بررسی روایات کتاب شریف کافی، به روایات مختصری در این مورد برمیخوریم و شیخ کلینی، به آن گستردگی و وسعت مباحث شیخ صدوق و صفار قمی، به این بحث نپرداخته است، اما روایاتی نقل کرده است مبنی بر اینکه امام به گذشته و آینده علم دارد. (16)
علم به همه زبانها و لغات
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا (ع)، روایتی را نقل میکند مبنی بر اینکه امامرضا (ع) صحبتهای چند غلام که به زبان بلغاری و رومی در مورد خون گرفتن از رگ دستهایشان (برای سلامتی) با هم صحبت میکردند، شنید و روز بعد به برخی از اطباء دستور داد که از رگ دست این غلامان خون بگیرند. (17)
ذکر این روایت و روایات مشابه در همین باب، گویای این است که امام معصوم، به همه زبانها و لغات اقوام تسلط دارد. در ادامه روایات همین باب، شیخ صدوق روایت جالبی را نقل میکند، داوود بن قاسم جعفری میگوید، داشتم با امام رضا (ع) غذا میخوردم، متوجه شدم که ایشان با برخی از غلامان خود به زبان بلغاری و فارسی تکلم میکند، من هم غلام خود را نزد غلام ایشان فرستادم تا زبان فارسی یاد بگیرد، و گاهی که آن غلام در آموزش یک لغت خاص دچار مشکل میشد، خود امام (ع) به او کمک میکرد. (18)
همچنین در روایتی از اباصلت هروی اینگونه نقل میکند: امام رضا (ع) با مردم به لغت خودشان تکلم میکرد، به خدا قسم او فصیحترین مردم و عالمترین آنها به هر زبان و لغتی بود، روزی به ایشان عرض کردم، ای فرزند رسول خدا، من در عجبم که شما چگونه این زبانهای مختلف را با اختلافهای زیادی که با هم دارند میدانید و به آنها تکلم میکنید، ایشان در جواب من فرمودند: ای ابا صلت! من حجت خدا بر مخلوقاتش هستم، مگر میشود خداوند شخصی را حجت بر قومی قرار دهد، در حالی که زبان آن قوم را نمیداند؟ آیا این سخن امیرالمؤمنینعلی (ع) به تو نرسیده است که خداوند علم فصل الخطاب را به ما داده است، و آیا فصل الخطاب چیزی جز شناخت زبانها و لغات مختلف است؟ (19)
در روایت دیگری، ابوالجارود از امام باقر (ع) درباره صفات و نشانه های امام سؤال میکند، و امام (ع) در جواب میگوید: نشانه دیگر (امام) آن است که هر چیز از او پرسیده شود فوراً پاسخ میدهد، و اگر در محضرش سکوت کنند او آغاز سخن نموده، و مردم را از آنچه فردا پیش آید آگاه میسازد، به هر لهجه و زبانی با مردم به گفتگو میپردازد. (20)
صفار در روایتی از قول علی بن مهزیار میگوید: وارد بر امام هادی (ع) شدم، و ایشان رو به من کرده و با من به زبان فارسی سخن گفت. (21) در روایت دیگری، غلام بلغاری علی بن مهزیار که برای کاری خدمت امام هادی (ع) فرستاده شده بود، در مراجعت از نزد امام، بسیار تعجب کرده و از اینکه امام هادی (ع) با او به زبان خودش تکلم کرده بود در شگفت بود. (22)
ایشان همچنین روایت دیگری را نقل میکند که یکی از اصحاب امام صادق (ع)، وقتی از فصاحت امام در تکلم به زبان «نبطیه» اظهار شگفتی میکند، امام (ع) در پاسخ میگوید، ای عمار! به همه زبانها (همین گونه تکلم میکنم).(23)
صفار روایاتی را نقل میکند که در آن، امامان از محتوای تکلم پرندگان و حیوانات، به اصحابشان خبر میدهند و در جواب سؤال اصحاب، بیان میکنند که خداوند علم تکلم به زبان حیوانات، و علم به همه چیز را به آنها عطا فرموده است. (24)
در روایت دیگری از ابوحمزه ثمالی نقل میکند که در منزل امام سجاد (ع) و در محضر ایشان بودم، در منزل ایشان تعدادی گنجشک آواز میخواندند، امام (ع) رو به من کرده و فرمود، آیا میدانی این پرندگان چه میگویند، عرض کردم نمیدانم، امام (ع) فرمود: تسبیح پروردگارشان را گفته و از او روزی شان را طلب میکنند. (25)
شیخ کلینی در کتاب کافی، روایتی را نقل کرده است که در آن امام (ع) میگوید که ما انجیل و تورات را همانگونه که آنها میخواندند، میخوانیم و میگوییم. (26)
علم به کتب انبیاء گذشته
بخش دیگری از علوم ائمه، علم آنها به کتب پیامبران گذشته است، شیخ صدوق روایتی نقل میکند که در آن، امام صادق (ع) در جواب بریهه میگوید: تورات و انجیل و کتابهای پیامبران گذشته با ارث به ما رسیده و نزد ماست و ما آنها را همانطوری که خودشان میخواندند، میخوانیم و همانطوری که آنها گفتند، میگوئیم و تفسیر میکنیم، خداوند در زمین حجتی قرار نمیدهد که از او چیزی سؤال شود و او بگوید نمیدانم. (27)
برای تبیین بیشتر این قسمت از علم امام، به روایت دیگری که شیخ صدوق در کتاب الأمالی نقل کرده است استناد میکنیم، در این روایت، امیرالمؤمنین علی (ع)، خطاب به مردم میگوید: «از من بپرسید که علم اولین و آخرین نزد من است، به خدا قسم اگر مَسندی برایم مهیا کنید، بر آن مینشینم و با اهل تورات، از تورات خودشان فتوا میدهم، تا جایی که تورات به سخن بیاید و بگوید که علی راست گفت و دروغ نگفت و به راستی به همان چیزی فتوا داد که خداوند در من نازل کرده است؛ و با اهل انجیل، از انجیل خودشان فتوا میدهم، تا جایی که انجیل به سخن بیاید و بگوید علی راست گفت و دروغ نگفت و به راستی به همان چیزی فتوا داد که خداوند در من نازل کرده است؛ و با اهل قرآن به قرآنشان فتوا میدهم، تا جایی که قرآن به سخن بیاید و بگوید علی راست گفت و دروغ نگفت و به راستی به همان چیزی فتوا داد که خداوند در من نازل کرده است؛ شما شب و روز قرآن میخوانید و آیا در میان شما کسی هست که به آن چه در قرآن نازل شده، علم داشته باشد؟ و اگر این آیه» یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ، خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات میکند، و اصل کتاب نزد اوست. (28) در قرآن نبود، همانا به شما در مورد آن چه در گذشته بوده و آنچه الان هست و آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد صحبت کرده و به شما از حوادث آینده خبر میدادم. (29) در این روایت، امام علی (ع) وسعت علم خودشان را به مردم یادآور شده و جایگاه واقعی امام را به آنها معرفی کردند.
صفار قمی حدود نه روایت نقل کرده است که در آن، علم گسترده امامان به کتب آسمانی پیامبران گذشته بیان شده است. در یکی از این روایتها، نقل میکند که امام علی (ع) میفرمود: اگر برایم یک کرسی بگذارند، همانا با پیروان قرآن، به وسیله قرآن، با پیروان تورات به وسیله تورات، با پیروان انجیل به وسیله انجیل و با پیروان زبور به وسیله زبور حکم و قضاوت خواهمکرد؛ و اگر آن آیه (آیه 39 سوره مبارکه رعد، که دال بر محو و اثبات توسط خداست) نبود، همانا به شما خبر میدادم که تا روز قیامت چه خواهد شد. (30)
ایشان از سیف تمّار این گونه نقل میکند: با گروهی از شیعیان، همراه امام صادق (ع) بودیم، وقتی وارد مکانی شدیم، امام (ع) خبر از گماشتن جاسوسی داد و گفت کسی دارد از دور جاسوسی ما را میکند، ما به راست و چپ نگاهی انداختیم و کسی را ندیدیم و عرض کردیم، جاسوسی بر ما گماشته نشده است، امام (ع) سه بار به کعبه و خدای خانه قسم یاد کرد و فرمود که اگر در میان موسی و خضر بودم، به آنها میگفتم که از آنها عالمتر هستم و به آنها اخباری را میدادم که از آن آگاه نبودند، چون موسی و خضر فقط علم گذشته به آنها داده شده بود، و از مسائل آینده، چیزی به آنها داده نشده بود، اما علم گذشته و علم به آینده تا روز قیامت به پیامبر اکرم (ص) داده شد و ما هم این علم را از او به ارث بردیم. (31)
صفار در روایت دیگری از امام باقر (ع) نقل میکند که خداوند علم همه پیامبران گذشته را به تمامه در پیامبراکرم (ع) جمع کرد و پیامبر خدا نیز همه آنها را به علی (ع) تحویل داد، پس علی (ع) از همه آنها (پیامبران گذشته به جز پیامبر اکرم) ص عالمتر است. (32)
شیخ کلینی، در کتاب شریف کافی، چهار روایت نقل کرده است مبنی بر اینکه، همه علومی را که به ملائکه و انبیاء و پیامبران گذشته داده شده بود، همگی در نزد امامان جمع شده است. (33) ایشان همچنین روایاتی نقل میکند که دلالت بر علم امام به تورات و انجیل و کتب سایر انبیاء دارد. (34)
صفار در دسته ای از روایاتی که نقل میکند، قائل به علم امامان به اعمال بندگان است. یعنی هیچ عرصه ای نیست که خالی از محدوده علم امام (ع) باشد. در علت گستردگی علم امام، به این مسأله استدلال شده است که امامی که حجت خدا در زمین است، نباید نسبت به مسألهای جهل داشته باشد، یا در فهم مسأله ای خاص، به سایر مردم نیاز داشته باشد. امام (ع)، باید عالم به همه مسائل باشد. (35)
ایشان همچنین موارد دیگری را نیز ذکر کرده که به خاطر طولانی نشدن بحث، فقط به فهرست این موارد اشاره میکنیم: امامان از منویات و حدیث نفس شیعیانشان خبر میدادند، در حالی که نزد آنها نبودند، (36) امامان میدانستند چه کسی پشت در خانه آمده است و محل ایستادنش را قبل از اینکه ندا بدهد و اجازه بخواهد، میدانستند. (37) امامان، از بیمار شدن شیعیانشان باخبر بوده و از این خبر ناراحت میشوند و برای شفای آنها دعا میکنند، در حالی که در نزد آنها نیستند. (38) امامان از موقع مرگ شیعیانشان و علت مرگشان آگاه بودند. (39) امامان خیر و شر و حب و بغض مراجعینشان را میدانستند. (40)
گستره علم امام در مکتب بغداد
با بررسی دیدگاه متکلمین بغداد در مورد گستره علم امام، متوجه این نکته میشویم که دیدگاه همه علمای شاخص این مکتب کلامی این است که علم واجب امام، فقط در محدوده علم دین و قرآن و شریعت است. یعنی متکلمین بغداد، با تفاوتهایی که در نحوه بیان و اعلام این دیدگاه دارند، همگی قائل به انحصار علم واجب امام در حیطه مسائل شریعت هستند، و اگر برخی از این متکلمان، علوم دیگری را برای امام قائل باشند، این علوم را برای امامت امام، غیر واجب میدانند و وجود این علوم در امام را از باب تفضل الهی بر امام دانسته که خارج از محدوده علم واجب و لازم برای او، خداوند این علوم را به او داده است؛ و اگر هم امام این علوم را نداشت، هیچ خدشهای به امامتش وارد نمیشد.
البته شیخ مفید، نزدیکی بیشتری به دیدگاه مکتب قم داشته و وجود برخی از علوم مثل علم به حوادث آینده و ضمایر افراد را برای امام واجب میداند، البته باز تأکید میکند که وجوب این علوم سماعی است، یعنی به خاطر وجود روایات ماست، ولی از نظر عقلی، وجود این علوم برای امام لازم و واجب نیست. (41)
با توجه به اینکه هر کدام از علمای مکتب بغداد، یعنی همین سه متکلمی که در این مقاله در صدد تعیین دیدگاهشان هستیم، یعنی شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی، به روش خاصی به این مسأله ورود پیدا کردهاند، تقسیم بندی دیدگاهها براساس موضوعات مطرح شده، مشکل به نظر رسید، از این رو، به ترتیب به مباحث مطرح شده توسط هر کدام از این بزرگان اشاره شده و در پایان جمع بندی خواهد شد.
گستره علم امام در نظر شیخ مفید
شیخ مفید، برخلاف محدثین مکتب قم، اشاره چندانی به جهات مختلف علم امام نکرده است و علم امامان را آنقدر که محدثین قمی، گسترده میدانند قبول نداشته یا لاأقل، آن را ضروری و لازمه امامت نمیداند، هر چند که آن را رد هم نمیکند. اما میتوان مباحث مطرح شده توسط ایشان را در سه قسمت مورد بررسی قرار داد:
علم به فهم کتاب و فصل خطاب و علم به اسباب و مسببات
شیخ مفید، در کتاب الأمالی، با نقل حدیثی از أصبغ بن نباته، از حارث همدانی نقل میکند که امام علی (ع)، در حالی که بیان میکند به من هزار کلید داده شده است که هر کدام از این کلیدها، هزار در را باز میکند و هر دری هم به هزار هزار عهد منتهی میشود، دامنه علم خود را اینگونه معرفی کرد: علم به فهم کتاب، علم فصل الخطاب، علم قرون، علم به اسباب و مسببات. (42)
علم امام به مشاغل و زبانها و لغات
در کتاب اوائل المقالات، شیخ مفید در مورد این نظریه که امامان به همه صنایع و همه زبانها و لغات علم داشتهاند یا خیر، بحث میکند. شیخ مفید هر چند که وجود این علوم را برای امام واجب نمیداند، اما وجود آن را هم ممتنع نمیداند. ایشان دلیل معتقدین به این امر را، روایات کسانی میداند که تصدیقشان واجب است. شیخ مفید میگوید: اگر قطع به این روایات ثابت شود، واجب است که قبول کنیم که امامان به این موارد علم داشتهاند، اما من هنوز به این روایات قطع نظر پیدا نکردهام. (43)
علم به ضمائر و کائنات
شیخ مفید، علم امامان به ضمائر مردم و علم به وقایع، قبل از انجام شدنشان را از نظر عقلی واجب نمیداند، اما آن را از نظر سماع روایات واجب میداند. ایشان در کتاب اوائل المقالات در تشریح این نظریهاش اینگونه توضیح میدهد: «من گویم، امامان از خاندان پیامبر اکرم (ص) گاهی درونیات برخی از بندگان را میدانسته و از منویاتشان آگاه بودند؛ و گاهی هم از وقایع و حوادث، قبل از انجامشان خبر داشتند، اما اینها به عنوان صفت واجب و شرط امامتشان نبوده است، بلکه به خاطر لطف و تکریم پروردگار بر ایشان بوده است تا سایر بندگان الهی به خاطر این ویژگی خاص، به آنها تمسک جسته و از آنها پیروی کنند، اما علم به این مسائل از نظر عقلی بر آنها واجب نیست و ما به خاطر اینکه این مسائل در روایات صحیح آمده است، به وجوب آن معتقدیم.»(44)
تقسیم بندی شیخ مفید از اقوال در مورد علم امام به بواطن امور
شیخ مفید، در مورد اینکه آیا امام باید حکم به ظاهر کند یا از علمش به بواطن امور استفاده کند، سه نظریه را در میان علمای امامیه مطرح میکند:
الف گروهی قائل هستند که امام باید به ظواهر امر حکم کند نه به علمش، حال چه قائل به علم داشتن امام به بواطن امور باشند و چه نباشند.
ب گروه دیگری، قائل هستند که امام باید به علم خودش حکم کند نه ظواهر، چون ظواهر ممکن است خلاف حقیقت باشد.
ج گروه سوم هم کسانی هستند که هر دو را جایز میدانند، یعنی هم داشتن علم الهی به بواطن امور و در نتیجه حکم کردن به حقیقت و بر اساس این علم الهیاش را جایز میدانند، هر چند این حکم مخالف با ظاهر شهادت شهود باشد، و هم از سوی دیگر عدم علم امام به بواطن امور و ندانستن حقیقت را جایز دانسته، هر چند مجبور باشد به خاطر شهادت شاهدی که نمیداند کاذب است، حکم خلاف حقیقت بدهد. (45)
البته این جواز فقط برای داشتن یا نداشتن علم امام به بواطن امور است، اما در جایی که امام علم به باطن امری علم داشت و شهادت شهود را خلاف حقیقت دید، واجب است که به علم خودش عمل کرده و آن شهادت خلاف حقیقیت را کنار بگذارد.
شیخ مفید نظریه سوم را انتخاب کرده و بیان میکند: «من میگویم که برای امام واجب است که همانطوری که در قضاوت، به ظاهر شهادت افراد حکم میکند، به علم الهی خودش هم عمل کند، و اگر در جایی با علم الهیاش بفهمد که شهادتی که علیه شخصی دادهاند، با حقیقت مطابقت ندارد، باید آن شهادت را ابطال کرده و مطابق علم الهی خودش عمل کند.»(46)
نکته مهمی که شیخ مفید در اینجا به آن اشاره میکند، جایز بودن علم امام به بواطن امور است، یعنی علم بر بواطن امور و آگاهی از حقیقت، که با آن بتواند شاهد صادق را از شاهد کاذب تمیز دهد برای امام واجب نیست، ممکن است خداوند این علم را به امام بدهد و ممکن است ندهد. (47) اما اینکه در برخی مواقع، این علم به امام داده میشود، به خاطر الطاف خفیه الهی است که ما از مصلحت آن بیخبریم و هیچ کسی به جز خداوند عزیز و جلیل، از مصالح آن آگاهی ندارد. (48)
گستره علم امام از دیدگاه سید مرتضی
با دقت نظر در دیدگاههای سید مرتضی در مورد دامنه و وسعت علم امام، میتوان دیدگاههای ایشان را در چهار بخش تقسیم کرد:
1- کامل بودن علم امام
2- دامنه علم واجب امام، فقط در حیطه مسائل دین و احکام است.
3- وجوب کامل بودن علم امام، به خاطر امامتش است و نه علم شخصی و معمولی.
4- علم امام به سایر علوم و فنون و اخبار، ملازمه ای با امامتش ندارد.
اکنون با استناد به نظرات سید مرتضی، این موارد را بیشتر توضیح میدهیم.
کامل بودن علم امام
سید مرتضی معتقد است که علم امام کامل است و امامت شخص ناقص العلم جایز نیست. ایشان در پاسخ به ادعای امامت شخصی که علمش کمتر از دیگری باشد، مبنای این ادعا را صحیح نمیداند. (49) در جای دیگری نیز، بر وجوب عالم بودن امام، به همه احکام دین، استدلال عقلی اقامه میکند. (50) و در ادامه میگوید: «زیبنده امام نیست که متولی همه مسائل دین باشد، اما برخی از مسائل آن را نداند.»(51)
دامنه علم واجب امام، فقط در حیطه مسائل دین و احکام شریعت است
سید مرتضی با نقل این جمله معروف امام علی (ع) که فرمود: «به درستی که در سینه من تمام علوم جمع است، از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید»، این علم امام علی (ع) را، علم ایشان در محدوده احکام و عقاید دین تفسیر میکند، یعنی محدودهای که برای سؤال کننده جایز است از آنها سؤال کند تا جهلش به خاطر این راهنمایی برطرف شود؛ و سائل در مرتبه اول، باید از مسائلی سؤال کند که اگر آنها را نداند، موجب خجالت و شرمساریاش خواهد شد. (52)
به عبارت دیگر، ایشان قائل به این است که مردم در مرحله اول باید سراغ علم دین رفته و علوم واجبشان که عبارت از عقاید دینی و احکام است، را یاد بگیرند و امام (ع) هم چون وظیفه هدایت مردم به سمت دین را دارد، پس این علم واجب امام، که میگوییم کامل و بی نقص هم هست، فقط در حیطه مسائل دینیاست. سید مرتضی بر وجوب کامل بودن علم امام در جمیع احکام، استدلال عقلی اقامه کرده و کامل نبودن علم امام را خلاف روش عقلاء میداند. (53) البته ایشان در کتاب دیگرش، در باب دلایل اعلم بودن امام، قائل به تفصیل شده و اینگونه میگوید: «اینکه امام باید اعلم مردم زمان خودش باشد، از باب قبیح بودن تقدیم مفضول بر فاضل، واجب عقلی است، اما اینکه امام باید در احکام شرع نیز اعلم باشد، وجوب عقلی ندارد، بلکه وجوب آن شرعی و تعبدی است.»(54)
وجوب کامل بودن علم امام، به خاطر امامتش است و نه علم شخصی و معمولی
گفتیم که سید مرتضی معتقد است که وجوب کامل بودن علم امام، به خاطر امامتش است و نه علم شخصی و معمولی. به همین خاطر هم معتقد است: «همانطوری که پیامبر اکرم (ص) قبل از کامل شدن شرع، علم به سایر احکامی که هنوز تشریع نشده است ندارد، امام (ع) هم قبل از امام شدنش، عالم به احکام نیست و آن چیزی بر پیامبر و امام واجب است که در آن، ولایت و امامت دارند و چیزی که هنوز تشریع نشده است، خارج از این محدوده است و ایشان در آن علمی ندارند و همچنین است احوالاتی که قبل از امامت امام وجود دارد (یعنی امام در آنها هم علم ندارد)».(55)
ایشان در جواب به شبههای که از عدم علم امیرالمومنین (ع) در یک موضوع خاص حکایت میکند، این عدم اطلاع علی بن ابی طالب (ع) را بر فرض صحت روایت، منافی با این قول خودش که میگفت «امام علم به جمیع احکام دارد» نمیداند و اتفاقا این حکایت، دلیلی است بر قسمت سوم نظریه وی که میگوید این علم گسترده فقط مخصوص امامت امام است. ایشان در توجیه این مسأله عدم اطلاع علی بن ابی طالب (ع) اینگونه میگوید: «چون این مسأله در زمان حیات رسول الله (ص) اتفاق افتاد و علی (ع) در آن موقع امام نبود، این عدم اطلاع ایشان از یک حکم جزئی، طبیعی است، چون در آن زمان، احاطه کامل ایشان بر همه احکام، واجب نبوده است و ما این وجوب علم کامل امام به همه احکام را، مخصوص زمان امامت امام میدانیم.»(56)
علم امام به سایر علوم و فنون و اخبار، ملازمهای با امامتش ندارد
در بخش چهارم نظرات سید مرتضی در مورد دامنه علم امامت، به این نکته اشاره میکنیم که ایشان، به جز علم به احکام دین و علوم دیگری که لازمه امامت است، علم داشتن امام به سایر علوم را لازم و واجب نمیداند.
همچنین در کتاب «الشافی فی الامامة» وقتی کلام قاضی عبدالجبار معتزلی را در نقد نظریه امامیه نسبت به امام، ردّ میکند، از اینکه نسبت علم غیب به امام بدهد، به خدا پناه برده و میگوید: «پناه میبریم به خدا از اینکه بخواهیم علومی را به جز علومی که لازمه ولایت امام (ع) است، برای او واجب بدانیم؛ و علم غیب، خارج از دایره این علوم لازم برای ولایت است. (و بر امام واجب نیست)»(57)
ایشان در جواب به سؤالات و شبهه های مخالفین در مورد دامنه علم امامت، یک اصل کلی را در نظر دارد و آن هم این است که «فقط علومی بر امام واجب است، که لازمه امامتش باشد» و به همه سوالات کلی و جزئی در مورد این که آیا امام فلان علم را دارد یا خیر، با توجه به همین اصل مورد قبول خودش پاسخ میدهد.
مثلا در جای دیگری در پاسخ به این شبهه که «وقتی که ما معتقد باشیم که امام باید علم استقلالی به همه احکام دین داشته باشد، پس باید علم به قیمتها و شغلها و ارش ها هم داشته باشد (چون شناخت اینها، برای صدور حکم برخی از احکام لازم است)» اینگونه پاسخها را عجیب دانسته و میگوید هیچ ملازمهای بین این دو وجود ندارد، (58) اگر قرار بود امام رئیس صنف مشاغل و حرفهها باشد، آن وقت میگفتیم که امام باید به همه مشاغل و حرفهها علم داشته باشد، اما چون امام (ع) قرار است رئیس شریعت و والی دین باشد، باید به همه احکام دین علم داشته باشد. (59)
سید مرتضی در این گونه مسائل، رجوع امام به اهل آن شغل و حرفه را امری عادی دانسته که منافاتی با علم کامل امام نداشته و موجب ضعف و نقص برای امام حساب نمیشود.
همچنین در کتاب دیگرش به همین نکته تصریح میکند و میگوید: لازمه واجب بودن علم امام به احکام دین، این نیست که عالم به همه شغلها و حرفهها بوده، یا روش ترکیب داروها و روش ساختن شیرینیها را بلد باشد، چون همه اینها اموری است که ربطی به آن مسائلی که امام در آن رئیس و امام است، ندارد، و ریاستش در امور دینی، علم به این امور غیر مرتبط را واجب نمیکند. (60)
ایشان حتی علم به کتابت را نیز مانند علم به صنعتی مثل نساجی و رنگرزی دانسته و همانطوری که علم به این صناعات و حرفهها را برای پیامبر و امام، لازم نمیداند، علم به کتابت را نیز برای پیامبر و امام لازم نمیداند (61) و میگوید: اگر علم به اینها را واجب بدانیم، پس باید علم به بقیه علوم حاضر و غایب را هم لازم بدانیم و لازمه این نظر، احاطه پیامبر و امام به همه علوم الهی است که این مردود است. چون امام حادث است و خداوند قدیم، و این علم نمیتواند هم به قدیم تعلق بگیرد و هم به حادث. (62)
سید مرتضی، علم به غایبات و کائنات و علم به گذشته و آینده را برای امامت امام واجب نمیداند، و معتقد است اگر خداوند به امام این علوم را بدهد، به خاطر تکریم و بزرگداشت و برتری دادن امام بر بقیه مردم است؛ و تأکید میکند که قبلا نیز در جواب به یک سؤال دیگری گفته است که بر خلاف نظر برخی از علمای قوم، وجوب علم امام به همه معلومات و علم به اسرار و ضمایر را قبول ندارد. (63)
ایشان در کتاب الشافی فی الامامه، یک بار دیگر بر این مسأله تأکید کرده و بیان میکند که علم به درونیات افراد، از مسائلی است که علم به آن بر پیامبر و امام واجب نیست. (64)
در پایان این بخش، به یک قسمت مهم از گستره علم امام اشاره میکنیم که سید مرتضی تأکید ویژهای بر آن دارد.
علم امام به سیاست
یک نکته بسیار مهم در بحث علم واجب امام از دیدگاه سید مرتضی این است که ایشان، در کنار شرط اعلم بودن امام به احکام شریعت، شرط اعلم بودن امام به وجوه سیاست و تدبیر را نیز یکی از صفات امام میداند. ایشان این وجوب را وجوب عقلی دانسته و آن را غیر قابل انفکاک از امام میداند. (65)
ایشان در بحث وجوب نص بر امامت، به شبههای که مخالفان به خاطر بیعت کردن امام علی (ع) با ابوبکر، بر وجوب نص وارد کردهاند، از وجوب نص دفاع کرده و این شبهه را پاسخ داده و دلیل بیعت امام علی (ع) با ابوبکر را، از باب وجوب دیانت و سیاست و تدبیر امام دانسته است، یعنی چون علم امام بر مسائل سیاسی و تدبیر امور، یک علم گسترده و کاملی است و امام (ع) به صورت واجب، این علم را در اختیار دارد، سیاست و تدبیر در آن موقعیت حساس، و پس از انجام یک سری مقدمات لازم، اقتضا میکرد که امام (ع) با خلیفه بیعت کند. (66)
گستره علم امام از دیدگاه شیخ طوسی
دیدگاه شیخ طوسی را میتوان دیدگاه میانهای بین دیدگاه محدثین قم و متکلمین بغداد دانست، شیخ طوسی از یک طرف معتقد است که علم واجب امام، فقط در محدوده علم به شریعت و وظیفه امام است، و لازم نیست امام، قبل از امامتش علم جامع به همه احکام شرع داشته باشد و واجب نیست که امام به مشاغل و حرفهها علم داشته باشد؛ و از سوی دیگر، با نقل روایاتی، امام را عالم به ما کان و ما یکون دانسته و نقل میکند که امام به منایا و بلایا و انساب و فصل الخطاب علم دارد.
علم گسترده امام به احکام شریعت
در بحث علم به شریعت، چند نکته در افکار شیخ طوسی مطرح است که به ترتیب آنها را بیان میکنیم.
الف شیخ طوسی، علم گسترده امام به جمیع احکام شریعت را، از شروط امامت میداند. (67) ایشان، دلیل واجب بودن علم امام به جمیع شریعت را، حاکم بودن امام در تمام شریعت میداند، چون حاکم در جمیع شریعت است، پس باید عالم به جمیع شریعت هم باشد، چون اگر اینگونه نباشد، شریعت را ضایع کرده و استحقاق ذم عقلاء را دارد. (68)
ایشان دلیل دیگر واجب بودن علم امام به همه دین را، حافظ شرع بودن امام میداند؛ اگر این امام، عالم به همه شرع نباشد، پس جایز دانستهایم که به وسیله ضعف ناقلین، اختلالی در شرع ایجاد شده، یا بعضی از مواردی که امام علم به آن نداشته باشد، ترک شود؛ و این منجر به این میشود که ما به آنچه مصلحتمان در آن است، نرسیم و به تکلیفمان در آن مورد خاص عمل نکنیم و این بالاتفاق، باطل است و قابل قبول نیست. (69)
علاوه بر این دو دلیل عقلی، ایشان روایتی را نقل کرده که در آن، امام صادق (ع) به هشام بن حکم میگوید: تصور کردی که خداوند شخصی را حجت بر بندگانش قرار میدهد که به همه مسائلی که مردم به آن نیاز دارند، عالم نیست!؟ (70)
ب این علم به جمیع شریعت، فقط در زمان امامت امام واجب است. شیخ طوسی معتقد است که لازم نیست امام قبل از امامتش، عالم به جمیع شریعت باشد، بنابراین، لازم نیست امیرالمؤمنین علی (ع)، در زمان حیات پیامبراکرم (ص)، عالم به همه شرع باشد، همچنین لازم نیست که امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، در زمان حیات پدرشان، عالم به همه شرع باشند. (71)
ج این علم واجب امام، منحصر به محدوده وظیفه امامت است. شیخ طوسی در استدلال به این مسأله، با ذکر مثالهایی، برای محدود بودن دایره علم امامت به محدوده وظایف امام، اینگونه استدلال میکند: «هر کسی که ولایت بر امری پیدا کند، چه آن امر کوچک باشد و چه بزرگ، مانند قضاوت، امارت و فرمانروایی، جمع آوری مالیات، و غیر این موارد، پس واجب است که علم بر همه مسائل کار خود داشته باشد و علم به مسائل غیر مربوط به شغل و وظیفهاش، برای او واجب نیست. پس کسی که متولی امر قضاوت است، علم به تدبیر امور نظامی و سپاه بر او واجب نیست.»(72)
د شیخ طوسی در پایان این تعلیل، بنا به همان اصلی که بیان کرده بود، مبنی بر لزوم انحصار علم امام در محدوده مورد نیاز امامتش، به یک نکته دیگر اشاره میکند و آن هم این نکته است که چون امام، در برخورد با مردم باید حکم به ظاهر افراد کند نه باطن، پس برای امام لازم نیست که به صدق شهادت یک شاهد، یا صدق ادعای شخصی که علیه خودش اقرار و اعتراف میکند، علم داشته و بتواند درونیات افراد را ببیند، چون نمیتواند از آن استفاده کند، پس دانستنش هم لازم نیست. (73)
علم امام به سیاست و تدبیر
شیخ طوسی نیز همانند سید مرتضی، سیاست و تدبیر امور را، از لوازم امامت دانسته و علم گسترده و کامل به آن را برای امام لازم و آن را از نظر عقلی، واجب میداند، چون با این علم است که میتواند مصالح رعیت را در نظر گرفته و مسائل آنها را تدبیر کند. (74)
عدم وجوب علم به مشاغل و فنون
چون شیخ طوسی علم لازم و واجب برای امام را، فقط علومی میدانست که برای امامتش مورد نیاز است، و به اصطلاح، امام در آنها ریاست دارد، بنا بر همین اصل، میگوید چون امام رئیس صنف مشاغل و حرفهها نیست، و در این محدوده مسئولیتی ندارد، پس علم به آنها هم برای او واجب نیست و در صورت نیاز به دانستن قیمت یک کالا یا اطلاع از وضعت یک شغل و حرفه، به آنها مراجعه میکند و اگر آنها با هم اختلاف نظر داشتند، به اهل خبره آنها مراجعه کرده و طبق نظر او رأی میدهد. (75)
در ادامه، روایاتی را به نقل از شیخ طوسی ذکر میکنیم که حاکی از علم همه جانبه امام به قرآن است.
ایشان در کتاب أمالی، از قول امام علی (ع)، نقل میکند که ایشان فرمودند: در مورد کتاب خدا از من سؤال کنید، پس به خدا قسم، آیه ای از این قرآن در شب و روز یا در سفر و حضر نازل نشد، مگر اینکه پیامبر خدا (ص)، آن را بر من خواند و تأویل آن را نیز به من آموخت؛ و هر گاه که موقع نزول آیات قرآن، نزد پیامبر (ص) نبودم، وقتی به محضر ایشان میرسیدم، به من میفرمود: ای علی! بعد از تو این آیه و آن آیه بر من نازل شد و تأویل آن، چنین و چنان است، سپس تأویل و تنزیل آن را به من میآموخت. (76)
وی همچنین روایتی را از ابن عباس نقل میکند که ابن عباس، مأخذ علم علی (ع) را از پیامبر (ص) میداند و میگوید من از علی علم آموختهام و علم همه اصحاب پیامبر در مقابل علم علی، مانند یک قطره است در مقابل هفت دریا. (77)
علم امام به علم قرون و فصل الخطاب و علم الاسباب
شیخ طوسی روایتی را از حارث همدانی، نقل میکند که در آن امام علی (ع) میفرماید: «به من علم فهم کتاب و فصل الخطاب و علم قرون و علم الاسباب داده شده است، در نزد من هزار کلید به ودیعت نهاده شده است که هر کدام از آنها، هزار در را باز میکند که هر دری از آنها، به هزار هزار عهد منتهی میشود.»(78)
در روایت دیگری، که ایشان آن را نقل کرده است، امام علی (ع)، خطاب به شخصی نصرانی میگوید: درباره گذشته و آینده، از من سؤالی نمیکنی مگر اینکه تو را از آنها آگاه خواهم کرد، به واسطه علومی که پیامبر اکرم (ص) به من داده است. (79)
علم به منایا و بلایا و علم به گذشته و آینده
شیخ طوسی روایتی را نقل میکند که در آن، امام علی (ع) از علم خود به همه علوم گذشته و آینده خبر میدهد. در این روایت امام علی (ع) از علومی خبر میدهد که قبل از او، هیچ شخص دیگری به جز پیامبر اکرم (ص) این علوم را نداشته است و این علوم عبارت است از : علم به منایا و بلایا و انساب و فصل الخطاب. (80) امام علی (ع) در ادامه این روایت میفرماید، من با اذن خداوند به آسمان نگاه میکنم، پس هیچ چیز از مسائل گذشته و مسائلی که بعدا خواهد آمد، از من پوشیده نیست. (81)
نتیجه گیری
با بررسی دیدگاه محدثین مکتب قم و متکلمین مکتب بغداد، متوجه میشویم که محدثین مکتب قم، دایره علم امام را بسیار گسترده دانسته و مکان و زمان و وجودی را خارج از دایره علم امام نمیدانند. در نظر آنها، امام عالم به ماکان و مایکون و ماهوکائن است، به همه اسرار و بواطن افراد و همه زبانها و لغات، حتی زبان پرندگان و حیوانات هم علم دارد؛ و تنها چیزی که امام به آن علم ندارد، علم خاص خداوند است که در «ام الکتاب» محفوظ بوده و هنور امضاء نشده و از ذات الهی صادر نشده است؛ که این علم هم وقتی که از ذات مقدس الهی صادر شد، آنگاه امام به آن علم پیدا خواهد کرد. شیخ صدوق در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نقل میکند که ایشان فرمودند: «بال هیچ پرنده ای در آسمان تغییر جهت نمیدهد، مگر اینکه ما به آن علم داریم.»(82) البته در بخش مربوط به علم غیب، بیشتر در این موضوع بحث خواهیم کرد.
در مقابل این نظر، متکلمین مکتب بغداد، دایره علم امام را بسیار محدودتر از این دیدگاه قمیون میدانند. متکلمین بغداد، دایره علم امام را محدود به علم دین و شریعت دانسته و معتقدند فقط علومی که لازمه امامت و ریاست در دین است، برای امام واجب و لازم است و علم به سایر موارد، برای امام واجب نیست و اگر هم خداوند این علوم را به امام بدهد، از باب تفضل و تکریم است، نه از باب لوازم امامتش.
پینوشتها:
* سطح دو حوزه علمیه قم / کارشناسی ارشد شیعه شناسی
1. . نعمانی، الغیبة، ص 63
2. . نساء / 83
3. . صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، 2 / 661
4. . صدوق، أمالی، ص 341
5. . صفار قمی، بصائرالدرجات، ص 198
6. . صدوق، عیون أخبار الرضا، 2 / 223
7. . همو، الخصال، 2 / 643 (از ص 643 تا ص 649، حدود 30 حدیث مشابه در ادامه این حدیث آمده است)
8. . همو، عیون أخبار الرضا، 2 / 207
9. . همو، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 95
10. . حجر / 75
11. . صدوق، الخصال، 2 / 428
12. . صفار، بصائر الدرجات، ص 127
13. . همان، ص 369
14. . همان، ص 118 و 119
15. . صفار، بصائر الدرجات، ص 261
16. . کلینی، کافی، 1 / 264
17. . صدوق، عیون أخبار الرضا 2 / 227 و 228
18. . همان، 2/ 228
19. . همان، 2 / 228
20. . همو، معانی الأخبار، ص 102
21. . صفار، بصائر الدرجات، ص 333
22. . همان، ص 333
23. . همان، ص 333
24. . همان، ص 341
25. . همان، ص 341
26. . کلینی، کافی، 1 / 227
27. . صدوق، التوحید، ص 275
28. . سوه رعد / 39
29. . صدوق، أمالی، ص 341
30. . صفار، بصائرالدرجات، ص 132
31. . همان، ص 129
32. . همان، ص 117
33. . کلینی، کافی، 1 / 255
34. . همان، 1 / 227
35. . صفار، بصائر الدرجات، ص 122
36. . همان، ص 250
37. . همان، ص 257
38. . همان، ص 259
39. . همان، ص 262
40. . همان، ص 289
41. . مفید، أوائل المقالات، ص 67
42. . مفید، الأمالی، ص 6
43. . همو، أوائل المقالات، ص 67
44. . همان، ص 67
45. . همان، ص 66
46. . همانجا
47. . همانجا
48. . همانجا
49. . الشافی فی الامامة، سید مرتضی، 3 / 168
50. . همان، 3 / 163
51. . همان، 2 / 31
52. . همو، رسائل، 1 / 394
53. . همو، الشافی فی الامامة، 2 / 15
54. . همو، الذخیرة فی علم الکلام، ص 430
55. . همو، الشافی فی الامامة، 2 / 30
56. . همان، 2 / 36
57. . همان، 3 / 164
58. . همان، 3 / 165
59. . همان، 3 / 165 و 166
60. . همو، الذخیرة فی علم الکلام، ص 433
61. . همو، رسائل، 1 / 105
62. . همانجا
63. . همان، 1 / 394 و 395
64. . همان، 2 / 30
65. . همو، الذخیرة فی علم الکلام، ص 429
66. . همان، ص 475
67. . طوسی، الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، ص 231
68. . همان، ص 192
69. . همان، ص 193
70. . همو، الأمالی، ص 21
71. . همو، الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، ص 193
72. . همان، ص 192
73. . همان، ص 192 و 193
74. . همان، ص 192
75. . همانجا
76. . همو، الأمالی، ص 523
77. . همان، ص 11 و 12
78. . همان، ص 627
79. . همان، ص 219
80. . اشاره به آیه شریفه: وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ. صاد/ 20
81. . طوسی، الأمالی، ص 205
82. . صدوق، عیون أخبار الرضا، 2 / 32
فهرست منابع:
1. قرآن کریم
2. جباری، محمد رضا، مکتب حدیثی قم، چاپ کنگره حضرت فاطمه معصومه (س)، 1384 ش
3. سید مرتضی، ابـوالـقاسم علی بن الحسین بن موسی، الذخیرة فی علم الکلام، به تحقیق سید احمد حسینی، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1411 ق
4. الشافی فی الامامة، تحقیق و تعلیق از سید عبرالزهراء حسینی، چاپ دوم، تهران، موسسة الصادق (ع)
5. رسائل الشریف المرتضی، به تحقیق سید مهدی رجائی، چاپ اول، قم، دار القرآن الکریم، 1405 ق
6. شریعتمداری، حمید رضا، ابوحیان توحیدی تفکر عقلانی و انسانی، چاپ اول، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، زمستان 1389
7. صدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، أمالی الصدوق، چاپ پنجم، بیروت، اعلمی، 1400 ق
8. التوحید للصدوق، چاپ اول، قم، جامعه مدرسین،1398 ق
9. الخصال، چاپ اول، قم، جامعه مدرسین، 1362 ش
10. امالی شیخ صدوق، ترجمه محمد باقر کمره ای، چاپ ششم، تهران، اسلامیه، 1376 ش
11. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، چاپ اول، قم، دار الرضی، 1406 ق
12. عیون أخبار الرضا علیه السلام، چاپ اول، تهران، نشر جهان، 1378 ق
13. صفار قمی، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، محقق و مصحح: محسن بن عباسعلی کوچه باغی، چاپ دوم، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404ق
14. طوسی، محمد بن الحسن بن علی (شیخ طوسی)، الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، چاپ اول، انتشارات کتابخانه، 1375 ق
15. الأمالی، چاپ اول، قم، دارالثقافة، 1414 ق
16. عابدی، احمد، مکتب کلامی قم، چاپ کنگره حضرت فاطمه معصومه، 1384 ش
17. کلینی رازی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، چاپ دوم، تهران، اسلامیه، 1362ش
18. مفید، محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الأمالی، چاپ اول، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق
19. أوائل المقالات، چاپ اول، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق
20. مکدمورت، مارتین، اندیشه های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ش
21. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، چاپ اول، تهران، نشر صدوق، 1397 ق