ماهان شبکه ایرانیان

اخلاق حکومتی پیامبر اکرم (ص)

آن طرز حکومت اسلام، طرز حکومت آدم سازی است، شما خود، رؤسای اسلام را باید ملاحظه کنید، مثل پیغمبر اکرم (ص) که رئیس اسلام است، امیرالمؤمنین که بعد از او رئیس اسلام بود

حکومت پیامبر از منظر امام خمینی (قدس سره)

آن طرز حکومت اسلام، طرز حکومت آدم سازی است، شما خود، رؤسای اسلام را باید ملاحظه کنید، مثل پیغمبر اکرم (ص) که رئیس اسلام است، امیرالمؤمنین که بعد از او رئیس اسلام بود. شما خود آن ها را ببینید که وضعشان چه جوری بوده است. دیکتاتوری بوده است؟ پیغمبری که با مردم دیگر وقتی می نشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است، اصحاب کدام است و خود پیغمبر کدام است، پیغمبری که با مردم همان طور می نشست، جلسه بنده ها و فقرا بود. و زندگی اش زندگی فقرا بود، و بیت المالْ مالِ مردم بود و هیچ تصرف نمی کرد، مثل یکی از فقرا زندگی می کرد. (صحیفه امام ج 4 ص: 396)

حکومت دینی

شعار اسلام در مکه، توحید (دعوت به خدای یگانه و دور افکندن آیین بت پرستی) و نیز عبادتی مختصر بود. پس از آن که یثرب، پایگاه مسلمانان گردید موقع آن رسید که اسلام، دومین مرحله موجودیت خود را اعلام کند و در مدینه جنبه سیاسی و اجتماعی اسلام نیز اندک اندک گسترش یابد.

در شهر مدینه الرسول اذان شعار نمازها گردید، تبلیغ دین، جهاد با مشرکان در راس امور قرار گرفت و بیان احکام معاملات، پرداخت مالیات، اجراء حدود و دیگر حکم های شرعی، سیاسی و اجتماعی آغاز شد و حکومتی براساس دین پدید آمد که قوام آن عدالت اجتماعی و در عین حال، نظر مردم محترم شمرده می شد. (تاریخ تحلیلی اسلام دکتر شهیدی ص67) در حکومتِ اسلام، پیامبر اکرم نقش اساسی ایفا نمود و اخلاق مدیریتی او باعث ترویج سریع اسلام و شیفتگی مردم به ایشان و اسلام گردید.

در این مقال در پی آنیم برخی از ویژگی ها و اخلاق حکومتی آن فرستاده الهی را به صورت اختصار بیان نماییم.

مهروَرزی در حکومت پیامبر

پیامبر اکرم دارای خُلقی عظیم و منشی کریم و اخلاق اجتماعی نیکو بود بگونه ای که مردم در اولین برخورد با ایشان شیفته اخلاق کریمانه او می شدند، این روش در دوران حکومتی ایشان نه تنها کم رنگ نشد بلکه اصحاب شرمسار اخلاق آن نبی رحمت بودند در مبحث به پنج خصلت حکومتی حضرت اشاره می شود:

الف) محبت به اصحاب

به کارگیری محبّت، بهترین راهکار تبلیغی و روش عبور دادن پیام های الهی از مرز حسّ و عقل و نفوذ دادن آنها به عمق جان هاست. پیام الهی، علاوه بر نفوذ در عقل ها، باید در دل ها نفوذ کند و در عمق روح وارد شود تا همه قوای انسان را در اختیار بگیرد.

پیامبر اکرم، با تکیه بر " محبّت"، توانست از عهده تبلیغ دین و پیاده سازی اسلام برآید و با نفوذ دادن پیام های سازنده الهی در عمق جان، انسان را متحوّل سازد و آنها را در راه رسیدن به مقصد اعلای انسانیت و جامعه برتر توحیدی به حرکت درآورد.

ب) پیوند برادری

بر پایه متون تاریخی، پیامبر (ص) برای منسجم کردن هواداران خود، دو بار از طرح پیوند برادری بهره گرفت: یک بار قبل از هجرت (در مکه) و بار دوم، پس از هجرت به مدینه.

این اقدام سیاسی الهی، بخصوص پس از هجرتِ مسلمانان به مدینه، در تأسیس نخستین حکومت اسلامی، نقشی بنیادین داشت؛ زیرا جامعه اسلامی، از یک سو با خطر مشرکان قریش و عموم بت پرستان و همچنین، خطر یهود مدینه که در داخل و خارج شهر، زندگی می کردند و ثروت و امکانات فراوانی داشتند مواجه بود و از سوی دیگر، نیروهای تازه مسلمان، دچار از هم گسیختگی بودند، دو طایفه اوس و خزرج، با هم دشمنی و کینه دیرینه داشتند و میان مهاجران و انصار، از نظر فکری و فرهنگی، اختلاف وجود داشت.

پیامبر اسلام، با الهام الهی، همچون سیاست مداری پخته و کار آزموده، با به کارگیری مجدّد طرح برادری دینی، میان مسلمانان و بویژه مهاجران و انصار، وحدت سیاسی و معنوی ایجاد کرد و بدین سان بر معضل اختلافات داخلی فائق آمد و با انسجام پیروان خود در برابر دشمنان اسلام حکومت اسلامی را بنیان نهاد.

اجرای این طرح، بدین گونه بود که روزی در یک انجمن عمومی، ایشان رو به هواداران خود کرد و فرمود: " دوتا دوتا با یکدیگر برادر شوید". در تواریخ اسلامی، مشخّصات کسانی که با هم برادر شده اند، ضبط شده است و زیباترین انتخاب، انتخاب شخص پیامبر (ص) بود که امام علی (ع) را به برادری خود، انتخاب کرد.

شیخ طوسی به نقل از ابن عبّاس در کتاب امالی میگوید چون آیه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (سوره مبارکه حجرات آیه 10) (همانا مؤمنان، برادرند) نازل شد، پیامبر خدا میان مسلمانان، برادری برقرار کرد، تا آن که میان همه یارانش، برحَسَب منزلتشان، پیوند برادری برقرار ساخت. آن گاه به علی بن ابی طالب (ع) فرمود: أنتَ أخی و أنَا أخوک؛ من و تو نیز با هم برادریم. (الأمالی للطوسی ص 587 ح 1214)

ج) حاکم رحمت

پیامبر اکرم، حاکم رحیم و نظام حکومتی او حکومت رحمت بود لذا تمامی حاکمان و زمام دار را سفارش به رحم و مروت با مردم نموده و می فرمود: لَا یَزالُ الإِمامُ بِخَیرٍ ما إذَا استُرحِمَ رَحِمَ. پیشوا تا زمانی که از او رحم خواهند، رحم کند، پیوسته در خیر است. (تاریخ الکبیر ج 3 ص 509 ح 1690)

آن حضرت برای حاکمان امت اسلام اینگونه دعا کردند: اللّهُمَّ مَن وَلِیَ مِن أمرِ أمَّتی شَیئاً فَشَقَّ عَلَیهِم فَاشقُق عَلَیهِ، وَ مَن وَلِیَ مِن أمرِ أمّتی شَیئاً فَرَفَقَ بِهِم فَارفُق بِهِ؛ بار خدایا! هر کس زمام چیزی از امّت مرا به دست گیرد و بر آنان سخت گیرد، تو بر او سخت گیر و هر کس زمام چیزی از امّتم را به دست گیرد و با آنان نرمش کند، تو با او به نرمی رفتار کن. (بحار الأنوار ج 75 ص 352 ح 62)

د)ارتباط مستقیم با مردم

پیامبر خدا (ص) با یاران و عموم مردم ارتباط تنگاتنگی داشت و می فرمود: ما مِن إمامٍ یغلِقُ بابَهُ دونَ ذَوِی الحاجَةِ وَ الخَلَّةِ وَ المَسکنَةِ، إلّا أغلَقَ اللّهُ أبوابَ السَّماءِ دونَ خَلَّتِهِ و حاجَتِهِ و مَسکنَتِهِ؛ هیچ پیشوایی نیست که درِ [خانه ] خود را به روی نیازمندان و درویشان و مستمندان ببندد، مگر آن که خداوند، درهای آسمان را بر روی نیاز و درویشی و مستمندی او فرو می بندد. (سنن الترمذی ج 3 ص 619 ح 1332)

آن پیامبر رحمت سخن مستمندان را بدون هیچ واسته ای شنوا بود و به آنها رسیدگی کرده، می فرمود:

مَن وَلّاهُ اللّهُ عز و جل شَیئا من أمرِ المُسلِمینَ، فَاحتَجَبَ دونَ حاجَتِهِم و خَلَّتِهِم و فَقرِهِمُ، احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ دونَ حاجَتِهِ و خَلَّتِهِ و فَقرِهِ؛ هر کس خداوند (عز و جل) زمام امری از امور مسلمانان را به دست او بسپارد و او مانع آن شود که مردم، نیازها و گرفتاری ها و ناداری خود را به گوش او برسانند، خداوند، مانع آن می شود که حاجت و نیاز و ناداری اش به درگاه او برسد. (سنن أبی داوود ج 3 ص 135 ح 2948)

ه) اختصاص زمانی به نیازمندان

امام حسین (ع) می فرمایند: از پدرم درباره ورود پیامبر (ص) [به خانه اش ] پرسیدم. فرمود: " ورود او در اختیار خودش بود و هر زمان که می خواست، وارد می شد، و چون به خانه اش می رفت، اوقاتش را به سه بخش تقسیم می کرد: یک بخش برای خدا [عبادت و نیایش]، یک بخش برای خانواده اش، و یک بخش برای خودش.

آن گاه، بخش مربوط به خودش را میان خود و مردم، قسمت می کرد و آن را از طریق خواص به توده مردم منتقل می کرد و چیزی را از آنان، دریغ نمی ورزید. در قسمت مربوط به امّت نیز روش ایشان چنین بود که اهل فضل را در انجمنش مقدّم می داشت و به هر یک، به فراخور فضل و منزلت دینی ای که داشت، زمانی را تخصیص می داد. برخی از آنان، یک حاجت و کار داشتند، برخی دو حاجت و برخی چند حاجت. پس، آن طور که صلاح ایشان و امّت بود، به خواسته هایشان رسیدگی می کرد و درخور آنان، مطالبی را بیان می داشت و می فرمود: " حاضران به غایبان برسانند" و [می فرمود:] "حاجت کسی را که نمی تواند حاجتش را به من برساند، به من برسانید؛ زیرا هر کس حاجت کسی را که نمی تواند آن را به زمامدار برساند، به گوش او برسانَد، خداوند، گام هایش را در روز رستاخیز، استوار می دارد". (بحار الأنوار ج 16 ص 150 ح 4)

نظارت بر عملکرد

الف) نظارت بر اصحاب

پس از بیعت اول مردمان یثرب و اعزام مصعب بن عمیر به عنوان مبلغ به آن شهر، هفتاد و پنج نفر از انصار در موسم حج در ذی حجه سال سیزدهم بعثت به مکه رفتند و «بیعت دوم عقبه» به انجام رسید. چون بیعت این جمع به انجام رسید، رسول خدا (ص) گفت: خرجوا إلَیَّ منکم اثنی عشر نقیباً لیکونوا علی قومهم بما فیهم.

«دوازده نفر نقیب از میان خود برگزینید تا مسئول و مراقب آنچه در میان قومشان می گذرد باشند. ».

و دوازده نفر نقیب برگزیده شدند و رسول خدا به دوازده نفر نقیب انتخاب شده گفت: أنتم علی قومکم بما فیهم کُفَلاء ککفالة الحواریین لعیسی بن مریم و أنا کفیل علی قومی یعنی المسلمین؛ چنان که حواریون برای عیسی ضامن قوم خود بودند، شما هم عهده دار هر پیشامدی هستید که در میان قوم شما روی می دهد و من خود کفیل مسلمانانم. (تاریخ پیامبر اسلام ص 199)

ب) نظارت بر بازار

امام باقر (ع) می فرموند: پیامبر (ص) در بازار مدینه، بر بساطِ فروشنده خوراکی گذشت و به صاحب آن گفت: " خوراکت، یکسره خوب است؟". و او جواب مثبت داد، سپس از وی درباره قیمتش سؤال کرد. آن گاه خداوند (عز و جل) به وی وحی فرمود که دستانش را در آن خوراک فرو بَرَد. و او چنین کرد و خوراکی پَست و نامرغوب بیرون کشید و به فروشنده خوراکی فرمود: ما أراک إلّا و قَد جَمَعتَ خِیانَةً و غِشّا لِلمُسلِمینَ؛ جز خیانت و فریب برای مسلمانان، چیزی فراهم نیاورده ای! (بحار الأنوار ج 22 ص 86 ح 37)

به کار گماشتن برترین ها

پیامبر خدا (ص) در انتخاب حاکمان و والیان بهترین اصحاب را که توانایی انجام ماموریت را داشتند برمی گزید و می فرمود: مَنِ استَعمَلَ رَجُلًا مِن عِصابَةٍ، و فِی تِلک العِصابَةِ مَن هُوَ أرضَی لِلّهِ مِنهُ؛ فَقَد خانَ اللّهَ، و خانَ رَسولَهُ، و خانَ المُؤمِنینَ؛ هر کس از میان گروهی، مردی را به کار گمارد و در میان آن گروه، شخص خدا پسندتر از او وجود داشته باشد، به خدا خیانت کرده، به پیامبر او خیانت کرده و به مؤمنان، خیانت کرده است. (مستدرک علی الصحیحین ج 4 ص 104 ح 7023)

آن حضرت هیچگاه افراد تشنه ریاست را به کار نگماشت. ابو موسی می گوید من و دو نفر دیگر از قومم خدمت پیامبر (ص) رسیدیم. یکی از آن دو گفت: ای پیامبر خدا! مرا امیر قرار ده.

آن دیگری نیز چنین درخواستی کرد. پیامبر (ص) فرمود: إنّا لا نُوَلّی هذا، مَن سَأَلَهُ  و لا مَن حَرَصَ عَلَیهِ. " ما این کار را به کسی که آن را درخواست یا آزمند بر آن باشد، نمی سپاریم". (صحیح البخاری ج 6 ص 2614 ح 6730)

تدبیر و عدالت آن حضرت

 تدبیر قوی و حکمت آمیز و همه جانبه ای که در خلال تاریخ حکومت پیامبر (ص) مشاهده می شود، حیرت آور است.

پیامبر (ص) حافظ قانون بود؛ نمی گذاشت قانون نقض بشود، چه توسط خودش و چه توسط دیگران. خودش هم محکوم قوانین بود، آیات قرآن هم بر این نکته ناطق است. بر طبق همان قوانینی که مردم باید عمل می کردند، خود آن بزرگوار هم دقیقاً و به شدت بر طبق آن قوانین عمل می کرد و اجازه نمی داد تخلفی صورت پذیرد.

وقتی که در جنگ بنی قریظه، مردهای خائن آن قبیله به قتل رسیدند و بقیه اسیر شدند و اموال و ثروت بنی قریظه را آوردند، چند نفر از امّهات مومنین - همانند زینب بنت جحش، عایشه و حفصه - به پیامبر(ص) عرض کردند که: یا رسول الله! این همه طلا و این همه ثروت از یهود به دست آمده است، انتظار داریم که مقداری از آن را در اختیار ما بگذاری! پیامبر اکرم (ص) با این که به آن ها محبت داشت و نسبت به آن ها بسیار خوش رفتار بود، ولی حاضر نشد به خواسته آن ها عمل کند. پیامبر فرمود: اگر می خواهید با من زندگی کنید، زندگی زاهدانه است. تخطّی از قانون ممکن نیست.

اگر پیامبر می خواست از آن ثروت ها به همسران خود بدهد، مسلمانان هم حرفی نداشتند، لیکن او حاضر نشد. بعد که زیاد اصرار کردند، پیامبر(ص) با آن ها حالت کناره گیری به خود گرفت؛ یک ماه از زنان خودش دوری کرد که از او چنان توقعی کردند. ( محمد، راز آفرینش ص 223)

پیامبر خدا (ص) می فرمود: ساعَةٌ مِن إمامٍ عَدلٍ أفضَلُ مِن عِبادَةِ سَبعینَ سَنَةً، و حَدٌّ یقامُ للّه فِی الأَرضِ أفضَلُ مِن مَطَرِ أرَبعینَ صَباحا؛ یک ساعت حکمرانی پیشوای عدالت پیشه، از عبادت هفتاد سال، برتر است  و حدّی که برای خدا در زمین جاری می گردد، [برکتش ] از بارندگی چهل روز، افزون تر است. (کافی ج 7 ص 175 ح 8)

پیامبر در اجرای عدالت و احکام اسلام، هرگز مماشات و سهل انگاری نفرمود. امام علی (ع) طی مأموریتی از ناحیه پیامبر(ص) جهت دعوت مردم یمن به اسلام، به آن سرزمین سفر نمود و هنگام مراجعت، از مردم نجران، پارچه های حریر را به عنوان جزیه و مالیات که طبق پیمان روز مباهله مشخص شده بود، گرفت و سوی مدینه حرکت نمود، در بین راه از حرکت پیامبر(ص) برای شرکت در مراسم حج، اطلاع یافت و بدین جهت فرماندهی سربازان را به یکی از افسران سپرد و خود به سرعت حرکت کرد تا نزدیکی مکه به خدمت پیامبر(ص) رسید.

پس از گفتگو با آن حضرت، مأموریت یافت به سوی نیروهای خود بازگردد و آن ها را به مکه بیاورد. وقتی امام علی (ع) به میان سربازان خویش بازگشت، ملاحظه فرمود که پارچه های حریر را میان خویش تقسیم کرده و به عنوان لباس احرام، مورد استفاده قرار داده اند. علی (ع) از این تصمیم جانشین خویش سخت ناراحت شد و او را مورد بازخواست قرار داد. او در پاسخ گفت که با اصرار سربازان مواجه شدم و این پارچه ها را به عنوان امانت به آنان سپردم تا پس از مراسم حج از آنان پس بگیرم. علی (ع) فرمود: تو چنین اختیاری نداشتی. آنگاه دستور داد که تمام پارچه ها را پس گرفته و بسته بندی نمایند، از این فرمان قاطع و سخت علی (ع) گروهی که از عدالت، رنج می بردند، به پیامبر(ص) شکایت جُستند و از رفتار علی (ع) ابراز ناراحتی نمودند: پیامبر (ص) این پیام را به شاکیان رساند: اِرفَعُوا ألسنتَکم عَن علّی فإنّه خَشِنٌ فی ذَاتِ اللّهِ عزّوجل، غیرُ مُداهنٍ فی دِینِهِ؛ زبان از بدگویی علی (ع) بردارید که او در اجرای دستور خدا، بی پروا و سخت گیر است و اهل سازش و مداهنه در دین خدا نیست. (بحار الانوار ج 21 ص 375)

سازش ناپذیر

پیامبر (ص) در طول بیست و سه سال نبوت و رسالت، هیچ گاه بر سر اصول و مبانی دین و بر سر اجرای احکام با هیچ کس سازش و مداهنه نکرد.  پس از غزوه تبوک در سال نهم نمایندگان قبیله هوازن برای پذیرش اسلام، اظهار تمایل نمودند، ولکن شروطی را نیز ذکر کردند که از جمله آن معافیت از حکم «نماز» بوده است. اما پیامبر با قاطعیت و بدون هیچ تساهل و سازشکاری به آنان فرمود «لَا خَیرَ فِی دِینٍ لَا صَلَاةَ مَعَهُ»؛ دینی که در نماز نباشد ارزش و سودی ندارد. (عیون الاثر ج 2 ص 273)

سرسخت در اجرای حدود الهی

پیامبر(ص)، در اجرای حدود الهی ذره ای تسامح و معامله نمی کردند، زیرا جرم هایی که به هتک حرمت خانواده و اجتماع و آبروی انسان ها، هتک عفت عمومی، اختلال در نظام اجتماعی، سُست شدن مبانی اعتقادی مردم و... می انجامد، از موضوعاتی است که نمی توان به سادگی از کنار آن ها عبور کرد. پیامبر اکرم (ص) ضمن تشریع و قانون گذاری وحیانی این احکام، خود نیز از مجریان سرسخت این فرامین الهی بود و هیچ گاه بر سر این احکام نورانی، نرمش به خرج نداد و در حدود و قوانین الهی، فاطمه مخزومی با فاطمه محمّدی برای اجرای احکام در دادگاه عدل نبوی یکسان بودند.

زنی از اشراف قریش به نام فاطمه مخزومی، مرتکب سرقت شد. رسول خدا (ص) دستور داد حدّ الهی را درباره او جاری کنند. قبیله بنی مخزوم ناراحت شده و کوشیدند به هر وسیله ای، مانع اجرای حّد شوند. اُسامة بن زید که مورد توجه رسول خدا (ص) بود از ایشان تقاضای عفو کرد، اما حضرت (ص) سخت ناراحت شده و فرمود: آیا در باره حدی از حدود خدا شفاعت می کنی؟ سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبه ای چنین فرمود: ای مردم! علت این که ملت های قبل از شما هلاک شدند این بود که اگر فرد بلند پایه ای از آنان جرم می کرد او را به مجازات نمی رساندند، اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام، کسی خلاف می کرد، حکم خدا را درباره وی اجرا می کردند.  سوگند به خدا، اگر ( بر فرض محال) دخترم  فاطمه نیز دست به چنین کاری بزند، حکم خدا را در باره او اجرا می کنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومی با فاطمه محمّدی یکسان است. (سیره ابن هشام 4/185)

دقیق نسبت به بیت المال

در سیره نبی اکرم (ص) نیز به خوبی مشهود است که آن حضرت در مورد اموال عمومی و حق الناس سخت گیر و قاطع و با صلابت بوده اند و هیچ گاه در آن باره، مداهنه و سستی به خرج نداده اند. روز حرکت از سرزمین خیبر، به رزمنده ای که مأمور بستن کجاوه ها بود، تیری اصابت کرد و جان سپرد.  تحقیقات مأموران اطلاعاتی درباره علت قتل به جایی نرسید. همگی گفتند بهشت بر او گوارا باد. اما پیامبر(ص) فرمود: با شما هم عقیده نیستم، زیرا عبایی که او بر تن دارد از غنایم و بیت المال است و او آن عبا را به خیانت برده است و روز رستاخیز به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد، از این روی پیامبر اکرم (ص) بر جنازه او نماز نخواند. (محمد راز آفرینش ص 235)

وفادار به عهد و پیمان

از دیگر خُلقیات حکومتی او، این بود که عهدنگهدار بود. هیچ وقت عهدشکنی نکرد. قریش با او عهدشکنی کردند، امّا او نکرد؛ یهود بارها عهدشکنی کردند، امّا او نکرد.

رازدار

 او رازدار بود. وقتی برای فتح مکه حرکت می کرد، هیچ کس نفهمید پیامبر کجا می خواهد برود. همه لشکر را بسیج کرد و گفت: بیرون برویم. گفتند: کجا؟ فرمود: بعد معلوم خواهد شد. به هیچ کس اجازه نداد که بفهمد او دارد به سمت مکه می رود، کاری کرد که تا نزدیک مکه، قریش هنوز خبر نداشتند که پیامبر(ص) دارد به مکه می آید!

تشویق به مشورت

مشورت در اسلام از اهمیت بسیاری برخوردار است. بنابر آنچه در سیره پیامبر آمده در موارد بسیاری آن حضرت با اصحاب مشورت کرده و طبق نظر آنها عمل می کردند و می فرمود: الحَزمُ أن تَستَشِیرَ ذا الرَّأی وَ تُطِیعَ أمرَهُ؛ دور اندیشی، آن است که با صاحبْ نظر، مشورت کنی و نظر او را به کار بندی. (اعلام الدین ص 294) عقیده آن حضرت بر آن بود که «گرد هم آیی» و مشاوره سبب ارائه بهترین اندیشه به شکل بهترین طرح می شود و کارهای مهم به نحو احسن جامه عمل می پوشد. پیامبر بزرگوار اسلام (ص) می فرمودند: ما تَشاوَرَ قَومٌ فَطُّ الَّا هُذُوا لِارْشَدِ أمْرِهِمْ؛ هیچ گروهی مشورت نکرد جز آنکه به بهترین برنامه، راه یافت. (کشاف زمحشری ج 1، ص 432)

مورخین اسلامی یکی از صفات پیامبر اسلام را در مسند حکومت «کثیرالمشاوره» دانسته و گفته اند سیره پیامبر چنین بود که با اصحاب خود زیاد مشورت می کرد. مشورت در زندگی سیاسی و نظامی پیامبر اسلام به عنوان اصلی تربیتی مورد توجه قرار می گرفت و به اصحابِ خود سفارش به مشورت می نمود، خضرت علی (ع) می فرمایند: بَعَثَنِی رسولُ اللّهِ (ص) علی الیَمَنِ، فقالَ و هو یوصِینی: یا عَلِیُّ، ما حَارَ مَنِ استَخارَ، و لا نَدِمَ مَنِ استَشارَ؛

پیامبر (ص) مرا به [حکومت ] یمن فرستاد و در سفارش به من فرمود: " ای علی! کسی که از خدا طلب خیر کرد، سرگردان نشد، و کسی که مشورت کرد، پشیمان نگشت". (الأمالی للطوسی ص 136 ح 220)

در جنگ بدر، سپاه اسلام مقرّ فرماندهی خود را در جایی قرار داده بود که به نظر «حباب بن منذر»، مناسب نبود. خدمت رسول خدا که فرماندهی سپاه اسلام را به عهده داشت رسید و عرض کرد: آیا انتخاب چنین مکانی به امر خداوند است؟ پیامبر فرمود: امر خدا نیست که حقِّ اظهار نظر نداشته باشید. این موضوع قابل مشورت است.

«حباب» گفت: به نظر من جایی را باید انتخاب کرد که نزدیک به آب باشیم تا دشمن نتواند با قطع آب، سپاهیان اسلام را از پای درآورد که نظر او مورد قبول واقع شد.

در جنگ احد که سپاه هزار نفری قریش از مکه با همه ساز و برگ نظامی برای هجوم به مدینه آماده شده بود پیامبر خدا اصحاب خود را جمع کرد و در مورد این موضوع که در شهر مدینه بمانند و یا اینکه در بیرون شهر با دشمن بجنگند، مشورت فرمود و چنین نتیجه گرفت: «فأشَارَ جُمهُورُهُم بِالخُرُوجِ إلَیهِم فَخَرَجَ إلَیهِم»؛ که باید از شهر خارج گشت. (سیره ابن هشام ج 3، ص 67) در جنگ خندق نیز که همه احزاب برای از بین بردن اسلام و سرکوبی مسلمانان متحد شده بودند، پیامبر اعظم در چگونگی مقابله با دشمن، نظر اصحاب خود را خواست که در این نظرخواهی سلمان فارسی پیشنهاد کندن خندق را داد و پذیرفته شد.

حاکمانی که بنابر سیره نبی مکرم، شخصیت مردم را محترم می شمرند، به آنان بها می دهند و آنان را در تعیین سرنوشت خود در اداره مملکت سهیم می کنند، فضای شاد وامید بخشی را بر زندگی حاکم می کنند و بر عکس، حاکمان خودرأی و مستبد، ضمن گمراهی و هلاکت خویش، گرد یأس و غم در جامعه می افشاننند؛ تو گویی ملّت، مردگان متحرکی هستند که طعم شیرین زندگی واقعی را نچشیده اند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله، این نقش ارزشده مشورت را در کنار دو عنصر ارزشمند دیگر چنین بیان می کند: «اذا کانَ امَراءُکمْ خِیارُکم وَ اغْنِیاءُکم وَ امْرَکمْ شَوری بَینَکم فَظَهْرُ الْارْضِ خَیرٌ لَکم مِنْ بَطْنِها...» وقتی فرمانروایان، بهترین هایشان و ثروتمندانتان، سخاوتمندانشان باشند و کارهایتان با مشورت صورت پذیرد، (زندگی) روی زمین برایتان بهتر از (مردن و دفن شدن) زیر زمین است. (تحف العقول ترجمه جنّتی، ص 64)

آدمی هر اندازه از درایت و هوشمندی برخوردار باشد و علم و اطلاع فراوانی نیز کسب کند، باز هم در پرتو تبادل نظر با دیگران، به اندیشه جدیدی دست خواهد یافت چنانکه در تبادل اندیشه ها، به صحت و درستی فکر خویش نیز مطمئن خواهد شد، به فرموده امیر مؤمنان صلوات الله علیه: «حق علی العاقل ان یضیف الی رأیه رأی العقلاء و یضم الی علمه علوم الحکماء» بر خردمند لازم است که نظر خردمندان را بر نظر خویش بیفزاید و دانش های حکیمان را نیز به دانش خود ضمیمه کند. (شرح غرر الحکم ج 3، ص 408)

حرام دانستن هدیه به کارگزاران حکومت

رسول اللّه (ص) پیرامون هدیه می فرمایند: الهَدِیةُ علی ثَلاثَةِ أوجُهٍ: هَدِیةُ مُکافاةٍ، و هَدِیةُ مُصانَعَةٍ، وَ هَدِیةٌ للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ هدیه بر سه گونه است: هدیه جبرانی، هدیه رشوه ای [و تملّق آمیز]، و هدیه به خاطر خداوند (عز و جل). (کافی ج 5 ص 141 ح 1 ) آن حضرت هدیه به کارگزاران حکومت را خیانت به حکومت دانسته می فرمودند: هَدایا العُمّالِ غُلولٌ؛ هدایایی که به کارگزارانْ پیشکش می شود، خیانت است. (کنز العمال ج 6 ص 111 ح 15067) پیامبر خدا (ص) قبح این عمل را آنچنان فراوان می داند که آن را حرام بر می شمرد: هَدایا العُمّالِ حَرامٌ کلُّها؛  هدایایی که به کارگزاران داده می شود، همگی حرام است. (کنز العمال ج 6 ص 112 ح 15068)

ابو حمید ساعدی می گوید پیامبر (ص) مردی از بنی اسد به نام ابن اتْبیه را مأمور جمع آوری زکات کرد. چون اموال زکات را آورد، گفت: این برای شماست و این هم به خود من، هدیه شده است.

پیامبر (ص) بر منبر ایستاد... و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: ما بالُ العامِلِ نَبعَثُهُ، فَیأتی فَیقولُ: هَذَا لَکَ وَ هَذَا لِی؟! فَهَلّا جَلَسَ فی بَیتِ أبِیهِ وَ امِّهِ فینظُرَ أ یُهدَی لَهُ أَم لَا؟ و الّذِی نَفسِی بِیدِهِ لَا یأتِی بِشَیءٍ إلّا جَاءَ بهِ یَومَ القِیَامَةِ یَحمِلُهُ عَلَی رَقَبَتِهِ؛ چه شده است که کارگزار را می فرستیم و وقتی می آید، می گوید: این، از آنِ توست و این، از آنِ من؟! چرا در خانه پدر و مادرش نمی نشیند تا ببیند آیا باز هم برای او هدیه می آورند یا نه؟! سوگند به آن که جان من در دست اوست، [آن کارگزار] هیچ چیز بر نمی دارد، مگر این که روز قیامت، آن را بر دوش خود خواهد کشید. (صحیح البخاری ج 6 ص 2624 ح 6753)

پیامبر خدا (ص) هدیه به حاکم و کارگزار را از مصادیق رشوه دانسته به امام علی (ع) می گفتند: یَا عَلِیُّ، إنَّ القَومَ سَیفْتَنُونَ بِأموَالِهِم، وَ یَمُنُّونَ بِدِینِهِم عَلَی ربِّهِم، وَ یتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ، وَ یَأمَنُونَ سَطوَتَهُ، وَ یَستَحِلُّونَ حَرامَهُ بالشُّبُهاتِ الکاذِبَةِ، و الأهواءِ السّاهِیةِ، فیستَحِلُّونَ الخَمرَ بالنَّبیذِ، وَ السُّحتَ بالهَدِیةِ، وَ الرِّبا بِالبَیعِ؛ ای علی! به زودی، مسلمانان به اموالشان آزمایش می شوند و به خاطر دینداری شان، بر خدا منّت می نهند و آرزوی رحمت او را می کنند و از خشم او آسوده خاطر می شوند و با شبه های دروغین و هوس های غفلت زا، حرام او را حلال می شمارند. پس شراب را به نام نبیذ، و رشوه را به نام هدیه و ربا را به نام خرید و فروش، حلال می کنند. (نهج البلاغة خطبة 156)

نقش جوانان در حکومت خاتم پیامبران

الف) نخستین نماینده پیامبر

قبل از مهاجرت پیامبر اسلام به مدینه، روزی دو نفر از بزرگان مدینه به نام های اسعد بن زُراره و ذَکوان بن عبد قیس، به مکه آمدند و در شرایط بسیار سختی، به حضور پیامبر خدا شرفیاب شدند و پس از شنیدن بیانات کوتاه و نافذ ایشان، اسلام آوردند. سپس به ایشان گفتند: ای پیامبر خدا! مردی را همراه ما بفرست تا به ما قرآن بیاموزد و مردم را به آیین تو دعوت کند.

این، نخستین بار بود که شهر بزرگ و پُر اختلاف مدینه، از پیامبر خدا درخواست نماینده می کرد و اوّلین باری بود که پیشوای بزرگ اسلام، تصمیم می گرفت به خارج از مکه، نماینده رسمی بفرستد. بدیهی است فردی که انتخاب می شد، باید از هر جهت، شایستگی های لازم را برای این مأموریت حسّاس می داشت.

پیامبر خدا، از میان همه مسلمانان آن روز، مصعب بن عُمَیر جوان را به نمایندگی خود برگزید.

پیامبر خدا به مُصعب بن عُمَیر که جوانی کم سال و از حافظان و قاریان قرآن بود و بسیاری از قرآن را آموخته بود دستور داد با اسعد، عازم مدینه شود.

این جوان با ایمان و پُرشور و با تدبیر، مأموریت خود را به خوبی انجام داد. طولی نکشید که همه اقشار مدینه، بخصوص نسل جوان، دعوت او را پذیرفتند و مسلمان شدند و نخستین نماز جمعه در مدینه، به امامت او اقامه گردید. (بحار الأنوار ج 19 ص 10) ابن اثیر می گوید: گفته می شود: او نخستین کسی بود که در مدینه، نماز جمعه برگزار کرد و اسید بن حُضَیر و سعد بن مُعاذ، به دست او مسلمان شدند و همین برای او، افتخار و نشانی بزرگ در اسلام است. (اسد الغابة ج 5 ص 176 الرقم 4936) إعلام الوری: و مصعب، بر اسعد بن زراره وارد می شد و هر روز از خانه بیرون می رفت و در اطراف مجالس خزرجیان می چرخید و آنان را به اسلام فرا می خواند و جوانان، دعوت او را اجابت می کردند. (إعلام الوری ج 1 ص 139)

ب) نخستین فرماندار مکه

پس از فتح مکه، طولی نکشید که جنگ حُنین پیش آمد و به ناچار، پیامبر خدا و سربازانش باید از مکه خارج شده، به سوی جبهه جنگ می رفتند. چون مکه به تازگی از دست مشرکان خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیری برای اداره آن تعیین می شد که به امور شهر مکه که مرکز جزیرة العرب و مورد توجّه عموم قبایل و اقشار مختلف مردم بود رسیدگی کند و علاوه بر این، جلوی بی نظمی هایی را که ممکن بود دشمنان به وجود آورند، بگیرد.

پیامبر خدا، در میان همه یاران، جوان بیست و یک ساله ای را به نام" عَتّاب بن اسید"، برای این مسئولیت بزرگ برگزید و برای وی، فرمان صادر کرد. در این باره، آمده است: پیامبر خدا، عَتّاب بن اسید را در بیست و یک سالگی به فرمانداری مکه گماشت و دستور داد با مردم، نماز جماعت بخواند. او نخستین فرماندهی است که پس از فتح مکه، در آن جا نماز جماعت به جای آورد. پیامبر خدا، پس از صدور فرمان حکومت مکه برای عَتّاب، درباره اهمّیت این مسئولیت، خطاب به او فرمود: «یا عَتّابُ، تَدری عَلی مَنِ استَعمَلتُک؟! استَعمَلتُک عَلی أهلِ اللّهِ عز و جل، وَ لَو أعلَمُ لَهُم خَیراً مِنکَ استَعمَلتُهُ عَلَیهِم. ( اسد الغابة ج 3 ص 549 الرقم 3538)؛ ای عَتّاب! می دانی تو را بر چه کسانی گماشتم؟ تو را بر مردمان [شهر] خدای عز و جل گماشتم  و اگر برای آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان می گماشتم». بدیهی است که انتصاب جوانی بیست و یک ساله به فرمانداری مکه، موجب رنجش خاطر و آزردگی بزرگان مکه می شد. پیامبر خدا، برای پیشگیری از اعتراض آنان، در پایانِ نامه مفصّلی خطاب به مردم مکه، نوشت: «وَ لَا یَحتَجَّ مُحتَجٌّ مِنکم فی مُخالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَیسَ الأَکبَرُ هُوَ الأَفضَلَ، بَلِ الأَفضَلُ هُوَ الأَکبَرُ. بحار الأنوار ج 21 ص 123 ح 20؛ کسی در نافرمانی از او، به کمی سنّش استدلال نکند؛ زیرا بزرگتر، شایسته تر نیست؛ بلکه شایسته تر، بزرگتر است». عَتّاب بن اسید، تا آخر عمر پیامبر (ص)، فرماندار مکه بود و در طول دوران مأموریت خود، به خوبی از عهده این مسئولیت بزرگ بر آمد.

ج ) فرمانده نبرد با رومیان

پیامبر خدا، در روزهای آخر زندگی خود، مسلمانان را برای جنگ با کشور نیرومند روم، بسیج کرد. تمام افسران ارشد، فرماندهان سپاه اسلام، و بزرگان مهاجران و انصار، در این لشکر عظیم، گِرد آمده بودند. برای فرماندهی چنین سپاهی، بی تردید، باید لایق ترین افسران انتخاب می شد. پیامبر اسلام، اسامة بن زید را که جوانی هجده ساله (طبقات الکبری ج 4 ص 66) بود طلبید و فرماندهی لشکر را به او واگذار کرد. این اقدام پیامبر (ص)، برای بسیاری از اصحاب بزرگ او، خصوصاً در شرایط سیاسی (برای اطلاع از حساسیت آن زمان به دانش نامه امیرالمؤمنین بخش سوم/ فصل یازدهم رجوع کنید. ) آن روزها، قابل قبول نبود. در نتیجه زبان به اعتراض گشودند که: این جوان را بر مهاجران سابقه دار می گمارد! (طبقات الکبری ج 2 ص 190) پیامبر خدا، در حالی که از این سخن به خشم آمده بود، بَر فراز منبر قرار گرفت و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «إنَّ النّاسَ قَد طَعَنوا فی إمارَةِ اسامَةَ، وَ قَد کانوا طَعَنوا فی إمارَةِ أبیهِ مِن قَبلِهِ، و إنَّهُما لَخَلیقانِ لَها و إنَّهُ لَمِن أحَبِّ النّاسِ إلَی آلًا، فَأُوصیکم بِأسامَةَ خَیراً. (طبقات الکبری ج 2 ص 249)؛ همانا مردم به فرماندهی اسامه، زخمِ زبان زدند. آنان پیش از این نیز نسبت به فرماندهی پدر اسامه، چنین کرده بودند، در حالی که آن دو، شایسته فرماندهی بودند و اسامه، از دوست داشتنی ترین خاندان ها در نزد من است. شما را نسبت به اسامه، به نیکی سفارش می کنم».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان