مقدمه
حکومت نبوی، جنبه های متعددی از جمله عدالت، مصلحت اندیشی و... دارد که هر کدام به نوبه خود، یکی از ستونهای نگهدارندۀ خیمه اسلام و حکومت اسلامی به شمار می رود؛ بگونه ای که گسترش و بقاء اندیشه و نظام سیاسی اسلام به تک تک آنها بستگی دارد بگونه ای که با نبود هر کدام چالش عظیمی در این نظام ارزشمند و تاثیرگذار ایجاد می گردد که جایگزینی ندارد. و آنچه به عنوان جانشین، معرفی شده همچون مسکنی است که اثر محدود و موقتی بر جای گذاشته و دوام و پایداری نخواهد داشت و چالش موجود به جای خود، باقی خواهد ماند. از جمله موضوعات مهمی که در ادارۀ امور جامعه بشری از محیط اجتماعی کوچک خانواده گرفته تا سازمانهای بین المللی و حکومتهای منطقه ای، بایستی مورد دقت، ارزیابی و عمل قرار گیرد، مسیله رحمت و عطوفت است. عالم از اساس، بر پایه رحمت استوار شده و باری تعالی خود را بر اساس آن، رحیم نامیده و رحمت خود را نثار موجودات عالم نموده است. انسانها از صدر تا ذیل موظفند که نسبت به یکدیگر و حتی نسبت به سایر موجودات عالم، رحمت را سرلوحۀ اعمال و گفتار خویش قرار دهند تا بر اساس آن، جامعه انسانی، رشد و بالندگی پیدا نموده، زندگی توام با آرامش و وفاق به وجود آمده و در سایه آن، بشر و جامعه بشری، به سعادت و کمال رهنمون گردند. حکومت نبوی نیز، هماهنگ با نظام آفرینش باری تعالی، بر همین پایه و اساس بنیانگذاری شده و باز بر همین بنیان، ادامه حیات داد و نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله) این درس بزرگ را به حکمرانان تعلیم فرمود که بقاء و تداوم حکومت و گسترش آن و نفوذش در اعماق جان مردم، در سایه اموری همچون رحمت و عطوفت تضمین خواهد شد، همچنانکه درحکومت نبوی آن را اثبات نموده و نتایج کوتاه مدت آن منقول و مشهود است.
ضرورت رحمت
موجودات با رحمت، خلقت یافته و به رحمت کمال می یابند و نظام عالم به رحمت برقرار است. رحمت از جلوه های اسماء الهی است «ان الله بالناس لرؤوف رحیم»[1] و بدون آن نظام زندگی موجودات مختل می گردد. «فانظر الی آثار رحمت الله کیف یحی الارض بعد موتها...؛ به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می کند... » [2]اگر وجود حیوان و انسان، خالی از رحمت و عطوفت بود، رشته حیات فردی و اجتماعی گسسته می شد. به سبب رحمت و عطوفت است که حیوانات بر حفظ و پرورش فرزندان خود همت می ورزند. انسانها بر نگهداری خانواده و جامعه خویش تلاش می نمایند. مادران زحمتهای توانفرسا را دربارۀ فرزندان خویش تحمل می نمایند و انبیاء عظام، اولیای معظم، معلمان و مصلحان بشر، در راه سعادت آدمیان و رشد مادی و معنوی انسانها، تلاش نموده و مصایب گوناگون را متحمل می شوند و همانگونه که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) فرمود: «ان الله تعالی خلق مایه رحمه یوم خلق السماوات و الارض کل رحمه منها طباق ما بین السماء و الارض فاهبط رحمه منها الی الارض فبها تراحم الخلق و بها تعطف الوالده علی ولدها و بها تشرب الطیر و الوحوش من الماء و بها تعیش الخلایق. (میزان الحکمه، ج 4، ص 2000 – کنز العمال ج4ص 274-) خدای تعالی، روزی که آسمانها و زمین را آفرید، صد رحمت بیافرید که هر رحمتی به اندازه فاصله آسمان و زمین است. پس، از آن رحمتها یکی به زمین فرود آمد که به سبب آن خلایق به یکدیگر ترحم می کنند و مادر به فرزندش مهر می ورزد و پرندگان و حیوانات آب می نوشند و مردمان زندگی میکنند.
خدای تعالی در کتاب شریفش – قرآن کریم – خود را به اسم رحمت توصیف نموده و این توصیف را در ابتدای سوره های قرآن، تکرار نموده است تا دلبستگی بندگان به رحمت واسعۀ آن ذات مقدس، روز افزون شود و این امر، سرمنشاء تربیت نفوس و نرم شدن قلوب گردد. «... کتب ربکم علی نفسه الرحمه... ... پروردگار رحمت را بر خود فرض کرده[3]...» چرا که با هیچ چیز مانند رحمت، محبت و رافت نمی توان در دل آدمیان نفوذ کرد و دل مردم را بدست آورد، آنان را از سرکشی باز داشت و در جهت کمال اداره کرد. همانگونه که علی علیه السلام فرمود:
«قلوب الرجال وحشیةٌ فمن تألفها أقبلت إلیه؛[4] دل آدمی وحشی است، پس هر کس بدان الفت ورزد بدو روی کند. » رحمت و عطوفت نسبت به بندگان خدا، که در قالب نیکی، خدمت و... بروز می نماید، قلوب آنان را به صاحب رحمت متوجه نموده و محبت او در دل آنها جای می گیرد، همانطور که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) فرمود: «جبلت القلوب علی حبّ من أحسن إلیها و بغض من أساء إلیها»[5] دلها به طور فطری به طرف کسانی که به آنها نیکی می کنند، متمایل هستند و کسانی را که به آنان بدی می کنند، دشمن می دارند. و محبت، انسان را پیرو و دنباله رو محبوب می نماید، او را با محبوب مطابق می گرداند و کردار او را در جهت رضایت محبوبش، قرار می دهد. محبت حقیقی، در تمام ارکان محب تاثیر گذاشته و او را همرنگ محبوب می سازد؛ چنانچه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «ما أحب الله من عصاه» [6]خدا را دوست ندارد، کسی که او را نافرمانی کند و با این عبارت محب واقعی خداوند را مطیع او معرفی می نماید. سپس، آن حضرت به شعر زیر تمثل نمود و فرمود:
«تَعصَی الإلَهَ وَ أَنتَ تُظهِرُ حُبَّهُ
هَذَا لَعَمرُکَ فُی الفِعَالِ بَدِیعُ
لَو کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأطَعتَهُ
إنَّ المُحِبَّ لِمَن یُحِبُّ مُطِیعُ» [7]
خدا را نافرمانی می کنی و اظهار دوستی به او می کنی؟ به جانت سوگند، این رفتاری شگفت است. اگر دوستیت راستین بود، اطاعتش می کردی. زیرا دوستدار، مطیع کسی است که او را دوست می دارد». بهترین نوع حکومتها و مدیریتها در جوامع بشری، مدیریت بر دل انسانها و نفوذ در عمق جان و روان آنهاست. حکومتی که صرفا بر زر و زور و نظم و قانون خشک و بی روح استوار باشد، با اندک مشکلی و با کوچکترین بی نظمی، دچار اختلال گشته و نارضایتی مردم را به دنبال دارد. ولی حکومتی که حکمرانش، دلها را مدیریت نماید و بر اساس محبت و رحمت و الفت آنها را اداره نماید، در سختیها، انسانها را بسیج می نماید و در کمبودها، به آنها صبر و شکیبایی می بخشد. نمونۀ آشکار آن را با دقت در احوال یاران رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) می توان یافت. بعثتی که ظهورش با شکنجه همراه بود و حکومتی که دایماً با مشکلات داخلی از جانب منافقان و مشکلات خارجی از سوی مشرکان توام بود و جنگهای بسیار و نبردهای طاقت فرسا به همراه داشت، آیا بدون اخلاق و رفتار نیک و نرمخویی و خوش برخوردی رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) می توانست مستدام و پابر جا بماند؟! هرگز این چنین حکومتی بدون وجود رحمت و عطوفت پدرانۀ آن حضرت نمی توانست، روی پا بایستد و مضمحل می گردید، همانگونه که خداوند متعال در قرآن کریم به این حقیقت اشاره نمود. «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک... به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم] نرم (مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می شدند... » [8]مهربانی و خوش رویی و خلق نیک پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) روز به روز بر یاران آن حضرت می افزود و حکومت اسلامی را هر روز بیش از قبل، مستحکمتر و نیرومندتر می نمود و این در سایه رحمت واسعۀ حضرت بود که در پرتو رحمت الهی، به وی عطا شده بود.
مفهوم رحمت
رحمت در فارسی معادل مهربانی، مرحمت، شفقت و رأفت[9] آمده است. در فرهنگ معین واژۀ رحمت را اینگونه معنی شده است.
«1- مهربانی کردن، شفقت ورزیدن 2- بخشودن، عفو کردن 3- مهربانی، شفقت 4 -بخشایش، عفو» [10]
رحمت در زبان عرب به معانی زیر آمده است:
(الرقّة و التعطُّف و المرحمة و المغفرة)[11] «رحمت به معنای نرمی و مهربانی و لطف و بخشش است»[12]
راغب اصفهانی، برای رحمت سه معنی به این شرح ذکر نموده است: «رحمة، رقت و نرمی است که مقتضی احسان به مرحوم است و گاهی در مورد رقة خالی از احسان و گاهی در مورد احسان خالی از رقة استعمال می گردد. » [13]اگر خداوند متعال به رحمة توصیف شود، معنای آن تنها، احسان خالی از رقت قلبی و نازک دلی است. [14]همانگونه که نقل شده: رحمت، از جانب باری تعالی، دادن نعمت و مشمول فضل خویش ساختن است.[15] نیز رحمت باری تعالی را به معنای عطوفت، احسان و روزی دادن او، تعریف نموده اند.[16] ولی، آنگاه که آدمیان به این وصف، توصیف شوند، در این صورت، رحمت به معنای رقت قلبی، نازک دلی و عطوفت، معنی می گردد.[17] با دقت در معانی ذکر شده برای رحمت، در می یابیم که بعضی از آنچه به عنوان معنای رحمت انسانی معرفی شده «همچون عفو، مغفرت، مهربانی نمودن و...» در حقیقت، مصادیق و آثار رحمت است که از رقت قلبی و نازک دلی و از نازکی دل، نشات گرفته و ظهور یافته است.
رحمت نبوی در قرآن
همان گونه که باری تعالی، خود را صاحب رحمت معرفی نموده: «... فقل ربکم ذو رحمة واسعة... »[18] و رحمت خود را مشمول همگان نموده است: «... و رحمتی وَسِعَت کلَّ شیء... »[19] پیامبر خویش را نیز به این صفت توصیف نموده و رحمت او را همچون رحمت خویش عالم گیر معرفی نموده است. آنجا که فرمود: «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»[20] ما تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم. نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) آنچنان نسبت به بندگان خدا، رقت قلب و عطوفت داشت که رنج آنان نیز او را آزار می داد و بر سعادت انسانها، اصرار می ورزید تا آنان دچار هلاکت و عذاب الهی، واقع نگردند؛ این حقیقت را خداوند متعادل، اینگونه بیان فرمود: «لقد جاء کم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رؤوف رحیم. به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مومنان رئوف و مهربان است. »[21] یعنی او نه تنها از ناراحتی شما، خشنود نمی شود که بی اعتنا هم نبوده و به شدت از رنج شما، رنجور می گردد. آن حضرت، اگر بر هدایت شما و جنگهای طاقت فرسا، اصرار می ورزد، آن هم برای نجات شما از چنگال ظلم و ستم و بدبختی است. دیگر اینکه او سخت به هدایت شما علاقه مند بوده و عشق می ورزد. (حرص) در لغت به معنی شدت علاقه به چیزی است [22] و جالب اینجاست که (حریص) به طور مطلق بیان شده و سخنی از هدایت و یا چیز دیگری به میان نیامده است و این بیان می تواند اشاره به این مسئله داشته باشد که آن بزرگوار، به هرگونه خیر و سعادت شما و به هرگونه پیشرفت و خوشبختی شما عشق می ورزد. و باز جالب این که این آیه شریفه در آخر سوره توبه است که سوره خشم بر مشرکان است و با این اوصاف، رسول گرامی اسلام، اینگونه توصیف می شود که گویای این حقیقت می تواند باشد که اعلان جنگ به دشمنان پیمان شکن و بیزاری جویی و اتخاذ موضع قاطع در برابر آنان، رحمتی است بر ایشان و وجود نازنین نبی مکرم اسلام رحمتی است برای همه و آن حضرت در حفظ منافع و تامین سعادت دنیا و آخرت همگان حریص می باشد.[23] رازی، در تفسیر خود در همین رابطه بیان داشته: او (نبی مکرم اسلام «صلوات الله علیه و آله») در حق شما همچون طبیب دلسوز و پدر مهربان است. طبیب دلسوز چه بسا اقدام به معالجات دشواری می کند که تحملش مشکل است؛ و پدر مهربان چه بسا اقدام به تأدیب سختی (در حق فرزندش) می نماید؛ جز آنکه چون معلوم است که طبیب ماهر و حاذق است و پدر، دلسوز؛ آن معالجات دردناک، قابل تحمل می گردد و آن تأدیبها در مجرای احسان جریان پیدا می کند؛ پس شما چون می دانید و می شناسید که ایشان (یعنی حضرت ختمی مرتبت «صلوات الله علیه و آله») فرستادۀ حقی است از جانب خداوند (تعالی)، پس قبول نمایید که این تکالیف شاق برای آن است که به هر خیر (و سعادتی) نایل گردید.[24]
خداوند متعال در قرآن کریم، نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) را بی تاب در ایمان آوردن انسانها معرفی نموده و بیان داشته: «لعلک باخع نفسک ألّا یکونوا مؤمنین؛ گویی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمی آورند».[25] و این آیه، شدت رحمت نبوی را نسبت به انسانها، بیان می نماید تا حدی که اندوه از عدم ایمان انسانها، نزدیک است جان حضرت را از جسم مبارکش، خارج سازد.
رحمت نبوی در روایات و اقوال
نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) بعثت خود را اینگونه بیان می فرماید: «إنما بُعِثتُ رَحمَةً»؛[26] من به عنوان رحمتی (فراگیر) برانگیخته شده ام». از علی (علیه السلام) نقل شده که در توصیف رفتار آن حضرت که تجلی رحمت واسعۀ ایشان بود، فرمود: «... ألیَنُهُم عَرِیکَةً...؛[27] (پیامبر اکرم ) نرمخوترین مردمان بود». ملاطفت حضرت، آنچنان محسوس و ملموس بود که (انس بن مالک) در رابطه با آن حضرت بیان نمود: «کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه [و آله] و سلّم) مِن أشَدِّ النَّاسِ لُطفاً بِالنَّاسِ»[28] رسول خدا بیشترین لطف (و مرحمت) را به مردم داشت. و باز از (انس) در مورد رفتار سراسر رحمت و عطوفت نقل شده: «کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلوات الله علیه و آله) إذَا فُقِدَ الرَّجُلُ مِن إخوَانِهِ ثَلَاثَةَ أیَّامٍ سَأَلَ عَنهُ فَإن کَانَ غَائِباً دَعَا لَهُ وَ إن کَانَ شَاهِداً زَارَه وَ إن کَانَ مَرِیضاً عَادَهُ»[29] رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) چنین بود که هرگاه یکی از برادران سه روز (از نظر ایشان) غیبت می نمود و مفقود می شد، جویای حالش می شد؛ پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا می کرد و اگر در شهر بود به دیدنش می رفت و اگر بیمار بود، از او عیادت می کرد. و به صورت خلاصه و مجمل، سیره نویسان، این گونه آن حضرت را توصیف نموده اند: «کان النبیُّ رقیقَ القلب رحیماً بکل مسلم»[30] پیامبر (صلوات الله علیه و آله) قلبی رقیق داشت و نسبت به همۀ مسلمانان مهربان بود. و نه تنها نسبت به مسلمانان که نسبت به تمام عالم رحمت فراگیر داشت.
جلوه های رحمت نبوی
نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله) در کلام و گفتار و در اعمال و رفتار از این خصلت، بهره می برد. و آن کسی که دیگران را مورد رحمت و ملاطفت خود قرار می داد، را مورد تقدیر و تشکر قرار می داد. نکته ای که تذکر آن لازم این است که رحمت در وجود آن حضرت به شکلهای مختلف و متنوع بروز می نمود و مجموعۀ این اعمال و گفتار ایشان بود که از وی، انسانی دوست داشتنی و حاکم مورد قبولی ساخته بود؛ و از آنجا که یک شخصیت حکومتی، در نزد مردم از یک شخصیت حقیقی به شخصیتی حقوقی تبدیل گشته و به تمام اعمال و گفتار او از منظر یک سیاستمدار نگاه می شود- حتی اگر خود چنین قصدی نداشته باشد- لذا در این مقاله به رفتار و گفتاری که از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) صادر گردیده و در ابتداء امر، مسئله ای شخصی به نظر می رسد؛ به دلیل همان نکته ای که ذکر گردید، پرداخته شده است؛ و این نگاه نیز یک نگاه تازه و بدیعی نیست؛ بلکه یک دید عمومی و مورد قبول آحاد مردم است و در زمان کنونی نیز مردم در انتخاب سیاستمداران خویش نسبت به این مسایل به ظاهر شخصی، اهتمام و اقبال زیادی از خود نشان می دهند، بگونه ای که اگر از کسی تخلف اخلاقی و یا اجتماعی ببینند او را از حکومتداری ساقط نموده و یا لااقل انتخاب نمی نمایند. و اما در مورد جلوه کلامی آن حضرت در رابطه با مسیلۀ رحمت نقل گردیده که ایشان، دیگران را توصیه به رحمت نموده و برای تشویق مردم به برخورد محبت آمیز نسبت به یکدیگر فرمود: «قال تعالی: إن کنتم تریدون رحمتی فارحموا»[31] خدای تعالی فرموده است: اگر خواهان رحمت، مهربانی و بخشایش من هستید، پس نسبت به هم مهربان باشید و عطوفت بورزید.
1. رحمت با ضعیفان
یکی از خواسته های اشراف و بزرگان مکه، از پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) طرد محرومان و پابرهنگان اطراف حضرت، توسط شخص ایشان بود. متعاقب این درخواست، آیه شریفۀ سوره مبارکۀ کهف نازل گردید و باری تعالی قاطعانه جواب این یاوه گوییها و درخواست غیر منطقی و ناعادلانه آنها را اینگونه داد: « وَ اصْبِرْ نَفْسَک مَعَ الَّذینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِی یریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیناک عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطا؛[32] با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند، و تنها رضای او را می طلبند! و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنان برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانان که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است». لذا پیامبر عزیز اسلام دست رد بر سینۀ خواسته غیر منطقی اشراف زد و به یاران محروم و مستضعف خویش فرمود: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُمِتْنِی حَتَّی أَمَرَنِی أَنْ أَصْبِرَ نَفْسِی مَعَ رِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی مَعَکمُ الْمَحْیا وَ مَعَکمُ الْمَمَاتُ؛ حمد و ستایش مخصوص خدایی است که جانم را نستاند، تا اینکه به من امر نمود که با مردانی از امت خویش همراه گردم؛ زندگانی و مرگ (من) با شماست».[33] در همین رابطه، نقل نموده اند که مردی غریب، هراسان و لرزان به مجلس پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) وارد شد و از هراس، توان سخن گفتن را از دست داد. حضرت (با دیدن این منظره) با نهایت رحمت و رأفت به او فرمود: « هَوِّن علَیکَ فإنّی لَستُ بمَلِکٍ ، إنّما أنَا ابنُ امرأةٍ تأکُلُ القَدیدَ »[34] بر خود آسان گیر؛ زیرا من پادشاه نیستم بلکه جز این نیست که من [چون تو] پسر زنی هستم از قریش، که از قدید (گوشت خشکیده) تغذیه می کرد.
در رابطه با لطف و مرحمت نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) به اسیران، آمده است که در جریان فتح خیبر، هنگامی که دژ (قموص) گشوده شد، صفیه – دختر حیی بن اخطب – با زن دیگری اسیر شدند. صفیه در موقع فتح خیبر تحت سرپرستی کنانه بن الربیع بود. [35]او همچنین از نوادگان هارون بن عمران ( برادر حضرت موسی علیه السلام )بود.[36] منقول است که به گوش صفیه رسید که حفصه-از دیگر زنان نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) - گفته است: همانا او (صفیه) دختر یهودی است. صفیه (از این سخن) به گریه افتاد. در همان حال گریه نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) بر او وارد شد (و چون او را در این حالت دید) از او پرسید: چه چیز تو را به گریه انداخته است؟ و صفیه (در جواب) گفت: حفصه در مورد من گفته که همانا من دختر یهودی هستم. پس نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) –با شنیدن این سخن، به صفیه – فرمود: همانا تو دختر پیغمبر (یعنی هارون علیه السلام ) هستی و (باز) همانا عموی تو (یعنی موسی علیه السلام )بود و (باز) همانا تو تحت سرپرستی پیغمبر (یعنی شخص نبی اکرم صلی الله علیه و آله ) می باشی؛ پس در چه چیزی بر تو فخر فروشی نموده است؟! [37]با وجود شأن و منزلتی که وی داشت، بلال او و آن زن دیگر را از کنار کشتگان یهود عبور داد و خدمت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) آورد. ایشان وقتی از جریان آگاه شد، از جای برخاست و عبا بر سر (صفیه) افکند و او را مورد احترام قرار داد و برای استراحت او، محلی را در لشکرگاه تعیین نمود. سپس، بلال را مورد خطاب قرار داده و فرمود: (أَ نُزِعَتْ مِنْک الرَّحْمَةُ یا بِلَالُ حَیثُ تَمُرُّ بِامْرَأَتَینِ عَلَی قَتْلَی رِجَالِهِمَا. ) [38](مگر مهر و عاطفه از دل تو رخت بربسته که این دو زن را از کنار اجساد مردانشان عبور دادی!) حتی به همین اندازه اکتفا نکرد و (صفیه) را از میان اسیران به خود اختصاص داده و رسما او را در شمار زنان خویش در آورد و از این راه شکست روحی و ضرر معنوی وارد شده بر او را جبران نمود. [39]این عواطف و آن اخلاق نیکو از طرف حضرتش، اثر بسیار خوبی در روح و روان صفیه بجای گذاشت، به گونه ای که بعدها در زمره زنان باوفای آن حضرت در آمد و در موقع احتضار آن حضرت، بیش از زنان دیگر، اشک ریزان بود.[40]
2. نرمخویی با مردم
امیر المومنین- علی علیه السلام - در مکاتبه ای به سران سپاه خویش ابلاغ نمودند: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ حَقّاً عَلَی الْوَالِی أَنْ لَا یغَیرَهُ عَلَی رَعِیتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ وَ لَا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ وَ أَنْ یزِیدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ وَ عَطْفاً عَلَی إِخْوَانِهِ»[41] اما بعد؛ پس همانا بر سرپرست و زمامدار است که فضلی که شامل حال او گشته و مقامی که به او اختصاص داده شده او را نسبت به مردم دگرگون نسازد و آنچه از نعمتهایی که خداوند برای او تقسیم نموده است او را به بندگانش نزدیکتر نماید و عطوفتش را نسبت به برادرانش زیادتر نماید.
نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله) در مسایل شخصی، نرمش و ملاطفت به خرج داده و کسانی را که با تندی و خشونت، با ایشان رفتار می نمودند را با نرمش خود مواجه می ساختند. به عنوان مثال، فقیری یهودی در کوچه، جلوی آن حضرت را می گیرد و ادعا می کند که از ایشان طلبکار است و می گوید: طلب مرا الآن باید بدهی. پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) به او می فرماید: اولا تو از من طلبکار نیستی و بی جهت ادعا می کنی و ثانیا الآن پول به همراه ندارم. اجازه بده بروم. ولی آن شخص می گوید: نمی گذارم یک قدم برداری، همین جا باید پول مرا بدهی و دَین مرا بپردازی. با وجود نرمش پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) او بیشتر خشونت می ورزد تا آنجا که با حضرت گلاویز شده و ردای او را دور گردن حضرت می پیچد و می کشد تا حدی که اثر قرمزیش دور گردن حضرت، ظاهر می شود. مسلمانان که منتظر قدوم مبارک حضرت بودند به دنبال حضرت به راه می افتند که ماجرا را مشاهده می کنند. می خواهند که خشونت به خرج دهند که پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: کاری نداشته باشید، من خودم می دانم با رفیقم، چه کنم. ایشان، آنقدر نرمش نشان می دهد که یهودی همانجا مسلمان شده و شهادتین را بر زبان جاری می سازد. [42]در موقع تقسیم سهام هر یک از اصحاب، عربی از بنی تمیم به آن حضرت گفت: عدالت را بکار بند یا رسول الله! ایشان در جواب آن شخص، اینچنین جواب فرمودند: «ویلک و مَن یَعدِلُ اذَا لَم أَعدِل؟ قد خبتُ و خَسِرتُ إن لَم أکُن أَعدِل»[43] وای بر تو؛ چه کسی عدالت می ورزد، اگر من عدالت نورزم. به تحقیق که اگر عدالت نورزم؛ محروم و زیانکار می گردم. به دنبال این اعتراض، عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه خواست که گردن آن معترض را بزند؛ ولی آن حضرت او را منع نمودند. [44]همین اطمینان خاطر آن عرب از رفتار و منش حضرت و آن جواب آرام و متین به بهترین شکل، نرمخویی و رحمت واسعۀ حضرت را به منصه ظهور گذاشت.
3. نرمش با منافقان[45]
این خصلت زیبای نبوی، حتی شامل حال منافقان نیز می شد و آنان با وجود حرکات موزیانه ای که علیه حکومت نوپای اسلامی داشتند، با رحمت و سعۀ صدر حضرت مواجه می شدند، رحمتی که توام با مصلحت جامعه اسلامی و همراه با تدبیر حکیمانه بود. موضع پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله)، در قبال جریان نفاق، در موضع طبیبی بود که محیط پرورش میکروب را محدود نموده و سپس منافذ ادامه حیات آن را مسدود می نمود تا امکان هرگونه تحرک و فعالیت را از دست بدهد. ایشان، در مقابل جریانهای مختلفی که منافقان بوجود می آوردند، نقش بازدارندگی را ایفا نموده، به گونه ای که وقتی جریان نفاق از یک پدیدۀ اجتماعی، به یک پدیدۀ سیاسی تبدیل شد و راهی جز به کار بستن خشونت به منظور خنثی نمودن فعالیت منافقان وجود نداشت؛ در چنین شرایطی هم شیوه کشتار را در پیش نگرفت و صرفا بازدارندگی می نمود. ماجرای زیر از این قبیل است: در جریان غزوه تبوک میان رومیان و مسلمانان، منافقان در خانه یکی از یهودیان مدینه به نام «سویلم» جمع می شدند تا روحیه مردم را تضعیف کنند و آنان را از رویارویی با رومیان بترسانند و با همدستی یهودیان اسلام ستیز، بر ضد حرکت سپاه اسلام، به سوی تبوک توطیه چینی کنند. وقتی خبر این دسیسه چینی به رسول خدا رسید، آن حضرت، طلحه بن عبیدالله را با تنی چند از صحابه به منزل آن یهودی که محل تجمع منافقان بود فرستاد و آنان خانۀ آن یهودی را به آتش کشیدند و توطئه گران را پراکنده نمودند.[46]
4. نظر رحمت به دشمن
ایشان حتی در قبال دشمنان مشرک نیز، از این خصلت، روی گردان نشد و با وجود آزار و اذیتی که مشرکان قریش نسبت به آن بزرگوار روا داشتند، شکیبایی نموده و تا آنجا که ممکن بود، در حق آنان لعن و نفرین نمی کرد. پس از غزوه احد، عده ای از یاران، از ایشان خواستند که در حق قریش و مشرکان، نفرین نماید، اما آن بزرگوار فرمود: «انی لم ابعث لعّانا و لکنی بعثت داعیا و رحمة، اللهم اهد قومی فإنهم لا یعلمون؛[47] من برای لعن و نفرین برانگیخته نشده ام، بلکه بر انگیخته شده ام در حالی که دعوت (به حق) و رحمت (برای عالم) هستم. خدایا! قوم مرا هدایت کن؛ چرا که آنان نمی دانند».
5. عفو دشمن
بخشیدن خطاهای دشمنی که عزیزان پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) را از او گرفته بود و آزار و اذیتهای فراوانی در حق او و یارانش روا داشته بود، از مصادیق رحمت واسعۀ حضرت به شمار می آید. وحشی - قاتل حمزه، عموی باوفای پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) – که تا سال هشتم هجرت، در مکه می زیست، با فتح مکه، به طایف گریخت و در فکر فرار به نقطۀ دوردستی بود تا از مجازات حضرت جان سالم بدر ببرد. اما وقتی شنید، پیامبر رحمت، آن کسی را که به دین اسلام مشرف شود، به قتل نمی رساند، به مدینه آمد و به نزد حضرت، رفت و اسلام خود را اظهار نمود. پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) وقتی، او را شناخت، ماجرای کشتن حمزه را از او جویا شد و (وحشی) جریان را بازگو نمود؛ حضرت با شنیدن ماجرای شهادت عموی خویش، گریست و به (وحشی) فرمود: «غَیّب وجهَک عنی فلا أراک»[48] خودت را از من پنهان کن تا تو را نبینم. و اینگونه با سعه صدر خویش از قاتل عموی بزرگوار خویش، گذشت نمود. پس از فتح مکه، (عکرمه) – آتش افروز جنگهای پس از بدر – به یمن فرار کرد، ولی با شفاعت همسر خود نجات یافت و مورد عفو آن حضرت قرار گرفت. صفوان، علاوه بر جنایتهای سنگین، مسلمانی را به انتقام خون پدرش«امیه» که در جنگ بدر کشته شده بود، در روز روشن مکه، در برابر دیدگان مردم به دار آویخته بود. از این رو، پیامبر عزیز اسلام (صلوات الله علیه و آله) خون او را حلال شمرد. وی از ترس مجازات تصمیم گرفت که از طریق دریا از حجاز خارج شود، به خصوص که اطلاع یافته بود که در لیست ده نفری است که بایستی کشته شود. عمیربن وهب، از محضر حضرت درخواست کرد که از تقصیر وی درگذرد و پیامبر رحمت، شفاعت او را نیز پذیرفت و عمامۀ خود را به نشان امان به وی داد تا صفوان با آن وارد مکه شود.[49] وقتی صفوان محضر آن حضرت رسید، گفت: گمان می کنم که شما مرا امان می دهید. نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: درست است. صفوان دو ماه مهلت خواست تا فکر کند. و حضرت، چهار ماه به او فرصت داد تا دین اسلام را با کمال بصیرت، قبول نماید.[50] هنوز چهار ماه نگذشته بود که به دین اسلام مشرف شد.[51]
در جریان فتح مکه، نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله) در درگاه کعبه، رو به مردم مکه نموده و بعد از ثنای الهی چنین فرمودند: یا مَعشَرَ قریش! ما ذا تقولون و ما ذا تظنون؟؛ [52]چه می گویید و دربارۀ من چگونه فکر می کنید؟ و آنان در جواب حضرتشان، گفتند: ما دربارۀ تو خوبی و نیکی می گوییم و می اندیشیم، تو پیامبر بزرگوار و برادر بزرگوار ما هستی. پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) که بالطبع رئوف و باگذشت بود، وقتی با جمله های عاطفی و تحریک آمیز آنان روبرو شد، چنین گفت: «همانا من نیز همان جمله ای را که برادرم یوسف ( به برادران ستمگر خود)فرمود، به شما می گویم: لا تَثریبَ علیکم الیومَ یغفرُالله لکم و هو أرحمُ الراحمین».[53] یعنی «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست؛ خداوند شما را می بخشد و او مهربانترین مهربانان است [54]پیش از این بیانات، چیزی که مردم مکه را تا حدی امیدوار کرده بود، عکس العمل شدید پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) در برابر یکی از افسران خود بود که هنگام ورود به شهر مکه، اینگونه شعار می داد: «الیومُ یومُ الملحمة. الیوم تستحل الحرم؛[55] امروز، روز نبرد شدیدی است. امروز حرمت (جان و مال شما اهل مکه) حلال شمرده می شود». پیامبر مکرم اسلام با شنیدن این اشعار دستور داد که پرچم از دست وی گرفته شود [56] و از مقام فرماندهی معزول گردد. آن حضرت، پس از فتح مکه، عفو عمومی را در حالی اعلام فرمود که اهل مکه بسیار در حق ایشان و یارانش ستم نموده بودند؛ آن بزرگوار با اشاره به این ستمها به آنان فرمودند: ای اهل مکه! مرا رنجانیده و تکذیب من کردید و از شهر خودم بیرون کردید.[57] با این وجود آن پیامبر رئوف، آنان را از بند اسارت نجات بخشیده و به آنان فرمودند: «اذهبوا فأنتم الطلقاء»[58] (بروید که همه شما آزادید).
پس از ماجرای فتح خیبر گروهی، زن یکی از اشراف یهود، به نام (زینب) را فریب دادند تا پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) را با غذا مسموم سازد. او هم غذایی تهیه نمود و آن را مسموم نموده و به عنوان هدیه، خدمت حضرت فرستاد. پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) با نخستین لقمه ای از آن که در دهان خود گذاشت، احساس کرد که مسموم است و فورا آن را از دهان خارج نمود. ولی هم غذای حضرت که چند لقمه از آن خورده بود، مسموم گشته و پس از مدتی، در گذشت. اما پیامبر رئوف از سر تقصیر آن زن گذشت.[59] بی شک اگر چنین حادثه ای برای پادشاهی، رخ داده بود، زمین را با خون آنان رنگین می ساخت.
پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) در برخورد با عذرخواهی و اظهار پشیمانی از سوی منافقان نیز شیوه رحمت و اغماض در پیش گرفته و آنان را مورد عفو قرار داد. بطور مثال در سیره ابن هشام نقل شده که گروهی از منافقان، مسلمانان را از جنگ با رومیان می ترساندند و شکست مسلمانان از رومیان را ترویج می کردند. پیامبر اسلام با شنیدن این خبر، عمار یاسر را فرستاد تا تحقیق نماید و در صورت انکار آنان، بگوید که شما چنین و چنان گفته اید. با رفتن عمار به سوی منافقان، آنان مطلع شدند که حضرتشان از گفته های آنان با خبر شده است، لذا برخی از آنان همچون مخشن بن حمیر الاشجعی به محضر پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) رسیده و عذرخواهی نمودند. آن حضرت نیز آنان را مورد عفو قرار داد.[60]
6. مرحمت به اسیران
در ماجرای غزوه حنین،[61] پس از شکست مشرکان از ارتش اسلام، غنایم چشمگیری، نصیب مسلمانان گردید. در میان غنایم، شش هزار اسیر قرار داشت که گروهی از زنان و کودکان قبیله (بنی سعد) به چشم می خورد. نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله) دوران کودکی خویش را در دامان حلیمه سعدیه و در این قبیله، سپری نموده بود. بعلاوه، آن حضرت کانون عواطف سرشار و جوانمردی و حق شناسی بود. از این رو، جمعی از سران قبیله محضر حضرت شرفیاب شده و با تحریک عواطف حضرت، تقاضای آزادی اسیران را مطرح نمودند. پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) از حق خود و فرزندان عبدالمطلب گذشت نمود و برای این که مهاجر و انصار نیز با رضایت، از حق خود گذشت نمایند، راهی به سران قبیله تعلیم نمود، تا مابقی اسیران قبیله نیز آزاد گردند، بدون اینکه حقی از کسی ضایع گردد. از مجموع اقداماتی که صورت گرفت، تمام اسیران آن قبیله، آزاد گردیدند.[62] ایشان با رفتار پر از رحمت و رافت خویش، باعث گردید که جامعه اسلامی، وسعت یابد و تک تک و دسته دسته به اسلام متمایل شوند و بر قدرت و نفوذ اسلام و حکومت اسلامی روز به روز اضافه گردد. در جریان همین غزوه -حنین- یکی از کسانی که مورد مرحمت آن حضرت قرار گرفت، مالک بن عوف بود. او جوان سی ساله سلحشور و بی پروایی بود که فرماندهی مشرکان را در این جنگ به عهده داشت.[63] او پس از شکست در غزوه حنین، به همراه قبیله ثقیف به دژ محکم طایف پناهنده شد. پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) بعد از رفع محاصرۀ آن قلعه و در فرصت مناسبی که پس از آزادی اسیران قبیلۀ (هوازن) بدست آمده بود، از طریق نمایندگان آن قبیله، به (مالک بن عوف) پیام داد که در صورت اسلام آوردن و پیوستن به حضرت، کسان او آزاد و یکصد شتر به او بخشیده می شود. او نیز مخفیانه، از دژ خارج شده و خود را به آن حضرت رسانده و اسلام آورد و آن حضرت نیز طبق وعده عمل نموده و به علاوه، او را سرپرست چند قبیله از مسلمانان قرار داد و اینگونه رحمت خویش را به اشکال گوناگون به رخ جهانیان کشید و مایۀ فخر و مباهات هر مسلمان آشنا به آن حضرت، گردید.
7. دعوت زمامداران
از آنجا که پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) رحمتش عالم گیر بوده و اختصاص به منطقه و نژادی خاص نداشت، پس از صلح حدیبیه و آسوده خاطر شدن آن حضرت از ناحیه جنوب (مکه) فرصت را مغتنم شمرده، از نفوذ کلام خویش به سبب حکومت قدرتمند اسلامی استفاده نمود و باب مکاتبه را با زمامداران وقت و رؤسای قبایل و رهبران مسیحیان جهان آن روز، باز کرد و آیین خود را که از دایرۀ یک عقیدۀ ساده، پا فراتر نهاده بود و توان پرچم داری تمام بشریت را داشت به ملتهای زندۀ جهان آن روز عرضه نمود.[64] اینگونه بود که رسول خاتم، مایۀ رحمت عالم و هدایت بشر گردید و به اذعان دوست و دشمن آیینش با وجود تبلیغات مسموم دشمنان اسلام، روز به روز فراگیرتر می گردد و حکوتش نیز قدرتمندتر می شد.
نتیجه:
رحمت و رقت قلبی وجود نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله) می بایست در وجود تمام انسانها سریان پیدا نماید تا از کوچکترین جامعه یعنی اجتماع خانواده تا بزرگترین جوامع بشری از استحکام و آرامش بر خوردار گردد. حتی آن کس که طالب است زیر دستش از او اطاعت نموده و سر سپردۀ او گردد تنها و تنها در سایۀ رحمت، نرمش و مدارا می تواند او را رام نماید؛ همانطور که نبی اکرم صلی الله علیه و آله با یاران خویش و حتی با دشمنان خویش عمل نمودند و نتیجۀ آن گسترش حکومت اسلامی و نفوذ اسلام در میان اقشار مختلف جامعه و دیگر ملل گردید و از حاکم یک انسان دوست داشتنی و از حاکمیت یک قدرت با نفوذ ساخت. آنچه از نظر خواننده محترم می گذرد، صرفا برای نشان دادن جایگاه این مهم در مدیریت پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) بوده است، بدون آنکه در صدد ذکر نمونه های فراوان و در عین حال، دقیق و پیچیده بوده باشیم تا نحوۀ مدیریت آن بزرگوار به عنوان الگو در ذهن و عمل خواننده جایگاه رفیعی پیدا نماید. از باری تعالی رحمت واسعه خویش را در حق پیروان و دوستداران آن رحمت الهی، خواستاریم. و السلام علی من اتبع الهدی
فهرست منابع
1- قرآن کریم، ترجمه آیه الله مکارم شیرازی
2- ابن کثیر (1408 ه. ق) البدایه و النهایه، ج 4، بیروت: دار احیاء التراث العربی
3- قرشی، سید علی اکبر (1380) از هجرت تا رحلت، تهران: دارالکتب الاسلامیه
4- محمدی ری شهری، محمد (1381) میزان الحکمه، ج4 و 13، ترجمه: شیخی، حمیدرضا، قم: دارالحدیث
5- مؤسسه لغت نامه دهخدا، لوح فشردۀ لغت نامه دهخدا، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
6- معین، محمد (1375) فرهنگ معین، ج 2، تهران: امیرکبیر
7- ابن منظور (1405 ه. ق) لسان العرب، ج 12، قم: ادب الحوزه
8- راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، بی تا، مکتب مرتضویه
9- دلشاد تهرانی، مصطفی (1373)، سیره نبوی (منطق عملی)، دفتر سوم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
10- جمشیدی، محمد حسین (1380) نظریه عدالت از دیدگاه ابونصرفارابی، امام خمینی و شهید صدر، تهران: پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی
11- سبحانی، جعفر (1383) فروغ ابدیت، قم: بوستان کتاب قم
12- آزاد، مهرداد (مترجم)، عنوان: پیامبر رحمت و منافقان، نشریه کیهان (28/2/1382)
13- المتقی الهندی، کنز العمال، 16 جلدی، بی تا، بیروت: مؤسسه الرساله.
14- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، 4 جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413 هجری قمری
15- کاشانی ملا فتح الله، منهج الصادقین، تفسیر، کتابفروشی محمد حسن علمی - تهران، 1336 ش.
16- شیخ حر عاملی، وسایل الشیعۀ، 29 جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، 1409 هجری قمری
17- ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب (ع)، 4 جلد، مؤسسه انتشارات علامه قم، 1379 هجری قمری
18- محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضۀ الواعظین، یک جلد، انتشارات رضی قم
19- شیخ طوسی، الأمالی، یک جلد، انتشارات دارالثقافۀ قم، 1414 هجری قمری
20- ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، مؤسسه دارالکتاب قم، 1410 هجری قمری
21- رضی الدین حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، انتشارات شریف رضی قم، 1412 هجری قمری
22- ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغۀ، ، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی قم، 1404ق
23- محدث نوری، مستدرک الوسایل، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، 1408 هجری قمری
24- ابن ابی جمهور احسایی، عوالی اللآلی، انتشارات سید الشهداء (ع) قم، 1405 هجری قمری
25- علامه مجلسی، بحار الأنوار، مؤسسۀ الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هجری قمری
26- حسن بن ابی الحسن دیلمی، إرشاد القلوب، انتشارات شریف رضی، 1412 هجری قمری
27- ابو منصور احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج، نشر مرتضی مشهد مقدس، 1403 هجری قمری
28- رازی فخر الدین، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ سوم، 1420 ق.
29- علی بن محمد اللیثی الواسطی ( 1376) عیون الحکم و المواعظ، دارالحدیث.
30- احمد بن عبد الله بن احمد الاصبهانی ( 1415ق) مسند الامام ابی حنیفه، ریاض: مکتبه الکوثر.
31- نورالدین علی بن ابی بکر الهیثمی، بغیه الباحث عن زواید مسند الحارث، بی تا.
32- الثعالبی مالکی، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف ابی زید ( 1418ق) تفسیر الثعالبی، دارالإحیاء التراث العربی
33- القاضی ابی الفضل عیاض الیحصبی (1409ق) الشفا بتعریف حقوق المصطفی، بیروت: دارالفکر.
34- سلیمان بن احمد بن ایوب اللخمی الطبرانی، المعجم الوسیط، بی تا، دارالحرمین.
35- ابن جریر الطبری، تاریخ الأمم الملوک ( طبری )، بی تا، بیروت: موسسه الأعلمی.
36- الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (1414ق) سبل الهدی فی سیره خیر العباد، بیروت: دارالکتب العلمیه.
37- محمد بن اسحاق بن یسار المطلبی (1383ق) سیره النبی (ابن هشام )، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده.
38- البخاری، محمد بن اسماعیل (1401ق) صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر.
39- النیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بی تا، بیروت: دارالفکر.
40- ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بی تا، بیروت: موسسه الأعلمی.
41- سید جعفر مرتضی ( 1417ق)زوجات النبی (صلی الله علیه و آله )، نشر دارالهادی.
42- الطبرانی سلیمان بن احمد بن ایوب اللخمی، المعجم الأوسط، بی تا، نشر دارالحرمین.
43- شیخ طوسی (1365)تهذیب الاحکام، 10جلدی، تهران: دار الکتب الاسلامیه
44- ابن کثیر (1396ق)السیره النبویه، بیروت: دارالمعرفه.
45- مطهری، مرتضی (1385) سیری در سیرۀ نبوی، تهران: صدرا /ع
پی نوشت
[1] سوره بقره، آیه 143
[2] سوره روم، آیه 50، ترجمه: مکارم شیرازی
[3] سوره انعام، آیه 54، ترجمه: مکارم شیرازی
[4] عیون الحکم والمواعظ ص372 – بحار الانوار ج71ص178-
[5] من لا یحضره الفقیه ج4 ص381-ر. ک: وسایل الشیعه ج16 ص185 (عن ابی عبدالله «علیه السلام» قال: جبلت القلوب علی حب من نفعها و بغض من ضرها)
[6] وسایل الشیعه ج15 ص308
[7] همان
[8] سوره آل عمران، آیه 159، ترجمه مکارم شیرازی
[9] لوح فشرده لغت نامه دهخدا
[10] فرهنگ معین ج 2 ص 1642
[11] لسان العرب، ج 12، ص 230
[12] ر. ک: لوح فشرده لغت نامه دهخدا
[13] ر. ک: مفردات راغب ص 196، عبارت: الرحمه رقه تقتضی الاحسان الی المرحوم و قد تستعمل تاره فی الرقه المجرده و تاره فی الاحسان المجرد عن الرقه.
[14] ر. ک: همان
[15] ر. ک: همان
[16] ر. ک: لسان العرب، ج 12، ص 231
[17] ر. ک: مفردات، ص 196 و لسان العرب ج 12 ص 231
[18] سوره انعام، آیه 147، ترجمه: پس بگو پروردگارتان دارای رحمت گسترده ای است.
[19] سوره اعراف، آیه 156، ترجمه: و رحمت من، همه چیز را فرا گرفته است.
[20] سوره انبیاء، آیه 107
[21] - سوره توبه، آیه 128 ترجمه: مکارم شیرازی
[22] لسان العرب ج7 ص11 (الحرص: شدۀ الارادۀ و الشره الی المطلوب)
[23] ر. ک: سیره نبوی ص 77
[24] مفاتیح الغیب (التقسیر الکبیر)ج6 ص177
[25] سوره شعراء، آیه 3، ترجمه: مکارم شیرازی
[26] بحار الانوار ج10 ص30- الاحتجاج ج1 ص 212- ارشاد القلوب ج1 ص16 (انما بعثت رحمه لا عذابا)
[27] الامالی للطوسی ص340- الغارات ج1 ص98
[28] مسند ابی حنیفه ص51-بغیه الباحثرص287
[29] میزان الحکمه، ج 13 ص 6192 – بحار الانوار ج16 صلی الله علیه و آله 233- مکارم الاخلاق ص19
[30] وسایل الشیعه ج5 ص54- ارشاد القلوب ج 1 ص115- شرح نهج البلاغه ج11 ص 196
[31] مستدرک الوسایل ج9 ص 54- عوالی اللآلی ج1 ص 377 (... فارحموا خلقی)
[32] سوره کهف، آیه 28، ترجمه آیه الله مکارم شیرازی
[33] بحار الانوار ج 69 ص 2
[34] المعجم الاوسط ج2 ص64 -البدایه و النهایه، ج 4 ص 335
[35] زوجات النبی (صلی الله علیه و آله ) ص98
[36] زوجات النبی (صلی الله علیه و آله ) ص87
[37] همان ص 105
[38] بحار الانوار ج21 ص 5
[39] ر. ک: همان
[40] ر. ک: فروغ ابدیت ص 743 و 742
[41] بحار الانوار ج33 ص469
[42] ر. ک: سیری در سیره نبوی207
[43] صحیح بخاری ج4 ص 179 –صحیح مسلم ج3 ص112
[44] ر. ک: همان
[45] ر. ک: دوله الرسول چاپ بیروت، ترجمه: آزاد، مهران، به نقل از نشریه کیهان (28/2/82)، مقاله: پیامبر رحمت و منافقان
[46] ر. ک: البدایه و النهایه ج5 ص7-السیره النبویه ج4 ص5،6 –سیره النبی (ابن هشام) ج4 ص944 – سبل الهدی ج5 ص437
[47] تفسیر ثعالبی ج2 ص104- الشفا بتعریف حقوق المصطفی ج1 ص105
[48] المعجم الاوسط ج2 ص222
[49] ر. ک: تاریخ الطبری ج2 ص339
[50] سیره النبی (ابن هشام) ج4 ص874و875
[51] فروغ ابدیت ص822
[52] سبل الهدی ج5 ص242
[53] همان
[54] ترجمه آیه 92 سوره یوسف: مکارم شیرازی
[55] تاریخ طبری ج2 ص334 – سیره النبی (ابن هشام)ج4 ص865
[56] همان
[57] تفسیر منهج الصادقین ج5 ص75
[58] تهذیب الاحکام ج 4 ص119- وسایل الشیعه ج15 ص158
[59] ر. ک: فروغ ابدیت ص748
[60] ر. ک: سیره النبی (ابن هشام) ج4 ص977
[61] ر. ک: فروغ ابدیت ص 841 و 840
[62] - ر. ک: تاریخ ابن خلدون ق2 ج2 ص45
[63] ر. ک: فروغ ابدیت ص828 تا 842
[64] ر. ک: همان ص 691 و 690