ماهان شبکه ایرانیان

زندگی «پیتر دینکلیج»؛ کوتوله سریال بازی تاج و تخت

پیتر دینکلیج بازیگر کوتاه قامتی است که همه او را با بازی خیره کننده اش در نقش تیریون لنیستر در سریال دیدنی «بازی تاج و تخت» می شناسند.

برترین ها - ترجمه از حسین علی پناهی: پیتر دینکلیج بازیگر کوتاه قامتی است که همه او را با بازی خیره کننده اش در نقش تیریون لنیستر در سریال دیدنی «بازی تاج و تخت» می شناسند. ورود به دنیای بازیگری در بالاترین سطح خود در جهان برای هر کسی امکان پذیر نیست به ویژه اگر محدودیت های فیزیکی مردی مانند دینکلیج را داشته باشید.

اما او برای رسیدن به جایگاه ویژه ای که امروزه دارد راه دراز و دردناکی را طی کرده است. دینکلیج روزگاری برای همسایگان سالمند خود در زیرزمین خانه والدینش در نیوجرسی نمایش عروسکی برگزار می کرد؛ همان کاری که او و برادرش در دوران کودکی به طور معمول انجام می دادند.

در حالی که برادرش، جاناتان دینکلیج اکنون یک ویولونیست بسیار موفق و مشهور است اما پیتر به چنان سطحی از شهرت و اعتبار دست یافته که هیچ کدام از آن ها تصورش را هم نداشتند؛ جایگاهی ابدی در فرهنگ عامه که با بازی در نقش تیریون لنیستر برای خود دست و پا کرده است. اما مسیری که پیتر دینکلیج را به وستروس رساند سرراست و بی دردسر نبوده است.

تیریون لنیستر داستان ما فرزند یک مسئول فروش شرکت بیمه و یک معلم موسیقی دبستان بود که در سال 1991 از کالج بنینگتون در ورمونت فارغ التحصیل شده و ماه های متعاقب آن را به مربیگری در زمینه موج سواری گذراند تا این که بعد از دورانی سخت به کمک یکی از دوستانش در مسیر بازیگری قدم گذاشت. اما در مسیر بی خانمانی تا رسیدن به شهرت چه اتفاقاتی برای این بازیگر دوست داشتنی افتاد. در ادامه این مطلب قصد داریم مسیر پرفراز و نشیب پیتر دینکلیج از زندگی در یک آپارتمان متعفن و پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر دانا و دوست داشتنی را با شما خوانندگان عزیز مرور نماییم.

سرگذشت پیتر دینکلیج؛ از آپارتمانی پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر

اولین آپارتمان پیتر دینکلیج

پیتر دینکلیج و یکی از همکلاسی هایش به نام یان بل تصمیم گرفتند برای آزمودن شانس خود در دنیای هنر به نیویورک نقل مکان کنند و بدین ترتیب یک آپارتمان کهنه در زیر پل ویلیامسبورگ را به عنوان مرکز عملیات ستاره شدن خود انتخاب کردند. زمانی که قطارها از روی پل می گذشتند تمام خانه آن ها به دلیل سستی و کلنگی بودن می لرزید، هیچ سیستم گرمایشی یا وسیله پخت و پزی در این آپارتمان وجود نداشت و اجاق گاز فرسوده آپارتمان نیز تنها محلی برای لم دادن جمعیت شلوغ موش های خانه بود. دینکلیج می دانست که شکایت کردن به نزد صاحبخانه فایده ای ندارد زیرا شکایت های قبلی آن ها تنها چاقوکشی صاحبخانه و تهدید آن ها را در پی داشته بود.

دینکلیج خود در مصاحبه ای با نیویورک تایمز در این باره چنین گفته است:" در واقع یک اتاق برای استراحت هم نبود. تنها یک فضای باز و بزرگ خالی که قصد داشتیم در آن نمایش «غرب واقعی» را بازی کنیم اما آن قدر در نوشیدن زیاده روی می کردیم که تنها یک شعر را می خواندیم". دینکلیج می گوید که همین نمایشنامه بوده که او را به بازیگری متمایل ساخت. در نهایت این دو دریافتند که با این روش به جایی نمی رسند و وقتی به خانه برگشتند دیدند که درهای خانه به روی آن ها بسته شده است. از این رو دوستش به سیاتل رفته و در آن جا برای خود کاری دست و پا کرد اما دینکلیج در نیویورک سیتی ماند و دست از تلاش نکشید.

حضور در یک گروه موسیقی به نام «Whizzy»

بعد از آن که رویای او در تشکیل یک سالن تئاتر در آپارتمان اجاره ای نیویورک بی نتیجه ماند، دینکلیج تصمیم گرفت که شانس خود را این بار در دنیای موسیقی بیازماید اما ژانری که وی برای فعالیت انتخاب کرد بدون شک باعث شگفتی دوستداران تیریون لنیستر خواهد بود. وی چند سال در یک گروه موسیقی پانک و جاز به نام «Whizzy» حضور داشته و علاوه بر نواختن ترومپت گاهی نیز شانسش را در ترانه های رپ آزمایش می کرد. هنگامی که در مورد زخمی که از ابرو تا گردن او کشیده شده بود پرسیده شد، دینکلیج گفت که وی این زخم را در یک جشنواره بزرگ موسیقی پانک در منهتن برداشته است. وی گفت که علیرغم خونریزی شدید در هنگام اجرا دست از ادامه برنامه نکشیده و تمام مدت مشغول نوشیدن و سیگار کشیدن بوده و به سلامتی خود اهمیتی نمی داده است.

سرگذشت پیتر دینکلیج؛ از آپارتمانی پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر
کار در حوزه وارد کردن آمار به مدت 7 سال

دینکلیج خیلی زود دریافت که حضور در این گروه موسیقی عجیب و غریب برای وی درآمدی نداشته و برای پرداخت هزینه هایش باید کار متفاوت و روتینی پیدا کند. بدین ترتیب در یک شرکت ارزیابی و ارایه گواهینامه در زمینه تحصیلات تکمیلی در شهر نیویورک مشغول به کار شد.

دینکلیج اما در تمام هفت سالی که در این شرکت کار می کرد از فعالیت های آن سر در نمی آورد. وی در این باره چنین گفته است:" من هنوز هم نمی دانم کار آن شرکت چه بود. اما من فقط اطلاعات را در کامپیوتر وارد می کردم. من این کار را انتخاب کردم و آن ها نیز به من اجازه این کار را دادند. من بسیار شوخ طبع و ساده بودم و در یک اتاق کوچک کار می کردم.

اطرافیانم را سرگرم می کردم و با کارمندان بخش بایگانی سیگار می کشیدم. به نظر نمی رسید آن ها با سرکار نیامدن من به بهانه بیماری در روز جمعه مشکلی داشتند زیرا شب های جمعه با دوستانم بیرون می رفتم و مست می کردم". یکی از دوستان نزدیک دینکلیج در آن دوران تایید کرده که تیریون لنیستر عیاش داستان ما در آن دوران نیز به شدت در نوشیدن الکل زیاده روی می کرد و علی رغم جثه کوچکش به اندازه دوستان قوی هیکلش مشروب می خورد. او پس از مست کردن با پوتین هایش در خانه این دوست به خواب می رفت و این کار چنان تکراری شده بود که به این سبک خوابیدن او نام «مرحله پوتین» داده بودند.

نه گفتن به نقش های کوچک و بی ارزش

یکی از دلایل دست و پا زدن و دیر به شهرت رسیدن دینکلیج در عرصه بازیگری این بود که وی هیچگاه نقش های کم اهمیت و گاه تمسخرآمیزی که معمولاً افراد با محدویت های جسمانی او در آن ها محدود می ماندند را نمی پذیرفت. بازی او در نقش تیریون لنیستر اما یک استثنا بود که موفقیت آن باعث شد دیدگاه ها نسبت به دیگر بازیگران قد کوتاه در دنیای هالیوود تغییر کند هر چند دینکلیج این نقش را نیز به این آسانی ها بدست نیاورد.

وی در این باره چنین می گوید:" بسیار نه گفتم. بسیار زیاد. تنها نمی خواستم بنیانی را فراهم بسازم و کاری را انجام دهم که باعث می شد در انتهای روز احساس کنم یک کوتوله بدرد نخور هستم. زیرا اگر تنها نقش برای من بازی در نقش یک جن کوچک در تبلیغات نوشیدنی باشد ترجیح می دهم به همان اتاقک کوچکم برگردم و کار ورود داده ها را انجام داده و اجاره خانه ام را از این طریق تامین کنم.

البته این همان کاری بود که کردم. اما اگر این چنین نقش هایی را بپذیرید بار دیگر تنها از این نقش ها خواهید داشت و هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. «نه» واژه بسیار قدرتمندی است و گاهی ضروری است از آن استفاده کنید. دینکلیج تبعیض علیه شخصیت های کوتاه قامت را در سال 2012 و هنگامی که برنده جایزه گلدن گلوب شد و سخنرانی کرد را به گوش جهانیان رساند.

وی در این مراسم از مارتین هندرسون نام برد، مردی انگلیسی با قد بسیار کوتاه که دوران بازیگری او در یک شب خوشگذرانی وقتی که توسط یک تماشاچی ورزشی مست بلند شده و به گوشه ای پرت شد به پایان رسید.

سرگذشت پیتر دینکلیج؛ از آپارتمانی پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر
کنار آمدن دینکلیج با قد کوتاه

سال ها طول کشید اما در نهایت دینکلیج به این نتیجه رسید که از کوتوله بودن خود به نفع خود استفاده کند بدون این که اجازه دهد این موضوع به سوء استفاده از او منجر شود. در همان ابتدای کار یک مرد اهل نیوجرسی به او اعلام کرد که نقشی بدون توجه و ارتباط با شکل ظاهری اش به او پیشنهاد نخواهد شد و این موضوع نزدیک بود باعث شود که دینکلیج در همان ابتدای راه از ورود به عرصه بازیگری منصرف شود. این موضوع باعث شد که دینکلیج از قد کوتاه خود متنفر شده و به زندگی در تنهایی روی بیاورد.

اما هر چه سنش بالاتر می رفت او کمتر به خود سخت می گرفت. وی در این باره چنین می گوید:" من از دنیای سرگرمی انتظار داشتم که تنها سایز من را ببینند و نه چیز دیگری. از این رو می خواستم وانمود کنم که سایزم اصلاً معرف [شخصیت و استعداد] من نیست و نقش هایی بازی کنم که هیچ ارتباطی با این موضوع نداشتند. اما در واقع من داشتم خود و حرفه ام را به شدت محدود می کردم زیرا من همینم که هستم. به نقش هایی مانند تیریون نگاه کنید. سایز من دقیقاً همان چیزی است که به خاطرش این نقش را گرفتم. اگر این سایز نبودم نقش تیریون را بازی نمی کردم".

سرگذشت پیتر دینکلیج؛ از آپارتمانی پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر
بازی در اولین نقش عمده در سال 1995

اولین نقش عمده دینکلیج در سال 1995 به او پیشنهاد شد و او در فیلم کمدی درام مستقل «زندگی در فراموشی» (Living in Oblivion) اثر تام دیشیلو حضور یافت. خیلی زود مشخص شد که بازیگری نیز مانند حرفه های دیگر به کسانی که می شناسید بستگی دارد نه چیزهایی که می دانید. دینکلیج نیز خود به این موضوع اعتراف کرده و می گوید:" من شروع به رفت و آمد با دوستانی کردم که همه نویسنده و کارگردان بودند و راه مخفی را پیدا کردم.

آن ها مرا در فیلم های مستقل وارد کردند". وی در این فیلم نقش کوتوله بازیگری را بازی می کرد که نقشی کوتاه را در یک فیلم به کارگردانی مردی با بازی استیو بوشمی دریافت کرده بود. بدین ترتیب همکاری با بوشمی در این فیلم به همکاری های دیگری منتهی شد؛ از جمله همبازی شدن در فیلم های «13 ماه» (13 Moons) در سال 2002، «سنت جان از لاس وگاس» (St John of Las Vegas) در سال 2009 و «پیت اسمال مرده است» (Pete Smalls is Dead) در سال 2010. دینکلیج گفته که دوستی عمیقی با بوشمی داشته و از کار با او لذت می برد.

اولین درخشش در سال 2003

نقش شخصیت فینبار مک براید در فیلم «مامور ایستگاه» (The Station Agent) در سال 2003 در ابتدا برای یک بازیگر کوتاه قامت نوشته نشده بود و همین موضوع دینکلیج را به این نقش اصلی تلخ متمایل ساخت. تام مک کارتی زمانی که از علاقه دینکلیج به این شخصیت آگاه شد این نقش را برای وی بازنویسی کرد یکی از دوستانی بود که راه مخفی ورود به دنیای بازیگری از طریق فیلم های مستقل را برای او باز کرده بود. دینکلیج همواره از این کارگردان و نویسنده تمجید کرده و درباره نقش خود در این فیلم چنین می گوید:" اغلب نقش هایی که برای بازیگری به اندازه من نوشته می شود کمی چاق هستند. آن ها جذبه و فعالیت جنسی ندارند، رمانتیک نیستند، نقطه ضعف زیادی ندارند.

سرگذشت پیتر دینکلیج؛ از آپارتمانی پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر

و من همین موضوع را در مورد شخصیتی که تام نوشت دوست دارم. این نقش عشق دارد. احساسات عاشقانه دارد. خشمگین می شود و نقص هایی دارد". منتقدان نیز با بی سابقه بودن این شخصیت موافقند و به همین دلیل این فیلم در روتن تومیتوز نمره 95 درصد را دریافت کرد و همه منتقدان از بازی خیره کننده دینکلیج تمجید کردند. برای اولین بار دینکلیج این فرصت را یافت که نقشی دارای بُعد، احساس و هویت را بازی کند که ورای محدویت های فیزیکی او بود. او در این فیلم ثابت کرد که یک بازیگر و کمدین بااستعداد است. راجر ایبرت، منتقد سینمایی فقید در مورد او چنین گفت:" هیچ دلیل قابل قبولی وجود ندارد که چرا پیتر دینکلیج نمی تواند نقش ویلیام والاس را در فیلم شجاع دل بازی کند".

آشنایی با همسر آینده با یک بازی اطلاعات عمومی

داستان آشنایی دینکلیج و همسر آینده اش از این قرار است که وی همراه با یکی از دوستان نزدیکش و کارگردانی به نام اریکا اشمیت در حال صحبت در مورد یک نمایش پیش رو بودند که اشمیت شروع به شکایت کردن در مورد نبود یک مرد خوب در زندگی اش کرد. دوست دینکلیج تصمیم گرفت همسر خوبی از میان دوستان مجردش برای اشمیت پیدا کند. این دو تصمیم گرفتند با یک بازی خنده دار اطلاعات عمومی مرد زندگی اشمیت را پیدا کنند و وقتی به اسم پیتر دینکلیج رسیدند فهمیدند که مرد مورد نظر خود را یافته اند.

دوست دینکلیج به اشمیت گفت که او و پیتر 10 سال است با هم دوست هستند و اگر مشکلی در آشنایی اولیه پیتر و اشمیت پیش بیاید دوستی چندین ساله این دو بهم خواهد خورد اما اشمیت قول داد که مشکلی پیش نخواهد آمد. بدین ترتیب این دو در سال 2005 با هم ازدواج کرده و اولین فرزندشان در سال 2011 به دنیا آمد. در واقع پیتر دینکلیج با بردن بازی مذکور از اشمیت توانست دل او را بدست آورد.

سرگذشت پیتر دینکلیج؛ از آپارتمانی پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر
نپذیرفتن اولیه نقش تیریون لنیستر

پیتر دینکلیج بعد از بازی در فیلم «مامور ایستگاه» در چندین نقش دیگر بازی کرد که هیچ ارتباطی با شکل ظاهری و سایز بدنی او نداشت که از آن میان می توان به «مرا گناهکار بدان» (Find Me Guilty)، هر دو نسخه «مرگ در مراسم خاکسپاری» (Death at a Funeral) و کمدی های «پیکسل ها» (Pixels) و «رییس» (The Boss) اشاره کرد. وی در سال 2008 اولین نقش خود که برای یک شخص کوتاه قامت نوشته شده بود را در فیلم «سرگذشت نارنیا: شاهزاده کاسپین» (The Chronicles of Narnia: Prince Caspian) بازی کرد و آن هم نقش یک کوتوله ریش قرمز به نام ترامپکین بود.

سرگذشت پیتر دینکلیج؛ از آپارتمانی پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر

وقتی که دیوید بنیوف خالق و شورانر سریال «بازی تاج و تخت» برای بازی در این سریال با دینکلیج تماس گرفت، بازیگر آینده نقش تیریون لنیستر برای بازی در یک سریال فانتزی مردد بود. وی در این باره چنین گفته است:" من به او گفتم که واقعیت این است که من از ریش بلند و کفش های نوک دار خوشم نمی آید و آن ها به من اطمینان دادند که این شخصیت و این دنیای سینمایی چنین شرایطی ندارد. آن ها با من در مورد پیچیدگی شخصیت صحبت کردند، این واقعیت که او نه قهرمان است و نه شرور، که او یک شخصیت زنباره و عیاش است و بدین ترتیب تصویری زیبا و پر از عیب و نقص از او برایم ترسیم کردند و من نیز قرارداد را امضا کردم".

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان