مقدمه
احتجاج و مناظره و تبادل فکر و نظر به عنوان یکی از شیوه های تبلیغی، در صورتی که اصول، شرایط و ضـوابط خـاص آن رعایت شود می تواند در راستای دعوت و تبلیغ به عنوان کاری مقدس و هدفدار، موفقیت هایی را حاصل نماید ( حسینی همدانی نجفی، 1363ش: ص246؛ مجلسی، محمدتقی بن مقصود علی، 1414 ق: ص168). از آنجا که اهل بیت (ع) به عنوان مـنبع و سـرچشمه اصـیل علوم الهی، محسوب می گردند، بـررسی روش هـای مـناظره و احتجاجات ایشان در به دست آوردن معرفت صحیح از دین و دفاع از آن امری ضروری است.
قرآن کریم درباره شیوه تبلیغ و هدایت مردم به آیین اسـلام سـه راه و شـیوه را مطرح ساخته، می فرماید:
«أُدْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمـَوْعِظَةِ الْحـَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ »(نحل /125).
خدای متعال دعـوت بـه دیـن حق را در چهارچوب حکمت و موعظة حسنه قرار داده ولی جدال احسن را صـرفاً برای دفع شبهات جدال گران و اقناع یا ارضای آنان مقرر ساخته است. ( دیلمی، 1377ش: ص31)
با جرأت می توان گفت که در هـیچ آیـینی بـه اندازه اسلام، آزادی اندیشه و ابراز عقیده وجود نداشته، تا در پرتو آن، مـخالفان بـتوانند حتی پیش رهبران آن آیین، اظهار عقیده کنند و به بحث و گفتگو بنشینند و در قبول یا ردّ آنچه می شنوند، آزاد بـاشند. در تـاریخ زنـدگی پیامبر خدا (ص) و همچنین ائمه معصومین (ع)، موارد فراوانی یافت می شود که مخالفان اسـلام یـا مـذهب تشیّع با آنها به مناظره و بحث و گفتگو نشسته اند و انتقادهایی را که به اصول اسلام و یـا فـروع آن داشـته اند، با کمال آزادی و صراحت بیان کرده اند و بدون این که مورد کوچکترین اهانتی واقع شوند، ایـرادهای آنـها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. ( محمدی ری شهری، 1383 ش: ص 11)
آنچه در این نوشتار بدان مـی پردازیم، بـررسی نـمونه هایی از احتجاجات امام حسین (ع)
پیرامون آموزه امامت می باشد. از جمله احتجاجات امام حسین (ع)، مکاتبات و احـتجاجات ایـشان با معاویة بن ابوسفیان و خطبه امام حسین (ع) در منی در جمع مردم از جمله(صحابه و تـابعین)، مـی باشد. مـوضوعات مورد بحث حضرت در احتجاجات، بر محور آموزه اصیل امامت است، که با وجود اشخاصی، چـون بـنی امیّه و بعضی از معاندین و تبلیغات سوء آن ها، می رفت که به فراموشی سپرده شود، ایشـان از راهـ احـتجاج و مناظره، به مقابله با مخالفان پرداخته و به روشنگری و تبیین آموزه رفیع امامت پرداختند. لذا بنا بـه اهـمیت احـتجاج و مناظره در تبیین اندیشه ها و دفاع از آنها از یک سو و از سوی دیگر مهم بودن آمـوزه امـامت در منظومه فکری شیعه، این مقاله در صدد است تا با نگاهی روش شناسانه به احتجاجات و مناظراتی که از سـوی امـام حسین (ع) در موضوع امامت مطرح شده، بپردازد تا بتواند به منطق حاکم بـر ایـن احتجاجات دست یابد و راهی باشد فراسوی طـالبان حـقیقت و مـدافعان حریم امامت و ولایت.
2. تعریف اصطلاحات
1-2. احتجاج و مـناظره
حـجّت، در لغت به معنای برهان است. ( قرشی، 1371 ش: ص107) «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شـاءَ لَهـَداکمْ أَجْمَعِینَ » (انعام /149) راغب گوید حـجّت دلیلی اسـت که مـقصود را روشـن مـی کند. «بگو دلیل کامل برای خداست اگر مـی خواست هـمه را هدایت می کرد». علی هذا محاجّه به معنی حجّت آوردن، آن است که هر یک بـخواهد بـا حجّت خود دیگری را از دلیل خود منصرف کنـد. ( قرشی، پیشین، ص108؛ راغب اصـفهانی، 1412 ق: ص219) «حـُجَّت، دلالتی است روشن بر اسـاس راه مـستقیم با قصد و هدف مستقیم و چیزی که بر صحّت و درستی یکی از دو نقیض اقتضاء و حکم می کند». ( راغـب اصـفهانی، 1374ش: ص450) ابن منظور می نویسد: «حجّت یـعنی بـرهان، و گـفته شده حجّت چـیزی اسـت که خصم با آن دفع مـی شود». (ر. ک: هـمان)
احتجاج در اصطلاح خاص کلامی، نوعی بحث علمی و استدلالی است که امام (ع) با مردم گـمراه و نـادان نموده اند یعنی کسانی که در اشتباه و ضـلالت افـتاده اند یا در جـهالت و نـادانی مـانده اند یا فکر آن ها مـنحرف است و درست نمی توانند فکر کنند از وظایف امام (ع) است که با این طبقات مناظره و احتجاج نـموده آن ها را از شبهات و انحراف فکری نجات بخشند. کـه البـته طـبق سـفارش قـرآن کریم جز از راه جـدال احـسن صورت نمی پذیرد. «وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکتَابِ إِلاَّ بِالتی هِی أَحْسَنُ»، «و با اهل کتاب ( یهود و نصاری ) مجادله و محاجّه مـکنید مـگر بـا شیوه ای نیکوتر (عنکبوت/46 )
مناظره هم در لغت یـعنی: «بـا هـم نـظر کـردن، یـعنی فکر کردن در حقیقت و ماهیت چیزی، در واقع به مجادله و نزاع با همدیگر و بحث با یکدیگر در حقیقت و ماهیت چیزی مناظره گویند». (ر. ک: لغتنامه دهخدا)
«مناظره، گفتگوی رو در رو و نبرد نظری با سـخن و خطابه است و نیز بیان آنچه را که به بصیرت درک می شود». ( راغب اصفهانی، 1374ش: ص 365 ). آنچه از دیدگاه اسلام بعد از برهان آوری در احتجاج و مناظرات، اهمیت دارد، در حقیقت «اتمام حجت» است و انجام وظیفه در این راه، نه اینکه حتماً خواهیم تـوانست طـرف گفتگو را همفکر خود سازیم. گرچه تلاش ما براین نکته است ولی اگر نتوانستیم تا این حد پیشرفت کنیم، حداقل اتمام حجت کرده باشیم. وقتی انسان به دنبال چنین هدفی بـاشد، بـه هیچ وجه نباید در مناظره ها از حالت طبیعی خارج شود و با فشار و ابزار دیگری، برای هدایت و اتمام حجت اقدام نماید. ما در این راه، دلیل و بـرهان را ارائه مـی دهیم: یکی برای اینکه وظیفۀ خـود را انـجام داده باشیم و دیگر اینکه فردای قیامت، طرفِ مقابل ما نتواند بگوید: «اگر چنین برهان و استدلالی را شنیده بودم، ایمان می آوردم». ( جمالی: 1386ش، ص10ـ 9)
2-2. امامت
امام از نظر لغـت شـناسان عرب عبارت از هرکسی یـا هـر چیزی است که در کارها به او اقتدا شود. ابن فارس می گوید: «الإمام، کلّ من اقتدی به وقدّم فی الأمور» ( ابن فارس، 1405: ص 48). ابن منظور هم در لسان العرب واژه امام را این گـونه تـعریف می کند: «أمّ القوم و أمّ بهم، تقدّمهم؛ و هی الإمامة و الإمام کلّ من ائتّم به قوم کانوا علی الصراط المستقیم أو کانوا ضالّین» (ابن منظور، 1414، ماده امام ، ج12: ص24) قوم را امامت کرد و بر قـوم امـامت کرد؛ یـعنی بر آن ها پیش افتاد، و امامت به همین معنا است، و امام کسی است که گروهی به او اقتدا کـنند؛ اعم از اینکه در راه هدایت باشند یا گمراهی. ترجمه فارسی «امام»، پیشوا، پیـش رو و رهـبر اسـت (بندر ریگی، 1371: ص10)
قرآن نیز این واژه را در هر دو مورد اطلاق کرده است. آنچه در این بحث مورد نظر ما است پیشوای حق اسـت. از نـظر شیعه منصب امامت همچون منصب رسالت، منصبی الهی است و امام و پیشوای جامعه اسـلامی بـاید از سـوی خدا تعیین و به وسیله پیامبر (ص) معرفی شود. امام بایستی رهبر سیاسی، فکری، مفسر قرآن، آگـاه از همه رموز و دقایق دینی، معصوم از خطا و منزّه از هر عیب و نقیصه خَلْقی و خُلقی و دهـها ویژگی دیگر باشد. ( رفـیعی، بـی تا: ص38 )
علامه حلی در تعریف امام می گوید: الإمامة رئاسة عامة فی الدّین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی (ص) » امامت، رهبری عمومی در دین و دنیا برای شخصی خـاص به عنوان نیابت از پیامبر است. (علامه حلی، 1365ش: ص 66)
3. منطق حاکم بر احتجاجات امام حسین (ع)
منظور از منطق حاکم بر احتجاجات امام حسین (ع) فنون، اسلوب، روش و محتوایی است که در احتجاجات ایشان با مخالفان آموزه امـامت بـکار رفته به نوعی که به اقناع یا اسکات خصم منجر شده است که در ادامه بدان ها اشاره خواهیم نمود.
1-3. صراحت و قاطعیت در کلام
امام (ع) مواضع اصولی با قاطعیت اعلام می کردند و ایـن اعـلام قاطعانه، مخاطبان را به اقناع کامل نزدیک می نمود و هرگونه تردید را در اذهان آنان از بین می برد. امام حسین (ع) با قدرت و قاطعیت ، روشن و بی پرده و با صراحت تمام منظور خویش را بیان می نمودند. مثلا زمـانی که مروان به معاویه نامه می نویسد مبنی بر اینکه رجال عراق و بزرگان حجاز نزد حسین بن علی (ع) رفت و آمد می کنند و از قیام حسین (ع) نمی توان در امان بود. امام حسین (ع) در جواب نامه ای که مـعاویه بـرایش فرستاد فرمودند: «مطالبی از من بـه تـو رسـیده، که من از آنها بی نیازم، و پنداشته ای که من رغبتی در آنها دارم در حالی که من به غیر آنها بر تو سزاوارترم، و امّا آنچه از من به تو رسـیده هـمۀ آنـها را افرادی بینوا و سخن چین بافته اند، گروهی که جماعات را بـه هـم می زنند، دروغ گفته اند، من قصد جنگ و مخالفت با تو را ندارم (به جهت پیمان صلح امام حسن (ع))، هر چند که در ترک این عـمل از خـدا در هراسم، و گمان ندارم خدا از این کارم راضی باشد، و عذر مرا دربارۀ تـو و یاران ظالمت که مایه جمع حزب ظالمان با اولیای شیطان شده اند را بپذیرد». ( طبرسی، الإحتجاج، 1403: ص297)
شجاعت، قاطعیت، بر حق بودن امام (ع) و روحـیه آزادمـنشی و ایـجاد فضای آزاد در بحث، به این دلیل بود که امام (ع) هیچ خوف و هـراسی از طـرف مقابل نداشتند، و سخن خود را سانسور نمی کردند، و معاویه را، اولیای شیطان خواندند و فرمودند: «تحمل من، تنها به این دلیل اسـت کـه، در زمان صلح با تو (معاویه ) هستیم و پیمان را نمی شکنم. دست به قیام نـمی زنم» و امـام (ع) در واقـع منتظر موقعیت مناسب و مرگ معاویه بودند.
نمونه دیگر از همین قاطعیت امام در جواب نامه مـعاویه اسـت آنـجا که فرمودند: «در نامه ات گفته بودی ملاحظه خود و دینت و امّت محمّد (ص) را بکن، و از سرکشی و پراکندگی این امـّت بـپرهیز که تو را وارد فتنه ای کنند. و من فتنه ای را عظیمتر از ولایت تو بر اینان نمی دانم، و هیچ نـظری را بـرای خـود و فرزندانم و امّت جدّم (ص) افضل از جهاد با تو نمی دانم، که اگر آن را انجام دهم فقط قـصدم قـرب به خداوند است، و اگر آن را ترک گفته ام از خداوند به جهت این گناه استغفار مـی کنم و تـوفیق هـدایت در کارم را دارم. ( طبرسی، احتجاج، 1381 ش : ص90 ؛ و ص297ـ 298 )
امام (ع) با شجاعت و قاطعیت به معاویه می فرمایند: «من فتنه ای را عظیمتر از ولایت تو بـر اینـان نمی دانم، و هیچ نظری را برای خود و فرزندانم و امّت جدّم افضل از جهاد با تـو نـمی دانم»، و از ایـن بابت هیچ گونه هراس و خوفی از او ندارند. و هر لحظه، کلام امام متزلزل نمی شود.
و در ادامه این احـتجاج آمـده اسـت: ای معاویه! تو در قسمت دیگری از نامه ات گفته ای: اگر تو را انکار کنم تو نـیز هـمان کنی، و اگر درباره ات کید کنم تو هم به حیله دست می زنی. مگر رأی و نظر تو از وقتی که بدنیا آمـده ای جـز کید صالحان بوده؟ هر چه خواهی در باره من کید کن که من امیدوارم که هیچ کدام از آنها زیانی بـه مـن نرساند، و بر کسی زیانبارتر بر خودت نـخواهد بـود، چـرا که تو با حیله و کید به دشمنت ضـربه مـی زنی ولی در نهایت موجب رسوایی خود خواهی شد، مانند رفتاری که در قتل و مثله ساختن این جماعت مـرتکب شـدی، {قتل حُجربن عَدی و سایر شـیعیان عـلی (ع)، } پس از صلح و عـهد و مـیثاقی کـه امانشان دادی، همه را از لب تیغ گذراندی در حالی کـه، تـنها جرمشان ذکر مناقب ما أهل بیت و بزرگداشت حقّ ما بود، حقّی که بدان مـشرف و آگـاهی، و آنان را کشتی از ترس اینکه مبادا پیش از اینـکه کاری انجام دهند تو بـمیری، یا اینـان قبل از اینکه درک کنند بمیرند. ( الإحـتجاج، پیـشین: ص298).
اشاره امام (ع) به واقعیت مسلّمی که معاویه خود به آنها آگاه بود، امـا از سـر دشمنی مخالفت می کرد و خلافت بـه حـق اهـل بیت (ع) را غصب کـرده و بـه چهره حکومت خود در اذهـان مـردم مشروعیت و نام اسلام نهاده بود و از هیچ جنایت و خیانتی بر علیه اسلام فروگذار نکرده بـود و ایـنکه سرانجام با این فریب و حیله ها خـودش رسـوا خواهد شـد.
2-3. اقـرار گـرفتن از مخاطبان با سؤالات حـساب شده
در واقع گاهی می توان از مخاطب اقرار گرفت و با استدلالی مناسب او را در مقابل اقرار خویش قرار داد. یـعنی بـا استناد به اقرار مخاطب، عقاید خـویش را اثـبات و یـا عـقاید مـخاطب را را رد نمود. حال اگـر مـخاطب در جمعی سخن بگوید و از کسانی باشد که ممکن است ماهرانه عقاید خود را توجیه کرده و آن را حق جلوه دهـد، بـهتر اسـت این اقرار در جمع از او گرفته شود. ( رنجبر حـسینی، مـحمد، 1394: ص 54)
یـکی از خـطبه هـای مـهم و مهیج و تاریخی حسین بن علی (ع) خطبه ایشان در سرزمین "منی" می باشد. آن حضرت در سال 58 هجری دو سال پیش از مرگ معاویه، قصد حجّ خانه خدا نموده و همراه ایشان عبد اللَّه بـن جعفر و عبد اللَّه بن عبّاس نیز بودند. در آنجا امام حسین (ع) مردان و زنان و موالی و شیعیان بنی هاشم را گرد آورد چه افرادی که حجّ انجام داده اند و چه انجام نداده اند و از گروه انصار که طرفدار او و اهل بیتش بـودند، و احـدی از اصحاب رسول خدا (ص) را وانگذاشته و فرزندانشان و تابعین و افرادی از انصار که معروف به صلاح و عبادت بودند را در جماعتی بیش از هزار مرد در سرزمین «منی» گرد آورد. ( صفائی حائری 1 138: ص26؛ ( الاحتجاج، پیشین: ص296) حضرت در جمع ایشان اقرارهایی از ایـشان گـرفت و آنها را به الزامات اقرارهایشان متذکر شد که با این شیوه امام حسین (ع) به خوبی حقانیت خودشان و جایگاه آموزه امامت را اثبات نمودند. ایشان فـرمود: از شـما سؤالاتی دارم و می خواهم که به آنـها پاسـخ دهید و اگر درست می گویم تصدیق وگرنه تکذیب نمایید.
أ تعلمونَ أنَّ رسولَ اللَّه (ص) قال فی آخر خطبةٍ خَطَبَها: إنّی ترکتُ فیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کتابَ اللَّهِ و أهلَ بـیتی، فـتمسَّکُوا بهِما لن تَضِلُّوا؟ قالوا: اللّهـمّ نـعم. آیا می دانید که رسول خدا (ص) در آخرین خطبه اش (به مسلمانان) فرمود: «من در میان شما دو امانت گرانبها می گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم. به آن دو تمسک کنید که هیچ گاه گمراه نمی شوید »؟ گفتند: اللهم نـعم؛ خـدایا تو را گواه می گیریم که درست است. ( شریفی و دیگران: پیشین، ص303 ـ 309؛ انصاری، اسماعیل، پیشین، ص426؛ نجمی: 1375، ص66) «سلیم بن قیس» می گوید: «حسین بن علی (ع) غیر از اینها فضایل زیادی را که دربارۀ علی و اهل بیت او در قـرآن نـازل گردیده و یـا از زبان رسول خدا (ص) شنیده شده بود، برشمرد و از حضار مجلس (آنان که از صحابۀ رسول خدا بودند) می گفتند: آری بـه خدا سوگند این را شنیده ایم و تابعین (آنان که شخص رسول خدا (ص) را نـدیده بـودند) مـی گفتند:
ما هم این فضیلت را از فلان صحابه مورد وثوق و اعتماد شنیده ایم». ( شریفی و دیگران، پیشین: ص303 ـ 309؛ نجمی، پیشین، ص63)
در واقع حـضرت بـا سؤالات حساب شده، به تصدیق بیانات خویش از آنان اقرار گرفتند. البته بیان ایـن نـکته ضـروری است که طرف مناظره حتماً نباید خصم باشد؛ بلکه ممکن است افرادی باشند که در حـکم دشمن نباشند اما نیاز باشد که با آنها وارد مناظره شد تا شبهه یـا جهل وارد در مسئله خاص بـرای آنـها رفع شده و حقیقت نمایان گردد.
3-3. استفاده از فرصت مناسب
استفاده از فرصت مناسب به این معناست که طرفین مناظره بتوانند، گفتار طرف مقابل را باهوشیاری تمام در زمان مناسب، بر علیه او استفاده نمایند. از صالح بـن کیسان نقل است که گفت: «وقتی دست معاویه به خون حجر بن عدی و یارانش آلوده شد در همان سال قصد حجّ خانه خدا را نمود و در آنجا با امام حسین (ع) روبرو شده و به او گفت: («عَنْ صـَالِحِ بـْنِ کیسَانَ قَالَ: لَمَّا قَتَلَ مُعَاوِیةُ حُجْرَ بْنَ عَدِی وَ أَصْحَابَهُ حَجَّ ذَلِک الْعَامَ فَلَقِی الْحُسَینَ بْنَ عَلِی (ع) فَقَالَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَلْ بَلَغَک مَا صَنَعْنَا بِحُجْرٍ وَ أَصْحَابِهِ وَ أَشْیاعِهِ وَ شِیعَةِ أَبِیک؟ فَقَالَ (ع) وَ مَا صَنَعْتَ بِهِمْ؟ قـَالَ قـَتَلْنَاهُمْ وَ کفَّنَّاهُمْ وَ صَلَّینَا عَلَیهِمْ فَضَحِک الْحُسَینُ (ع) ثُمَّ قَالَ: خَصَمَک الْقَوْمُ یا مُعَاوِیةُ لَکنَّنَّا لَوْ قَتَلْنَا شِیعَتَک مَا کفَّنَّاهُمْ وَ لَا صَلَّینَا عَلَیهِمْ وَ لَا قَبَرْنَاهُم». ( الاحتجاج، پیشین: ص 296 ـ 297) ای أبا عبداللَّه خبر کاری که با حجر بن عدی و یارانش و شیعیان پدرت کردم بـتو رسیده؟ فـرمود: با آنان چه کردی؟ گفت: تمام آنها را کشته و کفن نموده و بر همه شان نماز خواندم. امام حسین (ع) تبسّمی نموده و فرمود: آن گروه [درواقع] بر تو چیره شدند. ای معاویه، اگر ما پیروان تو را مـی کشتیم نـه کفـنشان کرده و نه بر آنان نماز خـوانده و نـه دفـنشان می کردیم» امام از این فرصت استفاده کردن و به معاویه فهماندن که چون خودت مسلمان نیستی، و پیروانت نیز، مسلمان (مسلمان واقعی) نیستند، بـر آنـها نـماز نمی خواندیم، و از فرصت استفاده مناسب نموده و انحراف معاویه را بـه او گـوشزد نمودند.
-3. ـ پرسشگری مداوم
این، یکی از شیوه های مهم و اساسی در مناظره است که طرف را وادار به پاسخ و دلیل آوردن نموده و در این بین می توان بـه نـتیجه مـطلوب رسید. امام (ع) به افرادی که در منی حاضر بودند فرمودند: «شـما از جنایاتی که معاویه این جبار و طاغوت زمان، بر ما و شیعیان ما روا داشته آگاهید و شاهد ستمگری های او هستید. اینک قـصد آن دارم دربـاره پدرم از شـما پرسش نمایم، »( شریفی، پیشین: ص303ـ 309؛ نجمی، پیشین: ص53)
در واقع امام با طرح پرسـش از مـخاطبان خویش، در پی این مطلب هستند که به مخاطب بفهمانند اگر درست بود تصدیقم کنید و اگر نادرست بـود از مـن نـپذیرید».
اُنشِدُکم اللَّهَ أ تعلمون أنّ رسول اللَّه (ص) نصبه یوم غدیر خمّ فنادی له بالولایة و قال: لیـبلّغ الشـّاهدُ الغائبَ؟ قـالوا: اللّهمّ نعم... اُنشدکم اللَّه أ تعلمون أنّ رسول اللَّه (ص) قال له فی غزوه تبوک: أنت منّی بمنزلة هـارونَ مـِنْ مـُوسی، و أنت ولیُّ کُلِّ مُؤمنٍ بعدی؟ قالوا: اللّهمّ نعم... أ تعلمون أنّ رسول اللَّه بعثه ببراءَة و قال: لا یـبلّغ عـنّی إلّا أنا أو رجلٌ منّی؟ قالوا: اللّهمّ نعم...»؛ شما را به خدا آیا می دانید که رسـول خـدا (ص) عـلی را در «غدیر خم » به مقام ولایت نصب کرد سپس دستور داد که این جریان را حاضران بـه غـایبان برسانند؟ گفتند: اللهم نعم، خدایا تو را گواه می گیریم که درست است، شما را به خـدا آیـا مـی دانید که رسول خدا (ص) هنگام حرکت به سوی «جنگ تبوک» به علی فرمود: یا عـلی تـو نسبت به من همانند «هارون» هستی نسبت به «موسی» و همچنین فرمود: تـو پس از مـن ولی و سرپرست همه مؤمنانی؟ گفتند: اللهم نعم، خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. آیا می دانید کـه رسـول خـدا سورۀ برائت را به وسیلۀ علی به مکه فرستاد و فرمود نباید پیام مـرا ابـلاغ کند جز خود من یا کسی که از من است؟ گفتند: اللهم نعم، خدایا تو را گواه می گیریم کـه درسـت است. ( شریفی، پیشین: ص303ـ 309؛ نجمی، پیشین، ص58)
5-3. استناد به مقبولات طرف مقابل
از روش های دیـگر در گـفتگو و مناظره توجه به این نکته است کـه بـاید بـه کلام و منابع قابل قبول طرف مناظره اسـتناد شـود. اگر در مناظره یک طرف چیزی بگوید و طرف دیگر چیز دیگر و هیچ کدام مـنبع طـرف مقابل را قبول نداشته باشد گـفتگو بـه سرانجام نـمی رسد. در واقـع بـاید در مناظره با هر گروهی مثلا مـسمانان عـلاوه بر براهین عقلی از دلایلی استفاده شود که مورد قبول و پذیرش طرف مـقابل اسـت. مانند (کلام خدا و سنت و سیره پیـامبر (ص) که مقبول همه مـسلمانان مـی باشد.
در خطبه منی امام (ع) بـا اسـتناد به ماجرای غدیرخم، حدیث منزلت، اعلام سوره برائت توسط حضرت علی (ع) که در نزد حـاضرین در مـنی مورد قبول بود به اثـبات حـقانیت خـودشان و دفاع از آموزه امـامت پرداخـتند. ( الاحتجاج، پیشین: ص296 )
6-3. روشنگری و مـعرفی خـویشتن
در احتجاج و مناظره باید طرفین احتجاج خویشتن را به مخاطبان واضح و روشن بشناسانند تا مخاطبان بـدانند بـا چه کسی طرف هستند. در خطبه ای کـه امـام حسین (ع) در حـضور مـعاویه و اصـحاب او ایراد فرمودند، فردی در وسـط خطبه پرسید : این کیست که دارد خطبه می خواند؟ امام حسین (ع) از این فرصت استفاده نمودند و به مـعرفی خـویشتن و روشنگری پرداختند:
(«سَمِعَ رَجُلًا یقُولُ مـَنْ هـَذَا الَّذِی یخْطُبُ؟ فَقَالَ الْحـُسَینُ (ع) نـَحْنُ حـِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ وَ عـِتْرَةُ رَسـُولِ اللَّهِ (ص) الْأَقْرَبُونَ وَ أَهْلُ بَیتِهِ الطَّیبُونَ وَ أَحَدُ الثَّقَلَینِ اللَّذَینِ جَعَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) ثَانِی کتَابِ اللَّهِ تَبَارَک وَ تـَعَالَی الَّذِی فـِیهِ تـَفْصِیلُ کلِّ شَیءٍ لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مـِنْ خـَلْفِهِ وَ الْمـُعَوَّلُ عـَلَینَا فـی تـَفْسِیرِهِ لَا یبْطِئُنَا تَأْوِیلُهُ بَلْ نَتَّبِعُ حَقَائِقَه». ( الاحتجاج، پیشین، ص 298 )«ما حزب و گروه غالب خدا و مقرّبین عترت رسول خدا، و اهل بیت طیب و طاهر اوییم، ما یکی از دو چیز گرانبهایی (اشاره به حدیث ثـقلین) هستیم که رسول خدا (ص) آن را پس از قرآن به ودیعت نهاد، کتابی که در آن تفصیل هر چیزی است، و در پیش رو و پشت سر هیچ باطلی بدان راه ندارد، قرآنی که تفسیرش به عهده ما گذاشته شد و تأویلش ما را درمانده نـکند بـلکه بدنبال حقایق آن هستیم».
7-3. استناد به آیات قرآن
امام حسین (ع) در احتجاجات خود با مردم آن روز به آیات قرآن برای اثبات حقانیت خویش و دفاع از آموزه امامت، استناد جستند؛ زیرا آیات قرآن نـزد هـمگان مورد قبول بود و با این استنادها ی حضرت حقیقت بر همگان آشکار می شد و راه عذر و بهانه را می بست و حجت را آنها تمام می کرد. مـثلا امـام حسین (ع) در خطبه ای که در حضور مـعاویه و یـاران او ایراد فرمودند به آیاتی از قرآن کریم برای اثبات جایگاه امامت و ضرورت اطاعت مردم از امام استناد نمودند: «... فَأَطِیعُونَا فَإِنَّ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَةٌ أَنْ کانَتْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ رَسـُولِهِ مَقْرُونَةً قَالَ اللَّهُ عـَزَّ وَ جـَلَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ وَ قَالَ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إِلَّا قَلِیلًا». ( الاحـتجاج: پیـشین، ص 299 ) «پس ما را اطاعت کنید که طاعت ما واجب است، چرا که قرین طاعت خدا و رسول (ص) است» خداوند می فرماید: «خدای را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر را، که از شمایند، فرمان برید، پس اگر درباره چیزی ستیزه و کشـمکش کردید آن را بـه خدا و پیامـبر (ص) بازگردانید». ( نساء/59 ) «و حال آنکه اگر آن را به پیامبر و صاحبان امر خویش باز می گرداندند هر آینه کسانی از آنـان که (حقیقت ) آن را بیرون می کشند آن را می دانستند، و اگر فزون بخشی و مهربانی خدا بر شـما نـبود از شـیطان پیروی می کردید مگر اندکی (نساء /83. )
در جای دیگر امام (ع) به معاویه نوشت: «یا مُعَاوِیةُ بِقِصَاصٍ وَ اسْتَعِدَّ لِلْحِسَابِ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِلَّهِ عـَزَّ وَ جَلَّ کتَاباً لَا یغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ لَیسَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی بِنَاسٍ أَخْذَک بـِالظِّنَّةِ وَ قـَتْلَک أَوْلِیاءَهُ بِالتُّهَمَةِ وَ نَفْیک إِیاهُمْ مِنْ دَارِ الْهِجْرَةِ إِلَی الْغُرْبَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ أَخْذَک النَّاسَ بِبَیعَةِ ابْنِک غُلَامٍ مِنَ الْغِلْمَانِ یشـْرَبُ الشَّرَابَ وَ یلْعَبُ بِالْکعَابِ لَا أَعْلَمُک إِلَّا قَدْ خَسَرْتَ نَفْسَک وَ شَرَیتَ دِینَک وَ غَشَشْتَ رَعِیتَک وَ أَخْزَیتَ أَمـَانَتَک ». (همان، ص298)
«ای معاویه خود را آمـاده قـصاص کن و مهیای حساب، و بدان که خداوند را کتابی است که هیچ کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته جز آنکه همه را جمع و به حساب آورده است، و خداوند هیچ رضایتی از این اعمالت ندارد، دستگیری گروهی به ظنّ و شبهه، کشتن اولیایش به تهمت، و تبعید اینان از دار الهجره به دیار وحشت و تنهایی، و اینکه مردم را مجبور به بیعت با پسرک خود نمودی، همان که شرب خمر کرده، و نرد بازی می نماید، تو با این اعمال فقط به خود خسارت زده و دینـت را فـروخته و در باره رعیت خود مبتلا به نیرنگ و دغل بازی شده ای، و در امانت خود خیانت ورزیدی».
در واقع امام (ع) تلویحاً به مضمون آیات قرآن و حکم خداوند استناد نموده اند، که هیچ کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته جز آنـکه هـمه را جمع و به حساب آورده است. که می توان به آیه «و للَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ وَ إِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ... ». (بقره/284) «آنچه در آسمانها و آنچه در زمـین اسـت، ملک خدا است، و شما آنچه در دل دارید چه آشکار کنید و چه پنهان بدارید خدا شما را با آن محاسبه می کند، پس هر که را بخواهد می آمرزد، و هر کس را بخواهد عذاب می کند، و خدا به هـر چـیز تـوانا است» و آیات فراوان دیگری کـه در ایـن زمـینه اند اشاره نمود.
8-3. استناد به سنت و سیره پیامبر(ص)
امام حسین (ع) در احتجاجات خود با مردم آن روز و معاویه به روایات پیامبر اکرم(ص) برای اثبات حـقانیت خـویش و دفـاع از آموزه امامت، استناد جستند؛ زیرا روایات رسول اکـرم (ص) نـزد همگان مورد قبول بود و با این استنادها ی امام (ع) حقیقت بر همگان آشکار می شد و راه عذر و بهانه را می بست و حـجت را آنـها تـمام می کرد. در خطبه منی امام (ع) به مردم فرمودند: آیا مـی دانید که رسول خدا (ص) در آخرین خطبه اش (به مسلمانان) فرمود:
«... إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کـتَابَ اللَّه عـَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سـَتَرِدُونَ عـَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی... »؛ ( کلینی، الکافی، 1407 ق: ص292، بـَابُ الْإِشـَارَةِ وَ النـَّصِّ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع)، ح3). من در میان شما دو امانت گرانبها می گذارم، کتاب خدا و اهـل بـیتم بـه آن دو تمسک کنید که هیچ گاه گمراه نمی شوید»؟ (اشاره به حدیث ثقلین) گـفتند: خـدایا تـو را گواه می گیریم که درست است. (شریفی و دیگران، پیشین، ص303 ـ 309؛ نجمی، پیشین، ص66 ).
از احادیث نبوی دیگر کـه مـورد قبول مردم آن زمان بود و حضرت در احتجات خود برای حقانیت خود و جایگاه امامت بـدان هـا اسـتناد کردند حدیث غدیر و حدیث منزلت): «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بـَعْدِی»)(ر. ک: کلینـی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1407 ق: ص108) بود که در خطبه ها و احتجاجات امام حسین (ع) مورد تـصدیق حـاضرین قـرار می گرفت. (همان)
نتیجه گیری
امام حسین (ع) با احتجاجات خویش چه احتجاجات مکتوب و چه احتجاجاتی کـه در حـضور مردم در قالب خطبه ها ایراد فرموده، راه را از بی راهه و حق را از باطل برای پویـندگان راهـ حـق و حقیقت جدا می نماید. امام در آن زمان در فرصت های مناسب به تبیین آموزه اصیل امامت و دفـاع از آن پرداخـتند.
بـر این احتجاجات امام حسین (ع) منطقی حاکم و استوار است که موجب اسکات و اقـناع مـخاطبان می شود وراه هرگونه عذر و بهانه را می بندد و حجت را بر همگان تمام می نماید.
ایشان بـا قـاطعیت در کلام و سخن ، اقرار گرفتن از مخاطبان، استفاده از فرصت های مناسب، پرسشگری حساب شـده ، اسـتناد به مقبولات مخاطبان، روشنگری و معرفی خویشتن، اسـتناد بـه آیـات و روایات نبوی به تبیین آموزه امامت و دفـاع از آن پرداختند.
این شیوه ومنطق حاکم بر احتجاجات ایشان می تواند الگوی مناسبی بـاشد بـرای تمام کسانی که به دنـبال دفـاع از آموزه اصـیل امـامت هـستند؛ چراکه در احتجاج و مناظره باید بر اسـاس مـنطقی خاص ره پیمود تا احتجاج به ثمر بنشیند و حق بر حق جویان روشـن شـود و بر معاندان و لجوجان هم حجت تـمام شود.
فهرست منابع
قـرآن.
ابـن بابویه، محمد بن علی، 1376ش، الأمـالی(للصـدوق)، تهران، کتابچی،
ابن بابویه، محمد بن علی، 1372 ش، ترجمه عیون أخبار الرضا (ع)، مترجم: حـمید رضـا مستفید و علی اکبر غفاری، چـاپ اول، تـهران، نـشر صدوق ، ، ج2.
ابن فـارس، احـمد بن فارس ، 1414ق معجم مـقاییس اللغـه ، هارون، عبدالسلام محمد، اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامی ،
ابن منظور، محمدبن مکرم، 1404ق لسان العرب، چـاپ بـیروت،
احتجاجات (ترجمه جلد 9 بحار الأنوار )، 1385 ش، مـترجم: مـوسی خسروی، تـهران، اسـلامیه،
بـندر ریگی، محمد، 1371ش فرهنگ جـدید عربی – فارسی، انتشارات اسلامی ، تهران ، ؛ عمید
پیشوایی، مهدی، 1380ش، سیمای پیشوایان در آیینه تاریخ، چاپ پنجم، قـم، مـؤسسه انتشارات دارالعلم.
جمالی، نصرت الله، 1386ش، روش گفتمان یـا مـناظره، قـم، مـهدیه.
حـسینی همدانی نجفی، مـحمد، 1363 ش، درخـشان پرتوی از اصول کافی، چاپ اول، قم، چاپخانه علمیه قم،
دیلمی، حسن بن محمد، 1377ش، إرشاد القلوب، ترجمه رضایی، چـاپ سـوم، تـهران، ج 1.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1374ش، تـرجمه و تـحقیق مـفردات الفـاظ قـرآن، مـترجم: غلامرضا خسروی، محقق / مصحح: غلامرضا خسروی حسینی، چاپ دوم، تهران، مرتضوی، ج4.
رنجبر حسینی، محمد، نیازی پور، راضیه، 1394 «روش شناسی مناظرات هشام بن حکم در موضوع امامت»، مجله حدیث و اندیشه، شـماره 19، بهار و تابستان 1394
سبحانی، جعفر، 1392، مناظره های معصومان (ع)، قم، توحید قم، ج1.
پژوهش نامه معارف حسینی (آیت بوستان) » بهار 1396 - شماره 5 (صفحه 22)
سجادی، سید جعفر، 1373 ش ، فرهنگ معارف اسلامی، چاپ سوم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران ، ج 1.
شریف قرشی، شیخ باقر، 1380ش، زندگانی حـضرت امـام حسین (ع)، چاپ اول، بنیاد معارف اسلامی، ج1.
شریفی، محمود و دیگران، 1382، فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ترجمه علی مؤیدی، چاپ دوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، شرکت چاپ و نشر بین الملل.
صـفائی حـائری، عباس، 1382، تاریخ سید الشهدا (ع)، چاپ سوم، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران.
طبرسی، احمد بن علی، 1403 ق، الإحتجاج علی أهل اللجاج، چاپ اول، مشهد، ج 1.
عـلامه حـلی، 1365ش الباب الحادی عشر، اول ، تهران ، مـؤسسه مـطالعات اسلامی، ص66
قرائتی، محسن، 1377 ش، قرآن و تبلیغ، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
قرشی، سید علی اکبر، 1371ش، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ج2.
قمی، شیخ عباس، 1386، منتهی الآمـال، چـاپ چهارم، قم، نسیم حـیات، ج1.
کلینـی، محمد بن یعقوب، 1375 ش، أصول الکافی، چاپ سوم، ترجمه کمره ای، قم، ج2.
مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، 1414 ق، لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، چاپ دوم، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ج1.
محدثی، مهدی، 1388ش، رد پای خورشید (امـام حـسین (ع) از ولادت تا شهادت)، قم، مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم).
محمدی ری شهری، محمد، 1383ش، مناظره و گفتگو در اسلام، قم، دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر.
نجمی، محمدصادق، 1375ش، خطبه حـسین بـن علی (ع) در مـنی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
هلالی، سلیم بن قیس، 1416 ق، أسرار آل محمد (ص)، ترجمه کتاب سلیم، مترجم: انصاری زنجانی خـوئینی، اسماعیل، چاپ اول، قم، نشر الهادی.