سالها بود که جهل و بتپرستی چون شبی تاریک آسمان مکه را تیره و تاریک کرده بود. هر قبیله و گروهی پیکرهای از سنگ و چوب را با دست خود ساخته و پرداخته و آنگاه به عبادتش میپرداختند. قتل و غارت، فرزندکشی، عقاید باطل و خرافی تنها بخشی از ارمغان شوم این سیاهی و ظلالت بود. تنها از کعبه و خانههایی چند که مردمانی از تبار ابراهیم خلیلاللّه در آنجا زندگی میکردند1، انواری به سوی آسمان بالا میرفت. ابوطالب در یکی از همین خانهها به دنیا آمد. پدرش عبدالمطلب بزرگ مکیان و مادرش فاطمه دختر عمر بنعائذ محیطی پاکیزه برای رشد
ابوطالب مسلمانان را با اشعارش به تحمل و صبر و پایداری تشویق میکرد. و تعالیش فراهم آوردند و به این ترتیب ابوطالب با آدابی غیر از رسوم مشرکان پرورش یافت و در دل مهرآیین حنیف ابراهیمی را جای داد. او از همان آغاز نوجوانی به کرامت و جوانمردی در نزد قریشان معروف شد.2 البته پدرش عبدالمطلب فرزندان دیگری نیز داشت (عبداللّه و زبیر) که از طرف مادر با وی برادر بودند.3
ابوطالب مانند اغلب خاندانش پیشه تجارت را انتخاب کرد و از این راه به کسب درآمد پرداخت.4 در جوانی به مراتب عالی درایت و کمال دست یافت تا آنجا که قریشیان او را برای حل اختلافات خود حکم قرار میدادند.5 وی به سخاوت و گشادهدستی نیز شهرت داشت و دیگران را از آنچه کسب میکرد، بهرهمند میساخت هر چند خود زمانی گرفتار و تنگدست شد، اما چشمه جود و بخشش هرگز در وجودش خشک نشد.
با این همه آنچه به زندگی ابوطالب و مطالعه وقایع حیات وی اهمیت ویژه میبخشد، نقش ویژهای در سرپرستی از پیامبر اکرم و حمایت از او در دوران اولیه رسالت است. به همین مناسبت مقاله حاضر به ترسیم نقش ابوطالب در عرصههای مختلف دفاع از رسول اکرم(ص) میپردازد.
سرپرستی محمد(ص)
محمد(ص) فرزند عبداللّه، برادر ابوطالب بود که در سفری تجارتی وفات یافته و عبدالمطلب سرپرستیش را عهدهدار شده بود. هشت بهار از عمر محمد(ص) میگذشت که زمان وفات عبدالمطلب فرا رسید. وی فرزندانش را به دور خود جمع کرد و در میان آنان ابوطالب را مخاطب ساخت و گفت:
ای اباطالب، این جوان مقام بزرگی دارد از او محافظت کن و مواظبش باش. فردی یگانه است. برایش همچون مادر باش تا آنچه دوست ندارد، به او رو نیاورد.6
ابوطالب وصیت پدر را پذیرفت و عبدالمطلب با خیالی آسوده از جهان فانی چشم فرو بست و در هشتم عامالفیل به دیدار معبود شتافت.7
شما که عزیزان من به فدایتان باد همیشه برای رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشید.
از آن روز سرپرستی محمد(ص) بر عهده ابوطالب قرار گرفت. در دوران قبل از رسالت محمد(ص) زیر نظر و مراقبت شدید ابوطالب و نزدیکان عبدالمطلب بود. آنگاه که عالم یهودی محمد(ص) را به مجلس خدیجه فراخواند و مهر نبوت او را کشف کرد. خدیجه گفت: اگر عموهایش اینجا بودند، اجازه چنین کاری را به تو نمیدادند.8 این و خبرهای دیگر همه حکایت از یک موضوع تاریخی دارند و آن اینکه (محمد(ص)) تحت مراقبت شدید خاندان عبدالمطلب بود. همچنین خبر دادن راهب نصرانی به نام بحیرا از پیامبری محمد، ابوطالب را وادار کرد به مراقبتهایش
غرضورزی عناصری که خود اصل و نسب پاک نداشتند از جمله معاویة ابنابوسفیان از دلایل عمده طرح شبهه در ایمان ابوطالب و اسلام او است.
بیفزاید.9 او خود به محمد(ص) اعتقادی محکم داشت. همان دوران که محمد(ص) جوانی بیش نبود، در کتب تاریخی میخوانیم زمانی در مکه باران نیامد. ابوطالب دست محمد(ص) را گرفت و به دیوار کعبه تکیه داد و گفت: ای خدای مهربان به حق این جوان باران بفرست و ما را مشمول لطف خود قرار بده، وقتی باران آمد، از شادی شعری سرود.10 محمد(ص) نیز به ابوطالب سخت علاقهمند شد و در امور مهم نظر عمویش را جویا میشد از جمله در موضوع ازدواج با خدیجه او ابتدا نظر عمویش را جویا شد و ابوطالب خطبه عقد را خواند.11 مهر محمد(ص) به ابوطالب را میتوان آنگاه درک کرد که دانست بعدها رسول اکرم در جنگها که پیروز میشد، به یاد ابوطالب میافتاد و میگفت: ای کاش عمویم نیز با ما بود. محمد(ص) در همین دوران، علی(ع) فرزند ابوطالب را به خانه خود برد و در تربیت وی سخت کوشید. تا آنجا که علی(ع) یاور اصلی پیامبر شد و پیامبر در بارهاش فرمود: نخستین کسی که در کنار حوض کوثر نزد من میآید نخستین اسلامآورنده به من علی بنابیطالب است.12
دوران رسالت
شاهد نور نبوت
اعلام نبوت پیامبر(ص) زمان به ثمر نشستن زحمات و حمایتهای سالیان درازی بود که ابوطالب به جان خریده بود. حال که محمد 45 نفر از طایفهاش را به دور خود جمع کرد و آنان را از رسالت آسمانیاش آگاه ساخت، چه کسی به اندازه ابوطالب میتوانست خوشحال باشد اما او تنها به این دلیل که بتواند همچنان پیامبر را در میان جاهلان قریش یاری رساند، از اعلام حمایت رسمی خودداری کرد ولی در عین حال هیچ مخالفتی با پیوستن نوجوانش علی(ع) به او نکرد. او در مقابل شماتت اقوام خود که در آن مجلس میگفتند از این به بعد تو تحت ولای محمد و پسرت علی خواهی بود، عکسالعملی نشان نداد. علاوه بر آن برادرزادهاش را دلگرم میساخت و به او میگفت:
برادرزادهام به پا خیز تو مقامی والاداری، گروه تو از گرامیترین حزبهاست. تو فرزند مرد بزرگی هستی هر گاه زبانی تو را آزار دهد، زبانهای تیز برای دفاع تو برمیخیزند و شمشیرهای برندهای آنها را میرباید. به خدا سوگند مانند خضوع کودکنزد مادرش در پیش تو خاضع خواهند شد.13
تا ابوطالب زنده بود، قریش نتوانست مرا به سختی آزار دهد.
تکیهگاه رسول اللّه(ص)
پیامبر اکرم(ص) بر دامنه دعوتش میافزود و ابوطالب نیز همچنان مدافعش بود. تا اینکه نمایندگان قریش به نزد ابوطالب آمدند و از وی خواستند از حمایت محمد(ص) دست بردارد. پیامبر از پذیرش درخواست آنان خودداری کرد و ابوطالب با اینکه خود را در مقابل و مخالف گروه سران قریش میدید، به محمد(ص) گفت: «به خدا قسم از حمایت تو دست برنمیدارم و تو مأموریت خود را به پایان برسان.»14
آنان گمان بردند حمایتهای ابوطالب از روی عاطفه و علاقهاش به فرزند پسر است از این روی پیشنهاد کردند عمارة بنولید جوان خوشسیما و برومند قریش را به ابوطالب بدهند و در عوض محمد(ص) را تحویل بگیرند. اما ابوطالب از این پیشنهاد به شدت خشمیگن شد. او در قصیدهای این واقعه را به نظم کشید.15 اما فشارهای قریشیان پایانی نداشت و آنان حتی پیشنهاد تسلیم محمد(ص) را برای قتل به او ابلاغ کردند. به موازات پیشرفت دعوت پیامبر فشارها روزافزون میشد تا آنجا که گاه احترام ابوطالب نیز خدشهدار میشد. اما او همچنان ثابتقدم به دفاع از محمد رسولاللّه(ص) ادامه داد. در مدح حمزه که زودتر به پیامبر ایمان آورد، شعری گفت اما در مقابل برادر خود ابوجهل که به دشمنی با پیامبر برخاسته بود، ایستاد.
ابوطالب فرزندش علی را بارها در بستر پیامبر میخواباند تا پیامبر از دسیسه قریش در امان بماند. روزی به علی گفت: فرزندم بردباری پیشه کن که از نشانههای خردمندی است. هر زندهای به سوی مرگ میرود من بردباری تو را آزمودهام و بلاها سخت و دشوارند تو را فدای زنده ماندن نجیب فرزند نجیب کردهام.16 و آنگاه که پیامبر گروهی را به حبشه فرستاد،
ابوطالب سیزده نفر را به سوی نجاشی گسیل داشت تا از وی بخواهند با مسلمانان خوشرفتاری کند.17 مشرکان در سال هفتم بعثت از حربهای دیگر استفاده کردند. آنان با هم پیمان بستند تا هر نوع رابطه با بنیهاشم را قطع کنند.
در این باره قاضی نورالله شوشتری مینویسد:
قریش اتفاق کردند که با بنیهاشم و بنیمطلب مناکحه و مبایعه و مخالطه نکنند و عهدنامه نوشتند و در کعبه آویختند و آغاز ایذاء و زجر مسلمانان کردند. ابوطالب پیغمبر را با جماعت مسلمانان به شعب خود برد و محافظت میکرد و کفار تضییق طعام بر اهل اسلام میکردند و سه سال بر این منوال گذشت. پس مطعم بنعدی بننوفل بنعبد مناف و هشام بنعمرو بن ربیعه و زهیر بنابیامیه بنمغیرة مخزومی و ابوالبختری بنعاص بنهشام بنحارث بناسد نقض آن عهد کردند و مسلمانان خلاصی یافتند و ابوطالب در این سه سال محافظت پیغمبر(ص) به مرتبه میکرد که شبها در حضور مردم پیغمبر میگفت که بر بستر تکیهفرمای و بعد از آن جای او را تغییر میداد و خود بجای او تکیه میکرد و بعضی از شبها حضرت امیر را میفرمود که بر جای حضرت تکیه زند.18 ابوطالب مسلمانان را با اشعارش به تحمل و صبر و پایداری تشویق میکرد. شعرهایی که خود میتواند گویای فداکاری وفاداری و نقش وی در دوران اولیه رسالت باشند. او با شعرهای به یاد ماندنی خود در طول دوره چهل و دو سال حمایت و همراهی پیامبر از جنبه ادبی و روانی نیز توانست قدمهای مثبتی بردارد.19
ابوطالب در واپسین لحظات
ابوطالب در واپسین لحظههای عمر خود نیز دست از یاری حضرت محمد(ص) برنداشت. بزرگان خانواده را مخاطب ساخته چنین گفت:
چهار تن را به یاری پیامبر سفارش میکنم فرزندم علی و بزرگ قبیله عباس و شیر خدا حمزه که هماره از پیامبر حمایت کرده و فرزندم جعفر تا او را یاور باشید و شما که عزیزان من به فدایتان باد همیشه برای رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشید.20
علامه امینی آخرین سخنان او را چنین بازگو میکند:
یا معشر بنیهاشم اطیعوا محمدا و صدّقوه تفلحوا و ترشدوا21
ای جماعت بنیهاشم محمد را اطاعت و تصدیق کنید رستگار و هدایت میشوید.
و نیز گفت: محمد امین قریش است، راستگوی عرب است، دارای همه کمالات است، دلها به او ایمان دارد ولی زبانها از ترس به افکار برخاستهاند. من میبینم که در آینده مستضعفان را خواهد شکست. و بزرگان آن را خوار و خانههایشان را خراب و بیپناهان را نیرومند خواهد کرد. و در آخر گفت: به او مهر ورزید و از حمایتکنندگان حزب محمد باشید.22
ابوطالب بعد از چهل و چند سال تلاش در بستر مرگ افتاد و با هشتاد و اندی سال درگذشت.23 او را در سال 10 بعثت در کنار قبر پدرش عبدالمطلب در قبرستان حجون به خاک سپردند.
مزار او در سال 1325 ق همراه گنبد عبدالمطلب تجدید بنا شد.24
من در قیامت شفیع پدر، مادر و عمویم ابوطالب هستم.
اگر ایمان ابوطالب را در یک کفه ترازو و ایمان این مردم را در کفه دیگر قرار دهند ایمان ابوطالب فزونی خواهد داشت.
ایمان ابوطالب
غرضورزی عناصری که خود اصل و نسب پاک نداشتند از جمله معاویة ابنابوسفیان از دلایل عمده طرح شبهه در ایمان ابوطالب و اسلام او است. او با علی(ع) به مجادله برخاست و پدران خود را از امیرمؤمنان علی(ع) برتر دانست تا بتواند موقعیت اجتماعی مناسبی برای خود در بین مسلمانان بیابد. با این حال هم پیامبر اکرم و هم ائمه دیگر بارها به ایمان او تصریح کردند. پیامبر میفرمود:
ما قالت قریش منی شیئا اکرهه [ای اشد کراهة [حتی مات ابوطالب.
تا ابوطالب زنده بود، قریش نتوانست مرا به سختی آزار دهد. بنابر این اگر ابوطالب از موضع تغییر بیرون میآمد مانند دیگر مسلمانان حرمتش نزد قریشیان از بین ما رفت. برخی از این احادیث عبارتند از:
پیامبر اکرم(ص):
1ـ یا عم ربّیت صغیرا و کفّلت یتیما و نصرت کبیرا فجزاک الله عنی خیرا.25
2 ـ من در قیامت شفیع پدر، مادر و عمویم ابوطالب هستم.26
امام علی(ع):
3 ـ والذی بعث محمدا بالحق نبیا لو شفع ابی فی کل مذنب علی وجه الارض لشفّعه الله.27 قسم به کسی که محمد را به حق به پیامبری برگزید اگر پدرم در حق تمام گناهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند میپذیرد.
4 ـ کان والله ابوطالب عبد مناف ابن عبدالمطلب مومنا مسلما یکتم ایمانه مخافة علی بنیهاشم ان تنابذها قریش.28
5 ـ اگر ایمان ابوطالب را در یک کفه ترازو و ایمان این مردم را در کفه دیگر قرار دهند ایمان ابوطالب فزونی خواهد داشت.29
امام صادق(ع):
6 ـ ان اصحاب الکهف اسروا الایمان و اظهروا الکفر فاتاهم الله اجرهم مرتین و ان اباطالب اسروا الایمان واظهر الشرک فاتاه الله اجره مرتین.30
اصحاب کهف ایمان خود را پنهان کردند و کفر را ظاهر ساختند. خداوند به آنان دوباره پاداش میدهد. و ابوطالب ایمانش را مخفی و شرک را آشکار ساخت پس خداوند دوباره پاداشش میدهد.
پینوشتها:
1 ـ سیره حلبی 5/1، سیره نبوی ابنهشام 21/1، بحارالانوار، ج 38، ص 6.
2 ـ تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 325، سیره نبوی ابنهشام، ج 1، ص 402.
3 ـ تاریخ طبری، ج 2، ص 277 و 279.
4 ـ بلاذری، ج 2، ص 23.
5 ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ح 15، ص 219.
6 ـ مجالس السنیه، ج 4، ص 36.
7 ـ طبقات ابنسعد، ج 1، ص 121؛ سیره نبوی ابنهشام، ج 1، ص 189 و 190.
8 ـ بحارالانوار، ج 16، ص 19.
9 ـ سیره نبوی ابنهشام، ج 1، ص 191 ـ 194.
10 ـ سیره حلبی، ج 1، ص 125؛ الغدیر، ج 7، ص 346.
11 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 130؛ بحارالانوار، ج 16، ص 16.
12 ـ الغدیر، ج 3، ص 320.
13 ـ طرایف، ص 85؛ سیره نبوی ابنهشام، ج 1، ص 263؛ بلاذری، ج 1، ص 113.
14 ـ سیره نبوی ابنهشام، ج 1، ص 265 و 266.
15 ـ طبقات ابنسعد، ج 1، ص 202؛ ابن قدامه، ص 352.
16 ـ مناقب ابنشهرآشوب، ج 1، ص 27.
17 ـ الغدیر، ج 7، ص 331.
18 ـ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 140.
19 ـ بیش از سه هزار شعر از او مانده که غالبا دلالت بر حمایتهای او از رسول خدا(ص) و امیان وی دارند. الغدیر، ج 7، ص 341.
20 ـ متشابهات القرآن از ابن شهرآشوب در تفسیر سوره حج ذیل آیه ولینصرون میباشد.
21 ـ الغدیر، ج 7، ص 367.
22 ـ همان، ص 366؛ نیز در ؟ او به تاریخ الخمین، ج 1، ص 300 و سیره حلبی، ج 1، ص 291 رجوع کنید.
23 ـ طبری، ج 2، ص 277.
24 ـ لبیب البیتونی، الرحلة الحجازیه، ص 95.
25 ـ ابوطالب مظلوم تاریخ، ص 1.
26 ـ الصبوح من السیرة، ج 1، ص 134 تا 142.
27 ـ الحجة، ص 24.
28 ـ همان.
29 ـ الغدیر، ج 7، ص 380؛ نهجالبلاغه، ج 14، ص 68.
30 ـ شرح نهجالبلاغه، ج 14، ص 70؛ الحجة، ص 17 و 15؛ اصول کافی، ص 244.
مجله فرهنگ کوثر، شماره 20