به گزارش مهر، عدالت در یک تعریف کلّی در نزد فلاسفه عبارت از تناسب، اعتدال، نظم و شایستگی است. بر این اساس، عادل کسی است که وجوه گوناگون حیات و مظاهر ِ زیستجهان خود؛ از امورات شخصی تا اجتماعی و جهانشناختی و ارتباط با دیگری را با رعایت قواعد نظم و شایستگی و تناسب و زیبایی همراه میسازد و همه تصمیمها و اقدامهای او ترکیبی از زیبایی و اعتدال است.
چنین کسی بدون شکّ از منبع خروشان حکمت و دانش نیز بهرهمند است، که عقل را جز به هماهنگی و اعتدال راهی نیست.
حال اگر داستان حسین علیه السلام را در کتاب لهوف ابن طاووس بخوانیم، او را در چهره مردی عادل خواهیم یافت که از آغاز امر خود تا شهادت در راه حق، در قامت مرد عادلی است که در جنگاوری و بهرهگیری از شمشیر قدرتی بیامان دارد، و اسباب پیروزیاش میتواند با کمک فوق طبیعی نیروهای قدسی خداوند ـ فرشتگان ـ امکان یابد، وانگهی او سهم خود را از تاریخ و حیات حق و حقیقت جز آن برنمیدارد که در سرشت او نهاده شده، و وقتی آگاه میشود که راه او سرانجام کشته شدن و اسارت خاندانش است، قلب عدالت را میشکافد و روح سیریناپذیری پیروزی و حیات را تسخیر میکند و به آنچه باید رخ دهد سرمینهد و مرگ سرخ را میپذیرد، و از عمل بیش از آنچه به عهده اوست خودداری مینماید؛
... و برایم قتلگاهی گزیده شد که من بدانجایم باید رفت، گوییا مینگرم که گرگهای بیابان بند بند مفاصل مرا از هم جداکنند در میان نواویس وکربلا چه شکمها از من پُر، وچه انبانها که از من آکنده گردد، گریزی از آنچه بر قلم تقدیر رفته نیست ...
ولیکن این را باید درنظر بگیریم که این تسلیم عدالت شدن از حسینی برمیآید که خودش برای تحقّق همین عدالت علیه جور زمان قیام نموده و اکنون وقت آن است که چهره بیعدالتی آشکار شود و دستوری که به حسین رسیده تنها این است: "خداوند میخواهد تو را کشته ببیند."
به همین دلیل حسین صبحگاهان سراسیمه برمیخیزد و میخواهد مکه را به قصد کوفه ترک گوید، و پاسخش به محمد حنفیه که امید و انتظار داشت که از رفتن پشیمان شده باشد و در مکه بماند، همین است که میگوید دیشب به او خبر رسیده که لاجرم او باید کشته شود.
آری حسین باید کشته شود تا چهره عدالت آشکار شود. آنکه عادل است، همچون حسین میپذیرد که در راه حق وظیفهای بالاتر از ایثار خون خود نیست و مابقی در دست صاحب حق است.
او در راه حق مسئول نیام شمشیر خود است، اما نه آنقدر که بخواهد ضربتی بیش از فرمان صادر شده از ساحت امر حق وارد سازد؛ که خداوند ضربتی در ازای ضربتی مقرّّر فرموده و جنگ با دشمن اگر رودررو نباشد، و اگر با قواعد عدالت و حکمت همراه نباشد، مصداقی از خونریزی و جور است؛ و اگر ظالم به دادگاه کشیده نشود، محاکمه او پذیرفتنی نیست!
وانگهی میدان جنگ با حسین مقرّرات یک دادگاه عادلانه را دارد؛ آنجا که حسین با لشگر دشمن سخن میگوید و هنوز برای آنها انتظار تغییر و گشایش دارد.
در اینجا نیز روی دیگر عدالت، خود را نشان میدهد و حسین آنها را به امر خود مخیّر میگرداند که اگر از باطل بازگشتند که عاقبتشان نیکوست، اما در غیر این صورت شمشیر در برابر شمشیر پاسخگو خواهد بود.
و آنگاه زمانی که حسین عرصه را بر خود تنگ میبیند و دستور رسیده که راه را در منطقه کربلا بر روی او و یارانش و خانوادهاش ببندند، شمشیرش را مینوازد و شاعرانه سخن میگوید؛ که ای دهر چه جانها که باید فرو رود، و امر به نزد پروردگار است و هر موجودی راهی در پیش دارد.
عدالت حسین جز این نیست که تسلیم امر پروردگار است و دادگاه او مشروط به حکمت و تناسب است؛ مسئولیت او گرفتن داد مظلوم و رسوا کردن ظالم و رعایت امر و حکم حق در عرصه و مغاکی است که چه بسا پندارها و خشمها و شهوتها سربرآورده و عنان نفس سرکش را به چنگ میگیرند، و نسبت قدرت و آگاهی چنان زیاد است که هرلحظه انتظار میرود همه چیز از حدود عدل خارج و چنان عمل شود که یا از حق پیشی بگیرد یا آن را به حال خود واگذارد؛
وانگهی حسین در رابطه با امر حق؛ حکم حق را میپذیرد که به بهای کشته شدن در راه حق و انتخاب شهادت در برابر ذلّت و فرومایگی است.
در این عرصه عمر فرومایگان زیاد است و آنها ـ عمر بن سعد ـ از نبرد زنده بازمیگردند، اما حسین سرش بر بالای نیزهها میرود تا زیر ستیغ آفتاب جهان، عدالت و آزادگی را معنا نماید.