یک روانشناس با اعلام این موضوع که مردم ایران در جایگاه روحی خوبی قرار ندارند خاطرنشان کرد: جامعه ما در بستری قرار دارد که لب مرز است. رفتارهایی از این قبیل هر چه بیشتر دیده شود، باعث میشود طاقت جامعه سرریز شود و اتفاقات بدتری به وقوع بپیوندد. جامعه ایران در حال حاضر به ساختارهای قدرت بیاعتماد شده و آیندهای مبهم پیش روی ما قرار گرفته است.
به گزارش ، روزنامه جهان صنعت نوشت: زمان زیادی از اولین و تا به امروز تنها باری که شکار ماشین سفید و سبز نیرویانتظامی شدم نمیگذرد. آن روزها بعد از یک روز شلوغ، بدون آرایش و به واسطه پوشیدن مانتویی که چند سانتیمتر آستینهایش از مچ دستم فاصله داشت، گوشهای از خیابان منتظر تاکسی بودم که ماشین «گشت ارشاد» جلوی پایم ایستاد و خانومی جلو آمد و گفت: عزیز شما سابقه یا پرونده دستگیری داری؟ اول کار صدا از گلویم بیرون نیامد، با هزار سختی پرسیدم پرونده چی؟ گفت تا به حال بازداشت نشدی؟ با شنیدن کلمه بازداشت و پرونده و دستگیری انگار همان ماشین بزرگ با تمام سرنشینانش که از پشت شیشههای دودی به سرتا پایم خیره نگاه میکردند روی سرم خراب شد. بازداشت؟ پرونده؟ این زن چه میگفت؟ زن با روی خوش ادامه داد: اگه تا حالا دستگیر نشدی اشکالی نداره، بیا تو ماشین تعهد بده و برو. گیج و منگ، بدون هیچ مقاومت و حرفی، بیدردسر، با فشار دستش سرم را انداختم پایین و روی صندلی ردیف اول ماشین نشستم.
منتظر برگه تعهد بودم که در ماشین بسته شد و ون راه افتاد. بعد از بسته شدن در ماشین همه چیز عوض شد. زن دیگری که از همان ابتدا چپچپ بالا تا پایین من را برانداز کرد با لحن زشتی سرش را به سمتم آورد و گفت: زود زنگ بزن یکی برات لباس و کارت شناسایی بیاره و بیاد کلانتری خیابان نبرد. خیابان نبرد؟ جایی خیلی دورتر از خانه. دوباره همان نگاه مشمئزکننده را نثارم کرد و به دختر دیگری که صندلی عقب هقهق میکرد دستور داد: بسه دیگه، از صبح داره گریه میکنه، خسته شدم از دستت، عین آدم بیا بیرون تا بعدش نشینی گریه کنی نه اینکه مثل دختر خیابونیها بختک بشین راه بیفتین به جون شوهر و پسر مردم. تمام تنم از خشم و ترس و توهینهایی که به راحتی میشنیدم میلرزید. در آن لحظهها تماس گرفتن با خانه برایم سختترین کار دنیا بود. تصور وحشت مادرم از کلمه بازداشت یا پرونده داشتن در نیرویانتظامی باعث شد تصمیم بگیرم به برادرم زنگ بزنم اما چیزی که یادم نمیآمد این بود که اسم برادرم را در گوشی تلفنم با چه نامی ذخیره کردم.
نیمههای مرداد بود، هر لحظه فکر میکردم همین لحظه از شدت سرما جانم تمام میشود. دوباره زن سرم فریاد کشید: زنگ بزن دیگه چرا لفتش میدی؟ شماره را گرفتم و با تمام وجودم تلاش کردم اشکهایم روی صورتم راه باز نکند. آدرس دقیق را به برادرم دادم و تلفنم را خاموش کردم. در بین راه چند نفر دیگر هم سوار شدند و همه با هم رفتیم به کلانتری محله نبرد. زیادهگویی نکنم از توهینهایی که موقع درج اسم و پروندهسازی داشتیم، یا شمارههایی که به دستمان دادند و از چهار زاویه جلوی دیوار سفید به دوربین زن سیاهپوش خیره شدیم و فحاشیهایی که شد. اینکه بخواهم توهینها و بیاحترامیها را طول و تفسیر دهم نه اینجا میگنجد و راستش را بخواهید نه دلم میخواهد دوباره آن خاطرات برایم مرور شود اما به جرات این را میگویم که هیچ وقت دیگر، تا این اندازه احساس شرمساری نکردم. بعد از آن بود که هر روزی که در خیابان ماشین نیرویانتظامی، از هر نوع آن، چه ماشین با سرباز چه ونهای گشت ارشاد و... را دیدم تمام تنم لرزید و این مشکل تنها مختص من نیست؛ این ترس مخصوص همه دخترکان و زنان ایرانی است.
مسوولان فقط واکنش نشان میدهند، خبری از اقدام نیست
روز پنجشنبه صبح کلیپی به دست بیشتر مردم رسید که البته خیلی هم موضوع جدیدی نبود. سالهاست از این دست کلیپها یا به دستمان میرسد یا خودمان در گوشه و خیابان از نزدیک آنها را میبینیم. تنها صورتها تغییر میکنند، اسمها عوض میشوند و رفتارها خشنتر میشوند. این کلیپ از درگیری زنی میانسال با دختران جوانی بود که آن روز شانس یارشان نبوده و حاضر نشدند مثل خیلی از ما بیسروصدا تسلیم شوند. درگیری آغاز شده و زنی که باید مامور حفظ ارزشها در یک جامعه باشد، زنی که میتواند مادر همان دختر باشد او را کتک میزند، به او فحاشی میکند و گردن دختر را میگیرد و فشار میدهد. در نهایت مشخص میشود یکی از دختران مشکل قلبی داشته و با خراب شدن حال و وضعیت جسمی دختر از نگاه دوربینی که فیلم را ثبت کرده قائله تمام میشود.
بعد از دست به دست شدن این کلیپ با سیل واکنشهای مسوولان مواجه شدیم. از وزیر کشور تا نماینده مجلس و شورای شهر و فعالان مدنی و همینطور مقامات رده بالای ناجا. وزیر کشور اولین فردی بود که به این موضوع واکنش نشان داد و از مقامات ذی ربط خواست به سرعت موضوع را بررسی کنند و گزارشی را به اطلاعش برسانند. در همین راستا شهیندخت ملاوردی هم با انتشار توئیتی به این موضوع واکنش نشان داد و خواستار تغییر رویکردهای فرهنگی و انتظامی از باید به باور، از تبلیغ به تعمیق و از ظاهر به معنا شد. معصومه ابتکار هم از مسوولان پرسید این نوع رفتار چه توجیهی دارد؟ دایره رفتار یک مامور حتی در صورت اهانت به او کجاست و اعلام کرد این موضوع را به صورت جدی پیگیری خواهد کرد.
اما تندترین انتقاد مربوط به رییس فراکسیون امید بود. محمدرضا عارف با انتشار یادداشتی با اظهار تاسف از برخورد ماموران گشت ارشاد با یک خانم خواستار برخورد جدی وزارت کشور و نیرویانتظامی با خاطیان شد و تاکید کرد: حرمت و ارزش دختران سرزمین من نباید با اعمال سلیقه برخی افراد شکسته شود. او با اشاره به کلیپ منتشر شده نوشت: «برخورد زننده ماموران نیرویانتظامی با یک خانم به بهانه بدپوششی نشان از این دارد که نهادهایی که خود را متولی ارشاد مردم میدانند هنوز به تغییر در رویکردهای فرهنگی باور ندارند و به حاکمیت چوب و چماق در ارشاد مردم اعتقاد دارند. اینگونه برخوردها بعضا توسط افرادی صورت میگیرد که آموزشهای لازم را در این خصوص طی نکردهاند و چه بسا خود بیش از دیگران به ارشاد نیازمند باشند.»
عارف همچنین از وزارت کشور و نیرویانتظامی تقاضا کرد در برخورد قاطع با خاطیان درنگ نکنند و نتیجه بررسیهای خود را به اطلاع افکار عمومی برسانند. او در آخر به این موضوع اشاره کرد که حرمت و ارزش دختران ایران نباید با اعمال سلیقه برخی افراد شکسته شود.
سخنگوی ناجا هم بالاخره سکوت را شکست، البته نه به خاطر دلجویی از زنان و دخترانی که هر روز شاهد توهینهای اینچنینی از جامعه هستند و خشمی که مردم از این ارگان دولتی دارند بلکه برای توجیه اتفاقات پیشآمده تاکید کرد: پلیس به هیچ وجه چنین رفتارهایی را تایید نمیکند اما انتظار میرود همه دختران و بانوان جامعه نیز شئونات اجتماعی را رعایت کنند.
مجوز و قدرت در دست کسانی است که صلاحیت ندارند
به همین بهانه دکتر سهیل رضایی، روانشناس گفت: مشکل از جایی شروع میشود که به ارگانی اجازه میدهیم وارد حریم خصوصی کسی شود. در کشور به پلیس مجوز نانوشته دادهایم. در همه جای دنیا وظیفه پلیس مشخص شده و همه میدانند حفظ امنیت از کارکردهای این نهاد است اما این ارگان در ایران خود را در جایگاه خیر و مردم را در جایگاه شر میبیند. برای همین است که رفتارهای سلیقهای رخ میدهد. پلیس نمیتواند درست رفتار کند، نمیتواند وظیفهاش را درست اجرا کند چون روی این موضوعات تسلط ندارد. نباید از این ارگان توقع رفتار اخلاقی داشت.
این روانشناس با اعلام این موضوع که مردم ایران در جایگاه روحی خوبی قرار ندارند خاطرنشان کرد: جامعه ما در بستری قرار دارد که لب مرز است. رفتارهایی از این قبیل هر چه بیشتر دیده شود، باعث میشود طاقت جامعه سرریز شود و اتفاقات بدتری به وقوع بپیوندد. جامعه ایران در حال حاضر به ساختارهای قدرت بیاعتماد شده و آیندهای مبهم پیش روی ما قرار گرفته است. یکی از مشکلاتی که اخیرا خشم مردم را بیشتر کرده وجود شبکههای مجازی است. در گذشته هم خشونت در جامعه وجود داشت اما امروز این خشونت پخش میشود و نهادها باید روی رفتارشان توجه بیشتری داشته باشند چراکه امروز در اتاق شیشهای قرار دارند و مردم از رفتارشان مطلع میشوند.
رضایی با تبیین پیامدهای این موضوع ادامه داد: زنها و دخترها در جامعه دیگر منطقه امن ندارند و این از کمکاری و اشتباهات نیرویانتظامی ناشی میشود. نداشتن منطقه امن یعنی پایان جامعهای که از فرآیند قانونی استفاده میکند و کشور ما به این روز رسیده است که زنان از پلیس میترسند. کمکم میشویم شبیه فیلم قیصر، خودمان باید دست به کار شویم و خنجر به دست بگیریم تا از خودمان دفاع کنیم. با پلیسی که نسبت به مردم کشورش، نسبت به گروهی که موظف است برایش انجام وظیفه کند، رفتارهای تهاجمی میکند چه کار باید کرد؟ با این شرایط مردم رفتن را به ماندن ترجیح میدهند که مهمترین پیامدش از بین رفتن تعلق اجتماعی است. امروز این عدم تعلق اجتماعی پیش آمده، همین که ایرانی بودن برای کسی جذاب نیست باعث شده مهاجرتها زیاد شود. افرادی که توانایی دارند از کشور میروند و آنهایی که ماندهاند مهاجرت برون به درون میکنند به این معنا که درون خودشان حبس میشوند، فعالیتهای اجتماعی را کم میکنند، به درون خانهها پناه میبرند، همین است که ما در خانه میخندیم، در خانه شادی میکنیم و همه زندگی ما در خانه خلاصه شده است.
از این روانشناس پرسیدم علت رفتار این زن با دخترانی که میتوانند جای دخترش باشند از کجا میآید؟ میگوید: در هر محیط کاری افرادی با مشکلات روحی و رفتاری وجود دارند. مشکل این است که نباید دست هر کسی را باز گذاشت و گفت بنا بر فلان حکم میتوانی جلو بروی و کار کنی. این اشتباه محض است و حاصلش میشود همین اتفاقهایی که مرتب میبینیم و همین قدرت زیاد در جایی با یک نوجوان که رفتارهای هیجانی دارد تا حد درگیری پیش میرود.
رضایی در رابطه با تاثیراتی که این رفتارها و طرحها روی روان زنان میگذارد عنوان کرد: این رفتارها، چه برای کسی رخ دهد چه از همین طریق شبکههای مجازی دیده شود، در خوشبینانهترین حالت ممکن، باعث ایجاد ترس میشود. محیط به شهروندان اضطراب میدهد و امنیت از بین میرود. این دخترها در بزرگسالی دچار مشکلات زیادی خواهند شد.
رفتارهای متحجرانه در قرن 21
از بین رفتن اعتماد بین مردم و جامعه و احساس عدم امنیت از قوهای که کارش ایجاد امنیت است مهمترین پیامد این ماجراهاست تا جایی که کارشناسان به این موضوع بیش از همه اهمیت میدهند. یکی از فعالان در حوزه حقوق زنان، با توجه به اتفاقات اخیر میگوید: اینکه افراد در جامعه تا چه حدی امنیت و احترامی که انتظار میرود را دریافت کنند تعیینکننده یک شهروند مسوول و کارآمد است. اتفاقهایی که از جانب پلیس میافتد متضاد با روح این شغل است. اگر کسی برخلاف عرف جامعه عمل کرد باید مجازات شود اما نه به این شکل. باید فرد خاطی در نهایت ادب و احترام به ارگانی که مسوول آن است ارجاع داده شود و برایش تصمیمگیری کنند. جالب است بدانید وقتی کودکی مورد آزار و اذیت قرار میگیرد، برای نجات کودک باید از قوه قضاییه و دادستانی و سایر نهادها مجوز داشته باشیم، تازه مددکار رسمی بهزیستی هم از آزار کودک اطمینان دارد اما باز باید حکم داشته باشیم حالا چطور میشود یک بزرگسال در خیابان دستگیر شود، همانجا حکم صادر شود و در بعضی شرایط رفتارهای نادرست هم صورت بگیرد؟ این رفتار در شان پلیس، زنان و دختران این کشور در قرن 21 نیست.
لیلی ارشد با انتقاد از این موضوع که خشونتهای اینچنینی با هدف بهبود به اتفاق خوبی منجر نمیشود ادامه میدهد: این روشها از اساس نامناسب است. روش غلطی است که به جای بهبود شرایط ایجاد دافعه میکند. بر اساس حقوق شهروندی این وظیفه بر عهده زنان است تا از حقوق خود حمایت و پیگیری کنند و با مطالبهگری نسبت به شان و حقوق خود شرایط را بهبود ببخشند. برخورد با این نوع رفتارها نه بار اول بوده و نه بار آخر است. شاید وقت آن رسیده تا دولت تغییری در رفتارها و جایگاه مردم ایجاد کند. اینکه موضوعات فرهنگی و باورها را به دوش ارگانی که وظیفهاش چیز دیگری است انداختهاند از ابتدا اشتباه بود و تجربههای این سالها نشان داده نیرویانتظامی در اعمال رفتار نرم به ویژه بحثهای فرهنگی هرگز موفق عمل نکرده است. برای حل این موضوعات نباید پای ارگان و قوهای خاص به میان آید، بهتر است نهادی متشکل از کارشناسان ایجاد شود تا در جهت بهبود رفتارها گام برداریم. برای همه مبرهن است گشت ارشاد طرحی ناموفق و شکستخورده است.