همه علاقه مند به برجستگی و بزرگواری و بزرگی و رفعت میباشیم؛ این در نهاد همه ما هست و نعمت خوبی هم هست که خدا به ما داد. این نعمت را کسی به ما داد که همه این درجات رفیع برای اوست، عَرش و فرایند این درجات هم برای اوست و دیگری سهمی ندارد و آن خداست که فرمود: ﴿رَفیعُ الدَّرَجاتِ﴾ است، یک؛ ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾[1]هم است، دو. اینکه شما می بینید خواسته ای در نهاد همه بشرها هست، معلوم می شود این برای زمان و زمین نیست، برای نژاد و قبیله نیست، این را دیگری عطا کرده است! اگر هر ملت و نِحلتی با هر زبان، فرهنگ و نژادی این علاقه را دارد معلوم می شود با فطرت او همراه است. همه ما می خواهیم ترقّی کنیم، هیچکس نیست که نخواهد ترقّی کند، معلوم می شود این در گوهر ما هست و آنچه در گوهر ما هست نه خود ما به خودمان دادیم و نه دیگری داد، بلکه فقط عطیه الهی است و خدا هم فرمود درجات رفیع و برجسته فراوان در اختیار من است که این ﴿الدَّرَجاتُ﴾ به صورت جمع با الف و لام ذکر شده و خودش هم بالای همه درجات، بر همه درجات احاطه دارد که ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ است.
اما چه کنیم که ما بالا برویم؟ در بحث های دیگر هم به عرض شما رسید که در ادبیات ما آمدند گفتند:
چو سرو و سنبله بالاروش باش٭٭٭ بنفشه وار سوی پَست منگر[2]
می بینید این بوته بنفشه همیشه سرش زیر است، امّا سرو است که سرش بالاست و شیفته آفتاب است، سنبله هم همین طور است. گفتند:
چو سرو و سنبله بالاروش باش٭٭٭ بنفشه وار سوی پَست منگر
اگر بخواهیم سروگونه بالا برویم راهش چیست؟ این راه را همان کسی که گرایش به این رفعت درجه را به ما داد و صاحب این درجات رفیعه هست، آن را هم به ما نشان داد؛ فرمود یک سلسله مکان های خاص است، یک سلسله زمان های مخصوص است و یک سلسله آداب و سنن خاص، آن مکان هایی که در آن جا رفعت فروشی می کنند مساجد است و حسینیه است و مراکز مذهب ﴿فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؛ فرمود سنگ و گِل مسجد عامل بالا رفتن است، این بیت، بیت رفیع است و این خانه، خانهٴ بلند است؛ برای اینکه در این جا در پیشگاه خدای سبحان سرها به سجده می افتد و همه قامت ها خم می شود: ﴿فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾،[3] آن وقت انسان رابطه خود را تا ممکن است با مسجد حفظ می کند. تا آنجایی که ممکن است گفتند: «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِی الْمَسْجِدِ»، [4] این برای زمین بود؛ فرصت های مناسبی هم مثل شب های قدر، شب های جمعه، موقف عرفات، نهم ذیحجه و مانند آن هست که این زمان ها هم زمان قدر، زمان رفعت و زمان برکت است. گرچه هر زمینی می تواند مسجد باشد: «جُعِلَتْ لِی الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً»،[5]امّا مسجد برجستگی دارد. گرچه هر زمانی می تواند منشأ رفعت باشد، ولی لیلهٴ قدر و شب جمعه یک فضیلت خاص دارد که حرمت اینها را باید پاس بداریم و رعایت کنیم.
خدای سبحان فرمود همه را مایلم بالا ببرم و اصلاً بهترین و عزیزترین نماینده هایم را فرستادم که مردم بالا بیایند! اگر به وجود مبارک پیامبر فرمود تو برو مردم را بالا بیاور، خود حضرت را رفیع کرده است: ﴿وَ رَفَعْنا لَک ذِکرَک﴾؛[6] ما تو را برجسته کردیم، بالا آوردیم و بلندآوازه کردیم، تویی که بلندآوازه و بلندمرتبتی برو و مردم را بلند کن! این خوابیده ها را و این افتاده ها را بلند کن! او را برای ما فرستاد. وجود مبارک حضرت را برای چه کسی فرستاد؟ برای چه چیزی فرستاد؟ برای اینکه ما رفیع شویم، از این خاک برخیزیم و بلند شویم. فرمود کتابی من فرستادم که این کتاب هم رفیع است ﴿فی صُحُفٍ مُکرَّمَةٍ ٭ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ﴾؛[7]این کتاب ها، این نام ها و این نامه های من بلند هستند! قرآن یک کتاب بلندی است که برای شما فرستادم! برای اُمم و ملت های دیگر تورات فرستادم، انجیل فرستادم، زبور فرستادم، صحف ابراهیم فرستادم. این کتاب ها رفیع است، مردان بلند را برای شما فرستادم! امّا تمام مشکل در خود شماست ﴿وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ﴾؛[8]من اگر بخواهم دست اینها را می گیرم، امّا این به زمین چسبیده و دو دستی گرفته است. تمام تلاش و کوشش او این است که بسازد و بسازد و با دست خالی برود، آخر این برای چیست؟! حیف این سرمایه است که در تولید به کار نمی رود، حیف این سرمایه است که شغل ایجاد نمی کند. غالب شما آقایان که با کتاب وسائل آشنا هستید، این کتاب شریف وسائل از بهترین کتاب های نورانی ما شیعه هاست! در همین کتاب وسائل صاحب وسائل این روایات را نقل کرد؛ این برج سازی ها وقتی به صورت جلال و شکوه درآمده فرشته ها می گویند: «یا أَفْسَقَ الْفَاسِقِینَ أَینَ تُرِیدُ»؛[9] این قدر بالا آمدی کجا می خواهی بروی؟ برای چه این قدر بالا می سازید؟ این تجمّل برای کیست؟ از آن طرف بیکاری! شما می بینید بعضی ها وضع مالی شان خیلی عالی است، به طوری که در غالب منطقه ها یک ویلای خوب دارند، در شهر هم ویلای خوب دارند که سالی دو روز آن جا و سالی سه روز آن جا، از آن طرف هم وضع مالی عدّه ای بسیار تلخ است و فقر! فرمود ملائکه می گویند: «یا أَفْسَقَ الْفَاسِقِینَ أَینَ تُرِیدُ»؛ کجا می خواهی بیایی؟! این بیان نورانی ذات اقدس الهی است که ما دلمان می خواهد، اصلاً مأمور فرستادیم، کتاب و نامه فرستادیم، پیامبر فرستادیم که این را از زمین بلند کنیم ﴿وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ﴾؛ این دو دستی به زمین چسبیده و بیرون نمی آید، این تازه حلالش! آن اختلاس و امثال آن که حساب خاصّ خودش را دارد.
بنابراین برای بلند شدن راه باز است، اگر کسی خیالش این باشد که ـ خدای ناکرده ـ مرگ پایان راه است، او یک تصمیم دیگر می گیرد؛ ولی باید بداند مرگ آغاز راه است، تمام تلاش و کوشش برای بعد از موت است. فرمود رهتوشه تهیه کنید: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی﴾.[10] یک مسافر زاد و راحله می خواهد، گفتند زادش همین تقوا و نماز و روزه و اطاعت دستور خداست و آن راحله محبت است. «بسی سواره می آیند» و بعضی این راه را پیاده می روند، بالأخره ما پیاده هم برویم برای ما مغتنم است، همه را سواره نمی برند! نماز خواندن، روزه گرفتن، واجبات را انجام دادن، حرام را ترک کردن، اینها راه رفتن است؛ امّا دلبستن چیز دیگری است! چرا ما برای حسین بن علی گریه می کنیم؟ بالأخره محبوب ماست! اگر یک نماز صبح قضا شود، همان طور اگر گریه کردیم معلوم می شود دوستمان است. اگر ـ خدای ناکرده ـ یک نامحرم نگاه کردیم، بعد آن طور به چشممان فشار آوردیم و گریه کردیم معلوم می شود اطاعت خدا دوست ماست. اگر غیبتی کردیم، معصیتی کردیم، خلافی کردیم آن طور ضجّه زدیم و ناله کردیم معلوم می شود دوست ماست؛ اما از اینکه می بینیم نه، ما آن حالت را نداریم، معلوم می شود که این اعمال را به عنوان تکلیف انجام می دهیم و نه محبت، البته همین هم مغتنم است که ما را ببرند؛ اما محبّت آن راحله است و آنها سواره می روند، لکن ما پیاده هستیم، حالا پیاده هم که هستیم اگر ـ إن شاءالله ـ تا محشر و کوثر هم پیاده برویم برای ما مغتنم است، اما خیلی ها که امروز سوارند فردا پیاده هستند و امروز امیرند فردا اسیر میباشند:
بسا سوار که آنجا پیاده خواهد شد ٭٭٭ بسا پیاده که آنجا سوار خواهد بود
بسا امیر که آنجا اسیر خواهد شد ٭٭٭ بسا اسیر که فرمانگذار خواهد بود[11]
اگر کسی بخواهد این راه را سواره طی کند، با محبّت طی کند! می گویند تقوا «زاد» است و محبّت «راحله» میباشد. اگر یک وقت یک نماز شب از ما ترک شد و ضجّه زدیم که نماز شب ما ترک شد، از این معلوم می شود نماز شب محبوب ماست؛ اما اگر آنطور نبود، معلوم می شود خواستیم ثواب ببریم، البته همین هم مغتنم است، بالأخره پیاده را به مقصد می رساند؛ اگر کسی «زاد» داشته باشد، «توشه» داشته باشد و غذای خودش به همراه خودش باشد به مقصد می رسد، حالا قدری دیرتر میرسد. امّا گفت:
عاقل اگرچه عاقبت از جوی بگذرد ٭٭٭ اما مسلّم است که دیوانهوار نیست[12]
این دیوانه آن تخلّص و خلاصه و نامگذاری حکیم مرحوم آقا شیخ اسدالله قمشهای بود او اشعاری دارد:
عاقل اگرچه عاقبت از جوی بگذرد ٭٭٭ اما مسلّم است که دیوانهوار نیست
آن شوق داشتن حساب دیگری است، بالأخره اگر کسی سواره نشد لااقل پیاده این راه را برود؛ ولی پیاده «زاد» راه می خواهد یا نه؟ پیاده مَرکب ندارد، ولی نان و آب می خواهد یا نه؟ فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی﴾ این توشه همین است. بنابراین ذات اقدس الهی هم آن علاقه به بالا آمدن را به ما داد، هم بهترین کتاب بالابَر را برای ما فرستاد که فرمود: ﴿فی صُحُفٍ مُکرَّمَةٍ ٭ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ﴾ و هم بهترین انسان های بالابَر را برای ما فرستاد که رسول خداست ﴿وَ رَفَعْنا لَک ذِکرَک﴾ او را به دنبال ما فرستاده! فرمود خود ما هم حاضریم دست او را بگیریم و بالا ببریم ﴿وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ﴾؛ لکن او دو دستی به زمین چسبیده و حاضر نیست بالا بیاید، پس این راه برای ما باز است. فرمود دو چیز است که شما را در بالا آمدن کمک می کند: یکی ﴿إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ﴾ و دیگری ﴿وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ﴾؛[13]عقیده طیب و طاهر از بالا دست شما را می گیرد و بالا می برد، عمل صالح از پایین کمک می کند که شما قدمبهقدم بالا بروید، چون عمل آن قدرت را ندارد که کار عقیده را انجام بدهد؛ لذا عقیده از بالا دست آدم را می گیرد و عملِ صالح از پایین به انسان کمک می کند ﴿إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ﴾، این راه باز است!
کسانی که فرمودند هم کارهای امنیتی می کنند و هم کارهای اعتقادی دارند، همه ما موظّفیم همین کارها را انجام بدهیم! خدای سبحان این دو نعمت را برای مردم مکه به احترام کعبه قرار داد که ما هم امیدواریم ـ ان شاءالله ـ برای سرزمین ایران اسلامی که مَهد شهدا و بزرگان است قرار بدهد! یکی اقتصاد مقاومتی و دیگری هم امنیت است. وقتی خدا می خواهد به مردم مکه این هشدار و تذکر را بدهد، می فرماید مگر به یاد این سرزمین نبودید ﴿الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾؛[14] نانِ مملکت این کنایه از اقتصاد مملکت است، فرمود ما اقتصاد سالم به اینها دادیم، امنیت هم به اینها دادیم. هم امیدواریم امنیت این مملکت تأمین شود تا بیگانه ای طمع نکند، هم اقتصاد این مملکت تأمین شود تا جیب مردم و کیف مردم پُر باشد تا دست این ملت نزد دیگران دراز نشود. خطر فقر و بی پولی و نداشتن یکی دو مورد نیست. چقدر این کتاب شیرین است! از بس این کتاب شیرین است، هر شب اگر ما قرآن به سر داشته باشیم جا دارد! هیچوقت سخن از نداری نکرده است، در ادبیات فارسی کسی که ندارد را می گوییم «گدا»، عرب هم می گوید «فاقد» و نداری هم یعنی فقدان، امّا این تعبیرات در قرآن کریم نیست! قرآن کریم از ملتی که ندارد به عنوان فقیر یاد می کند، فقیر که به معنی گدا نیست! فقیر به معنی ندار نیست! فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است، قدرت قیام ندارد و مقاوم نیست. ملتی که جیبش خالی است، کیفش خالی است او قدرت قیام ندارد! فرمود مواظب باشید کیفتان و جیبتان پُر باشد، وگرنه ستون فقراتتان میشکند، ستون فقرات یک ملت که بشکند دیگر مقاوم نیست! در چند جای قرآن هم دارد: ﴿لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ خَشْیةَ إِمْلاقٍ﴾[15] که همه مفسّران مستحضرید می گویند «إملاق» یعنی فقر، «إملاق» که به معنی فقر نیست! «إملاق» یعنی تملّق و چاپلوسی، ملتی که کیفش خالی است، جیبش خالی است و دستش تهی است اهل تملّق است، این ملت اهل مقاومت نیست! همه نعمت ها را خدا به ما داد، چه نعمتی که به ما نداد؟! دریا نداد؟ صحرا نداد؟ معدن نداد؟ کوه نداد؟ مردم مدیر و فعّال نداد؟ این جنگ را چه کسی اداره کرد؟ نمی خواهیم بگوییم بهترین مردم روی زمین هستند، ولی بالأخره از بهترینهای مردم میباشند، پس همه چیز داد! بنابراین فرمود من این توفیق را دادم که مردم مکه به برکت مکه ﴿الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ باشند. بالأخره ما شهید دادیم! امام داشتیم! از طلبه مبتدی تا روحانی هفتاد ـ هشتاد ساله، بیشترین شهید را اینها دادند! روزی که تاریخ جنگ به دو هزارمین روز رسید؛ یعنی از پایان شهریور 1359 که جنگ شروع شد ـ سالی 365 روز است ـ با گذشت چند سال که تاریخ جنگ به دو هزارمین روز رسید، هزارتا روحانی ما شهید دادیم؛ یعنی یک روز در میان یک روحانی! مگر این صنف چقدر جمعیت دارد؟! الآن هم ـ خدای ناکرده ـ کسی خیال آن را بکند و گزینه نظامی را روی میز ببیند همان حرف است!! این کشوری که بالأخره روحانیتش پیشگام است و در شهید دادن پیشکسوت است و عزیزان دیگری هم که یا در دفاع از حرم یا غیر حرم فداکاری کردند و می کنند، نمونه های دینی جهان هستند؛ آن وقت ما با این وضع نباید فقیر داشته باشیم؛ یعنی ستون فقرات شکسته باشند! نباید اهل «إملاق» داشته باشیم؛ یعنی اهل تملّق و چاپلوسی باشند، آن وقت می شود اقتصاد مقاومتی! راه باز است؛ هم راه رفعت باز است، هم راه اقتصاد مقاومتی باز است، هم راه مقاومت باز است، هم راه مبارزه باز است، هم راه عزّت مندی باز است، چه اینکه تاکنون هم باز بود.
پی نوشت ها
[1] سوره غافر, آیه15.
[2] دیوان شمس، غزل1044.
[3] سوره نور, آیه36.
[4] دعائم الاسلام، ج1، ص148.
[5] من لا یحضره الفقیه، ج1، ص240 ـ 241.
[6] سوره شرح, آیه4.
[7] سوره عبس, آیات 13 و 14.
[8] سوره اعراف, آیه176.
[9] وسائل الشیعه، ج5، ص311.
[10] سوره بقره, آیه197.
[11] دیوان اشعار سعدی، قصیده23.
[12] دیوان اشعار حکیم میرزا اسداللّه قمشهای.
[13] سوره فاطر, آیه10.
[14] سوره قریش, آیه4.
[15] سوره اسراء, آیه31؛ سوره انعام، آیه151؛ ﴿وَ لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ مِنْ إِمْلاَقٍ﴾