ماهان شبکه ایرانیان

مغز متفکر آمدنیوز کیست؟ + عکس

دشمنان جمهوری اسلامی ایران با محوریت آمریکا، سال‌ها بود که برای ضربه زدن به انقلاب و کشور، از یک نقص بسیار بزرگ رنج می بردند. این نقص بزرگ، نداشتن سرپل‌های اطلاعاتی مستقیم در داخل ایران برای در اختیار داشتن اطلاعات فرهنگی، اجتماعی، دینی و البته سیاسی جهت رصد اطلاعاتی و برنامه‌ریزی‌ها برای ضربه زدن از داخل به کشور بود.

از سال 1378 که عناد و عداوت برخی جریان‌های سیاسی داخلی با نظام جلوه خیابانی پیدا کرد و اولین فاز از شبکه‌سازی پیچیده دشمن برای نفوذ و ضربه از داخل به صورت آشوب‌های کوی دانشگاه و چند خیابان پایتخت برای چند روز خود را نشان داد، نظام سلطه فهمید که می تواند روی برخی چهره و گروه‌های هدف داخلی جهت امتداد آن شبکه سازی «نفوذ و ضربه» حساب ویژه باز کند.

نتیجه فاز دوم این برنامه‌ریزی پیچیده و چندوجهی که تجربه اطلاعاتی-امنیتی چند سرویس بزرگ و قدیمی غربی، متحدان منطقه‌ای آمریکا و به طور خاص موساد پشت آن است، در سال 1388 رقم خورد که آشوب ایجاد شده به لحاظ حجم و وسعت بسیار گسترده‌تر و دامنه‌دارتر از 78 بود و همراهی یا سکوت بدیل از همراهی برخی چهره‌ها و گروه‌ها و حتی نهادهای حکومتی در برابر آشوب و حتی کمک به آن، در آتش آشوب دمید. فتنه 88 هم مثل تاریخ 40 ساله انقلاب اسلامی، در نهایت با حضور پرشور قاطبه ملت ایران شکست خورد و 9 دی 88 نقطه پایانی بر عملکرد میدانی شبکه «نفوذ و ضربه» در آن مقطع گذاشت.

در سال‌های پس از فتنه 88، دستگاه‌های جاسوسی غربی و منطقه‌ای، با مطالعه و جمع‌بندی فتنه 88، راهبرد جدیدی تدوین کردند تا معایب طرح‌های قبلی را کنار بگذارند و پارامترهای جدیدی را وارد بازی «فتنه امنیتی» با ایران کنند.

به گزارش مشرق سرمایه‌گذاری گسترده روی گسل‌های قومی، مذهبی و نژادی، هجمه به «مشروعیت و کارآمدی» نظام و «شبهه‌سازی» نسبت به ارکان نظام (به ویژه ارکان مرتبط با رهبری) از طریق جعل خبر، سندسازی و اتهام زنی بی وقفه، و در نهایت «سیاه‌نمایی» تمام‌عیار از وضعیت کشور، پارامترهای اصلی فاز جدید این «فتنه امنیتی» است.

از این رو، در حرکتی بسیار هوشمندانه، با همکاری برخی اجزاء نهادهای درون‌حکومتی، یک شبکه اجتماعی درجه چندم در سطح جهانی (از نظر میزان کاربر و نفوذ اجتماعی) به نام تلگرام از سال 93 به عنوان یک شبکه اجتماعی «روسی» در جامعه ایران تبلیغ شد که هم حساسیت بدنه حاکمیتی را نسبت به منشاء آن از بین ببرند، و هم با در اختیار قراردادن زیرساخت‌های بعضا انحصاری فنی به آن (طبق یک توافق محرمانه میان دولت و کمپانی تلگرام) آن را در عرض یکی دوسال تبدیل به پیام‌رسان انحصاری کشور کنند.

این در حالی بود که تلگرام نه دفتر رسمی در ایران داشت، و نه درقبال تمام حمایت‌هایی که در داخل از آن شد، تعهدی جهت تطابق با قوانین جمهوری اسلامی داده بود. اکنون هم به خوبی روشن شده که مالک اصلی تلگرام یک فرد گرجستانی یهودی تبار (و یک صهیونیست افراطی) به نام «میخائیل میری لشویلی» است که مستقیما با دو نهاد جاسوسی سیا و موساد کار می کند.

مشرق اولین بار در 22 آذر 95، زمانی که هنوز کانال‌های فتنه گر و ضدامنیتی چون «آمدنیوز»، «مملکته» و «وحیدآنلاین» در ابتدای راه تحریکات ضدامنیتی و ضددینی خود بودند، در گزارشی تفصیلی، با تحلیل محتوای این کانال‌ها، نسبت به تبعات فعالیت بدون ضابطه چنین کانال‌هایی در بستر بی حد و مرز تلگرام، هشدار داد:

در نزدیک به یک سال و نیمی که از انتشار این گزارش مشرق می گذرد، اسناد بسیاری از روابط «ادمین» ها و کارگزاران چنین کانال‌هایی که از اساس برای تعمیق شکاف‌های قومیتی و مذهبی و نژادی و ایجاد انحرافات عقیدتی شکل گرفته‌اند، با اتاق‌های فکر پشت آن‌ها که همان سرویس‌های اطلاعاتی است، منتشر شده است. برای نمونه، اسناد متعددی از «روح‌ الله زم» (ادمین کانال آمدنیوز) و همکاری تنگاتنگ او با سعودی‌ها و صهیونیست‌ها مدت‌هاست که در فضای مجازی منتشر شده است. بگذریم از این که فقط نگاهی به محتوای تولید شده توسط این کانال در جریان اغتشاشات دی ماه گذشته و غائله دراویش در خیابان پاسداران، به خوبی نشان می دهد که کارگزاران چنین کانال‌هایی مجری دستورات کدام نهادهای اطلاعاتی هستند.

روح الله زم به گواه سوابقی که از فساد شدید اخلاقی او در زمان اقامتش در ایران وجود دارد، فردی بی سواد و فاقد حداقل‌های هوشی، تحصیلی و فکری است که حتی او را مستعد کارگزاری سرویس‌های جاسوسی خارجی کند. او صرفا یک «کاسب» است که از هر جایی که پولی برسد، همانند مزدوران سازمان منافقین، خدمات «مزدوری» خود را ارایه می دهد. از این رو، این گمانه از همان ابتدای مطرح شدن نام او به عنوان «ادمین» آمدنیوز در ذهن ناظران مطرح شد که او صرفا یک چهره بیرونی از این مجموعه است که به دستورات عمل می کند. به بیان دیگر، تئوری پرداز تحرکات ضدایرانی آمدنیوز و رابط اصلی این مجموعه با سرویس‌های بیگانه (به ویژه سعودی و اسراییلی) قطعا فرد دیگری است. در بی‌مایگی روح الله زم همین بس که وی حتی گفتگوهای از پیش طراحی شده با شبکه های اینترنتی را نیز از روی یک نوشته میخواند و در روخوانی هم البته چندان موفق نیست!

روح الله زم، ادمین آمدنیوز

در ابتدا، این توضیح ضروری است که در سال‌های اخیر، به ویژه بعد از فتنه 88، اتاق فکر ضدایرانی فوق‌الذکر، حسابی ویژه روی فرزندان برخی روحانیون زاویه دار با انقلاب اسلامی یا حتی ضدانقلاب، باز کرده است، تا هم نقص اطلاعاتی خود را از سازوکارهای درونی نظام دینی ایران جبران کند، و هم به واسطه آگاهی این فرزندان (به واسطه این که پدرانشان بعضا زمانی در مناصب حکومتی بودند) از روابط درونی ساختار قدرت در ایران، برای تعمیق شکاف‌های سیاسی و مذهبی و ایدئولوژیک درونی، از آن ها بهره بگیرد. مهدی هاشمی (که درباره نقش آفرینی سعودی‌ها در پذیرش او در آکسفورد در گزارش دیگری، صحبت کردیم)، مهدی خلجی و مهدی خزعلی و همین روح الله زم، مصادیقی از این سرمایه‌گذاری هستند، که بعد از فتنه 88 به شدت فعال شدند و تریبون، رسانه و امکانات در اختیارشان قرار گرفت تا علیه نظام به تبلیغ بپردازند.

اما به این جمع، باید نام یک نفر دیگر را هم افزود که از قضا نام او هم «مهدی» است: سیدمهدی جلالی تهرانی

مهدی جلالی تهرانی

در ماه ژانویه سال 2018، یک کانال تلگرامی که ظاهرا توسط یکی از عوامل سابق آمدنیوز که ظاهرا بر سر مسایل مالی با روح‌الله زم به مشکل برخورده بود، به افشاگری درباره ماهیت کانال «آمدنیوز» و مدیر آن پرداخت. این کانال با نام «زم کیست»، که به محتوای گروه کاری آمدنیوز در پیام رسان اجتماعی دسترسی داشت، بخشی از مکالمات اعضای اداره کننده این کانال ضدامنیتی را منتشر می کرد. در 8 فوریه، خبری توسط این کانال منتشر شد که در فضای مجازی و رسانه‌ای چندان بازتاب پیدا نکرد، چرا که سوژه خبر  درداخل ایران چندان چهره شناخته‌شده‌ای نبود. در این خبر آمده بود که مهدی جلالی تهرانی، مدیر میز ایران در اندیشکده بروکینگز، موسس و مدیر اصلی جریان «آمدنیوز» است.

 

تصویری از صفحه گروه کاری «آمدنیوز»

همان‌گونه که اولین‌بار در مرداد 95 در رسانه‌های داخلی خبرها و گزارش‌هایی منتشر شد که مالک اصلی تلگرام نه «پاول دوروف» که «میخائیل میری لشویلی» و پسرش اسحاق هستند، و این خبر در زمانی که تلگرام با حمایت‌های داخلی در حال اوج‌گیری به عنوان یک پیام رسان «محبوب» بود، چندان دیده نشد، خبر کانال «زم کیست» هم در آن مقطع چندان بازتاب پیدا نکرد. ولی اکنون که ماهیت صهیونیستی-سعودی این کانال روشن‌تر شده است، لازم است درباره «سید مهدی جلالی تهرانی» بیشتر بدانیم.

طبق آن‌چه در صفحه شخصی او در دانشگاه کلمبیا آمده است، او در رشته علوم سیاسی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا، و در رشته مطالعات خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا درس خوانده و پژوهشگر مرکز مطالعات ادیان و دموکراسی در دانشکده روابط بین‌المل دانشگاه کلمبیا بوده است.

سید مهدی جلالی تهرانی فرزند یک روحانی به نام سیدمحمد جلالی تهرانی است که از روحانیون سنتی قم و از مخالفان نهضت امام خمینی(ره) بود. او بعد از انقلاب هم تقریبا بلافاصله در صف برخی روحانیون مخالف نظام جمهوری اسلامی به ویژه مرحوم کاظم شریعتمداری قرار گرفت. «مهدی خزعلی»، دیگر آقازاده ضدانقلاب که روابط دوستانه‌ای با مهدی جلالی تهرانی دارد، در 12 شهریور در وبسایت خود از این که جلالی تهرانی (به واسطه سوابق ضدانقلابی و ضدامنیتی خود) در مراسم ختم پدرش حضور نداشت، ابراز ناراحتی کرد:

با پدرش سیدمحمد جلالی تهرانی

جلالی که طبق صفحه رسمی خود در دانشگاه کلمبیا، پیش از سفر به آمریکا در ایران علوم حوزوی می خوانده، درجه MIA یا کارشناسی ارشد در روابط بین‌الملل خود را از مدرسه امور دولتی و بین‌الملل با تمرکز بر سیاست امنیت بین‌الملل گرفته است. حوزه کاری او رسانه و سیاست در جوامع اسلامی در حال گذار، دموکراتیک شدن و سیاست بین‌الملل در غرب آسیاست. ظاهرا او در تحقیقات دانشگاهی خود روی روابط سیستم‌های مذهبی و دولت متمرکز بوده است.

مهدی جلالی تهرانی، مثل فرزندان بسیاری از روحانیون متمایل به جریان چپ، در مدرسه «نیکان» درس خوانده که چهره‌هایی چون  سید حسن خمینی، مهدی هاشمی رفسنجانی، یاسر هاشمی رفسنجانی، ناصر باهنر، محمد رضا جلایی پور، سروش دباغ، حسین درخشان و ... نیز در آن تحصیل کرده‌اند. او ظاهرا دانش‌آموز دوره یازدهم این مدرسه معروف واقع در خیابان فرشته تهران بوده است.

اولین بار، در بحبوحه فتنه 88، زمانی که فاز دوم عملیات اتاق فکر «نفوذ و ضربه» در جریان بود، سید مهدی جلالی تهرانی در نامه‌ای به مرحوم هاشمی رفسنجانی ضمن فهرست کردن انواع اتهامات به نظام، از آن مرحوم خواست که مستقیما به دنبال سرنگونی «ولی فقیه» باشد! او ضمن دفاع تمام قد از  جنبش سبز، نظام را به «ریختن» خون جوانان متهم کرد و مشروعیت نظام را اسقاط شده دانست:

"آقای هاشمی، اگر دوستار آقای خامنه‌ای هستید، صلاح ایشان و کشور در این است که ایشان از رهبری استعفا بدهد و مسئولیت شرعی شما و بقیه روحانیون این است که ایشان را به استعفا متقاعد کنید. هیچ کس دیگری نیز در این کار از شما مسئول تر و اصلح نیست.

بگذارید بی پرده باشیم؛ این تنها راهی است که کشوری که به آن علاقه مند هستیم سقوط نکند و دچار هرج و مرج نشویم. بیایید به مردم اعتماد کنیم که احقاق حق بزرگترین مصلحت اندیشی است. این مردم بارها بزرگواری خود را ثابت کرده اند که اگر مانع از جلوی پایشان برداشته شود و حق شان استیفا گردد دیگر به سوی انتقام نخواهند رفت و خشونت را با خشونت پاسخ نخواهند گفت.

باز بگذارید بی پرده باشیم؛ واقعیت این است که نه هیچ کشوری دشمن ثابت ایران است و نه اپوزیسیون متشکلی موجود است که در این لحظه توان اداره یک روز کشور را داشته باشد. آن چه مشروعیت نظام جمهوری اسلامی را به خطر انداخته نه از بیرون که از درون خود نظام و سنگدلی ها و تنگ نظری های صاحب‌قدرتان آن است.

آقای هاشمی، اگر از جوانی با تحسین به شخصیتی چون امیرکبیر اندیشیده اید، اگر از سرنوشت کشوری که شما برای سی سال مسئول طراز اول آن بوده اید اندیشناک هستید، فقط به وظیفه شرعی خود عمل کنید و عدالت را به هموطنان ایرانی تان برگردانید. انتخاب های شما محدود است. این بار این قصه با ریش سفیدی فیصله پذیر نیست؛ یا سقوط است همراه با ولی فقیه و یا تدبیر و شجاعت. بدانید که این بار از حق مردم نمی‌توانید بگذرید و نمی توانید مانند انتخابات سال 84 آن را به روز قیامت ارجاع دهید.

آقای هاشمی تاریخ به شما فرصتی استثنایی داده است اگر درست تدبیر کنید هم افق دموکراسی را به مردم نشان داده اید و هم آبروی روحانیت را در این بزنگاه خریده اید و هم کشور را نجات داده اید. بدانید که این اولین حکومت طبقه روحانیت شیعه در طول تاریخ است و بیندیشید که تاریخ در این باره چگونه قضاوت خواهد کرد. "

به بیان ساده‌تر، این فرد که بعدا نقاب از چهره خود برداشت و عاملیت او  برای دشمن‌ترین دشمنان ایران در کلیت آن، از پرده بیرون افتاد، در اوج فتنه ای که هدف نهایی آن «لیبی سازی» و «سوریه سازی» از ایران بود، پروژه حمله به محکم‌ترین سد در برابر تجزیه و سقوط ایران، یعنی ولایت فقیه را دنبال می کرد. جالب این که در پایان همین نامه، سوابق پدرش را در همراهی با همه روحانی‌ها و روحانی نماهای ضدانقلاب، لو می دهد:

" شما هم خانواده مرا به خوبی می‌شناسید و هم می‌دانید که در طول این سالها روحانیت و مرجعیت خود قربانی این بی‌عدالتی ها بوده است. بخاطر دارم که از کودکی پدرم مرا به دیدار مراجع تقلید خانه نشین شده می‌برد و علی رغم ارعاب و تهدیدات امنیتی به این کار مقید بود. وقتی به دیدار مراجع تقلید بزرگی چون آیات عظام سید احمد خوانساری، سید کاظم شریعت مداری، سید محمد روحانی، سید صادق روحانی، سید حسن قمی، سید محمد شیرازی و آقای منتظری می‌رفتم با خود می‌پرسیدم که چگونه است در حکومت روحانیت با مراجع چنین جفایی صورت می‌گیرد؟ "

این فرد که با حمایت «کانون‌های امنیتی-اطلاعاتی» مرموز، در مراکز مرتبط با سیا(به ویژه دانشگاه کلمبیا) تحصیل و تحقیق کرده، به گواه نوشته‌ها، مصاحبه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی خود، کاملا در پازل سیاسی، نظامی و امنیتی محور عبری-عربی حرکت می کند. برای مثال، او در ماه می 2016، چند روز پس از این که رضا ربع پهلوی جایزه «یادبود هلوکاست» را از صهیونیست‌ها دریافت کرد، در مصاحبه‌ای با سایت ضد انقلاب «تقاطع»، به صراحت از لزوم به رسمیت شمردن صهیونیزم گفت. دفاعی که جلالی از صهیونیزم در این گفتگو انجام می دهد، در بین همه کسانی که نام ایرانی بر خود دارند، بی‌سابقه است و خود مقامات این رژیم هم برای دفاع از موجودیت نامشروع خود، به گرد پای او نمی رسند. به بخشی از این مصاحبه دقت کنید:

"جنبش صهیونیسم یک جنبش نژادپرستانه نیست. بلکه قربانی نژادپرستی بوده است. همچنین یک جنبش مذهبی نیز نیست. این جنبش ملی‌گرا و ضداستعماری بوده، و از ابتدا یهودیت را به عنوان یک ملت تعریف کرده و نه نژاد. نکته‌ی مهمی که این‌جا معمولا مغفول می‌ماند دو تفاوت مهم میان دین یهود با دین‌های مسیحیت و اسلام است. اول این‌که یهود بر خلاف اسلام و مسیحیت نام یک دین نیست. نام یک قوم است. اگرچه این دو همواره به جای یک‌دیگر بکار می‌روند و باعث سرگردانی ذهنی می‌شوند. اما دین یهود در حقیقت یعنی دین قوم یهود. یهودیان در واقع قومی پراکنده بودند که جنبش صهیونیسم خواست تا از آنان ملت بسازد.

دوم این که مذهب یهودیان بر خلاف مذهب مسیحی و اسلام، یک مذهب دعوت‌کننده نیست. یعنی نمی‌خواهد مردم جهان یهودی بشوند. بنابراین هیچ‌گاه به ایدئولوژی و جهان‌بینی تبدیل نمی‌شود. به همین جهت، جنبشی که در آن شکل بگیرد در ماهیت خود با ایدئولوژی‌های دینی از جمله اسلام سیاسی متفاوت است. در زمانی که جنبش صهیونیسم شکل گرفت جنبش‌های هویت‌گرا و نوگرای اسلامی نیز در خاورمیانه شروع شده بودند. اما هیچ‌کدام از آن جنبش‌ها سکولار نبودند و هیچ‌کدام نتوانستند دولتی دموکراتیک برای خود بسازند. جنبش صهیونیسم توانست. من جنبش صهیونیسم را به رسمیت می‌شناسم چون هم سکولار است و هم موسس یک کشور دموکراتیک است. این شناسایی البته با نقد سیاست خارجی دولت‌های اسراییل منافاتی ندارد. "

او حتی تا آن‌جا پیش می رود که می گوید به رسمیت شناختن دولت جعلی اسراییل هم کافی نیست، بلکه باید به جنبش جهانی صهیونیزم باور داشت:

"ما باید کشور اسراییل را به رسمیت بشناسیم. بنابراین باید صهیونیسم را به رسمیت بشناسیم. جنبش صهیونیسم باعث به وجود آمدن کشور اسراییل شده. به همین جهت شما نمی‌توانید موجودیت کشور اسراییل را به رسمیت بشناسید اما صهیونیسم را انکار کنید.

به من هم اجازه بدهید در این آخرین پاسخ، رویای خودم را تکرار کنم. رویای من روزی است که سیاست خارجی ایران بتواند در صلح میان اسراییل و فلسطین نقش جدی بازی کند، و یک توریست ایرانی نتواند به سادگی انتخاب کند که روزش را می‌خواهد در سواحل زیبای حیفا بگذراند و یا در یک رستوران غذای دریایی در غزه. مدیترانه یک دریا است، ساحلش یک ساحل، و انسان ساکن سرزمینش یک انسان. "

به واسطه همین سرسپردگی به «صهیونیزم» او پای ثابت برنامه‌های رادیو فارسی رژیم صهیونیستی در قالب تحلیل‌گر است. او حتی با لحنی تمسخرآمیز، در حالی که نوعی افتخار و شعف از ادبیات او می بارد، لینک یکی از برنامه‌هایی را که در این رادیو حضور داشته، در شبکه اجتماعی خود تبلیغ می کند:

جلالی آن اندازه ذوب در اسراییل است که وقتی صدای رسانه‌های غربی هم از جنایات اسراییل علیه شهروندان فلسطینی در راهپیمایی بازگشت در غزه و به رگبار بستن کودکان فلسطینی درآمده، در کمال وقاحت جنایت صهیونیست‌ها را توجیه می کند. این امری کم‌سابقه در اپوزیسیون ایرانی است که دست‌کم در مواجهه با جنایات رژیم کودک‌کش اسراییل، خود را به جهالت می زنند، و معمولا از حمایت از عملکرد رژیم صهیونیستی اجتناب می کنند تا بدنام نشوند:

گفتنی است که او با فردی مثلا سلطنت‌طلب به نام «مهدی آقازمانی» در شبکه ماهواره‌ای ضدانقلاب «افق» (نزدیک به رضا پهلوی) یک نوع زوج رسانه‌ای تشکیل داده‌اند و برنامه‌های مختلفی با هم اجرا کرده‌اند. آقا زمانی کسی بود که در اوایل سال 95، قبل از آن که کانال آمدنیوز در تلگرام شروع به فعالیت جدی کند، با دعوت از «روح‌الله زم» اصطلاحا «پرزنت» کردن او را به عنوان «روزنامه نگار» و «تحلیل‌گری» که به "اسناد داخل حکومتی دسترسی دارد" و خبر از "پشت پرده ها" می دهد، آغاز کرد. اما مهدی آقازمانی (پادوی رسانه‌ای جلالی تهرانی) که خود را نزدیک به دفتر فرح دیبا و سلطنت‌طلب دوآتشه نشان می دهد، ظاهرا عاملی است که از لابی صهیونیست‌ها در آمریکا پول می گیرد تا پروژه‌های تبلیغاتی آنان را (در همراهی با تیم جلالی تهرانی-زم) پیش ببرد. او زمانی در لس‌انجلس نوچه فردی یهودی به نام بیژن خلیلی، صاحب «شرکت کتاب» بود و به احتمال قوی خلیلی دست او را در دست اسراییلی‌ها گذاشت.

بیژن خلیلی، مهدی آقازمانی

«شهرام همایون»، ضدانقلاب و سلطنت‌طلب «پیش کسوت» مقیم لس انجلس که سال‌هاست در شبکه‌ای به نام «کانال یک» علیه جمهوری اسلامی ایران فعالیت می کند، در برنامه‌ای، عاملیت مهدی آقازمانی برای اسراییل را لو می دهد: 

 
مهدی آقازمانی

 

آقازمانی، جلالی تهرانی
آقا زمانی و فرح دیبا
آقا زمانی در حال «پرزنت» روح الله زم

میزان ضدیت (بلکه کینه و نفرت) جلالی نه تنها از جمهوری اسلامی، که اصولا از «هویت ایرانی» آن اندازه بالاست، که ولعی عجیب برای پیوند گرفتن با همه دشمنان ضد ایران دارد. او نویسنده ثابت خبرگزاری دولتی سعودی «العربیه» است:

عاملیت او برای ریاض و همراهی همه جانبه او با سیاست‌های «محمد بن سلمان» آن اندازه عیان و پررنگ است که ده‌ها شاهد مثال دارد، تا آن حد که او در جهت راهبرد سعودی‌ها، از هرگونه اقدام تجزیه طلبانه برای از بین بردن ملت واحده «ایران» آشکارا حمایت می کند. این همان خطی است که کانال زیر نظر او، یعنی «آمدنیوز» (که در نهایت برای همین هدف فعالیت می کند) به شدت دنبال می کند:

برنامه جدی اتاق فکر ضدایران برای تشدید تنش‌های قومی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان