همه او را به اسم عقاب ایران میشناختند. کشتیگیری که همیشه به خاطر ناموس و دوستانش دعوا میکرد. کسی جرأت نداشت به خانواده و نزدیکانش نگاه چپ بیندازد، اما در آخر هم قاتل صمیمیترین و عزیزترین دوستش شد. در یک میهمانی مجلل که دوستش برای آزادی او در پنتهاوس یک برج در ولنجک تهران به پا کرده بود، درگیری خونینی راه انداخت. درحال گرفتن لایو اینستاگرام بودند که درگیری ایجاد شد. وحید مرادی دوستش را کشت و دونفر دیگر را هم مجروح کرد. حالا دستبند به دست در پلیس آگاهی شاپور ایستاده و به سوالات خبرنگاران پاسخ میدهد. صورتش پر از جای قمه و چاقو است. خالکوبیهای عجیبی روی بدنش هک کرده؛ خالکوبیهایی مثل «بکش تا زنده بمانی»، «مردهشور منو تمیز و آرام بشور». لحن صحبتش نشان از کلافگی و عصبانیت دارد. میگوید؛ به خاطر کشتن دوست صمیمیاش ناراحت است. وحید مرادی که از شرورهای معروف پایتخت است، در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای زندگی پرحاشیهاش را روایت میکند:
چند سال داری؟
٣٤ سال.
ازدواج کردی؟
٥ سالی میشود که ازدواج کردهام. یک پسر ٤ ساله دارم.
چندبار تا حالا زندانی شدی؟
١٤ بار دستگیر شدم. این بار پانزدهم است که به جرم قتل دوستم به زندان میروم.
هربار به چه جرمی دستگیر میشدی؟
من هیچ خلافی در زندگیام نکردهام به جز دعوا و درگیری؛ همیشه هم به خاطر درگیری و دعوا و حمل سلاح درگیر شدهام. نه سارقم، نه کلاهبردار و نه زورگیر؛ روی مسأله ناموس هم خیلی حساسم. برای همین اصلا مزاحم نوامیس نمیشدم.
گویا در اینستاگرام هم معروفی؟
قبلا در پیجهایی که داشتم، فیلمهایم را منتشر میکردم. البته بیشتر دوستانم این فیلمها را در پیجم میگذاشتند، اما چند وقت پیش پلیس امنیت مرا بازداشت کرد. به خاطر همین فیلمها تعهد دادم و آزاد شدم. بعد از آن دیگر هیچ فیلمی از خودم در اینستاگرام منتشر نکردم.
چرا آنقدر دعوا میکنی؟
بیشتر دعواهای من همیشه سر مرام و معرفت بوده است. کسی به دوستان یا ناموسم چپ نگاه میکرد، با او درگیر میشدم. من روی این مسائل خیلی حساس هستم. همیشه هم به خاطر این موضوع دعوا میکردم و بعد از درگیری دستگیر میشدم. من اصلا آدم خشنی نیستم، اتفاقا خیلی معرفت دارم. همیشه هم به خاطر این معرفتم گیر افتادم.
نمیترسیدی در این درگیریها کشته شوی یا کسی را به قتل برسانی؟
دیگر وقتی آدم درگیر میشود، به این چیزها فکر نمیکند.
تا بهحال قتل نکردی؟
یکبار با مردی میانسال درگیر شدم. به من فحش داده بود و من هم عصبانی شدم. در این درگیری او حالش بد شد و بعد از رفتن به بیمارستان جانش را از دست داد. مرا به جرم قتل دستگیر کردند، ولی بعد مشخص شد که آن مرد بر اثر سکته قلبی جان باخته است، برای همین من هم از اتهام قتل تبرئه شدم.
اولین بار چه زمانی دعوا کردی و دستگیر شدی؟
سال ٨٠ بود. من ١٨سال داشتم. به خاطر دوستانم وارد یک درگیریای شدم و یکنفر را مجروح کردم. اولینبار همان زمان بود که دستگیر شدم.
همسرت هم در جریان کارهایی که میکردی، بود؟
بله میدانست. من خیلی معروف بودم. همه به من میگفتند عقاب ایران.
مشکلی با این قضیه نداشت؟
نه. همسرم همیشه میدانست که من مرد با معرفت و ناموسپرستی هستم، میدانست به خاطر این مسائل است که دعوا میکنم، برای همین مشکلی با این مسأله نداشت.
چطور با او آشنا شدی؟
من عاشق همسرم شدم و چندین بار به خواستگاریاش رفتم تا درنهایت با او ازدواج کردم.
از ماجرای این قتل بگو؟
دوماهی بود که از زندان آزاده شده بودم. حسین وقتی فهمید آزاد شدهام، با من تماس گرفت و گفت که به خانهاش بروم. وقتی رفتم دو سهنفر دیگر از دوستانمان هم بودند. آنها مشروب میخوردند. من هم مشروب خوردم. بعد از آن حسین شروع کرد به فیلمگرفتن؛ میگفت: دارد لایو اینستا میگیرد. از من خواست جلوی دوربین صحبت کنم، ولی من گفتم که به خاطر تعهدم نمیخواهم از من فیلم بگیرد، او ناگهان فحش ناموس داد. من هم که روی این مسائل حساس هستم، با هم درگیر شدیم و او و دونفر دیگر را با چاقو زدم.
بعد چه کار کردی؟
بلافاصله به خانهمان در کرج رفتم. به همسرم ماجرا را گفتم. وسایلم را برداشتم و فرار کردم. در مرز باکو بودم که ماموران مرا دستگیر کردند.
میخواستی به کجا بروی؟
قصد داشتم به صورت قاچاقی به ترکیه بروم. یکنفر میخواست مرا از مرز رد کند که ماموران مرا در دل کوه پیدا کرده و دستگیر کردند.
همسرت وقتی متوجه شد دست به قتل زدهای، چه کار کرد؟
کلی گریه کرد و از من خواست که خودم را معرفی کنم، ولی من به حرفهایش اهمیتی ندادم و فرار کردم.
چقدر به قاچاقچی انسان پول دادی تا تو را از مرز رد کند؟
دوستم قرار بود ٢ تا ٣میلیون تومان به او پول بدهد.
آخرین بار به چه جرمی در زندان بودی؟
آخرینبار به خاطر درگیری در زندان بودم.
با شلیک گلوله دستگیر شده بودی؟
من هر بار که میخواستم دستگیر شوم، چون تسلیم نمیشدم، با شلیک گلوله گیر میافتادم. پاهایم ١٨ تیر خورده است. درست نمیتوانم راه بروم. گاهیوقتها با عصا راه میروم.
خانواده مقتول را میشناسی؟
بله. من چندین سال با مقتول رفتوآمد داشتم و خانوادهاش را میشناختم. برادرهایش نور چشمانم هستند. برای خانوادهاش احترام زیادی قائلم. حسین بهترین دوستم بود. خیلی ناراحتم که او را کشتهام. من اصلا قاتل نبودم، حتی دشمنانم را هم با قدرتنمایی میترساندم، ولی دست به قتل نمیزدم. چه برسد به اینکه دوستم را بکشم.
فکر میکنی بتوانی از آنها رضایت بگیری؟
امیدوارم رضایت بدهند. من یک پسر کوچک دارم، نمیخواهم بدون پدر بزرگ شود.
مقتول آن میهمانی را بهخاطر آزادی تو به پا کرده بود؟
دقیقا نمیدانم. وقتی با من تماس گرفت، نگفت که میهمانی گرفته است. فقط گفت: به خانهاش بروم. من اگر میدانستم که در آنجا مشروب میخورند، اصلا نمیرفتم.
مگر خودت مشروب نمیخوردی؟
یک سالی میشد که مشروب خوردن را ترک کرده بودم.
اعتیاد نداشتی؟
هیچوقت اعتیاد نداشتم. فقط مشروب میخوردم که آن را هم ترک کرده بودم، ولی در میهمانی خانه مقتول دوباره مشروب خوردم. ما آن شب هر دو مست بودیم.
اگر پسرت راه تو را پیش بگیرد چه کار میکنی؟
اصلا دوست ندارم مثل من شود. من آرزو دارم پسرم دکتر شود و آینده روشنی داشته باشد. دلم نمیخواهد مثل من پر از حاشیه و دردسر باشد.
خواهر و برادر هم داری؟
فقط یک خواهر داشتم که چندسال پیش بر اثر یک بیماری جان خود را از دست داد.
منبع درآمدت چه بود؟
من کشتیگیر هستم. چندین فن خوب کشتی بلدم که در باشگاه آنها را آموزش میدادم. داروهای بدنسازی هم میفروختم. منبع درآمدم فقط همینها بود.
در کشتی مقامی هم داشتی؟
یکبار مدال جوانان دریافت کرده بودم.