«صفر تاریزاده» ، 48 ساله از تبریز، هنرمند عرصهی موسیقی سنتی موغام، یکی از احیاگران سلامت در تبریز است که اعضای او در تاریخ سیزدهم اردیبهشت ماه 97 با رضایت خانوادهاش اهدا و اهدای عضو، آخرین نت موسیقی زندگی این هنرمند شد.
آنچه میخوانید، مصاحبهی ایسنا با «احمد تاری زاده»، حافظ قرآن و فرزند زنده یاد تاریزاده، است:
احمد تاریزاده در گفتوگو با ایسنا در خصوص اهدای عضو پدر و نجات زندگی چهار خانواده اظهار میکند: 25 ساله هستم و لیسانس نرم افزار کامپیوتر دارم، خانوادهی پنج نفرهمان پس از رفتن پدر، چهار نفره شد، من، برادر پنج سالهام، «ائلشن» و خواهرم «آیسان» که 20 سال دارد و دانشجو است، پدرم 30 سال بود که فعال عرصهی موسیقی و خوانندهی موسیقی سنتی موغام بود، در ابتدا با تشکیل گروههای موسیقی شروع به فعالیت کرد و بعد به مدت دو سال در رادیو قصهگویی کرد، مدرک تحصیلی بالایی نداشت و متعلق به قشر ضعیف جامعه بود، از این رو امکان برگزاری کنسرت برایش فراهم نبود و در سطوح کوچکتر و در مجالس فعالیت میکرد، پدرم سابقهی راهاندازی گروه کر، تئاتر و سرود را در دوران خدمت سربازی داشت و تقدیرنامهی فعالیتهای هنریش هنوز هم موجود است.
هرگز ندیده بودم پدرم گریه کند!
رفتار گرمی با اعضای خانواده داشت و هرگز دوست نداشت کسی با کسی اختلاف داشته و یا عصبانی باشد، اگر خودش هم ناراحت میشد، بروز نمیداد و بار این ناراحتی را خودش به دوش میکشید، شوخ طبع، اهل کمک به دیگران، اهل خانواده و گشت و گذار با آنها بود، اگر کسی که وضع مالیش خوب نبود، به مراسمی دعوتش میکرد، با صرف نظر از سهم خودش، با او مدارا میکرد، همیشه به دنبال شادی بود و تا میتوانست برای شاد کردن و کمک به دیگران تلاش میکرد، از کودکی با آثار «سلیم موذنزاده» بزرگ شده بود و با الهام از آثار او در ماه محرم نیز مداحی میکرد.
فشار خون، مرگ خاموش
چند سال پیش، چشمش قرمز شده بود و گاها سرد درد هم داشت، اما فکر نمیکرد مشکل حادی باشد و با خود درمانی و استراحت، سردرد هم رفع میشد، شاید با مراجعه با پزشک متخصص و تشخیص فشار خون بالا، این اتفاق نمیافتاد.
پنج روز بعد از آخرین علایم، پدرم با دوستش برای تعمیر لوازم موسیقی با لبخند و در صحت و سلامت کامل از خانه بیرون میرود، دوست پدرم به من زنگ زد که پدرت سر تمرین بدحال شده و زمین افتاده، دفترچه بیمهاش را بردار و به بیمارستان محلاتی بیاور، نزدیک محلاتی بودم که گفتند اینجا نشد و بردیمش بیمارستان امام رضا، اینجا بود که شک کردم چرا بیمارستانی به این عظمت، نتوانسته برای یک بدحالی ساده کاری کند، بالای سرش که رسیدم، صدایش زدم و جوابی نگرفتم، چشمانش بسته بود، لباس سربازی بهم جرات داد و داد زدم کسی نیست به این بیمار برسه؟!یه حال به هم خوردن ساده است دیگه!، دکتر از آن طرف آمد و گفت: این یک حال به هم خوردگی ساده نیست، بیمار شما، خونریزی مغزی کرده.
به بزرگترها و دوست و آشنا زنگ زدم و توسط پسرخالهی پدرم، پس از شش ساعت توانستیم در ICU جا پیدا کنیم، 14 روز ماندن در ICU کمکی نکرد و ساعت 4.30 روز سیزدهم، پدر ایست قلبی کرد و پس از احیای قلبی، مرگ مغزی شد، روز دوازدهم سطح هوشیاریاش 9 بود و چیزی نمانده بود تا برگردد، صدایش که میکردی به طرف صدا برمیگشت و دستم را فشار میداد، بعد از روز دوازدهم، هوشیاریاش به دو رسید و مرگ مغزی تایید شد و با مطرح شدن اهدای عضو، عمویم از من پرسید که راضی هستی اعضای پدرت را اهدا کنی؟، من بلافاصله رضایتم را اعلام کردم و به پاس اعلام رضایت من گریه کرد.
آخرین نفری که باید راضی میشد مادرم بود، به مادرم زنگ زدم و گفتم یه سر به بیمارستان بیایید، اگر میگفتم که پدر مرگ مغزی شده، داد و بیداد میکردند، مادرم با دایی ام به بیمارستان رسید و من نتواستم مطرح کنم و عمویم جریان را به مادرم گفت، قرار بود ساعت شش پیوند شروع شود و ساعت 3.5 مادرم رضایت داد.
همینقدر میدانم که یکی از کلیهها به یک فرد اهل جلفا و یکی دیگر نیز به یک فرد اهل بارنج، کبد نیز به یک خانم 50 ساله اهل «نیریز شیراز» پیوند زده شده است، کسی که اهل بارنج بود، دم در اتاق عمل من را دید و از من پرسید «شما همونی هستید که کلیه اهدا کردین؟»، بعد دستم را بوسید و خیلی خوشحال بود، گیرندههای کلیه در مراسمات پدر شرکت کردند.
مادرم هنوز بیتاب است و گریه میکند
مادرم از نظر قلبی راضی است، اما با توجه به این که تنها دو هفته از رفتن پدر میگذرد، هنوز گریه میکند، من کاملا راضی هستم و همین که توانستهایم لبخند را به لبهای چند خانواده بیاوریم، برایم رضایتبخش است، هر چند نمیدانم قلب پدر کجاست، اما این را میدانم که قلب پدرم کار میکند و زنده است، این کار ما باعث شد تا اکثر آشنایان و فامیلها، فرم اهدای عضو پر کنند. تا اینجای ماجرا که من پدر را خواب ندیدهام، اما مادر دو بار او را خواب دیده است و در هر دو بار پدر نگران ما بوده و در جایی سرسبز که بلندتر از همه جا بوده ایستاده بوده و به مادر سفارش میکرده تا مواظب «ائلشن» باشد، مادر بعد از بیدار شدن متوجه میشود، برادر کوچکم، ائلشن، از تخت خوابش کنار افتاده.
پدرم احساس مسئولیت میکرد و فکر میکنم اگر دغدغهای هم داشته باشد، بیشتر نگران برادر کوچکم و خواهرم باشد، من هم سعی کردهام هر کاری که میکنم محض رضای خدا باشد، از این به بعد هم سعی میکنم تا با کسب رضای خدا، خواهر و برادرم را به جایی برسانم.
با جدیت به دنبال آن هستم که بفهمم قلب پدر در سینهی چه کسی میتپد؟
پدرم در شادی همه شریک بود و در مجالس شادی همه تصنیف خوانده بود، اطرافیانمان همه ناراحت این هستند که پدر نتوانست شادی ما راببیند و در مراسم ما بخواند. با جدیت به دنبال آن هستم که بفهمم قلب پدر در سینهی چه کسی میتپد؟
بدرقه به خانهی ابدی با موسیقی
از آنجایی که پدر فعال عرصه مسیقی بود، همیشه توصیه میکرد سر خاک من نگذارید کسی غمگین باشد و به همین دلیل دوستش سر خاک، تار زد.
30 درصد از منتظران دریافت عضو در شمال غرب کشور قرار دارند
«رسول زارع زاده» ، مسئول هماهنگی اهدای عضو بسیج جامعه پزشکی استان در گفتوگو با ایسنا با بیان این مطلب اظهار کرد: 27 هزار نفر در کشور منتظر دریافت عضو هستند و متاسفانه روزانه هفت الی 11 نفر به علت طولانی بودن صف پیوند، جانشان را ازدست میدهند، طبق آخرین آماری که از وزارت بهداشت گرفتهایم، 30 درصد از منتظران دریافت عضو از شمال غرب کشور هستند.
وی ادامه داد: پس از مطرح شدن بحث اهدای عضو در جلسات شورای بسیج جامعه پزشکی استان و ضرورت موضوع، بسیج جامعه پزشکی استان، هماهنگی، فرهنگ سازی و اخذ اعتبار لازم از وزارت بهداشت و درمان را بر عهده گرفت.
بیش از 15 هزار نفر در آذبایجان شرقی، فرم اهدای عضو پر کردهاند
وی عنوان کرد: پس از این که بنده در شیراز، پیوند کبد شدم، تصمیم به فرهنگ سازی در این راستا گرفتم و این اقدام با همراهی حدود 100 نفر سفیر سلامت در استان از بیمارستان صحرایی بسیج جامعه پزشکی استان آغاز شد، خودم اولین نفری بودم که فرم اهدای عضو را پر کردم، غرفههای اهدای عضو، تا کنون در جاهای پرتردد مانند بام تبریز، خیابان ولیعصر، مصلای تبریز و پارکهای عمومی، داخل بازار و پاساژ برگزار شده است و هر فردی که فرم اهدا پر کرده، چند نفر دیگر را به انجام این کار تشویق کرده است.
مسئول هماهنگی اهدای عضو بسیج جامعه پزشکی استان ادامه داد: با حمایت همه جانبهی امام جمعه سابق تبریز، اولین تریبون نماز جمعه برگزار شد، تبلیغ برای اهدای عضو از نظر آموزههای دینی توسط سایر امام جمعهها نیز آغاز شد و اکثر فقها همچون حضرت امام (ره)، آیتالله خامنهای و آیتالله مکارم شیرازی، نوری همدانی و تهرانی اجازهی برداشت عضو را جایز دانستهاند.
مجالس ختم، بهترین فضا برای تبلیغ برای اهدای عضو است
وی با تاکید بر ضرورت تداوم فرهنگ سازی برای اهدای عضو گفت: با توجه به این که مراتب شرعی اهدای عضو از اهمیت خاصی برای مردم استان ما برخوردار است، تقاضا داریم تا علمای دین و روحانیت معزز از مجالس مذهبی و ظرفیت موجود برای تبلیغ فرهنگ اهدای عضو استفاده کنند.
وی در ادامه با اشاره به عمل موفقیت آمیز اولین پیوند کبد در تبریز همزمان با ورود رییس جمهور به تبریز بیان کرد: طبق مکاتباتی که در جلسهی شورای بسیج جامعه پزشکی استان با «حجتالاسلام آل هاشم»، امام جمعه تبریز داشتیم، مشکل نبود پیوند کبد در تبریز با حضور وزیر بهداشت در تریبون نماز جمعه مطرح شد و خوشبختانه اولین پیوند کبد همزمان با ورود رییس جمهور به تبریز انجام شد که دکتر «زمردی» و دکتر «کاکایی» به عنوان پدر پیوند شمال غرب کشور زحمات زیادی به این منظور کشیدند، خوشبختانه دومین پیوند کبد نیز در تبریز انجام شد و حال گیرنده که چند روز است که از بیمارستان مرخص شده، مساعد و رو به بهبودی است.
زارع زاده افزود: امیدواریم قطعه مخصوص احیاگران سلامت و اهداکنندگان عضو در وادی رحمت تبریز در نظر گرفته شود، ساخت تندیس اولین اهداکنندگان کبد در تبریز توسط سازمان میراث فرهنگی و نصب آن به عنوان المان در تبریز و بازدید دانشجویان اعزامی به ارودی راهیان نور از قبور اهداکنندگان در کنار مزار شهدا میتواند از اقدامات قابل تحسین به منظور تکریم احیاگران سلامت باشد و این بازدید توسط دانشجویان گام مثبتی برای تشویق آنان به پر کردن اهدای عضو به شمار میآید.
وی خاطرنشان کرد: بخش پیوند قلب در بیمارستان شهید مدنی تبریز با همکاری بهترین اساتید و پزشکان متخصص این رشته در آیندهی نزدیک افتتاح میشود و ایجاد یک بیمارستان مستقل پیوند اعضا در تبریز که بتواند پاسخگوی نیازهای منطقه شمال غرب کشور باشد، از چشم اندازهای ترسیم شده توسط بسیج جامعه پزشکی استان است که حمایت خیران را میطلبد، امیدواریم مردم شهر تبریز در اهدای عضو نیز مانند تمامی عرصههای حساس کشور، اولین شوند.
اهدای عضو به دنبال بروز مرگ مغزی و با تایید پزشکان متخصص، مطرح میشود، در مرگ مغزی خون رسانی به مغز متوقف شده و اکسیژن رسانی انجام نمیشود، مغز تمام کارکرد خود را از دست داده و دچار تخریب غیر قابل برگشت میشود، اگرچه اعضای دیگر از جمله قلب، کبد و کلیهها پس از مرگ مغزی هنوز دارای عملکرد هستند، اما به تدریج در طی چند روز آینده، از کار خواهند افتاد، مرگ مغزی، متفاوت از کما و زندگی نباتی است، در کما شانس بهبودی برای برخی بیماران وجود دارد، در صورتی که در مرگ مغزی بهبودی بیمار غیر ممکن و مرگ وی ظرف چند روز حتمی است، زندگی نباتی نیز معمولا همیشه در پی کما رخ میدهد و با وجود این که شخص بیدار به نظر میرسد ( چشمانش باز است ) و یک سری حرکات غیر ارادی اعضایش دیده میشود و فرد هیچ عملکرد ذهنی و شناختی ندارد.
بر اساس این گزارش، اهدای اعضای هر مورد مرگ مغزی میتواند منجر به نجات هشت نفر شود، همچنین یک الی 53 بافت بدن در مرگ معمولی نیز یک الی 53 نفر را از مرگ و نقص عضو نجات میدهد.
گزارش از نسرین سوار، خبرنگار ایسنا در آذربایجان شرقی