ماهان شبکه ایرانیان

چرا یک معلول باید به دادگاه برود؟

«تصور می‌کنند افراد دارای معلولیت همه بی‌گناهند و نمی‌توانند مرتکب جرمی شوند، کسی هم دلش نمی‌آید علیه‌شان جرمی مرتکب شود. برای همین هیچ امکانات ویژه‌ای در دادگاه‌ها برایشان در نظر گرفته نشده.

چرا یک معلول باید به دادگاه برود؟

«تصور می‌کنند افراد دارای معلولیت همه بی‌گناهند و نمی‌توانند مرتکب جرمی شوند، کسی هم دلش نمی‌آید علیه‌شان جرمی مرتکب شود. برای همین هیچ امکانات ویژه‌ای در دادگاه‌ها برایشان در نظر گرفته نشده.

آنها در این مکان‌ها کاملاً بی‌پناهند. تصور کنید یک مشکل جدی حقوقی دارید، نابینا هستید و نمی‌دانید چطور باید پرونده خود را بخوانید یا ناشنوا هستید و نمی‌دانید چطور باید با قاضی ارتباط برقرار کنید. فکر کنید چه شرایط دشواری است؟» اینها را ناصر سرگران حقوقدان به ما می‌گوید. او خود نیز نابیناست و تجربه‌های تلخی در این باره دارد.


او تأکید می‌کند: «این تصورات درباره معلولان کاملاً اشتباه است؛ اینکه آنها گذرشان به دادگاه‌ها نمی‌افتد یا کم می‌افتد. بگذارید به‌عنوان یک وکیل معلول، مشکلاتم را برایتان بگویم تا بفهمید کسانی که به‌عنوان معلول عادی به دادگاه‌ها مراجعه می‌کنند چه مشکلات جدیتری دارند.

خیلی اوقات قضات می‌گویند به احترام تو قبول کرده‌ایم که منشی همراهت بیاید و برایت بنویسد. می‌پرسم مستند قانونی‌شان چیست؟ نمی‌توانند جواب بدهند. دراین زمینه خلأ قانونی داریم، قانون ساکت است و هرکس سلیقه‌ای عمل می‌کند. فکر کنید وقتی یک وکیل دادگستری که آسیب بینایی دارد، نمی‌تواند همیشه با خودش منشی بیاورد، پس تکلیف بقیه چیست؟»


«مجمومه مقررات مدونی برای دسترسی معلولان در شرایط برابر با بقیه شهروندان به عدالت وجود ندارد.» این را زیبا ملک‌خواه، فعال حقوق معلولان و وکیل دادگستری می‌گوید. او هم نابیناست: «اول اینکه اغلب مجتمع‌های قضایی از نظر فیزیکی مناسب‌سازی نشده.

مثلاً آیا همه مجتمع‌های قضایی کشور آسانسور دارند و چقدر با ویلچر می‌توان وارد این آسانسورها شد؟ یک وکیل دادگستری که از دوستانم است و در شمال کشور کار می‌کند برایم تعریف کرد که موقع برگزاری جلسه دادگاهش مجبور شده از چند نفر کمک بگیرد تا ویلچرش را 40 پله جابه جا کنند. درصورتی که دادگستری کشور باید دسترس پذیر باشد. مثلاً همه معلولان بتوانند از سرویس‌‌های بهداشتی استفاده کنند.

بعد از این مرحله به دسترسی اطلاعات می‌رسیم. آیا نظام مشخصی وجود دارد که وقتی مثلاً فرد نابینا به دادگاه می‌آید، چه به‌عنوان وکیل و چه به‌عنوان طرف دعوا، شاهد یا هرعنوان دیگری، بتواند یک شخص مورد اعتماد را با خودش بیاورد که برایش پرونده را بخواند و صورتجلسه را برایش بنویسد؟»
او به برخوردهای نامناسب با خودش به‌عنوان یک وکیل دادگستری هم اشاره می‌کند: «رو به من می‌گویند تو با این وضعیتت برای چه می‌آیی دادگاه؟ برایت سخت نیست؟ در نهایت مجبور می‌شوم بگویم موکلی که به دفتر من می‌آید که فریب مرا نخورده! خودش دلش می‌خواهد پرونده‌اش را به من بسپارد.»


ناصر سرگران می‌گوید: «وقتی قانون را چک می‌کنیم می‌بینیم مناسب‌سازی به دستگاه‌های اجرایی واگذار شده و قوه قضائیه گویی الزامی در این باره ندارد. من در نقاط مختلف کشور چیزی از مناسب‌سازی نشنیده‌ام و قطعاً کسانی که روی ویلچر هستند امکان رفت و آمد مناسب ندارند.»
او تأکید می‌کند قانونگذار تصویب کرده معلولان تحت پوشش بهزیستی از هزینه دادگستری معافند. شاید اگر بسترهای لازم فراهم بود از این معافیت مفیدتر بود. چراکه این نگاه ادامه همان نگاهی است که می‌گوید معلولان افرادی فقیرند و نیاز به کمک مالی دارند. ممکن است همه در دادگاه‌ها مشکل داشته باشند، اما بدانید که مشکل ما معلولان چند برابر دیگران است.»


او از الفاظ تحقیر‌آمیز و ناآگاهی‌ها هم سخن می‌گوید: «یک بار موکلم نیامده بود؛ بحث چک بود و مسأله خیانت در امانت. قاضی رو به من گفت چرا شما زحمت کشیده‌اید و آمده‌اید که جواب دادم من وکیلم و کارم را انجام می‌دهم و بابتش پول می‌گیرم. الفاظ تحقیرآمیز هم زیاد است؛ مثلاً اینکه اگر سؤالی را دوبار بپرسید احتمالاً بگویند شما چشمتان نمی‌بیند، گوشتان هم انگار نمی‌شنود.»


ایمان طوسی، کم شنواست و این روزها در شهر مشهد مدیریت یک کلینیک مددکاری را به عهده دارد؛ کلینیکی که مددکاران و روانشناسان آن هم ناشنوا هستند. او بارها شاهد بوده که ناشنوایان برای دسترسی به عدالت قضایی با مشکلات و مسائل زیادی روبه رو بوده‌اند: «مسأله ما همان زبان اشاره و استفاده از مترجم است درحالی که باید در ادارات مهم دولتی، بیمارستان‌ها و دادگاه‌ها مترجم رسمی زبان اشاره وجود داشته باشد.

گاهی بهزیستی مترجمی را به‌عنوان نماینده به برخی مراکز می‌فرستد ولی دسترسی به چنین امکانی در دادگاه‌ها به شکل ثابت و منظم وجود ندارد. اگر در سازمان‌های مرتبط با مراکز قضایی یک فرد کم شنوا مسلط به زبان اشاره وجود داشته باشد و مورد صلاحیت و تأیید قوه قضائیه قرار بگیرد، می‌تواند به‌دلیل شناخت کامل و درک درست از کلمات بسیار مفید باشد. همین کاری که ما این روزها در کلینیک انجام می‌دهیم؛ وکیل و مترجم رایگان در اختیار جامعه ناشنوایان و کم شنوایان می‌گذاریم تا بتوانیم سهمی در کاهش مشکلات قضایی‌شان داشته باشیم.»


او برایم تعریف می‌کند که بارها در پروسه‌های قضایی همچون طلاق، اتفاق افتاده که به‌دلیل نبود آگاهی کافی و درک درست مفهوم جملات و کلمات، افراد برگه‌هایی امضا کرده‌اند که نمی‌بایست امضا می‌کرده‌اند و شخص انتظارش را نداشته یا افراد سودجو به بهانه‌های مختلف و به‌دلیل پایین بودن درک ناشنوایان از معنای جملات موقع گرفتن وام و کمک مسکن از آنها کلاهبرداری کرده‌اند.»


حسین خسروی 27 ساله را به یاد می‌آورم، ناشنوایی که از روستاهای تربت حیدریه به جرم قتل به قصاص محکوم شده بود. خیلی‌ها معتقد بودند عمده‌ترین دلیل زندانی شدن و بعد حکم او ناشنوایی‌اش بوده است. طرفداران این تحلیل معتقد بودند حسین به‌دلیل ناشنوایی نتوانسته منظورش را بدرستی بفهماند و سر از زندان و گرفتن چنین حکمی درآورده تا اینکه با تلاش فعالان اجتماعی و حوزه معلولیت و درنهایت با پرداخت دیه از زندان آزاد شد.


معصومه عطایی، به‌خاطر اسیدپاشی بینایی دو چشمش را از دست داده و بعد از این حادثه بارها به‌دادگاه و دادگستری رفته، نه فقط برای شکایت از اسیدپاشش که برای گرفتن حضانت پسرش: «راستش را بخواهی من تنهایی هیچ کدام از کارهایم را در دادگاه نمی‌توانستم انجام دهم و برای همه کارهایم وکیل داشتم و هرچه هم امضا کردم، اصلاً نفهمیدم چه چیزی است.

در یکی از جلسات دادگاه قاضی گفت یکسری برگه را امضا کنم و وکیلم هم نبود و من بدون اینکه بدانم آن برگه‌ها چه چیزی هستند امضایشان کردم. متن صورتجلسه هم برای من قرائت نشد و فقط گفتند همین‌ها هست که شنیدی. این مشکلات را برای باز کردن یک حساب بانکی هم دارم. من خودم نمی‌توانم حساب بانکی افتتاح کنم و باید حتماً کسی را همراه خودم ببرم. درحالی که قصدم افتتاح یک حساب شخصی است و اصلاً دلم نمی‌خواهد کسی بداند قصد دارم حساب باز کنم. من هم به‌عنوان یک معلول حق دارم حوزه شخصی داشته باشم.»


معصومه می‌گوید این همه تناقض را در قوانین متوجه نمی‌شود اینکه یک فرد نابینا در اداره ثبت احوال اگر کاری دارد تنها به‌دلیل اینکه نمی‌تواند متن را بخواند، حتماً باید دو نفر امضایش را گواهی کنند و درعین حال همین آدم وقتی می‌خواهد حساب بانکی باز کند، حتماً باید شخصی همراهیش کند. این یعنی به قوه تشخیص و درک فرد دارای معلولیت اهمیتی نمی‌دهند.


همه مشکلات حقوقی و قضایی معلولان را در این گزارش نمی‌توانم بیاورم؛ چراکه آنها حرف‌های زیادی برای گفتن دارند و مشکلات‌شان هم ازیکدیگر متفاوت است. یک نابینا، ناشنوا، معلول جسمی و حرکتی و حتی یک معلول اعصاب و روان هرکدام حرف‌های متفاوتی برای گفتن دارند. اما همه آنها بر یک نکته تأکید دارند؛ اینکه گذراندن پروسه پیچیده دادگاه و سیستم قضایی برای همه آدم‌ها دشوار است و شما به همه اینها تبعیض و نابرابری را هم اضافه کنید. اینکه نتوانید حتی حرف‌هایتان را به قاضی پرونده منتقل کنید، اینکه نتوانید برگه‌هایی را که برایتان مهم است بخوانید، اینکه نتوانید راحت از این اتاق به اتاق دیگر بروید. تحمل چنین شرایطی برای آنها واقعاً سخت و دشوار است.


زیبا ملک‌خواه، نابینا، فعال حقوق معلولان و وکیل دادگستری: آیا نظام مشخصی وجود دارد که وقتی مثلاً فرد نابینا به دادگاه می‌آید، چه به عنوان وکیل و چه به عنوان طرف دعوا، شاهد و یا هرعنوان دیگری، بتواند یک شخص مورد اعتماد را با خودش بیاورد که برایش پرونده را بخواند و صورتجلسه را برایش بنویسد؟
ناصر سرگران، نابینا، حقوقدان: خیلی اوقات قضات می‌گویند به احترام تو قبول کرده‌ایم که منشی همراهت بیاید و برایت بنویسد. می‌پرسم مستند قانونی‌شان چیست؟ نمی‌توانند جواب بدهند. دراین زمینه خلأ قانونی داریم، قانون ساکت است و هرکس سلیقه‌ای عمل می‌کند
معصومه عطایی قربانی اسیدپاشی و نابینا: در یکی از جلسات دادگاه قاضی گفت یکسری برگه را امضا کنم و وکیلم هم نبود و من بدون اینکه بدانم آن برگه‌ها چه چیزی هستند امضایشان کردم. متن صورتجلسه هم برای من قرائت نشد و فقط گفتند همین‌ها هست که شنیدی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان