ماهان شبکه ایرانیان

صدای جوش سماور، کابوس هولناک آتنا

باورکردنی نیست، اما دخترک گیلانی سه سالی است که از صدای جوش آمدن آب سماور به هراس می‌افتد. آن کابوس هولناک برای «آتنا» هرگز فراموش شدنی نیست. حتی اگر هم بخواهد سوزش دردناک زخم‌های بدن سوخته‌اش، آن خاطره شوم را هر روز برایش تداعی می‌کند.

صدای جوش سمار، کابوس هولناک آتنا

باورکردنی نیست، اما دخترک گیلانی سه سالی است که از صدای جوش آمدن آب سماور به هراس می‌افتد. آن کابوس هولناک برای «آتنا» هرگز فراموش شدنی نیست. حتی اگر هم بخواهد سوزش دردناک زخم‌های بدن سوخته‌اش، آن خاطره شوم را هر روز برایش تداعی می‌کند.

«آتنا» فقط 3 سال و چند ماه داشت. بازیگوش بود و به همه جا سرک می‌کشید. مادرش در اتاقی دیگر کار‌های خانه را انجام می‌داد. دختر کوچولو گرسنه‌اش شده بود. بار‌ها دیده بود که مادرش خوراکی‌ها را در کشوی کمد زیر سماور می‌گذارد. مادر سرگرم کار بود و «آتنا» با قدم‌های کوچک به سمت میز رفت.

سماور روشن مانند هیولایی بالای سرش قل قل می‌کرد و بخار داغ از سرش بلند می‌شد. «آتنا» با دست‌های کوچکش دسته کشوی میز را گرفت و با همه توان آن را به سمت خودش کشید. میز تکانی خورد و در یک لحظه... لبخند معصومانه «آتنا» زیر بارش بیرحمانه آب جوش که بر سر و بدن نحیفش می‌ریخت به فریاد‌های دلخراش بدل شد.

مادر با شنیدن صدای گریه‌های دختر کوچولو هراسان خود را به اتاق رساند. سماور روی زمین افتاده بود و دخترک در میان بخار و آب جوشی که روی زمین ریخته بود با بدن سوخته از او کمک می‌خواست.
سه سال از آن روز تلخ می‌گذرد حالا آتنا دیگر آن دختر بازیگوش و شیرین زبان سه ساله نیست. جای زخم‌هایش هر لحظه آن حادثه دردناک را برایش تداعی می‌کند.

پدر «آتنا» با مسافرکشی در شهرستان صومعه سرا – استان گیلان- خرج زندگی خانواده و درمان «آتنا» را تأمین می‌کند.

وی می‌گوید: «این اتفاق هشتم فروردین 94 رخ داد و گوش، پشت گردن، کمر، دست راست و پای راست «آتنا» تا زانویش سوخت. من سه فرزند دارم و «آتنا» تنها دخترم است و من هر چه در توان داشتم برای درمان او خرج کردم. یک سال با هر شرایطی بود دخترم را در شهر خودمان درمان کردیم، اما وقتی دیدم نتیجه‌ای ندارد، او را به تهران آوردم و درمانش را ادامه دادیم.

تاکنون 200 میلیون تومان هزینه کرده‌ایم در این میان مجبور شدم وام‌های مختلفی بگیرم، چون سلامت فرزندم برایم مهم بود. یکی از وام‌ها را به مبلغ 30 میلیون تومان با سند خانه گرفته‌ام و بقیه‌اش را هم قرض کرده‌ایم. من جز مسافرکشی درآمدی ندارم و ماه‌ها است که اقساطم هم عقب افتاده است.

اگر نتوانم اقساطم را پرداخت کنم خانه‌مان که تنها سرپناه کوچک من و فرزندانم است را از دست می‌دهیم به خاطر عقب افتادن اقساط وام و قرض‌هایی که از مردم نیکوکار شهر‌مان گرفته‌ام شرمنده و مستأصل شده‌ام از سوی دیگر برای درمان آتنا همچنان نیازمند صرف هزینه‌های گزافی هستیم تنها چشم امیدم به مردم نیکوکار کشورم است که من و همسرم را در این راه تنها نگذارند. «آتنا» با وجود اینکه وضعیت جسمانی خوبی ندارد و روز‌های زیادی را برای درمان به تهران می‌آید، اما شاگرد اول کلاس است و آرزو‌های بزرگی دارد.

منبع: ایران آنلاین

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان