ماهان شبکه ایرانیان

والله «عَلَم» را از مملکت بیرون می‌کنم!

بخش های از کتای «الف تا لام خمینی» درباره شاه و نخست وزیر و نامه نگاری های دربار و مراکز حوزوی مرور می کنیم

والله «عَلَم» را از مملکت بیرون می‌کنم!

مقدمه

بخش های از کتای «الف تا لام خمینی» درباره شاه و نخست وزیر و نامه نگاری های دربار و مراکز حوزوی مرور می کنیم

در تدارک دولتی دیگر

پس از روی کار آمدن کندی، رئیس جمهور دمکرات آمریکا، همه آن الزاماتی که ایران به عنوان متحد جهان سرمایه داری موظف به رعایت آنها بود، توسط واسطه های رسمی به محمدرضا پهلوی منتقل می گردید. اینک با شروع اصلاحات ارضی و پیش رو بودن دگرگونی های دیگر که باید ذیل عنوان اصلاحات ادامه می یافت، دیدار شاه و کندی لازم می نمود. شاه می خواست ابزار کارش را برای تأمین نظر آمریکا خود انتخاب کند؛ و این تقاضای بزرگی نبود.

محمدرضا پهلوی در 21 فروردین 1341 و در بیست و یکمین سال سلطنت خود برای سومین بار راهی آمریکا شد. او در فرودگاه مهرآباد از حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی که در حال تبدیل شدن به نماد اصلاحات ارضی در ایران بود، تقدیر کرد. این اقدام نمی توانست خالی از پیام موردنظر شاه به آمریکا باشد [:من کارم را شروع کردم، شما چه کار می خواهید بکنید؟] رسانه های ایالات متحده آمریکا، برای سفر شاه، سنگ تمام گذاشتند و او را به جهت آغاز اصلاحات ارضی ستودند. نخستین دیدار بین سران دو کشور، سرشار از تمجید و تعریف از یکدیگر بود. شاه رو به کندی گفت که «طنین کلمه آمریکا در گوش ها، طنین آزادی و جوانمردی است.» کندی هم خطاب به شاه گفت که اگر رهبری تو نبود خاورمیانه [به دره کمونیسم] سقوط کرده بود. نتیجه سفر پادشاه ایران در مطبوعات آمریکا یک پیروزی بی قیدوشرط نامیده شد و این که شاه مطمئن گردید آمریکا پشتیبانی سیاسی و نظامی خود را از ایران ادامه خواهد داد و به اصلاحات پیش رو کمک خواهد کرد. امریکا هم اطمینان یافت که شاه ایران نه تنها یک متحد استوار، بلکه یک رهبر سیاسی صادق و صمیمی، و مصمم به اجرای اصلاحات اقتصادی و اجتماعی است.

سفر شاه و همسرش به آمریکا نزدیک بیست روز به درازا کشید. او، پس از مذاکرات رسمی با رئیس جمهور آمریکا، برنامه های گوناگونی پیش رو داشت که از دیدن باغ وحش نیویورک گرفته تا مراکز نظامی و هوافضا، از سخنرانی برای دانشجویان ایرانی تا بازدید از هالیوود و گفت وگو با بازیگران سینما را شامل می شد. شاه و همسرش از آمریکا به اروپا رفتند. انگلیس، هلند و سپس سوئیس مقاصد بعدی بودند.

آگاهی از توافقات ایران و آمریکا، غیر از آنچه که آشکارا در سخنرانی های رؤسای دو کشور و جراید آمد، نیازمند گذشت زمان بود. گمانه زنی های داخلی حاکی از ترمیم دولت پس از بازگشت شاه به ایران بود. اما برخی منابع خارجی، ازجمله رادیو صدای آزادی، دو روز پس از آمدن شاه، به شنوندگانش گفت که دست آورد شاه از سفر به آمریکا چیزی جز برکناری علی امینی، نخست وزیر، نبود. «شاه در سفر خود به آمریکا با مقامات آمریکایی به این توافق رسید و آنها را راضی کرد که از حمایتشان از امینی دست بردارند تا او مجال بیابد امینی را از نخست وزیری عزل کند.» سی و هفت روز پس از بازگشت شاه / 26 تیر 1341 دولت دکتر علی امینی استعفا داد. امینی در علت استعفایش گفت که چون نتوانستم بودجه متعادل آماده کنم، کنار کشیدم. ترجمه این جمله آن بود که آمریکا کمک لازم را برای بقای دولت او نکرده است. هر چند مسئولان آمریکا به این گفته امینی پاسخ داده، گفتند که در زمان نخست وزیری او 67 میلیون و 300 هزار دلار کمک بلاعوض به ایران کرده اند، اما امینی دانست که دوستان آمریکایی اش سلیقه شاه را برای ادامه اصلاحات پذیرفته اند؛ و او باید برود. اما نکته مهم تری در میان بود. توان برخورد با مخالفان برنامه های پیش رو این احتمال که شاه آمریکا را قانع کرد، امینی توان روبه رو شدن با مخالفت های احتمالی و سرکوب آنها را ندارد، بسیار زیاد است. ناظران داخلی و خارجی بر این موضوع اذعان دارند.

جانشین دکتر علی امینی، امیر اسدالله علم بود. او در 27 تیر 1341 مأمور تشکیل دولت جدید شد. گزینش علم نه فقط از این رو که رفیق شفیق شاه و طرف اعتماد و اطمینان او بود صورت گرفت، بلکه غیر از این، شاه او را اهل اقدام و در این موقف، آماده سرکوب مخالفان می دانست؛ چراکه «از یک طرف خودش هیچ وقت حاضر به پذیرش مسئولیت نبود و از طرف دیگر از قدیم علم را امتحان کرده بود و می دانست آدمی است که در برابر مسائل سخت قدرت ایستادگی دارد.» از طرف دیگر «تصمیم گیرندگان آمریکایی به این نتیجه رسیدند که ناآرامی های فزاینده در ایران شاید نیاز به واکنش سرکوب کننده و ظالمانه تری داشته باشد که علم می تواند بهتر از امینی آن را درک نموده به اجرا درآورد. در این برهه از زمان دولت کندی به روش دوم سیاست خارجی که در مورد کشورهای جهان سوم در نظر گرفته بود، روی آورد: نخست اصلاحات، و اگر نشد، استفاده از تمام ابزارهای سرکوبی.»

نگاه به اعضاء هیأت دولت جدید که حدود نیمی از آنها در مقام پیشین خود ماندگار شدند، نشان می دهد که هدف از این جابه جایی، بیش از آنکه متوجه ناکارآمدی وزراء باشد، متوجه ناتوانی نخست وزیر پیشین در برخورد با رخدادهای احتمالی پیش رو بوده است.

تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی

اگر تقسیم اراضی مالکین بزرگ را سرآمد اصلاحات اقتصادی شاه تلقی کنیم، تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی را باید پیشانی اصلاحات سیاسی اجتماعی او دانست. به زعم طراحان اصلاحات، برداشتن یک گام اقتصادی به تنهایی نمی توانست ایران را از خطر ابتلا به کمونیسم دور نگه دارد؛ توأمان باید قدم های دیگری برای دخالت مردم در امور اجرایی مملکت برداشته می شد؛ اقدامی که از آن به استقرار دمکراسی یاد گردید. محمدرضا پهلوی در چهارم مرداد 1341 به مناسبت عید مشروطیت گفت که وجود مجلسین شورای ملی و سنا به پایداری دمکراسی در کشور کمک نمی کند؛ باید با تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی به استقرار دمکراسی رفت و این از وظایف فوری دولت است. وی بی آنکه به لوازم اولیه استقرار دمکراسی در یک کشور (رژیم سیاسی مرتبط) اشاره کند، تلویحاً گفت که نظام سلطنتی نافی دمکراسی نیست و وجود یک پادشاه در رأس هرم قدرت با شرایط روحی و احساسی ایرانیان سازگارتر است. علم نیز در تبعیت از دیدگاه شاه، تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی، این اصل اجرا نشده قانون اساسی مشروطیت را، ایجاد «دمکراسی حقیقی» می دانست.

یک سال و نیم از انحلال بیستمین دوره مجلس شورای ملی می گذشت. در نبود قوه مقننه، دولت لوایح خود را در قالب «تصویب نامه» طرح کرده، به اجرا می گذاشت؛ و با این شیوه در عمل قانون گذاری می کرد. مقامات ذی ربط می دانستند که این کار با قانون اساسی نمی خواند. رئیس وقت دیوان عالی کشور، موضوع را خصوصی به نخست وزیر گوشزد کرده بود. گفته بود: «مواظب باشید... اگر این تصویب نامه ها را پهلوی من بیاورید من این ها را قبول نمی کنم چون این با قانون اساسی نمی خواند... تصویب نامه ها جوری نباشد که کسی شکایت کند و کارش برود به دیوان عالی کشور...» به علم گفته بود تا زمانی که این شیوه برملا نشود من هم چشم پوشی می کنم، ولی اگر کار به دیوان عالی کشور بکشد، این نوع قانون گذاری در دولت محکوم می شود.

دولت علم با دانستن این موضوع، تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی را پس از نشستی چهارساعته در شامگاه 14 مهر 1341 تصویب کرد. متمم قانون اساسی مشروطه در چهار اصل نود تا نود و سه به کلیات این موضوع پرداخته، جزئیات آن در دولت دکتر علی امینی تدوین شده بود. به درستی روشن نیست آنچه دولت علم در 92 ماده و 7 تبصره تصویب کرد، تفاوتی با طرح اولیه آن داشت یا نه! دو روز بعد/ 16 مهر 1341 برخی روزنامه ها متن کامل «قانون انجمن های ایالتی و ولایتی» را چاپ کردند. در ماده سوم این قانون بی آنکه اشاره مستقیمی به زنان شود، اجازه انتخاب کردن و انتخاب شدن به این گروه از جامعه داده شده بود. همین ماده، قیدی بر مسلمان بودن انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان نیاورده بود و نیز متناسب با آن، در ماده چهل و یک، مراسم سوگند انتخاب شدگان نه با قرآن کریم بلکه با «کتاب آسمانی» صورت می گرفت.

آیت الله خمینی همان شب، پس از آگاهی از موضوعات یادشده، بسیار گرفته و ناراحت شد. دامادش حال او را دگرگون یافت. وقتی علت را پرسید، شنید که امشب باید با آقایان ملاقات کنم؛ موضوع مهمی پیش آمده است. دیروقت بود. از اشراقی خواست به خانه آقایان گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری رفته، آنان را برای نشستی به خانه مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دعوت کند. می توان گمان برد که آیت الله خمینی در این جلسه با ذکر نکات یادشده، پیامدهایی که در ورای آنها نهفته و پنهان بود، برای حاضران بازگفت و خواستار واکنش حوزه علمیه قم گردید. او بر این موضوع که حکومت در نبود آیت الله بروجردی نباید احساس آسودگی کند، تأکید کرد و گفت که ما نباید اجازه دهیم دولت با وضع قوانینی که در عرض شرع مقدس و قانون اساسی مشروطه است، کشور را از آغوش اسلام بگیرد.

روشن نیست آیت الله خمینی در این نشست برای قانع کردن سرپرستان حوزه علمیه قم دچار زحمت شده یا نه، اما همگی پذیرفتند که با فرستادن تلگرام هایی به شاه مخالفت خود را نه با تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی، بلکه با نادیده گرفتن اصولی که حیثیت مذهبی مملکت را مخدوش می کند، اعلام کنند. از آنجا که گستره این انجمن ها شامل مراکز استان ها و شهرستان ها می شد، تصمیم گرفته شد با فرستادن پیک و پیام، روحانیان نقاط دیگر از مفاد غیرقانونی انجمن های ایالتی و ولایتی، و اقدامات حوزه علمیه قم مطلع شوند. همچنین مقرر شد برای حفظ هم صدایی و پیگیری های بعدی، هفته ای یک بار جلسه یادشده برپا گردد.

آیت الله خمینی متن کوتاهی که با رعایت آداب مربوطه همراه بود، نوشت و روز بعد/17 مهر 1341 توسط صادق خلخالی به تهران فرستاد:

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور مبارک اعلی حضرت همایونی

پس از اهدای تحیت و دعا، به طوری که در روزنامه ها منتشر است، دولت در انجمن های ایالتی و ولایتی، اسلام را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده، و به زن ها حق رأی داده است. و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین الاسلام و آرامش قلوب ملت است. مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود.

الداعی: روح الله الموسوی

شاه، تهران نبود. تلگرام آیت الله خمینی در حالی به دربار فرستاده شد که محمدرضا پهلوی لوله کشی آب شهری اردبیل را افتتاح می کرد. او چندی بود که در آذربایجان و گیلان بسر می برد. آقای شریعتمداری نیز در همین روز تلگرامی با مضمون مشابه، اما با اشاره به مغایرت برخی مواد انجمن های ایالتی و ولایتی با قانون اساسی، برای شاه فرستاد.

آیت الله خمینی همان شب یا فردایش شروع به نوشتن نامه برای روحانیان شهرهای گوناگون کرد. او پیامدهای تصمیم حکومت را از تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی برای مخاطبان شرح داد. نزدیکان آقای خمینی می دیدند که بخش زیادی از شب را بیدار مانده، در کار نوشتن نامه است. از او شنیدند که «من گاهی اوقات، شبانه روز، دو ساعت [بیشتر]. .. نمی خوابیدم.» و نیز گفته شده که در شب اول نامه نگاری حدود یکصد و پنجاه مراسله برای روحانیان نقاط مختلف ایران آماده کرد.

آیت الله خمینی از فردای آن روز شماری از شاگردان شهرستانی اش را فراخوند و نامه ها را به آنها داد. برای نمونه فردی که باید ده نامه را به خراسان می برد، ساعت ده شب به خانه اش رفت. دم در به او گفت: «بعد از اذان صبح برو؛ طوری که کسی از رفتن تو آگاه نشود. وقتی وارد... مشهد شدی ابتدا به حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شو. سلام مرا برسان و از قول من این جمله را به آن حضرت بگو [که] آقا امر عظیمی را شروع کرده ایم. اگر مصلحت اسلام است شما عنایت کنید و ما را تأیید نمایید؛ و اگر مصلحت اسلام نیست ما را از ادامه این کار بازدارید. می روی به منازل بزرگان و این نامه ها را به آنها می دهی.» وی از روحانیان موثر شهرهای بزرگ خواسته بود دست به سازماندهی زده، شب های یکشنبه گردهم بنشینند و مهم ترین مسائل مملکت را تجزیه و تحلیل کنند؛ چراکه کشور در وضعیتی حساس و بحرانی قرار دارد.

پس از تعیین نمایندگانی در امور «حسبیه و شرعیه»، این دومین کوشش عملی آیت الله خمینی برای ایجاد تشکیلات سیاسی اجتماعی میان روحانیان بود. زمینه های مبارزه و رویارویی احتمالی با حکومت عملاً در حال آماده سازی بود.

پاسخ شاه

شش روز پس از فرستاده شدن تلگرام های بزرگان حوزه علمیه قم به شاه، در 23 مهر 1341 پاسخ آنان داده شد. محمدرضا پهلوی که در کاخ سعدآباد به سر می برد، با عنوان «حجت الاسلام دامت افاضاته» گیرندگان پاسخ خود را خطاب قرار داد و ضمن تشکر از اینکه دعایش می کنند نوشت: «پاره ای قوانین که از طرف دولت صادر می شود چیز تازه ای نیست.» او تأکید کرد که بیش از هر کس دیگری در حفظ شعائر دینی می کوشد؛ و سپس افزود: «این تلگراف برای دولت ارسال می شود.» شاه توجه رؤسای روحانی قم را به «وضعیت زمانه و تاریخ و همچنین به وضع سایر ممالک اسلامی دنیا جلب کرد» و برای آنان در «ترویج مقررات اسلامی و هدایت افکار عوام» طلب توفیق نمود.

موضع قدرت و تخفیف مخاطب، احاله موضوع به دولت، توصیه به هم سازی علما با زمانه، و این که کار اصلی روحانیان هدایت عوام است و نه بیشتر، همگی نشان از تغییر رفتار شاه در دوره جدید/ دوره فقدان آیت الله بروجردی داشت. آیت الله خمینی به خوبی این مسئله را درک می کرد و نمی خواست جای خالی مرجع علی الاطلاق شیعیان تبدیل به محل امن حکومت برای تصمیم گیری های غیرقانونی گردد. از نظر او هیأت حاکمه باید می دانست که حوزه های علمیه وظیفه نظارتی خود را نه تنها در رسیدگی به آداب مذهبی توده ها، بلکه در همه امور جامعه، بیش از پیش حفظ کرده است. پاسخ شاه و اقدامات بعدی در نشست هایی که رؤسای روحانی حوزه علمیه قم داشتند بررسی گردید و این بار تصمیم گرفته شد. اصلاح برخی از مواد لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی از اسدالله علم، نخست وزیر، درخواست شود؛ چراکه شاه پیگیری این موضوع را به دولت واگذار کرده بود. آیت الله خمینی پنج روز پس از پاسخ شاه، نامه ای به علم نوشت و با اشاره به اقدامات غیرقانونی دولت در نبود مجلسین شورای ملی و سنا، ورود زن ها را به دو مجلس یادشده، انجمن های ایالتی و ولایتی و انجمن های شهرداری «مخالف قوانین محکمه، قانون اساسی و قوانین موضوعه مجلس شورای ملی دانست و یادآور شد که این مسئله «مخالف نص اصل دوم از متمم قانون اساسی است. و نیز قانون مجلس شورا، مصوب و موشح ربیع الثانی 1325 قمری حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را در انجمن های ایالتی و ولایتی و شهرداری از زن ها سلب کرده است.» وی لغو شرط «اسلام» و تبدیل قسم به قرآن مجید را به «کتاب آسمانی» دو تخلف دیگر از قانون یادشده دانست. آیت الله خمینی با درخواست از نخست وزیر جهت اصلاح این مواد، به او پیشنهاد کرد «اگر ابهامی در نظر جنابعالی است مشرف به آستانه قم شوید تا هرگونه ابهامی حضوراً رفع شود و مطالبی که به صلاح مملکت است و نوشتنی نیست تذکر داده شود.»

آقایان سید کاظم شریعتمداری، سید شهاب الدین مرعشی نجفی، سید محمدرضا گلپایگانی، مرتضی حائری، سید احمد زنجانی، هاشم آملی و سید محمد محقق داماد نیز خطاب به نخست وزیر نامه هایی فرستادند.

چاپ و پخش نامه ها

آیت الله خمینی در همان نخستین نشست با سرپرستان حوزه علمیه قم در شانزدهم مهر، خواستار اقدامی کم سابقه شد؛ چاپ و توزیع تلگرام ها و نامه هایی که به سران مملکت فرستاده می شود. این کار، اعتراض به موادی از آیین نامه تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی را از مساحتی کوچک و چه بسا پنهان، به صحنه بزرگ و آشکار جامعه می کشاند که نتیجه اولیه اش آگاهاندن مردم و سپس برخورداری از پشتیبانی آنان بود. آیت الله خمینی می دانست که یکی از شرایط موفقیت در روبرو شدن با حکومت، حضور مردم، چه زن و چه مرد، است، وگرنه اصرار به چاپ و پخش نامه های نگاشته شده به شاه و نخست وزیر ضرورتی نمی یافت. او در میان طلاب فاضل حوزه علمیه قم کم هواخواه و مرید نداشت. همان ها بودند که پیام هایش را به شهرهای گوناگون ایران رساندند، با سخنرانی های خود مردم را از اخباری که در رسانه ها درج نمی شد آگاه کردند، و تلگرام ها، نامه ها، اعلانات و اعلامیه های استاد و مراد خویش را چاپ و توزیع کردند.

در ابتدا عمده مراسلات یادشده در تهران، و رفته رفته با ادامه رودررویی حکومت با حوزه علمیه قم، در این شهر چاپ می شد. گفته شده از تلگرام آیت الله خمینی [به علم] دویست هزار نسخه در تهران تکثیر شد. «به همه چاپخانه ها دستور داده بودند که از چاپ اعلامیه ها خودداری نمایند، اما ما در بازار، مسجد جامع تهران، چاپخانه ای پیدا کرده بودیم که صاحب آن یک نفر یهودی بود. البته او پول زیادی می گرفت، ولی اعلامیه ها را حتی اگر علیه یهودی ها نیز بود فوراً چاپ می کرد. [نوکر پول بود.] اکثر اعلامیه های آیت الله خمینی توسط او چاپ می شد.» انتقال این شمار برگه از بازار، کار ساده ای نبود. گاه داخل تابوت، در شکل تشییع جنازه، گاه درون کالاهای بسته بندی شده جاساز می شد و بیرون بازار، در تهران و شهرستان ها پخش می گردید. یکی دیگر از شاگردان آیت الله خمینی گفته است: «نوعاً اعلامیه ها را از ایشان می گرفتم و به تهران می آوردم. در تهران یک سازمان مخفی داشتیم که در رأس اش مرحوم حاج حسین آقا مصدقی در بازار بود. ایشان کاغذ فروش بود و با چاپخانه ها ارتباط داشتند. من اعلامیه ها را می آوردم... و آقای مصدقی هم می برد برای چاپ. بعضی اوقات شب تا صبح در چاپخانه بودیم.

الان با رسیدن این اوراق به دست مردم صفحات تازه ای در ذهن آنها گشوده شد. حتی طلبه های حوزه علمیه قم، که از نزدیک ترین نقطه، ماجراهای پیش آمده را می دیدند، با خواندن این نامه ها، نکته های تازه ای دریافتند. آنان در پشت این واژه ها، فجر تازه ای می دیدند که از پس چهل سال سکوت و سکون، در حال طلوع بود. آگاهی شهرهای بزرگ از آنچه که در تهران و قم می گذشت زمان زیادی نبرد، اما پس از حدود یک ماه از تلگرام علما به شاه، نامه پراکنی، رفت و آمد پیک ها و پراکندن اوراق طبع شده کار خود را کرد و حتی در برخی روستاها موجب واکنش مردم گردید. یکی از منابع سازمان اطلاعات و امنیت کشور در پی گشت و گذار میدانی خود نوشت که در تعقیب این نشریات [= نامه های چاپ شده علما به شاه و نخست وزیر] از طرف طبقه روحانی و علما [قضیه] به شهرستان ها نیز سرایت کرده و در قم، مشهد، تبریز، اصفهان عده ای از طلاب در مساجد علیه اقدامات دولت مردم را تحریک و تشویق می نمایند.» با این که موضوع اصلی در این زمان اصلاح برخی از مواد انجمن های ایالتی و ولایتی بود، اما در ادامه گزارش همین منبع آمده است: «پس از وصول این نشریات و دستورات مراجع تقلید به دهات شهرستان ها کشاورزانی که اسناد مالکیت اخذ نموده بودند، از قبیل رشت، بابل، ساری، قزوین به ادارات کشاورزی رفته و اسناد مالکیت خود را ارائه و گفته اند که ما مسلمان هستیم و به استناد این دستور مراجع تقلید ما نمی توانیم بدون رضایت مالک در این محل نماز و استراحت نماییم؛ و روی این اصل تا رضایت آنها فراهم نشود نمی توانیم خود را مالک این اراضی بدانیم.»

چاپ نامه ها و اعلامیه ها پول می خواست و طلبه هایی که آستینشان برای این کار بالا بود، آهی در بساط نداشتند. رؤسای روحانی قم هزینه را از محل وجوهاتی که می گرفتند می پرداختند. یکی از فعالان این عرصه، هزار و پانصد تومانی را که باید به چاپخانه می داد از سه تن از آقایان گرفت؛ از هر یک پانصد تومان.

در انتظار پاسخ علم

روحانیان گمان می کردند اگر شاه پس از شش روز پاسخ تلگرام های آنان را داد، نخست وزیر او، زودتر یا در مدتی مشابه جوابشان را خواهد داد. اما علم، خواسته، وارد کشاکش آشکار با روحانیان معترض شد. بی اعتنایی او بر دامنه اعتراضات افزود. روحانیان تهران در اعلانی به مردم ایران یادآور شدند که دولت نمی تواند در نبود مجلس و نمایندگان واقعی مردم قانون گذاری کرده، اصول مسلمه مذهبی و قوانین موضوعه را تغییر دهد. روحانیان دیگر شهرها نیز چون شیراز، یزد، همدان، تبریز، بابل، زنجان، خرم آباد، رشت، اردبیل، اهواز و آبادان در اطلاعیه هایی با مواد غیرقانونی انجمن های ایالتی و ولایتی مخالفت کردند.

ششم آبان 1341 گروهی از بازاریان تهران راهی قم شدند تا همراهی خود را با اعتراضات رخ داده اعلام کنند. آنان آماده بودند. با گرفتن اجازه از روحانیان اعتصاب کنند و مغازه شان را ببندند. دیدار نخست بازاریان با آیت الله خمینی بود. صدای مخالفت ها به اندازه ای بلند شده بود که آقای خمینی به میهمانان خود بگوید: «خواسته اکثریت مردم شرط است. اکثریت مردم این مملکت از این امر بیزارند.» با این حال گفت: «شما فعلاً تعطیل عمومی نکنید. خدا نیاورد آن روز را که تعطیل عمومی بشود. و بازهم دعا می کنم که از این عمل به طور آرام جلوگیری شود.»

وی در این دیدار تأکید کرد که تا آخرین نفس پای لغو مواد یادشده می ایستد و «دولت باید بنویسد در روزنامه های رسمی که این عمل نقض شد و علناً به مردم اعلام کند.» آیت الله خمینی بار دیگر حاضران را به آرامش دعوت کرد. دیدار بعد

ی بازاریان با آقایان شریعتمداری و مرعشی نجفی بود.

بزرگان حوزه علمیه قم این روزها نشست هر روزه داشتند، فردای دیدار بازاریان تهران، یکی از حاضران پیشنهاد تعطیل عمومی کرد که مورد موافقت قرار نگرفت. مشخصاً آیت الله گلپایگانی گفت: «اگر بگوییم ببندند، صبح می بندند و عصر باز می کنند. بهتر است بگوییم می بندند، ولی ما نمی گذاریم.»

تصمیم جمع بود یا اقدام فردی؟ آیت الله خمینی در هشتم آبان 1341 نامه ای به آقای محمدتقی فلسفی فرستاد و از او خواست که به همراه دیگر وعاظ پایتخت «دین خود را به احسن وجه ادا فرمایند.» شاید آنچه که در مخالفت با موادی از انجمن های ایالتی و ولایتی در تهران می گذشت نه تنها در قیاس با قم، که از برخی شهرهای دیگر، کم جان تر نشان می داد. این نامه در آستانه ایام فاطمیه دوم / دهم تا دوازدهم آبان نوشته شد؛ روزهایی که مجالس سخنرانی در هر گوشه شهر برپا بود. در انتظار رسیدن خبر تحرکی از تهران، اطلاعیه آیت الله سید احمد خوانساری به مناسبت ایام فاطمیه منتشر شد که در آن بی اشاره به رخدادهای بیست روز گذشته، از «مجلس ذکری» که قرار است در مسجد سید عزیزالله برقرار شود خبر داده، از مردم خواسته شده بود برای «استماع موضوع مهم مذهبی که لازم است به اطلاع رسد» به مسجد بیایند. آیت الله خمینی پس از دیدن اطلاعیه، آن را بسیار بی رمق و بی تناسب با حوادث روز یافت و نتوانست ناراحتی خود را پنهان نکند. ازاین رو نامه ای دیگر به آقای فلسفی فرستاد و در آن نوشت که برپایی مجلس روضه برای موضوعی که اساس «روحانیت، دیانت و ملیت» را به خطر انداخته، آن هم در مسجدی که «حکم یک صندوقخانه را دارد»، بسیار موهن است، چراکه «دولت از دیانت نمی ترسد تا از بازاری متدین و دعای این ها یا نفرین آنها وحشت کند. دولت از مردم فعال و جوان و احزاب و دانشگاه ملاحظه می کند.» او نوشت شایسته این بود که با صدها هزار اعلامیه به مردم تهران و شهرهای اطراف خبر می دادند که گردهم آیی بزرگی در بیابان های اطراف تهران برپا خواهد شد؛ خود تهران جای چنین اجتماعی ندارد. با این که آیت الله خمینی در این زمان خواستار آرامش بود، اما راهبرد موردنظر خود را در پایان دادن به غائله انجمن های ایالتی و ولایتی چنین بیان کرد: «در این صورت از دو حال خارج نیست؛ یا آن که با سرنیزه جلوگیری می کنند و آن خیلی بعید است. آن وقت تکلیف یکسره می شود و ما غالب می شویم و سقوط دولت حتمی است؛ و یا نمی کنند، تمام ناراضی ها به شما ملحق می شوند و غوغا می کنند و عظمت مطلب، آنها را از پا درمی آورد؛ و طرفین مطلب به نفع مسلمین است.»

وی با ابراز تأسف برای از دست دادن چنین موقعیتی، از آقای فلسفی خواست در سخنانش به مردم بگوید که اگر بخواهیم می توانیم با تشکیل اجتماعات بزرگ در خارج از تهران با مردم سخن بگوییم، اما اکنون چنین قصدی نداریم. در پایان نامه، ضمن تشجیع مخاطب به موضوع مهمی اشاره شد: «قضیه از آشتی و صلح گذشته و پای نابودی احکام اسلام و فتح در کار است؛ و هیهات منا الذله. نترسید.»

روشن نیست آقای فلسفی پس از خواندن نامه ای که بوی جنگ می داد چه حالی پیدا کرد!؟ با وجود لحن آتشین نامه، آیت الله خمینی همچنان معتقد به حفظ آرامش و دوری از تشنج بود، اما در برابر رخوت برخی از هم ردیفانش بی تاب می شد و برمی آشفت، چهار روز بعداً صبح چهاردهم آبان، گروهی از بازاریان، حدود دویست نفر، به سرپرستی همانان که هشت روز پیش به خانه آیت الله خمینی رفته بودند، به قم آمده، این بار بی هماهنگی، خود را به مسجد اعظم، مَدرس آقای خمینی، رساندند. درس عملاً تعطیل شد. روشن بود که بازاریان، نه برای اجازه اعتصاب، بلکه برای اعتراض به بی پاسخ ماندن تلگرام ها و نامه های علما به نخست وزیر خود را به این حلقه درسی رسانده اند. «درس و نماز جماعت دیگر مفهومی ندارد. درس را تعطیل کنید.» فقط این دو جمله فشرده، از سخنان معترضانه بازاریان ثبت شده است. «خدا نیاورد آن روزی را که ما درس را تعطیل کنیم و دستور تعطیل عمومی بدهیم. ان شاءالله موضوع درست شده و امیدواریم که به همین زودی ها. .. منتفی» شود. آیت الله خمینی همان موضع و کلمات پیش گفته را تکرار کرد، اما این را نیز افزود که «اگر درست نشد ما تنها نیستیم، بلکه کلیه ملت ایران و عشایر و حتی سایر ملت های کشورهای اسلامی که سنی هستند، چون پیرو قرآن می باشند، پشتیبان ما هستند. گویی لازم بود آب بیشتری بر آتش اعتراض بازاریان ریخته شود: «ولی باز هم امیدواریم که دولت به اشتباه خودش پی ببرد و به همین زودی ها جواب مساعد به ما بدهد و تصور نکند که با فوت مرحوم آیت الله بروجردی می شود دین را لطمه ای زد. هزارها آیت الله بروجردی متکی به دین اسلام بوده اند و دین به آیت الله تکیه ندارد.» آقای خمینی که می دانست مأموران پنهان دستگاه های انتظامی و امنیتی در جلسه هستند، سخنان خود را این طور پایان داد: «کسانی که پای منبر هستند این مطالب را به دولت برسانند و شما مردم هم فعلاً آرامش را حفظ کنید و به سر کار خود بروید. ان شاءالله خواسته های شما عملی خواهد شد.»

تاب شاگردان آیت الله خمینی با بی اعتنایی علم به درخواست علما به سر آمده بود. در همین روزها یک شب پس از نماز جماعت پیرامون ایشان نشسته بودیم. [گفتم:] آقا! نخست وزیر کار را به تأخیر می اندازد. ایشان فرمودند:. .. صبر می کنیم. سپس عرض کردم:. .. شنیده ایم عواملی در کار است که شما را سست کنند. این تعبیر ایشان را بسیار ناراحت کرد. ناگهان با. .. تندی فرمودند: «من سست شوم؟ امکان ندارد. والله علم را از مملکت بیرون می کنم!»

دومین نامه به شاه و نخست وزیر

رؤسای روحانی حوزه علمیه قم در ادامه برگزاری جلسات خود تصمیم گرفتند دومین نامه را خطاب به شاه و نخست وزیر بنویسند و ضمن اعتراض به سکوت لجبازانه دولت، بر خواست های برآورده نشده خود تأکید کنند. آیت الله خمینی در پانزدهم آبان با نگارش متنی، که در آن هوشمندانه بی احترامی شاه در پاسخ به تلگرام نخست را از چشم دور نداشته بود و درعین حال با وقار و محترمانه پاسخ گفته بود، تلویحاً مواضع پادشاه و نخست وزیرش را از یکدیگر جدا دانسته، نوشت که متأسفانه به آقای اسدالله علم در این بدعتی که می خواهد در اسلام بگذارد تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم [اما] ایشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به قانون اساسی و قانون مجلس اعتنا نمودند، و نه امر ملوکانه را اطاعت کردند و نه به نصیحت علمای اسلام توجه نمودند و نه به خواست ملت مسلمان، که طومارها و تلگرافات و مکاتیب بسیار آنها از اقطار کشور نزد اینجانب و علمای اعلام قم و تهران موجود است، وقعی گذاشتند و نه به اجتماعات انبوه قم و تهران و سایر شهرستان ها و ارشاد مفید خطبای اسلام احترامی قائل شدند.» وی با اشاره به اختناق حاکم بر مطبوعات در انعکاس مخالفت های گسترده با موادی از انجمن های ایالتی و ولایتی افزود که «آقای علم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و برملا نموده،. .. گمان کرده با تبدیل کردن قسم (به) قرآن مجید به کتاب آسمانی ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت و اوستا و انجیل و بعض کتب ضاله را قرین آن یا به جای آن قرار داد.» آیت الله خمینی با آگاهی از سخنرانی رادیویی نخست وزیر در روز گذشته / 14 آبان، نام یا سمت اسدالله علم را ذکر نکرد و از او با تعبیر تحقیرآمیز «این شخص» یاد کرد و گفت: «این شخص تخلف از قانون اساسی را به بهانه الزامات بین المللی شعار خود دانسته؛ با آن که الزامات بین المللی مربوط به مذهب و قانون اساسی نیست.» علم در نطق خود گفته بود: «لازمه شرکت در جامعه بشری و برخورداری از مواهب آن، تطبیق دادن زندگی خودمان با این جامعه است. علم با پیش کشیدن «تطبیق مطلق» و نه «تطبیق موردی» افزوده بود که جنبش اجتماعی ایران/ اصلاحات ارضی، انجمن های ایالتی و ولایتی و. .. یعنی این که چرخ زمانه به عقب برنمی گردد و اگر ما این دگرگونی ها را پدید نیاوریم، مقتضیات زمان آن را تحمیل خواهد کرد. در تلگرام آقای خمینی به شاه آمده بود که «تشبث به الزامات بین المللی برای سرکوبی قرآن کریم و اسلام و قانون اساسی و ملت، جرم بزرگ و ذنب لا یغفر است.» در این نامه از شاه خواسته شد که علم را ملزم به تبعیت از قانون اسلام و قانون اساسی نماید «وگرنه ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلی حضرت مطالب دیگری را تذکر دهم.»

آیت الله خمینی در همین روز / 15 آبان تلگرامی برای نخست وزیر مخابره کرد و در آن علم را متهم کرد که با وجود تذکر علمای قم و نجف «در مقابل قرآن کریم و قانون اساسی و احساسات عمومی» ایستاده است. او با «کهنه پرست» خواندن علم، درواقع به آنچه که نخست وزیر به مخالفان اصلاحات نسبت می داد، پاسخ داد: «اگر گمان کردید می شود با زور، چند روزه قرآن کریم را در عرض اوستای زرتشت، انجیل و بعض کتب ضاله [بهاییت] قرار داد، و به خیال از رسمیت انداختن قرآن کریم، تنها کتاب بزرگ آسمانی چند صد میلیون مسلم جهان، افتاده اید و کهنه پرستی را می خواهید تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید. اگر گمان کردید با تصویب نامه غلط و مخالف قانون اساسی می شود بایدهای قانون اساسی را که ضامن ملیت و استقلال مملکت است، سست کرد و راه را برای دشمنان خائن به اسلام و ایران باز کرد، بسیار در خطا هستید.»

نویسنده نامه در پایان بار دیگر نخست وزیر را نصیحت کرده، از او خواست بنده خدا و مجری قانون اساسی باشد.

نکته جالب در این دو تلگرام، تأکید نکردن بر آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان، و متقابلاً هشدار رسمیت انداختن کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید، است. آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی نیز که فردای آن / شانزدهم آبان دو تلگرام برای شاه و نخست وزیر مخابره کرد. همین موضع را با ادبیاتی دیگر بیان نمود روز بعد/ هفدهم آبان، تلگرام های آقایان مرعشی نجفی و شریعتمداری نیز با چنین مضمونی تنظیم گردید. این استنباط ممکن است درست باشد که رؤسای روحانی حوزه علمیه قم در تجزیه و تحلیل های مشترک خود به این نتیجه رسیده باشند که یکی از هدف های هیأت حاکمه، چه بسا رودررو قرار دادن نیمی از جمعیت ایران / بانوان با روحانیت است. ازاین رو تصمیم گرفته شد مغایرت انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان در انجمن های ایالتی و ولایتی، با اشاره به مفاد قانون اساسی بیان شود و از دادن مستمسک تبلیغی به دست حاکمان خودداری گردد. از سوی دیگر علما دانستند که تزلزل جایگاه قرآن کریم / آنچه که در قانون اساسی آمده، جایگزین کردن کتاب آسمانی به جای آن در مراسم تحلیف و نیز حذف شرط مسلمان بودن در انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان، به مراتب از آنچه که در زبان دولت از مشارکت زنان در امور اجتماعی رانده می شد، خطرناک تر است؛ چراکه با اجرای موارد اخیر موجودیت مذهب رسمی کشور، که با استقلال و ملیت آن آمیخته بود، آسیب می دید و در مقابل، فرقی چون بهاییت، امکان رسمیت می یافتند. دست کم می دانیم که آیت الله خمینی از پر و بالی که حکومت در امور اقتصادی و سیاسی به بهاییان می داد آگاه بود. او چهار دهه شاهد حوادث تلخی بود که در یک سرش بهاییان قرار داشتند. در دهه سی به عنوان نماینده آیت الله بروجردی به ملاقات شاه رفته، تذکرات مرجع تقلید شیعیان را در مورد بهاییت به شخص اول مملکت گوشزد کرده بود. چندی پیش شنیده بود که بهاییان دخترک مسلمانی را ربوده، به پاکستان برده اند؛ قرار است یک بهایی ثروتمند با او ازدواج کند. علما و اهالی شیعه کراچی خبر را به ایران رسانده، گفته بودند که با اعتصابات عمومی دادگاه را مجبور به جلوگیری از ازدواج کرده اند. آیت الله خمینی نامه ای به وزارت امور خارجه نوشته، ضمن توضیح ماجرا گفته بود که بهایی ها برای حل قضیه به سفارت ایران مراجعه کرده اند. «لازم است فوراً دستور دهید سفارت از ازدواج غیرمشروع شدیداً جلوگیری کند و دختر را از آنها بگیرد و به ایران مسترد و به اولیایش تحویل دهند. او گذشته این فرقه را می شناخت و می دانست که همواره در فضای حمایتی دولت های روس و انگلیس زندگی کرده و در دوره اخیر بستگی هایی با اسرائیل پیدا کرده است. او به عدول برخی کلیمیان و زرتشتیان از مذهب خودشان و پیوستن به بهاییت مشکوک بود.می دانست که بهاییان نفوذ چشمگیری در دربار یافته اند و اینک دولت در حال کشیدن راهی قانونی برای حضور رسمی آنان در عرصه های سیاسی و اجتماعی بود. یکی از شاهدان حوادث آن دوره می گوید: رژیم پهلوی عمداً این موضوع را برای جلب حمایت زنان... و برانگیختن احساسات آنها علیه روحانیت در لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی گنجانده بود اما روحانیت... متوجه این حیله و فریب شد (آیت الله خمینی) در یکی از پیام هایش فرمود در کشوری که مردانش واقعاً حق انتخاب ندارند جایی برای حضور و انتخاب زنان وجود ندارد.. این مسئله از اهمیت چندانی برای علما و مراجع ما برخوردار نبود و آنچه مهم می نمود مسئله حذف شرط اسلام برای انتخاب شوندگان و تغییر سوگند. . به یکی از کتب آسمانی بود. در این صورت علاوه بر یهودیان و مسیحیان، بهایی ها هم ادعا می کردند که ما نیز دارای دین و مذهب الهی هستیم و افکار و عقایدشان را به طور رسمی قانونی ترویج و تبلیغ می کردند. در ترکیه شاهد بودم که اینها با مقدار قابل توجهی پول، حکم رسمیت بهاییت را به عنوان یکی از مذاهب اسلامی از دادگاه ترکیه گرفتند.

آغاز عقب نشینی دولت

علم نخست وزیر در بیستم آبان ماه در حضور خبرنگاران داخلی و خارجی خبر داد که مقدمات انتخابات مجلس شورای اسلامی با فرمان شاه در اسفند 1341 فراهم خواهد شد و در پاسخ به این سؤال که انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی کی آغاز می شود؟ گفت: که فعلاً انتخابات مجلس جلو افتاده است. او سه روز پیش هفدهم آبان ماه تلفنی با آیت الله مرعشی نجفی حرف زده بود. آقای مرعشی نجفی این روزها از بیماری قلبی رنج می برد و بستری بود. علم ضمن احوالپرسی گفته بود که به زودی پاسخ تلگرام های علما را خواهد داد. اما پیشی گرفتن انتخابات مجلس شورای اسلامی از انجمن های ایالتی و ولایتی پاسخی نبود که معترضان منتظرش بودند. آیت الله خمینی در همین روز بیستم آبان ماه در دیدار با گروه هایی از مردم خطاب به خفیه نویسان حاضر در مجلس گفت: به مقامات دولتی اطلاع دهند که پیش از این با احساسات مردم بازی نکنند. علمای اسلام دست بردار نیستند اگر آنها خیال می کنند که با امروز و فردا کردن می توانند موضوع را مسکوت بگذارند اشتباه است. او توان روحانیت و گسترده اعتراضات را چنین توضیح داد: این قضیه منحصر به علمای ایران نیست علمای عراق، علمای مصر، علمای یمن و علمای سایر نقاط اسلامی هم در این موضوع با ما هستند. اگر روزی بنا شود که با کمک شما بخواهیم عملاً به دولت نشان بدهیم. جمعیت این قدر نخواهد بود. آن روز جمعیتی جمع شود که اینجا جا نگیرد و باید در بیرون قم اجتماع کنند. وی بار دیگر حاضران را به آرامش و شکیبایی دعوت کرد.

علم در بیست و دوم آبان پس از سی و سه روز به اعتراض های پشت هم علما و طبقات دیگر پاسخ داد و نظر دولت را راجع به انجمن های ایالتی و ولایتی تشریح کرد. علم نوشت که شرط اسلامیت برای انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان تغییر نکرده است. منظور از کتاب آسمانی در مراسم تحلیف همان سوگند به قرآن کریم است نمایندگان اقلیت های مذهبی در مجلس شورای ملی به کتاب مقدس خود سوگند یاد می کردند که این سنت ادامه خواهد داشت. شرکت بانوان در انتخابات انجمن های ایالتی و ولایت مشابه مقررات انتخابات انجمن های شهر است که هفت سال پیش بدون اعتراض از تصویب مجلسین گذشته است از نظر دولت مقررات مربوط به انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی از موضوعات عرفی است دولت نظر علما را راجع به شرکت بانوان در انتخابات پس از تشکیل مجلسین شورای ملی و سنا به مجالس یاد شده تسلیم خواهد کرد تا نمایندگان در این مورد تصمیم بگیرند.

مخاطب علم در پاسخگویی، آیت الله گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری بودند. او آیت الله خمینی را نادیده گرفت و این در حالی بود که صدای اعتراض او بلندتر، نامش در گزارش های شهربانی و ساواک پررنگ تر و هیجان طرفدارانش بیشتر بود. علم با این کار دست به نوعی مرزبندی زد این که چه علمایی می توانند مخاطب حکومت قرار گیرند این که واهمه ای از درشت گویی های سیاسی آقای خمینی ندارد اینکه ترجیح می دهد با او طرف نشود با این امید که بتواند شکافی میان سران روحانی حوزه علمیه قم انداخته باشد.

علم که ارتباطی جداگانه با آیت الله مرعشی نجفی برقرار کرده بود این بار متن پاسخ خود را ابتدا به آقای مرعشی و با فاصله ای به آقایان گلپایگانی و شریعتمداری فرستاد. هدف او در حال تحقق بود چراکه آقای آیت الله مرعشی نجفی که قبل از سایرین تلگراف اول دولت را دریافت کرده بود آن را چاپ کرده و تلگرافاتی هم برای شهرستان ها حاضر کردند که خاتمه موضوع را اعلام دارند. گروه هایی از مردم که کشاکش سیاسی پیش آمده را به سود روحانیت پایان یافته تلقی کردند دست به چراغانی و افراشتن پرچم زدند. شماری از اینان که برای گفتن تبریک روانه خانه آیت الله خمینی شدند او را برآشفته و خشمگین یافتند.او نه تنها موضوع را خاتمه یافته ندانست بلکه پاسخ نخست وزیر را هرچه بوده باشد فریب دولت برای عبور از این مهم توصیف کرد. چراکه از نظر آقای خمینی اصلاح یا لغو تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی فقط با اعلان رسمی دولت در جراید ممکن می گردید همان لحظه کاغذی جست و با قلم نی دو سه جمله ای خطاب به بازاریان و کسبه قم نوشت که هنوز چیزی حل نشده است. نامه که به بازار رسید هیجان برخاسته فروکش کرد. وی نامه ای خطاب به آیت الله مرعشی نجفی نگاشت و انتشار تلگرام علم را که نشان از پایان یافتن موضوع بود صلاح ندانست. همسرش به یاد می آورد: آقا در اتاق راه می رفت و عصبانی بود. برای اینکه در اعلامیه آقای مرعشی نجفی یک پیروزی بزرگ برای روحانیون ترسیم شده بود و آقا آن را قبول نداشت و قبول هم نکرد. چراکه آن تصویب نامه است و سرجایش محفوظ مانده و این فقط تکذیب قولی است.

در نامه آقای خمینی آمده بود از قرار مسموع تلگراف نخست وزیر را می خواهید طبع و منتشر نمایید. بنده صریحاً عرض می کنم این انتشار برخلاف صلاح اسلام و حوزه علمیه و خلاف صلاح خود جنابعالی است. من میل ندارم آقایان هتک شوند. من میل ندارم حوزه علمیه قم این قدر سبک و بی ارزش در بین دولت و ملت قلمداد شود. با هر وسیله ای هست از طبع و انتشار این امر جلوگیری کنید تا خود دولت انتشار دهد. الان تلفن کنید مطبعه طبع نکند و یا منتشر نکنند می ترسم فسادی شود.

نشست رؤسای روحانی حوزه علمیه قم پس از پاسخ نخست وزیر خالی از اختلاف آرا و تشنج نبود. مواضع آیت الله خمینی چندان با ظرفیت سیاسی آقایان دیگر همخوانی نداشت با این حال می توان احتمال داد که استدلال های آقای خمینی جمع را قانع کرد که توجه بیشتری به پیچش موی پاسخ علم کند. ازاین رو تصمیم گرفته شد جواب نخست وزیر توسط گیرندگان نامه آیت الله گلپایگانی، مرعشی، نجفی و شریعتمداری داده شود و در آن تأکید گردد که پاسخ نخست وزیر مبهم و تأمین نظر علما نیست.

این چنین شد و در روزهای 26 و 27 آبان نامه های آقایان گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری به نخست وزیر فرستاده شد. آیت الله خمینی نیز تصمیم گرفت دیدگاه های خود را راجع به نظر دولت با روش دیگری اعلام کند حال که حکومت تمایلی به مخاطب قرار دادن او ندارد او نیز به مخاطب قرار دادن حکومت علاقه ای ندارد. بنا شد از او سؤال کنند و پاسخ بگیرند سؤال از اصناف و بازرگانان قم و پاسخ از آقای خمینی پرسش ها اینها بود. 1-آیا مصاحبه ای را که آقای نخست وزیر در تاریخ 41/8/21 با مطبوعات نموده نظر حضرتعالی را تأمین نموده یا خیر؟ 2- آیا تلگرافی که آقای نخست وزیر در این موضوع برای حضرات آیت الله نموده قانع کننده هست یا خیر؟

آیت الله خمینی سؤال نخست وزیر را کوتاه پاسخ داد و نوشت که این مصاحبه ابراز می گردد تأثیری در مصوبه هیأت دولت ندارد و آن تصویب نامه بر فرض قانونی بودنش به قوت خود باقی است. اما جواب پرسش دوم مشروح و در شش بند نوشته شد. اول اینکه گفته نخست وزیر مبنی بر این همانی سوگند به کتاب آسمانی و قرآن کریم، تفسیر آقای علم است و رافع آنچه که در مواد انجمن های ایالتی و ولایتی آمده نمی شود. تصویب سوگند به کتاب آسمانی به اطلاق خود که شامل سایر کتب منحرفه و ضاله است. در نظر آنها به قوت خود باقی است. دوم این که ادعای سوگند اقلیت های مذهبی در مراسم تحلیف مجلس شورای ملی به کتاب های منسوب به خودشان اشتباه است. صورت قسم نامه شاهد است که تمام وکلا به یک نحو قسم یاد می کردند. سوم این که گفته است شرط اسلامیت در انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان پابرجاست و تغییر نکرد همچون ادعای بالا تفسیر خود نخست وزیر است و ارزشی ندارد زیرا چیزی که در هیأت وزیران تصویب شد به القای آقای نخست وزیر لغو نمی شود و به قوت خود باقی است. چهارم این که گفته است شرکت بانوان در انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی مشابه انتخابات انجمن های شهر است و این مسئله پیش از این تصویب مجلس گذشته است باید گفت که انجمن های ایالتی و ولایتی مواد مستقلی در قانون اساسی دارد و گذشته است باید گفت که انجمن های ایالتی و ولایتی مواد مستقلی در قانون اساسی دارد و در آنجا امکانی برای شرکت بانوان در انتخابات دیده نشده است ونیز گفته می شود قانون شهرداری ها وارد کمیسیون مجلس شورای ملی شده اما از تصویب مجلس نگذشته است و بالاخره اگر هم از تصویب گذشته باشد چون مخالف قانون اساسی است اعتباری ندارد.پنجم این که نخست وزیر انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی را از موضوعات عرفیه دانسته است. تمام موضوعات عرفیه در شرع حکم دارد و این آقایان از قوانین اسلام اطلاع ندارند و از حقوق اسلامی بی خبرند. حکم این موضوع عرفی را از علمای اسلام باید پرسید. ششم این ک گفته است این موضوع به مجلس شورای ملی ارجاع داده خواهد شد تا درباره آن اظهارنظر کند. باید به آقای نخست وزیر بگویم که بنا به اصل دوم متمم قانون اساسی هیچ مجلسی و هیچ مقامی نمی تواند برخلاف شرع اسلام و مذهب جعفر تصویبی کند یا قانونی بگذارند.

آیت الله خمینی در میان پاسخ های خود را بار دیگر کیان مملکت را در خطر دانست و آنچه را پیش از این سربسته بیان کرده بود با صراحت نوشت: استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست هاست که در ایران به حزب بهایی ظاهر شدند مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تائید عمال خود قبضه می کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می کنند.

وی افزود: این تصویب نامه که شاید به دست جاسوسان یهود و صهیونیست ها تهیه شده برای نابودی استقلال و به هم زدن اقتصاد مملکت است.

ادامه اعتراض ها

تعلل عمدی دولت در پاسخگویی به نامه های علما چیزی جز تظاهر به اقتدار در تصمیمات گرفته شده نبود. اما همین ظاهرسازی عامدانه با گذشت زمان هزینه ها و فشارهای بیشتری به حکومت تحمیل کرد. اینک نه فقط از قم و تهران بلکه از شهرهای کوچک نیز نامه ها و تلگرام هایی در اعتراض به شیوه تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی به شاه و نخست وزیر فرستاده می شد. به همان اندازه ای که جغرافیای اعتراض گسترده تر می شد بر شمار گروه های معترض نیز افزوده می گشت. اینک نه فقط روحانیان و بازاریان بلکه دانشجویان و برخی احزاب نیز به صف مخالفان پیوسته بودند.

اعتراض ها ادامه داشت. در دوم آذر 1341 شماری از بازاریان تهران برای چندمین بار راهی قم شدند تا با علما دیدار و گفت وگو کنند. آنان در این سفر دو پرچم نیز همراه داشتند که روی آنها نوشته بود: مرگ بر دشمنان پست قوانین آسمانی اسلام، اسلام عزیز با قدرت خارق العاده پیش می رود. اهالی بازار که بی اطلاع از مواضع آقایان در پذیرش یا عدم پذیرش پاسخ نخست وزیر نبودند. در ملاقات با آیت الله خمینی شنیدند که در چنین موقعیتی چاره ای جز گردهمایی و ادامه اعتراض ها وجود ندارد و اینکه گنجاندن مواد ضدشرعی در طرح تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی کار حزب علم است. آقای خمینی گفت که آقای علم بدانند که مردم مسلمان از پای نمی نشینند تا وقتی که این لایحه لغو گردد و امروز هم اگر ساکت بنشینند مجلس شورای ملی هم باز شود ساکت نخواهند نشست و قوانین قرآن را زیرا پا نخواهد گذاشت و سپس به اختناق حاکم بر مطبوعات اشاره کرد که یک سطر خبر مخالفت ها و اعتراض های همه گیر مردمی درج نکرده اند. مطبوعات ما را به کلی سانسور نموده اند. چطور می گویند آزادی هست؟ این چه آزادی است که علمای شیراز را به طوری محاصره کرده اند که رفت و آمد با آنها را ممنوع کرده اند؟ و حتی من احوالپرسی کرده ام از آقای شیخ بهاءالدین محلاتی شیرازی به او نرسیده است. وی در ادامه با اشاره به سیل تلگرام ها طومارهای مردم در مخالفت با گنجاندن امور ضدشرعی در انجمن های ایالتی و ولایتی گفت که دولت خارجی حتی آمریکا در جریان این اعتراض ها هستند و ما هم به گوش دنیا می رسانیم که ما حرف حق می زنیم و چیز غیرقانونی نمی خواهیم. آیت الله خمینی چه بسا در تشریح حزب علم گفت ما می دانیم که یک مشت کلیمی که خود را به صورت بهایی درآورده اند می خواهند قرآن ما را هم شأن دیگر کتب قرار دهند. دولت خوب است وظیفه خود را بفهمد و این قانون را نگذارند تصویب شود که ما زیر نظر و دست یک مشت کلیمی فلسطینی و آمریکایی پایمال شویم. ما تا آخرین قطره خونی که داریم در این راه دین مبین خدا و قرآن مجید خدا پایدار هستیم. او تأکید کرد که تا امروز به طور مسالمت آمیز با دولت برخورد کرده ایم و آنچه ما می خواهیم این است که همین طور که در روزنامه ها نوشته اند دو مرتبه لغو آن را بنویسند و اعلام کنند و اگر گوش به حرف ما ندادند خدا نیاورد آن روزی را که ما حکم صادر کنیم و به مردم بگوییم که خود می دانید. آن وقت در این مملکت چه شود خدا عالم است.

یکی از بازاریان حاضر پس از پایان سخنان آیت الله خمینی نوشته ای خواند که می گفت ما با تأسی از حسین بن علی حریت و آزادی را از دست نمی دهیم و آماده ایم خون خود را بدهیم و توهین کنندگان به اسلام را از کاخ به طویله بفرستیم.

آیت الله خمینی در این روز دوم آذر ملاقات کنندگان دیگری هم داشت. بعدازظهر گروه هایی از طبقات گوناگون تهرانی (کارگران، دانشجویان، بازاریان، روحانیون و دیگر صنوف) برای ابراز وفاداری و پشتیبانی به ملاقات علما، ازجمله آقای خمینی آمدند. وی با اشاره به پاسخ های عوام فریبانه دولت و بی اعتنایی به خواست مردم و روحانیت گفت: همان طور که مبارزه روحانیون بزرگ تهران و نجف اشرف و سامره موجب گردید تا مسئله تحریم تنباکو در زمان ناصرالدین شاه عملی گردد و معاهده دولت ایران با رژی لغو شود و بر اثر اقدامات آنها بود که مشروطیت ایران به دست آمد.

در این مبارزه اخیر هم که روحانیون داخل و خارج ایران در پیش گرفته اند و با اکثریت مردم مسلمان که وفاداری خود را به مرجع تقلید اظهار داشته اند ان شاءالله پیروز خواهیم شد. نکته دیگری که آیت الله خمینی در این دیدار بر آن تأکید کرد این بود که اگر دولت بخواهد تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی را برای تبدیل کردن به قانون به مجالسی که در آینده گشایش خواهند یافت ارائه کند. حق داریم از نفوذ قانونی خود که همان 5 نفر علما طراز اول برای تصویب نهایی قوانین است استفاده کنیم تا لوایح و قوانین دولت به تصویب علما نرسد رسمیت نخواهد داشت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان