پس از مرگ معاویه، ولید بن عتبه بن ابی سفیان فرماندار مدینه؛ امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر را به مقر حکومت فراخواند تا از آنها برای یزید، بیعت بگیرد امام با این تعبیر که در بیعت پنهانی خیری نیست و بیعت آشکار بهتر است، آن شب از دست آنان رها شد. پس از رفتن امام حسین(ع) و ابن زبیر، مروان که خود سالها حاکم مدینه بود، گفتوگوی جالبی با ولید دارد:
او خطاب به ولید گفت: آندو را رها کردی! به خدا قسم دیگر به آنها دست نخواهی یافت! خالد گفت: واى بر تو، آیا به من پیشنهاد میکنى حسین را بکشم! بدون شک هر کسى که حسین را بکشد، روز قیامت ترازوى اعمالش سبک است. مروان از روى استهزا به خالد گفت: اگر به این دلیل وى را رها کردى؛ کار درستى انجام دادى
عبدالله بن زبیر همان شب، از مدینه خارج شد و راه مکه را در پیش گرفت. او به همراه برادرش؛ جعفر بدون هیچ همراه دیگری از بیراهه و به صورت کاملاً مخفیانه به سمت مکه حرکت کردند. ولید هم عدهای را به دنبال آنها فرستاد، اما افرادش نتوانستند آنها را پیدا کنند.
صبح روز بعد امام حسین(ع) با مروان روبرو شد و گفتوگوی تندی میان آنان در گرفت: مروان به امام حسین(ع) گفت: به تو دستور میدهم با یزید بیعت کنی؛ او برای دین و دنیای تو بهتر است. در این وقت امام فرمود: «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام إذْ بُلِیت الإسلام بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید»؛ بحث میان آنان بالا گرفت و امام فرمود: «از پیامبر(ص) شنیده است که حکومت بر آل ابوسفیان و طُلَقا حرام است». مروان گفت: تو باید با ذلت و خواری با یزید بیعت کنى! پس از آن، اشاره به نزاع تاریخى میان بنیهاشم و بنیامیه کرد. امام فرمود: «ای مروان! از نزد من دور شو اى پلید، ما اهل بیت طهارتیم
در همان روز از طرف حکومت به نزد امام حسین(ع) فرستادند تا برای بیعت بیاید. امام حسین گفت: «فردا هنگام بامداد هم ما و هم شما تصمیم خواهیم گرفت». آنها هم با امام حسین مدارا میکردند و او را تحت نظر قرار ندادند
امام حسین(ع) در نیمههای همان شب دو روز مانده بود به پایان ماه رجب،[ و شب دوم پس از حضور نزد حاکم مدینه بود؛ به سمت مکه حرکت کرد. حرکت امام حسین(ع) برخلاف ابن زبیر، هم در مسیر اصلی و شناخته شده مکه بود و هم اینکه اهل بیت و خانواده امام نیز به همراه او بودند
امام حسین(ع) در زمان خروج از مدینه آیه 21 سوره قصص را تلاوت کردکه ناظر به کلامی بود که حضرت موسی(ع) هنگام خروج از شهرش بر زبان جاری کرده بود:
«از شهر خارج شد در حالیکه ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاى عرض کرد: پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایى بخش». تلاوت این آیه به خوبی علت خروج امام از مدینه را به زبان خودشان مشخص میکند
اما حرکت امام(ع) از مسیر اصلی در حالیکه احتمال حمله به ایشان وجود داشت؛ جای سؤال دارد. همین سؤال را مسلم بن عقیل از امام(ع) میپرسد: اگر ما مسیر اصلی را رها کنیم و از بیراهه برویم، چنانکه عبدالله زبیر رفت، بهتر است. از آن میترسم که ولید گروهی را به دنبال ما بفرستد و اگر در جاده اصلی باشیم، برای ما ایجاد مشکل خواهند نمود. امام حسین فرمودند: «ای پسر عمو! جادّه اصلی را رها نمیکنم تا اینکه خانههای مکه را ببینم، یا آنچه قضای الهی و آنچه دوست دارد و بدان راضی است بر ما فرود آید...» سرانجام امام حسین(ع)در سوم شعبان وارد مکه شد.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که؛ امام برای حفظ جان خود، رویکردی را در پیش گرفت که خروج از مدینه نیز در همین راستا بود. با این حال، موقعیت امام حسین(ع) با عبدالله بن زبیر کاملاً متفاوت بود. امام با وجود برخی تهدیدات، در میان مردم از موقعیت والایی برخوردار بود، حتی ولید که حاکم مدینه بود؛ تمایلی به کشتن حضرتشان نداشت؛ از اینرو، افراد ولید دنبال ابن زبیر رفتند؛ اما از تعقیب امام خودداری کردند.