ماهان شبکه ایرانیان

میلاد نور/ میلاد پیامبر رحمت (ص) مبارک

اسماى پیامبر عظیم الشأن اسلام صلى الله علیه و آله

میلاد نور/ میلاد پیامبر رحمت (ص) مبارک

اسماى پیامبر عظیم الشأن اسلام صلى الله علیه و آله

محمّد، احمد، حادّ، ماحى، عاقب، حاشر، رسول رحمت، رسول توبه، رسول ملاحم، مقفّى، قُثَم، شاهد، بشیر، نذیر، سراج منیر، ضحوک، قتّال، متوکّل، فاتح، امین، خاتم، مصطفى، نبى، امّى، مزّمّل، مدّثّر، کریم، نور، عبد، رؤف، رحیم، طه، یس، منذر، مذکّر.

شیخ صدوق از امام باقر علیه السلام نقل مى کند: نامش در صحف ابراهیم ماحى، در تورات موسى حادّ، در انجیل عیسى احمد، در فرقان محمّد است.

معانى این اسما را از حضرت پرسیدند فرمود: ماحى یعنى محو کننده هر معبود باطل، حادّ یعنى عاشق دین و مؤمن براى خدا، احمد یعنى تعریف شده از جانب حق، محمّد یعنى کسى که خدا و ملائکه و انبیا و رسل و جمیع امم وى را مى ستایند و بر او درود مى فرستند «1».

کعب الاحبار مى گوید: اهل بهشت او را عبدالکریم و اهل آتش وى را عبدالجبّار و اهل عرش او را عبدالمجید و سایر ملائکه او را عبدالحمید و انبیا وى را عبدالوهّاب و شیاطین او را عبدالقهّار و جن حضرتش را عبدالرحیم، وجبال جنابش را عبدالخالق، خشکى وى را عبدالقادر، دریا او را عبدالمُهَیْمِن، ماهى ها آن حضرت را عبدالقدّوس، شن ریزه ها او را عبدالغیاث، وحوش وى را عبدالرزّاق، درندگان او را عبدالسلام، بهایم آن جناب را عبدالمؤمن، طیور آن حضرت را عبدالغفّار، تورات او را مودمود، انجیل طاب طاب، صحف عاقب، زبور فاروق، خدا طه و یس و مؤمنان آن حضرت را محمّد مى گویند.

اخلاق و اوصاف پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله

وجود مقدس نبى اسلام صلى الله علیه و آله در اخلاق و حال سرآمد تمام انسان هاى تاریخ است و کسى در جهان هستى از مَلَک و جن و انس در شرافت و کرامت و حسنات اخلاقى به آن جناب نمى رسد.

سعد بن هشام مى گوید:

از همسر پیامبر پرسیدم: اخلاق آن جناب چگونه بود؟

جواب داد: قرآن نخوانده اى؟ گفتم: چرا، گفت: اخلاقش قرآن بود.

به نظر میرسد زیباترین و جامع ترین و کامل ترین جمله اى که بتواند اخلاق آن حضرت را تعریف کند همین جمله است که از همسر آن حضرت نقل شده:

کانَ خُلْقُ رَسُولِ اللّه صلى الله علیه و آله الْقُرْآنَ «2».

اخلاق پیامبر خدا قرآن بود.

آرى، اخلاقش قرآن بود که قرآن کتاب هدایت است و اخلاق، بخش مهمّى از هدایت است.

وجود مقدّسى که مى فرمود:

تَخَلَّقُوا بِاخْلاقِ اللّهِ «3».

متخلّق به اخلاق الهى بشوید.

خود از تمام انسان ها به اخلاق الهى متخلّق تر بود.

اخلاق پیامبر صلى الله علیه و آله در قرآن

قرآن مجید در آیات بخش اخلاق خطاب به آن حضرت مى فرماید:

[خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ ] «4».

عفو و گذشت را پیشه کن، و به کار پسندیده فرمان ده، و از نادانان روى بگردان.

[إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ] «5».

به راستى خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان مى دهد، و از فحشا و منکر و ستم گرى نهى مى کند. شما را اندرز مى دهد تا متذکّر [این حقیقت ] شوید [که فرمان هاى الهى، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست.]

[وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ ] «6».

و شکیبایى کن، و شکیبایى تو جز به توفیق خدا نیست، و بر [گمراهى و ضلالت ] آنان [و کارهایى که انجام مى دهند] اندوهگین مباش، و از نیرنگى که همواره به کار مى گیرند، دلتنگ مشو.

[وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ] «7».

و کسى که [با قدرت داشتن بر انتقام به اختیار خود] شکیبایى ورزد و [از انتقام ] گذشت کند، بى تردید این از امورى است که ملازمت بر آن از واجبات است.

[فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ] «8».

پس [تا نزول حکم جهاد] از آنان درگذر و [از مجازاتشان ] روى گردان؛ زیرا خدا نیکوکاران را دوست دارد.

[وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ ] «9».

نیکى و بدى یکسان نیست. [بدى را] با بهترین شیوه دفع کن؛ [با این برخورد متین و نیک ] ناگاه کسى که میان تو و او دشمنى است [چنان شود] که گویى دوستى نزدیک و صمیمى است.

[وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ] «10».

آنان که در گشایش و تنگ دستى انفاق مى کنند، و خشم خود را فرو مى برند، و از [خطاهاىِ ] مردم در مى گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً] «11».

اى اهل ایمان! از بسیارى از گمان ها [در حقّ مردم ] بپرهیزید؛ زیرا برخى از گمان ها گناه است، و [در امورى که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پى جویى نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید.

نمونه این آیات در تمام سور قرآن زیاد است که به مسائل عالى اخلاقى تذکر داده و هیچ کس چون رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله متخلّق به آن آداب نگشته، او در تمام برنامه هاى الهى منبعى از فضایل شد و مطلع الفجر تمام حقایق به خصوص حقایق اخلاقى گشت و نور اخلاق از جناب ربّ العزّه از طریق قرآن مجید بر او تابید و از وى به تمام جهان.

در میان امت تنها ائمه طاهرین علیهم السلام بودند که با تمام هستى به تمام خلقیات رسول اکرم صلى الله علیه و آله متخلّق شدند، به نحوى که بین آنان و نبى اسلام صلى الله علیه و آله در ایمان و عمل و اخلاق هیچ فرقى نماند، تنها فرق آنان با نبى اسلام صلى الله علیه و آله فقط و فقط در نبوّت بود.

یا عَلِىُّ انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ مُوسى الّا انَّهُ لانَبِىَّ بَعْدى «12».

اى على! نسبت تو به من مثل نسبت هارون است به موسى جز این که پیغمبرى بعد از من نمى باشد.

چون خُلق نازنین و اخلاق کریمانه اش قرآن بود، یا بگو اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده اش چون اخلاق و اوصاف حضرت حق جل و علا بود، خداوند مهربان در قرآن مجید در ابتداى سوره قلم به آن منبع نور و گنجینه کرامت و اصل هر شرف و ریشه هر حقیقت خطاب کرد:

[وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ ] «13».

و یقیناً تو بر بلنداى سجایاى اخلاقى عظیمى قرار دارى.

عظمت و شخصیت رسول بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله

در پى تخلّق آن منبع فیض به اخلاق الهى بود که قرآن مجید در آیاتى وى را آیینه تمام نماى حضرت حق در برنامه هاى اخلاقى و شخصیتى معرفى کرد و کرامت و عظمت وى را پس از خدا بالاترین کرامت و عظمت دانست و در این زمینه آن جناب را هم چون حق موجود تک و واحد به حساب آورد و همه حقیقت وى را حقیقت خدا معرفى نمود!!

در جایى وجود مقدس او را رحمت بر تمام عالمیان اعلام کرد:

[وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ ] «14».

و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.

و در جاى دیگر طاعتش را مقرون به طاعت خود دانست:

[مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ] «15».

هر که از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده.

و در آیه دیگر بیعت با آن وجود مقدّس را بیعت با خود دانست:

[إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ ] «16».

به یقین کسانى که با تو بیعت مى کنند، جز این نیست که با خدا بیعت مى کنند.

و در سوره اى دیگر عزّت او را عزّت خود دانست:

[وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ ] «17».

عزت و اقتدار براى خدا و پیامبر است.

و در محلّى دیگر از قران کریم رضا و خشنودى آن حضرت را رضا و خشنودى خود دانست:

[وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ ] «18».

شایسته تر آن بود که خدا و رسولش را خشنود کنند.

و در آیه اى اجابت دعوت وى را اجابت دعوت خود دانست:

[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ ] «19».

اى اهل ایمان! هنگامى که خدا و پیامبرش شما را به حقایقى که به شما [حیات معنوى و] زندگى [واقعى ] مى بخشد، دعوت مى کنند اجابت کنید.

و در مرحله دیگر ظهور عشق خدا را در قلوب انسان معلول پیروى از آن یگانه دهر و فرید روزگار دانست:

 [قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ] «20».

بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.

آرى، این وجود مقدس همان منبع با فضیلت و گنجینه نورى است که وقتى حلیمه سعدیه پس از ولادت از آمنه وى را براى شیر دادن به دامن پاکش گذاشت و خواست از طرف چپ سینه اش وى را شیر بدهد چون طرف راستش سالیان دراز بود خشک شده بود شیر نگرفت، چون شکوه به خانواده اش برد، به او گفتند: از طرف راست شیرش بده، جواب داد: آن طرف به علّت مرض از بین رفته، گفتند:

همان طرف خشک را در دهانش بگذار، باشد تا با گرفتن آن به گرفتن طرف دیگر میل پیدا کند، چون او را برگرداند دهان مبارک به سینه خشک شده گذاشت، ناگهان مانند چشمه اول بهار شیر شیرین جوشیدن گرفت، با این معجزه الهى خواست سه مطلب را به جهانیان اعلام کند:

1- من نیامده ام تا چیزى از کسى بگیرم، آمده ام تا شما تهیدستان جهان را غنى کنم که من نیازمند به شما نیستم، ولى شما در تمام زمینه ها محتاج من هستید!

2- من چپ گرا نیستم، راهم از هم اکنون راه راست و صراط مستقیم است و در این راه راهبر و راهنمایم!

3- شما را اى حلیمه سعدیه! فرزندى نوزاد است که باید از سینه ات سیر و سیراب شود و با یک جانب سینه فقط یک نوزاد را مى توان اداره کرد، من نیامده ام حق کسى را گرچه به اندازه ذرّه اى باشد پایمال کنم که من آمده ام تا حقوق به غارت رفته همه انسان ها را به صاحبان حق برگردانم!!

از وجود او از همان ابتداى ولادت برق اخلاق درخشیدن گرفت و تا قیامت شعاع درخشش رو به گسترش و در محشر و بهشت چراغ اهل حشر و بهشتیان است.

او آراسته به تمام حسنات الهى و محامد اخلاقى، پیراسته از تمام آلودگى ها بود و به آراستن مردم به مکارم اخلاق و طهارت مردم از رذایل، عشق مى ورزید و مرتب مى فرمود:

بُعِثْتُ لِاتَمِّمَ مَکارِمَ الْاخْلاقِ «21».

برانگیخته شدم تا کرامت هاى اخلاقى را به کمال برسانم.

مردم را در جهت آراسته شدن به اخلاق حسنه با کمال شدت و اهتمام ترغیب و تشویق مى کرد و علاقه داشت فضاى جان مردم را به نسیم الهى اخلاق زنده ببیند.

الهى قمشه اى در وصف آن حضرت چنین سروده:

در جهان سلطان ایمان خسرو بطحاستى

 

خاتم ملک رسالت آن دُر یکتاستى

سید کونَیْن و سرّ دهر و فخر عالَمَیْن

 

گوهر دریاى خلقت لؤلؤ لالاستى

مجمع اوصاف خوبى مظهر اعلاى حق

 

قبله خوبان عالم درگه والاستى

جوهر عقل نخستین مبدأ ایجاد حق

 

سدره و طوبى عیان زان قامت رعناستى

     

اول از غیب احد بر سرّ احمد تافت نور

 

زان تجلّى عرش و کرسى و قلم انشاستى

مالک الملک فصاحت منبع کل الکمال

 

نطق وى گوهرنشان و طبع گوهر راستى

مبدأ اشراق خورشید ازل رخسار او

 

اهل تقواى ابد را منشأ تقواستى

شاهد یکتاى حق هر آیت از قرآن وى

 

ناطق توحید هر مویى بر آن اعضاستى

هر که را عقل است و عشق و دانش و دین بى گمان

 

دل بر آن آیین پاک و مقصد اعلاستى

     

 

اخلاق پیامبر صلى الله علیه و آله در روایات

قسمتى از اخلاق الهى او را سیره هاى متعدد و کتب حدیث از قول امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام و سلمان و مقداد و ابوذر چنین نقل کرده اند:

بردبارترین و شجاع ترین و عادل ترین و عفیف ترین مردم دهر بود، در تمام مدت عمر شصت و سه ساله اش دست مبارکش نامحرمى را لمس نکرد.

او سخى ترین مردم روزگار بود، چون به خانه مى آمد درهم و دینارى نزد او نمانده بود، اگر شب میرسید و درهمى نزد او مانده بود، به خانه نمى رفت تا آن را در جایى که خدا مى خواست بپردازد.

پارگى کفشش را وصله مى زد، لباسش را مى دوخت، در کار و برنامه خانه به زن و فرزند کمک مى کرد، کسى در تمام روزگار باحیاتر از او نبود، چشم به صورت کسى نمى دوخت، دعوت آزاد و بنده را قبول مى کرد، هدیه مردم را گرچه

جرعه اى شیر بود مى پذیرفت و میل مى کرد و به نیکوترین صورت تلافى مى فرمود، از مال صدقه مصرف نمى کرد و از اجابت دعوت مسکین و کنیز تکبّر نداشت.

براى خدا به خشم مى آمد ولى در تمام عمرش براى یک بار به خاطر خودش خشمگین نشد، بر حقّ پافشارى داشت اگر چه به ضرر خود و یارانش تمام مى شد، بسیار اتّفاق افتاد که در سختى ها و تنهایى ها از طرف مشرکان پیشنهاد یارى و کمک به او شد ولى نپذیرفت، گاهى از شدّت گرسنگى و نیافتن خوراک سنگ به شکم مبارک مى بست و هرگز خم به ابرو نمى آورد، اگر چیزى از حلال مى یافت مى خورد وگرنه صبر و حوصله مى کرد، از حلال خدا بدون علت پرهیز نمى کرد، خوراکش یا خرماى تنها یا شیر، یا نان جو یا شیرینى یا عسل بود و اگر مدتى هیچ کدام از آن ها را نمى یافت فقط خدا را عاشقانه شکر مى کرد!!

دعوت براى ولیمه ولادت یا عروسى، یا خانه، یا سفر را قبول مى کرد، به تشییع جنازه حاضر مى شد و بدون پاسدار در بین مردم رفت و آمد داشت و در این زمینه از دشمنانش هراسى به خود راه نمى داد، متواضع تر از او کسى نبود، بدون کبر با مردم نشست و برخاست داشت، خوش رفتار بود و از چهره پاکش صفا و صمیمیت و خوبى مى بارید.

چیزى از امور دنیا وى را دستپاچه و مضطرب و هولناک نمى کرد، از لباس حلال آنچه مى یافت مى پوشید، مرکب سوارى براى او تفاوت نداشت که چه باشد، استر یا اسب یا الاغ، هر کدام را مى یافت سوار مى شد.

در دورترین نقطه شهر از مریض عیادت مى کرد، بوى خوش را دوست داشت و از بوى نامناسب در کراهت بود.

عشق عجیبى در نشستن با فقرا داشت و با مساکین هم سفره مى شد، اهل فضل را سخت احترام مى کرد و دل اهل شرف را با نیکى به آنان به دست آورده با آنان رفیق مى شد، اقوام را دیدن مى کرد و در صله رحم امتیازى براى کسى قائل نبود، بر احدى جفا روانمى داشت و عذر معذرت خواه را با کمال بزرگوارى مى پذیرفت.

خوش گفتار و خوشمزه بود، ولى از حق تجاوز نمى کرد، در خنده از قهقهه پرهیز داشت، آن قدر عزیز و کریم و بزرگوار بود که با اصحابش در بازى و ورزش شرکت مى کرد و با آنان مسابقه مى داد، چون بر سرش به خاطر عدم معرفت و ادب داد مى کشیدند صبر مى کرد و حوصله مى فرمود.

داراى بز و گوسپند بود، خود شیرش را مى دوشید و با اهل خانه در خوردن آن شرکت مى جست، در لباس و خوراک بین خود و کلفت و نوکر فرق نمى گذاشت.

وقت خود را در غیر رضاى خدا صرف نمى کرد، به باغ دوستانش در مدینه مى رفت و قلب آنان را خوشحال مى کرد، به احدى به خصوص فقرا و مساکین به چشم حقارت نمى نگریست و از صاحب قدرتى یک ذرّه ترس نداشت.

درس نخوانده بود و چیزى حتى یک کلمه ننوشته بود، در سرزمین جهل و صحراى فقر و در میان عده اى گوسپند چران نشو و نما کرده بود، ولى خداوند عزیز وى را به جمیع محاسن اخلاقى و طرق حمیده و اخبار اولین و آخرین و آنچه مایه نجات و فوز در آخرت و صلاح و سداد در دنیا است آراسته فرموده بود.

در سلام به همگان پیشى مى جست، تا حاجت و نیاز کسى را برطرف نمى ساخت از پاى نمى نشست، چون دست به دست یاران مى داد، دست مبارکش را نمى کشید تا طرف مقابل دست از دستش بردارد، در مصافحه و معانقه پیش قدم بود، نشست و برخاستش توأم با یاد خدا بود، وقتى کسى به آن جناب وارد مى شد و آن حضرت در حال نماز بود، نمازش را خفیف کرده و زود تمام مى کرد و به وارد مى فرمود: تو را نیاز و حاجتى است؟ اگر حاجت مند بود، حاجتش را روا مى کرد و دوباره به نماز برمى گشت.

به هر واردى احترام مى گذاشت تا جایى که عبا یا ردا یا لباسش را براى نشستن وارد پهن مى کرد، مجلسش براى همه یکسان بود، در حدى که کسى تصور مى کرد از طرف آن جناب بیشترین احترام و اکرام به او شده، مجلس او مجلس حیا و تواضع و امانت بود، مردم را با کنیه و لقب صدا مى کرد و هرگز نسبت به کسى بى احترامى روا نداشت، از خشم مبرّا و نسبت به مقصر سریع الرضا بود، رقّت قلبش را نسبت به مردم کسى نداشت، بهترین و با منفعت ترین مردم براى مردم بود، هرگاه از جاى خود برمى خاست مى گفت:

سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، اشْهَدُ انْ لاالهَ الّا انْتَ اسْتَغْفِرُکَ وَاتُوبُ الَیْکَ.

منزهى تو و سزاوار ستایشى اى خدا، شهادت مى دهم که غیر از تو خدایى نیست، طلب آمرزش دارم از تو و به سوى تو توبه و بازگشت مى کنم.

مى فرمود: این دعا را امین وحى به من تعلیم داد.

فصیح ترین و بلیغ ترین مردم روزگار بود، تا جایى که نوشته اند:

اهل بهشت به زبان او سخن مى گویند.

کلامش کوتاه و پر مغز و پر معنى بود و هر چه مى خواست بگوید در همان کلام مختصر مى گنجاند، بدون نیاز سخن نمى گفت و ابتداى به کلام نداشت، هرگز بد نگفت و در رضا و غضب از حق گویى تجاوز نکرد.

آن حضرت نسبت به پروردگارش با خشیت ترین و با تقواترین و داناترین و در طاعت و صبر بر عبادت قوى ترین و در عشق به رب عاشق ترین و در زهد از غیر دوست زاهدترین مردم بود.

در تمام عمرش به جنگ ابتدا نکرد، ولى در هر میدانى که براى رزم قدم گذاشت سر سوزنى از حق روى گردان نشد و یارانش را نیز سفارش مى کرد:

جنگ را براى خدا انجام دهید و سخت مواظبت کنید که ذره اى ظلم از شما نسبت به دشمن سر نزند، آن وجود مبارک جهادى را بالاتر از جهاد با هواى نفس نمى دانست «22».

من از بیان شرح مفصل حیات آن حضرت و غزوات و جنگ ها و سایر برنامه هایش صرف نظر کرده و خواندن شرح مفصل حیات آن جناب را به مشروح ترین کتب حدیث و تاریخ واگذار مى کنم.

مقام جمع الجمعى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله

کِلک قدرت الهى از بسیارى و این همه جماد که کثرت آن معلوم نیست اندکى را نبات قرار داد.

از بسیارى از نبات اندکى را جاندار و از بسیارى از جانداران اندکى انسانند و از بسیارى انسان اندکى عاقل و از بسیارى از عقلا اندکى مسلم و از بسیارى مسلم اندکى مؤمن و از این همه مؤمن اندکى عابد و از بسیارى عابد، اندکى زاهد و از زاهدین اندکى عالِم و از عالِمین اندکى عارف و از عرفا اندکى اولیا و از اولیاى تعدادى انبیا و از انبیا تعدادى رسل و از رسل تعداد کمى اولوالعزم و از میان پنج پیغمبر اولوالعزم تنها یکى را خاتم انبیا قرار داد «23».

با توجه به مقدماتى که گذشت، باید به این معنا اعتراف کرد، معنایى که متکى به اصول قرآنى و روایتى است که شناخت پیامبر و عمل به سنت او از اعظم واجبات الهیّه است و در این مسئله هیچ مکلفى در پیشگاه حضرت حق معذور نیست.

آمد اندر جهان جان هر کس

 

جان جان ها محمّد آمد وبس

هر که چون خاک نیست بر در او

 

گر فرشته است خاک بر سر او

     

(سنایى)

احمد مرسل که چرخ از شرف پاى او

 

با همه رفعت کند پایه بطحا طلب

جلد اگر مى کنى مصحف مجدش برد

 

دفتر انجیل را بهر مقوا طلب

     

(وحشى)

ختم رسل فخر امم عقل کلّ

 

شمع طرق شاهد شرع و سبل

امى ناخوانده خط از هیچ باب

 

باب امم مادر امّ الکتاب

     

(گیلانى)

اى اصل قدیم و اصل اقدم

 

وى حادث با قدیم توأم

فرموده بشأنت ایزد پاک

 

لولاک لما خلقت الافلاک

     

(غروى اصفهانى)

وجود مقدس او در معرفت به رب و در مقت نفس و در فرار از ماسوى اللّه به سوى اللّه و در رغبت به آخرت و در عبادت حضرت حق و در تفویض امر به جناب دوست، کامل ترین و جامع ترین انسان روزگار بود.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در کلام ملّا صدرا

فیلسوف بزرگ، صدرالمتألّهین شیرازى از قول حضرت خضر علیه السلام نقل مى کند:

خَلَقَ اللّهُ نُورَ مُحَمَّدٍ مِنْ نُورِهِ فَصَوَّرَهُ وَصَدَّرَهُ عَلى یَدِهِ یَبْقى ذلِکَ النُّورُ بَیْنَ یَدَىِ اللّه تعالى مِأَةَ الْفِ عامٍ فَکانَ یُلاحِظُ فى کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ سَبْعینَ الْفَ لَحْظَةٍ وَنَظْرَةٍ یَکْسُوهُ فى کُلِّ نَظْرَةٍ نُوراً جَدیداً وَکَرامَةً جَدیدَةً ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ الْمَوْجُوداتِ

کُلَّها «24».

خداى عزیز، نور محمد را از نور خود آفرید، به آن نور صورت و شکل بخشید و آن را در صدر تمام کاینات قرار داد، صد هزار سال آن نور در دست قدرت حق بود، هر شب و روز هفتاد هزار بار به آن نور نظر رحمت و عنایت مى انداخت، در هر نظرى نور و کرامتى جدید به او مى پوشاند، سپس تمام هستى را از پرتو آن نور به منصّه ظهور آورد.

قرآن مجید تمام مرد و زن را مکلّف به تکلیف واجب مى داند که: وجود مقدس نبى اسلام صلى الله علیه و آله را در تمام شؤون زندگى سرمشق خود قرار دهند:

[لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً] «25».

یقیناً براى شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوى نیکویى است براى کسى که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد؛ و خدا را بسیار یاد مى کند.

حکیم نکته سنج سعدى شیرازى مى گوید:

کریم السّجایا جمیل الشّیم

 

نبىّ البرایا شفیع الامم

شفیع الورا خواجه بعث و نشر

 

امام الهدى صدر دیوان حشر

     

 

امام رسل پیشواى سبیل

 

امین خدا مهبط جبرییل

کلیمى که چرخ فلک طور اوست

 

همه نورها پرتو نور اوست

شفیعٌ مطاعٌ نبىٌ کریم

 

قسیمٌ جسیمٌ وسیمٌ نسیم

یتیمى که ناخوانده ابجد درست

 

کتب خانه هفت ملّت بشست

     

چو عزمش برآمیخت شمشیر بیم

 

به معجز میان قمر زد دو نیم

چو صیتش در افواه دنیا فتاد

 

تزلزل در ایوان کسرى فتاد

     

 

اگر در قرآن مجید دقت کنید به این معنا واقف مى شوید که خیر دنیا و آخرت در گرو پیروى از وجود مبارک نبى اسلام صلى الله علیه و آله است و میزان نجات هر کسى از عذاب فردا رضایت و خشنودى پیامبر عزیز از اوست.

حکمت ها و دستورهاى اخلاقى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله

یَابْنَ مَسْعُودٍ انْصِفِ النّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَانْصَحِ الْامَّةَ وَارْحَمْهُمْ فَاذا کُنْتَ کَذلِکَ وَغَضِبَ اللّهُ عَلى اهْلِ بَلْدَةٍ وَانْتَ فیها وَارادَ انْ یُنْزِلَ عَلَیْهِمُ الْعَذابَ نَظَرَ الَیْکَ فَرَحِمَهُمْ بِکَ «26». وَیَقُولُ اللّهُ تَعالى : [وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ ] «27».

پسر مسعود! از جانب خود در همه شؤون به مردم انصاف ده و دست از نصیحت امّت برمدار و به آنان ترحم کن، چون چنین گونه رفتار کنى، وجود مبارکت علّت قطع غضب خدا بر قومى مى گردد که تو در آن هایى، خداوند در قرآن مجید فرموده: خداوند هیچ قومى و اهل هیچ دیارى را در صورتى که آن ها مصلح و نیکوکار باشند به ظلم هلاک نکند.

النَّظَرُ الَى الْعالِمِ عِبادَةٌ وَالنَّظَرُ الِى الْامامِ الْمُقْسِطِ عِبادَةٌ، وَالنَّظَرُ الَى الْوالِدَیْنِ بِرَأْفَةٍ وَرَحْمَةٍ عِبادَةٌ، وَالنَّظَرُ الَى الْاخِ تَوُدُّهُ فِى اللّهِ عَزَّوَجَلَ عِبادَةٌ «28».

دیده دوختن به چهره عالم عبادت است و نظر بر رهبر عادل عبادت است و نگاه به رأفت و مهربانى بر پدر و مادر و برادرى که در راه خدا دوستش دارى نیز عبادت است.

یَابْنَ مَسْعُودٍ اکْثِرْ مِنَ الصّالِحاتِ وَالْبِرِّ فَانَّ الْمُحْسِنَ وَالْمُسى ءَ یَنْدِمانِ، یَقُولُ الْمُحْسِنُ یا لَیْتَنى ازْدَدْتُ مِنَ الْحَسَناتِ وَیَقولُ الْمُسى ءُ قَصَّرْتُ «29»، وَتَصْدیقُ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعالى : [وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ] «30».

پسر مسعود! خوبى و نیکى زیاد بجاى آر که خوب و بد پشیمان مى شوند، نیکوکار مى گوید: اى کاش بیشتر بجا مى آوردم و بدکار مى گوید: کوتاهى کردم، دلیل این معنى قول خداست که مى فرماید: به نفس ملامتگر قسم.

عَلامَةُ الْمُنافِقِ ثَلاثٌ: اذا حَدَّثَ کَذَبَ، وَاذا وَعَدَ اخْلَفَ، وَاذَا ائْتُمِنَ خانَ «31».

نشانه منافق سه چیز است: چون سخن گوید همراه با دروغ باشد و چون وعده کند تخلف نماید و چون مورد اطمینان واقع شود خیانت کند.

مَنْ شَهِدَ شهادَةَ حقٍ لَیُحْیِىَ بِها حَقَّ امرئٍ مُسْلِمٍ أتى یَوْمَ القیامةِ وَلِوَجْهِهِ نورٌ مَدَّ الْبَصَرِ یَعْرِفُهُ الْخَلایِقُ بِاسْمِهِ وَنَسَبِهِ «32».

کسى که براى زنده شدن حق یک مسلمان به شهادت حقّى اقدام کند، روز قیامت تا جایى که چشم خلایق کار مى کند نورى از چهره اش مى درخشد که تمام مردم به وسیله آن نور وى را به اسم و نسب مى شناسند.

یا اباذَرٍّ لِیَکُنْ لَکَ فى کُلِّ شَىْ ءٍ نِیَّةٌ حَتّى فِى النَّوْمِ وَالْاکْلِ «33».

اباذر! براى تمام امورت مى توانى براى خدا نیّت کنى حتى در خواب و خوراکت.

قیلَ لِلنَّبِىِّ صلى الله علیه و آله: فَاىُّ الْایمانِ افْضَلُ؟ قالَ: الْهِجْرَةُ. قیلَ: وَمَا الْهِجْرَةُ؟ قالَ: انْ تَهْجُرَ السُّوءَ. قیلَ: فاىُّ الْهِجْرَةِ افْضَلُ؟ قالَ: الْجِهادُ «34».

به رسول الهى صلى الله علیه و آله عرضه داشتند: چه ایمانى افضل است؟ فرمود: هجرت، عرضه داشتند: هجرت چیست؟ فرمود: دست برداشتن از بدى، گفتند: چه هجرتى افضل است؟ فرمود: جهاد.

هَجْرُ الْمُسْلِمِ اخاهُ کَسَفْکِ دَمِهِ «35».

قهر کردن مسلمان با برادرش مانند ریختن خون اوست.

ایّاکَ وَهِجْرانَ اخیکَ فَانَّ الْعَمَلَ لا یُتَقَبَّلُ مِنَ الْهِجْرانِ «36».

از قهر کردن با برادر مسلمانت بپرهیز که عمل در کنار قهر قبول نیست.

لاتَقاطَعُوا، وَلا تَدابَرُوا، وَلا تَباغَضُوا، وَلا تَحاسَدُوا، وَکُونُوا عِبادَ اللّهِ اخْواناً، وَلایَحِلُّ لِمُسْلِمٍ انْ یَهْجُرَ اخاهُ فَوْقَ ثَلاثٍ «37».

با هم قطع رابطه نکنید، از هم جدایى نکنید، به هم خشم نورزید، از حسادت با یکدیگر بپرهیزید، بندگان خدا! با هم برادر باشید، بر مسلمان حلال نیست بیش از سه روز با مسلمان قهر کند.

مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً، اوْ امَرَ بِمَعْرُوفٍ، اوْ نَهى عَنْ مُنْکَرٍ، اوْ دَلَّ عَلى خَیْرٍ، اوْ اشارَ بِهِ فَهُوَ شَریکٌ، وَمَنْ امَرَ بِسُوءٍ اوْ دَلَّ عَلَیْهِ اوْ اشارَ بِهِ فَهُوَ شَریکٌ «38».

کسى که کار نیکى را براى کسى واسطه شود، یا امر به معروف کند، یا نهى از منکر نماید، یا بر خیرى دلالت نماید، یا به کار مثبتى اشاره کند، در ثواب عمل با آن ها شریک است و هرکس امر به بدى کند، یا به کار سویى دلالت نماید، یا اشاره کند در عمل به آن بدى ها شریک است.

ثُلاثٌ مُهْلِکاتٌ: طاعَةُ النِّساءِ، وَطاعَةُ الْغَضَبِ وَطاعَةُ الشَّهْوَةِ «39».

سه چیز هلاک کننده است: پیروى از زنان [ضعیف الایمان ]، دنبال کردن غضب و پیروى از شهوت.

در زمینه سخنان رسول عزیز اسلام صلى الله علیه و آله به کتب معتبر حدیث چون «الکافى»، «من لا یحضره الفقیه»، «وسائل الشیعة»، «تحف العقول» و «بحارالأنوار» و «مستدرک بحار» و «مستدرک سفینة البحار» مراجعه کنید که این اوراق محدود گنجایش آن دریاى بى نهایت را ندارد.

در پایان این قسمت به ترجیع بندى که فقیه بزرگ، فیلسوف سترگ، مرحوم حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى در وصف رسول گرامى صلى الله علیه و آله اسلام سروده بسنده کرده، باشد که از معنویت آن وجود مقدس و آن منبع کرامت سهمى نصیب ما محتاجان و گدایان گردد.

اى خاک ره تو خطّه خاک

 

پاکى زتو دیده عالم پاک

آشفته موى توست انجم

 

سرگشته کوى توست افلاک

اى بر سرت افسر لَعَمْرُک

 

وى زیب برت قباى لولاک

اى رهبر و رهنماى گمراه

 

وى هادى وادى خطرناک

عالم زمعارف تو واله

 

تو نغمه سراى ما عرفناک

یا اعظمَ صورةٍ تَجَلّى

 

فیهَا اللّهُ ما ادَقَّ معناک

دامان جلالت اى شهنشاه

 

هرگز نفتد به دست ادراک

این بنده و مدح چون تو شاهى

 

حاشاک از این مدیحه حاشاک

فرموده به شأنت ایزد پاک

 

لولاک لَما خلقت الافلاک

اى مظهر اسم اعظم حق

 

مجلاى اتمّ و نور مطلق

اى نور تو صادر نخستین

 

وى مصدر هرچه هست مشتق

اى عقل عقول و روح ارواح

 

وى اصل اصول هر محقّق

اى شمس شموس و نور انوار

 

وى اعظم نیّرات و اشراق

اى فاتحه کتاب هستى

 

هستى ز تو یافتست رونق

     

 

در سیر توى اى نبىّ ختمى

 

ذوالغایه بغایه گشت ملحق

اى آیه اى از محامد توست

 

قرآن مقدس مصدّق

     

 

 

وصف تو به شعر در نگنجد

 

دریا نرود میان زورق

فرموده به شأنت ایزد پاک

 

لولاک لما خلقت الافلاک

     

 

اصحاب و پیروان واقعى رسول اسلام صلى الله علیه و آله

شرح حال آن دسته از یاران حضرت او که درجات ایمان و عمل را طى کرده بودند و به مقام با عظمت رضا و تسلیم رسیده بودند و خداوند مهربان از آن بزرگان اعلام رضایت و خشنودى کرد و در زمان آن حضرت شهید شده یا وفات کردند و آنان که بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله با تمام وجود و هستى از خلیفه و جانشین برحقّ او که به دستور خداى عزیز منصوب به خلافت شده بود و خلافتش در روز عید غدیر از طرف رسول خدا صلى الله علیه و آله ابلاغ شد، پیروى کردند و تا آخرین قطره خون در راه على که راه خدا و رسول خدا صلى الله علیه و آله بود ایستادند، از این اوراق خارج است، من به عنوان تیمّن و تبرک به دورنمایى از حیات معنوى چند نفر از اصحاب و یاران آن حضرت اشاره مى کنم، باشد که نکات الهى زندگى آنان به فضاى تاریک ما روشنى بخشد.

سلمان فارسى

او انسان با کرامتى است که از سرزمین ایران به عشق رسیدن به حقیقت به عنایت و هدایت حق به مدینه آمد و در آنجا به محضر منوّر رسول خدا صلى الله علیه و آله مشرّف و قلب الهى اش به نور اسلام منوّر و پس از مدتى اندک مراحل ایمان و منازل عرفان را طى کرد و به حقایق قرآن مجید آراسته شد.

پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله درباره آن مرد الهى فرمود:

سَلْمانُ مَنَّا اهْلَ الْبَیْتِ «40».

سلمان از ما اهل بیت است.

و نیز در روح او و شخصیت والاى قلبى و فکریش فرمود:

سَلْمانُ بَحْرٌ لا یُنْزَفُ وَکَنْزٌ لا یَنْفَدُ «41».

سلمان دریایى است که خشک شدنى نیست و گنجى است که تمام نمى شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام او را لقمان امت «42» و حضرت صادق علیه السلام وى را برتر از لقمان حکیم دانسته است.

از براى ایمان ده درجه است و سلمان وجود خود را به درجه دهم رساند و مقامى برتر از مقام اصحاب همه انبیا به دست آورد «43».

براى او علم بلایا و منایا بود و بارها امین وحى به وسیله پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله سلام حضرت احدیّت را به وى ابلاغ کرد.

او در راه ایمان به انواع شداید و حوادث و بلاها دچار شد، ولى خم به ابرو نیاورده و در راه دوست با تمام وجود صبر کرد و استقامت ورزید.

او وقتى در جمعى نسبت به اصل و نسبش مورد پرسش واقع شد در جواب فرمود:

من سلمان فرزند بنده خدایم، گمراه بودم به برکت محمّد هدایت یافتم، فقیر بودم به برکت محمد غنى شدم، برده بودم به برکت محمّد آزاد شدم، این است حسب و نسب من «44»!

ابوذر غفارى

آن جناب جزء آن چهار نفرى است که خداوند عزیز، پیامبرش را به عشق و محبت آنان امر فرموده است و آن چهار نفر عبارتند از:

امیرالمؤمنین علیه السلام، سلمان، ابوذر، مقداد «45».

رسول اسلام صلى الله علیه و آله وى را صدّیق امت و در زهد شبیه عیسى بن مریم به حساب آورده است «46».

ملّا محمد باقر مجلسى رحمه الله مى گوید:

پس از معصومین، در میان امّت کسى به جلالت قدر سلمان و ابوذر و مقداد نیست.

امام کاظم حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام مى فرماید:

در روز قیامت منادى از جانب ربّ العزّه ندا کند: کجایند حواریون و مخلصون محمد بن عبداللّه که بر طریقه او مستقیم بودند و پیمان وى را نشکستند؟ پس سلمان و ابوذر و مقداد برخیزند «47».

پیغمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

هر کس مى خواهد به زهد عیسى بن مریم نگاه کند. به زهد و تقواى ابوذر نظر کند «48».

او چندى در شهر شام و اطراف آن به امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه جانانه با معاویه و معرفى شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول بود، تا جائى که گروهى به دلالت او به شرف تشیع نایل آمدند.

او بر اثر امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با خلافکارى هاى دستگاه سلطنت عثمان به رَبَذه تبعید و در آنجا به داغ فرزندش ذَر که بر اثر گرسنگى و تشنگى مُرد مبتلا و خود او هم از فرط بى آبى و گرسنگى به شرف لقاء اللّه مشرف و به دست پاک مالک اشتر نخعى عاشق امیرالمؤمنین علیه السلام با آب زمزم غسل داده شد و سپس دفن گردید، من به زیارت قبر او مشرف و در لحظه تشرّف نور خدا را از آن قبر به جانب عرش در حرکت دیدم!!

مقداد بن الاسود

آن بزرگوار از خواص اصحاب حضرت ختمى مرتبت و از اولیاى عظیم الشأن الهى است.

تقوا و دیندارى و شجاعت او بیش از آن است که به رشته تحریر آید، فریقین در کرامت و شخصیت و جلالت قدر او هم داستانند.

بلال حبشى

از سابقین در اسلام و در عظمت قدر و جلالت شأن فروزنده تر از ستارگان فروزان است.

امام صادق علیه السلام در حق او فرمود:

خدا رحمت کند بلال را که به ما اهل بیت عشق مى ورزید و او بنده صالح بود «49».

چون اذان از جانب حق نازل شد، پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله اعلامش را به آن جناب واگذار کرد و در طرد آنان که نمى خواستند صداى او را بشنوند آیه شریفه [إِنَّ أَکْرَمَکُمْ ] در حق او نازل شد!

آن جناب پس از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله حاضر به اذان گفتن نشد؛ زیرا اذان گفتن خود را کمک به ستم ستمگران دوران مى دانست! تنها یک بار به درخواست دختر گرامى پیامبر اسلام اذان گفت و سپس به شام هجرت کرده و در آنجا درگذشت.

من قبر آن جناب را در باب صغیر واقع در بیرون شهر شام زیارت کرده ام و از آن قبر با حقیقت تبرک جستم.

جابر بن عبداللّه انصارى

آن جناب صحابى جلیل القدر و از اصحاب بدر است، در مدح و ثنایش روایات زیادى وارد شده و هم اوست که سلام رسول خدا صلى الله علیه و آله را به امام باقر علیه السلام رساند و آن جناب اوّل کسى است که در روز اربعین به زیارت حضرت سیدالشهدا موفق شد و هم آن بزرگوار است که لوح آسمانى را که نص امامت ائمه علیهم السلام در اوست نزد حضرت زهرا علیها السلام زیارت کرد و از آن نسخه برداشت.

امام سجاد علیه السلام با فرزندش حضرت باقر علیه السلام که در آن وقت طفلى خردسال بود به دیدن جابر رفتند، چون کنار او نشستند، امام سجاد علیه السلام به حضرت باقر علیه السلام فرمود:

سر عمویت را ببوس، چون امام سر جابر را بوسید عرضه داشت: این کیست؟

حضرت سجاد علیه السلام فرمود: فرزندم محمد، پس جابر آن حضرت را به آغوش گرفت و گفت: یا محمد! محمّد رسول خدا تو را سلام رساند، آن گاه به حضرت باقر علیه السلام عرضه داشت: ضامن شفاعت من شوید، حضرت پذیرفتند «50».

جابر در بسیارى از غزوات رسول خدا صلى الله علیه و آله حاضر بود و در غزوه صفین حضرت مولى الموحدین را همراهى کرد و لحظه اى از متابعت امام عارفان درنگ نکرد و پیوسته مردم را به محبت و عشق آن حضرت ترغیب مى نمود و در کوچه و بازار عبور کرده با صداى بلند مى خواند:

«عَلِىٌّ خَیْرُ الْبَشَر فَمَنْ ابى فَقَدْ کَفَر» «51» على علیه السلام بهترین بشر است پس کسى که از او برگردد کافر است.

شرح مفصّل حیات پر برکت یاران رسول الهى صلى الله علیه و آله را مى توانید در کتب رجالى و تاریخى ببینید که این دفتر گنجایش آن مفصل نبود.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- من لا یحضره الفقیه: 4/ 177، باب الوصیة من دون آدم علیه السلام، حدیث 5403؛ الأمالى، شیخ صدوق: 71، المجلس السابع عشر، حدیث 2؛ بحار الأنوار: 11/ 39، باب 1، حدیث 38.

(2)- الدّر المنثور: 6/ 250.

(3)- بحار الأنوار: 58/ 129، تتمیم.

(4)- اعراف (7): 199.

(5)- نحل (16): 90.

(6)- نحل (16): 127.

(7)- شورى (42): 43.

(8)- مائده (5): 13.

(9)- فصلت (41): 34.

(10)- آل عمران (3): 134.

(11)- حجرات (49): 12.

(12)- الکافى: 8/ 107، حدیث أبى بصیر...، حدیث 80؛ الأمالى، شیخ طوسى: 253، المجلس التاسع، حدیث 452؛ بشارة المصطفى: 266؛ الخصال: 1/ 311، حدیث 87؛ بحار الأنوار: 37/ 265، باب 53، حدیث 35، (این حدیث شریف در اکثر کتب اهل سنت و در الغدیر و عقبات به اسناد متعدده نقل شده است).

(13)- قلم (68): 4.

(14)- انبیا (21): 107.

(15)- نساء (4): 80.

(16)- فتح (48): 10.

(17)- منافقون (63): 8.

(18)- توبه (9): 62.

(19)- انفال (8): 24.

(20)- آل عمران (3): 31.

(21)- مکارم الأخلاق: 8؛ مستدرک الوسائل: 11/ 187، باب 6، حدیث 12701. (22)- بحار الأنوار: 16/ 194-/ 299، باب 9 و 10 و 11؛ کنز العمال: 12/ 451.

(23)- رسائل حاج ملّا هادى، رسالة هدایة الطالبین.

(24)- تفسیر نور: 384.

 

(25)- احزاب (33): 21. (26)- مکارم الأخلاق: 457، الفصل الرابع؛ بحار الأنوار: 74/ 111، باب 5، حدیث 1.

(27)- هود (11): 117.

(28)- الأمالى، شیخ طوسى: 454، المجلس السادس عشر، حدیث 1015؛ بحار الأنوار: 71/ 73، باب 2، حدیث 60.

(29)- مکارم الأخلاق: 453، الفصل الرابع؛ بحار الأنوار: 74/ 105، باب 5، حدیث 1.

(30)- قیامت (75): 2.

(31)- مستدرک الوسائل: 14/ 13، باب 3، حدیث 15971.

(32)- تهذیب الأحکام: 6/ 276، باب 91، حدیث 161؛ بحار الأنوار: 101/ 311، باب 2، حدیث 9.

(33)- أعلام الدین: 194؛ وسائل الشیعة: 1/ 48، باب 5، حدیث 90.

(34)- کنز العمال: 17.

(35)- کنز العمال: 24789.

(36)- بحار الأنوار: 74/ 90، باب 4، حدیث 3.

(37)- الترغیب والترهیب: 3/ 454، حدیث 1.

(38)- الجعفریات: 88؛ بحار الأنوار: 2/ 24، باب 8، حدیث 76.

(39)- غرر الحکم: 408، حدیث 9371؛ مستدرک الوسائل: 11/ 346، باب 42، حدیث 13217.

(40)- عیون اخبار الرضا: 2/ 64، باب 31، حدیث 282؛ بحار الأنوار: 22/ 326، باب 10، حدیث 28.

(41)- الاختصاص: 341؛ بحار الأنوار: 22/ 348، باب 10، حدیث 64.

(42)- الاحتجاج: 1/ 259؛ بحار الأنوار: 22/ 329، باب 10، حدیث 38.

(43)- سفینة البحار: 4/ 243، باب السین بعده اللام.

(44)- الکافى: 8/ 181، خطبة لأمیرالمؤمنین علیه السلام حدیث 203؛ بحار الأنوار: 22/ 381، باب 11، حدیث 16.

(45)- الخصال: 1/ 254، حدیث 127؛ بحار الأنوار: 22/ 324، باب 10، حدیث 20.

(46)- روضة الواعظین: 2/ 285؛ بحار الأنوار: 22/ 343، باب 10، حدیث 52.

(47)- روضة الواعظین: 2/ 282؛ بحار الأنوار: 22/ 342، باب 10، حدیث 52.

(48)- بحار الأنوار: 22/ 343، باب 10، حدیث 52.

(49)- الاختصاص: 71؛ بحار الأنوار: 22/ 141، باب 37، حدیث 125.

 

مطالب فوق برگرفته شده از:

کتاب: عرفان اسلامى    ج 11   

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان