تاریخ اجتماعی در سالهای اخیر عاملیت تاریخی را منحصر به فرادستان و نهادهای اجتماعی و سیاسی نمیداند و بیشتر در پی یافتن نقش مردم، گروهها و جریانهای حذفشده در تحولات جامعه است. برخلاف تاریخنگاری از بالا که سلطهای طولانی در تاریخنگاری جهان داشته، تاریخنگاری از پایین معطوف است به تاریخ حاشیهها، گروهها و طبقات پایین جامعه، تاریخ جنبشهای اجتماعی این گروهها، اقشار و طبقات و نقششان در فرآیند تکوین جامعه، تاریخ فعالیتهای اجتماعی - سیاسی مردم.
این شکل از تاریخنگاری با تمرکز بر زندگی مردم عادی، حیات روزمرهشان، اعتراضات و مبــارزات حـذفشدگــان و گروههای فرودست جامعه، سیاست و مردم را در فرآیند دگرگونسازی ساختارها نشان میدهد. تاریخنگاران ایرانی در سالهای اخیر توجه ویژهای به این رویکرد داشتهاند که از جمله میتوان به کارهای احمد اشرف، یرواند آبراهامیان، خسرو شاکری، تورج اتابکی، نگین نبوی، ژانت آفاری، علی بنوعزیزی، علی قیصری، محمد توکلیطرقی، هما ناطق، هوشنگ شهابی، فخرالدین عظیمی و دیگران اشاره کرد.
افسانه نجمآبادی از دیگر تاریخنگاران بنام این حوزه است که یکی از نخستین آثار مهم در حوزه تاریخنگاری جنسیت را در ایران نوشته است: «زنان سیبیلو و مردان بیریش: نگرانیهای جنسیتی در مدرنیته ایرانی». به تازگی دو بخش از این کتاب با نظارت مولف به فارسی ترجمه و منتشر شده است. پیش از این نیز دو کتاب «حکایت دختران قوچان: ازیادرفتههای انقلاب مشروطیت» (انتشارات روشنگران و مطالعات زنان) و «نهضت نسوان شرق» (با همکاری غلامرضا سلامی، نشر شیرازه) به فارسی ترجمه و منتشر شده بود.
نجمآبادی استاد تاریخ و مطالعات جنسیت دانشگاه هاروارد و رئیس کمیته برنامه مطالعات زنان و جنسیت این دانشگاه است و در کتاب حاضر نشان میدهد چگونه جنسیت و تمایلات جنسی همپای مدرنیته در ایران دچار تغییر و تحول شده است.
کتاب پژوهشی است دقیق درباره امر جنسی که از طریق مواجهه ایران با غرب در قالب مفاهیمی چون ملت، جنسیت، وطن و علم صورتبندی جدیدی به خود گرفته است. مثلاً طبق روایت تحلیلی نجمآبادی «تا پیش از دهه اول قرن بیستم که زنان خواستند خواهران ملت در نظر گرفته شوند، معنای ملت عمدتاً با اخوت همردیف بود و وطن به زن، معشوق و مادر تعبیر و تفسیر میشد.
مفهوم ناموس در ارتباط تنگاتنگ با مردانگی ملت و زنانگی وطن، قـرار داشـت. ناموس از پیشینه مذهبیاش (ناموس اسلام) جدا و به شکل مسألهای ملی (ناموس ایران) مجدداً مفهومسازی شد. همچون ملت که از اجتماعی دینی به اجتماعی ملی تغییر کرد.
ناموس که دو ایده عصمت زن و یکپارچگی ملی را در خود مستتر داشت، در هر دو معنا تبدیل بـه چیزی همچون مایملک مرد شد که باید از آن محافظت میکرد؛ ناموس جنسی و ناموس ملی به شدت در یکدیگر تنیده شدند». نجمآبادی تاریخ «قرن طولانی نوزدهم» ایران را دورانی میداند که با تغییر مفهوم جنسیت عجین بوده است. درعینحال این تغییر را مبتنیبر دگرگونی تمایلات جنسی تعریف میکند.
در نظر او تاریخ ایران نهتنها به قول خودش مردمدار است، بلکه بسیار دولتمدار است. او نیز پیش از این کتاب همچون تاریخنگاران معاصر دوران مدرنیته در ایران، عمدهترین تفاوت فرهنگی ایران را با اروپا روابط اجتماعی میان زنان و مردان اروپایی و حضور زنان اروپایی در فضاهای عمومی تلقی میکرده، ولی در این کتاب به این نتیجه میرسد که خود این فرضیه، پیشاپیش برآمده از هنجارسازی دگرجنسخواهی و زنانهکردن زیبایی اسـت.
این نتیجهگیری تاثیر تعیینکنندهای بر کتاب حاضر گذاشته است. او میکوشد در فصل اول کتاب به این موضوع بپردازد. همچنین در این کتاب متعارفبودن دوگانه زن/ مرد زیر سؤال میرود. این کار را نجمآبادی به کمک تمایزی انجام میدهد که در قرن نوزدهم میان مذکربودن و مردبودن وجود داشت.
نجمآبادی در این کتاب آثار و بقایای بهجایمانده از دوره قاجار را دنبال میکند تا نشانی از جنسیت و امر جنسی بیابد. برای این کار علاوهبر سفرنامه، رمان و شعر دوران قاجار، از نقاشیها، پارچهنوشتهها و تصاویر ضربشده بر روی مسکوکات نیز استفاده میکند.
این منابع به مباحث اصلی سه فصل اول کتاب شکل میدهد که بر متون تصویری استوارند. در نظر او «استفاده از متون تصویری بهعنوان دادههای اولیه برای نگارش تاریخ، اولویتی را که ما معمولاً برای متون نوشتاری قائل میشویم، به چالش میکشد [...] چالشی که من با آن مواجه شدم این بود که چگونه میتوان «خوانشی» تاریخی از متون تصویری داشت و چگونه از روشهای تفسیر بصری جهت شکلدهی به بحثی تاریخی اسـتفاده کرد».
از سوی دیگر، نجمآبادی کمبود منابع تاریخی و اسناد قابلاعتماد درباره زنان دوره قاجار را اینگونه رفع میکند که «اگر ما جنسیت را به صورت تحلیلی مطالعه کنیم، از منابع مربوط به مردان، درباره زنان هم میتوان استفاده کرد». او میکوشد با استفاده از تحلیل جنسیتی، تاریخی متفاوت بنویسد، «تاریخی که در آن زنان غایب نیستند و جنسیت مقولهای ازقلمافتاده نیست، تاریخی که در آن مسائل جنسیتی و زنان در حاشیه و پیوست نباشند».
دقت نظری و تاریخی نجمآبادی این کتاب را به یکی از متون جریانساز در حوزه تاریخ مدرن ایران، علوم سیاسی و مطالعات جنسیتی تبدیل کرده است. کتاب تحلیل و روایت نظاممندی از مفهوم گرایش جنسی و ظهور آن در مدرنیته ایرانی در عصر مشروطه و پهلوی ارائه میکند. نوآوری بحث نجمآبادی در تاریخ اجتماعی ایران بسیار مهم است: او مدرنیته ایرانی را مقولهای صرفاً محدود به سیاست و اقتصاد نمیداند و معتقد است به نحو چشمگیری بر مبنای مسائل مربوط به حوزه جنسیت شکل گرفته است.
او از ظهور پدیده گرایش جنسی در دوره مشروطه میگوید و نشان میدهد «هنجارسازی از دگرجنسخواهی در رابطه جنسی و اروس بدل به شرط «تحقق مدرنیته» شد - طرحی که مسـتلزم دگرجنسخواهانهکردن روابط اجتماعی در فضاهای عمومی و بازصورتبندی خانواده بود». او این فرآیند را مقارن میداند با تلاش جامعه ایران برای مدرنشدن. ازاینرو، بسیاری بر این باورند این کتاب تصویر غالب از دوران قاجار را بر هم زده و ادبیات مرتبط با این موضوع را به جلو برده است.
روایت نجمآبادی از قرن نوزدهم، به ادعای خودش، بیش از آنکه روایتی علّی باشد از امکانها سخن میگوید. در نظر او عاملیت و علیت را میتوان از زوایای مختلفی مورد توجه قرار داد. او تاکید دارد «اگرچه قدرت متوازن نبود ولی این بدان معنا نیست که عاملیت فرهنگی یکطرفه بوده است. اینکه ما صرفا غرب را دارای عاملیت میدانیم و تأثیر شرق بر غرب را هیچگاه به معنای نفی عاملیت غرب در نظر نمیگیریم، برسـاخته نگاهی استعماری است که اندیشه ما را تا به امروز متأثر کرده است».
نجمآبادی در پایان مقدمه کتاب حاضر توصیفی از این کتاب ارائه میدهد که خود گویای هدف آن است: «این کتاب در ابتدا پروژهای در باب تاریخنگاری جنسیتمحور در ایران مدرن بـود. هـدف نشاندادن ایـن نکته بـود که جنسیت در مدرنیته ایرانی نقشی کلیدی داشته و صرفاً تهماندهای از سنت نیست. بااینحال این کتاب سر از جای دیگری درآورد: تمایلات جنسی.
اگر این کتاب ما را نسبت به همراهی فمینیسم در ضعف و نقصانهای مدرنیته ایرانی آگاه کند و قـدمی در راه پیشبرد مطالعات مدرن جنسیت و سکسوالیته در ایران بردارد، دستاوردی بیش از انتظار من خواهد داشت».