البناء در ادامه می نویسد: به یاد نداریم که ریاض و تهران اهداف یا منافع مشترکی داشته باشند و تا کنون نتوانسته اند روابط دو جانبه با یکدیگر را با تحولات عمیقی که جهان شاهد آن است، سازگار کنند؛ آنچه که دولتهایی از شرق و غرب را بر آن داشت که برای مقابله با بحرانهای روابط بین ایران و عربستان به مذاکره و همکاری متمسک شوند.
به گزارش الف، این رابطه فراتر از جریانی نضج نیافته و معیارهایی ناهمسان است و امکان پخته شدن آن یا تعدیل و تصحیح مواضع دو طرف و تغییر ارزشهای آنها وجود ندارد. مشکلات اصلی در تاریخ و میراث فرهنگی دو کشور و تناقض حادّی است که در گرایشهای سیاسی آنها وجود دارد و این نشانه ای است برای دشواریهای حتمی که در مورد محتوای این رابطه و اصول آن دیده می شود.
در طول دهه های گذشته تا کنون تمام جدالهای فکری و بررسی ها مبتنی بر فرضیه هایی است که برای مذاکره در چارچوب تصحیح رابطه بین ریاض و تهران تلاش می کند و در این میان، ایرانی ها بیشتر در بند ایده آل گرایی بوده و تمایل زیادی برای دفاع از راهی داشته اند که مفاهیمی همچون برادری دینی، همسایگی، امنیت منطقه، شراکت منطقه ای، تقویت استقرار و آرامش، بهبود روابط، تکامل اقتصاد، رشد و پیشرفت و صلح را مطرح می کند و اطمینان دارند که می توان از طریق گفتگو باب وسیعی را برای سازماندهی روابط و از بین بردن موانع روانی و تاریخی گشود. اما به نظر می رسد در این باره تا حد زیادی خوش بین هستند و علت اصلی این ساده انگاری و تسامح، انگیزه های دینی و اخلاقی یا صلح سیاسی در اینده روابط دو طرف است.
حتی واقع گرایان ایرانی نیز در انتظارات خود در خصوص اینکه مذاکره و گفتگو می تواند مشکلات بین دو کشور را قابل حل کند، مبالغه نمودند؛ همانطور که وزیر خارجه ایران، محمد جواد ظریف در چندین مناسبت بر این مساله تاکید نموده و پیشنهاد خود برای طراحی هندسه منطقه ای تازه ای در جهت تحقق منافع مشترک را مطرح کرده است. حتی اگر مسئولان ایران تمام عوامل جدایی و شکاف بین دو کشور را نادیده گرفته و بگویند در صورت هر گونه تجاوز خارجی به عربستان سعودی ایران اولین دولتی است که در کنار آن می ایستد، اشتباه است که تصور کنیم این گونه موضع گیری ها از سوی ایران می تواند فرش قرمز یا پل عبوری برای شکل گیری روابط صادقانه بین دو کشور باشد!
حتی اگر تمام فرضیه های ایده آل گرا یا واقع گرا را در تاسیس روابطی با کرانه های جدید قابل تحقق بدانیم، لازمه آن، این است که عربستان در انتخاب سطح روابط خود با تهران، دولتی آزاد باشد. چطور می توان چنین ادعایی کرد در حالی که عربستان سعودی مالک سرنوشت خود نبوده و با قدرت اجبار خارجی و ممانعتهای داخلی مواجه است؟
هیچ کس در صحت مواضع سیاستمداران ایران و ابعاد اخلاقی، اسلامی و سازگاری آن با قوانین بین المللی تردیدی ندارد، اما این گونه موضع گیری ها منعکس کننده واقعیت و راههای تحقق صلح نیست.
مستقل نبودن عربستان و تبعیت آن از غرب و ایالات متحده، هر نوع آرام کردن اوضاع، داغ کردن معرکه یا هر سطحی از سطوح رابطه را محکوم به این تبعیت می کند که در ضمن آن، منافع دولتی آزاده مطرح نیست و این رفتار عربستان سعودی عاملی است که مانع از آن می شود که هر گونه مذاکره ای به نتیجه رسیده و یا هر نوع همکاری ممکن شود.
عربستان در ارتباط با ایران از آزادی مذاکره و تفاهم های پراگماتیست و عمل گرا برخوردار نیست و طبق انگیزه های خاص خود به سمت ساختارهایی برای همکاری پیش نمی رود. احیانا مسئولان سعودی از وجود تمایلی برای تغییر موضع گیریهای سیاسی و ایدئولوژیک خود صحبت می کنند اما این ادعا تنها در حد حرف است که هیچ گاه به مرحله عمل نمی رسد، بویژه در سایه واقعیت درگیری های روبه افزایش بین ایران و عربستان.
عربستان رژیمی است که به ناچار مجبور به تبعیت و پیروی قهری از قدرتهای غربی است که اساس مشروعیت آن را بنا نهاده اند؛ مشروعیتی که در صورت خروج سعودیها از چارچوب سیاستهای غربی، منجر به مرگ و پایان حیات سیاسی ال سعود و روی کار آمدن نظامی جایگزین می شود. علاوه بر این، معضل دینی وهابی نیز بین دو کشور همچنان به حال خود باقی است و افکار سعودیها را با ماده دشمنی با ملت شیعه ایران تغذیه می کند.
ایران طبیعت روابط با مملکت سعودی را بویژه در حیطه مبادی اسلامی، قانون بین المللی و چارچوب رقابتی، درک می کند و در تهران نظامی است که فرضیه های ان متکی بر امکان غلبه بر شرایط تعارض در منافع و سیاستها از طریق شبکه امنی از گفتگوها و همکاری و برخورداری از شجاعت معنوی برای مقاومت در برابر دخالتهای خارجی است. اما طرف مقابل، نه تنها آماده مذاکره نبوده و استعداد آزمودن معادله شراکت را به دلیل حمایت و تاثیر غرب بر آن ندارد، حتی سهم عمده ای در سلب صلح و آرامش دارد.