ماهان شبکه ایرانیان

بررسی یک سئوال بزرگ؛

آیا فیلم لاتاری، ارتجاعی و فاشیستی است؟

موسی چه نسبتی با نوشین دارد که خودش را در ماجرای انتقام دخیل می‌کند؟ با همین سئوال پنبه فیلم لاتاری به راحتی زده می‌شود و نسبت کنشگری ارتجاعی و فاشیستی بدان الصاق می‌شود

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - تم انتقام به خاطر هتک حرمت و تعدی بارها و بارها در روایت‌های متفاوتی تبدیل به فیلم سینمایی شده و در سینمای ایران «قیصر» به عنوان یکی از سرفصل‌های تالیفی سینمای انتقامی، با اتکا به موضوع تعدی و هتک حرمت، اثر شاخصی به شمار می‌رود. اما انتقام به علت تعدی و هتک و حرمت، منحصر به سینمای ایران نیست و  در حوزه سینمای جهان به فیلم‌های متنوع فراوانی با تم تعدی و سپس انتقام، می‌توان اشاره کرد که در کشورهای مختلفی ساخته شده است.

«روی قبرت تف می کنم» محصول 1987 به کارگردانی میر زارچی ،«آخرین خانه سمت چپ » وس کریون محصول 1972 ، «تریلر: یک عکس بی رحمانه»، چشمه باکره (اینگمار برگمان) محصول 1960 ، «باکره آمریکایی» (خواهران سوسکا)، قسمت دوم آرزوی مرگ (مایکل وینر) محصول 1982 ، تجاوز به من (محصول فرانسه ، کارگردان ویرجینی دسپنتس، کارولین تیرن تی) تولید سال 2000، سگ‌های پوشالی سم پکین پا، هانی کالدر (برت کندی) محصول 1971، وحشی‌های خیابان (دنی استین مان) محصول 1984، اسلحه‌ای برای جنیفر (تاد موریس) محصول 1997، 22 زن کوتایامی (آشیک آبو، محصول هندوستان) تولید 2012، شهروند مطیع قانون (اف. گری گری) محصول 2009، بانوی برف و خون (توشیا فوجیتا) محصول 1973، پوستی که در آن زندگی می‌کنیم (پدرو آلمادوآر) محصول 2011، من شیطان را دیدم (کیم جی – وون تولید در کره جنوبی) محصول ،2010، و ... بی‌شمار فیلم‌های دیگری با تم تجاوز و انتقام ساخته شده‌اند، که یا فرد مورد تعدی قرار گرفته یا وابستگان و سایر افراد، پس از رویداد مورد اشاره، دست به انتقام می‌زنند.  

اسامی فیلم‌هایی با مضمون تجاوز و انتقام، روایت‌هایی اغلب شبیه حد فاصل روایت قیصر تا لاتاری هستند و دلالت می‌کنند بر اینکه همچنان بهره‌بری از این تم و مضمون در سینمای جهان، همچنان هواخواهان بسیاری دارد. اما عده‌ای هم مخالف چنین تمی هستند و آن را ارتجاعی و فاشیستی می‌دانند.شاید به این صراحت، چنین عبارت‌هایی مثلا در مورد فیلم «قیصر» به کار برده نشده اما فراموش نکنیم، نقد دکتر هوشنگ کاووسی فقید، چنین مضمونی درباره قیصر داشت. اما  کلمه ارتجاعی عبارتی است که بسیاری از منتقدان سرشناس سینما در مورد فیلم لاتاری به کار برده‌اند و در خلال بحث‌ کارگردان با رضا رشیدپور، در برنامه هفت برای نخستین بار مطرح و به شکل گسترده‌ای وسعت پیدا کرد.  اما قبل از اینکه رشیدپور چنین مباحثی را مطرح کند، بختک روشنفکری روی سینه برخی از اعضای هیئت داوری فجر افتاد و لاتاری با چنین الفاظی مورد تاخت و تاز قرار گرفت.

مکس فون سیدو در نمایی از چشمه باکره - فیلمی از اینگمار برگمان

در عمده فیلم‌هایی که تم تعدی و انتقام  را در بر می‌گیرد و اسامی آنان در سطور پیشین ذکر شده، شخصیت زن مورد هتک قرار می‌گیرد و در مرحله انتقام، زن مورد تعدی قرار گرفته یا مردی منتسب به او ، با نسبت‌های مختلفی در صدد انتقام برمی‌آید. اما سئوالی که می‌توان با منتقدان فیلم لاتاری مطرح کرد این است که نمونه این فیلم چه در شِق روشنفکرانه‌اش  ساخته اینگمار برگمان(چشمه باکره)  و چه در  شِق هالیوودی‌ و عامه پسندانه‌اش ساخته «سم پکین پا» (سگ‌ها پوشالی)،  هر دو  با مدل تفکری متفاوت در سینما، تعدی را به عنوان پیش فرض نمایشی در نظر گرفته‌ و عطف نمایشی آنان انتقام است.

داستین هافمن در نمایی از سگ‌های پوشالی

حتی قهرمان فیلم «سَم پکین پا » در فیلم سگ‌های پوشالی، دیوید سامنر(داستین هافمن) یک سوپر بزدل ترسو است اما سرانجام هدفش به انتقامی فردی می‌انجامد. نکته جالب اینجاست که مسئله انتقام فردی به دلیل تعدی و تجاوز اگر قرار به ارتجاعی بودن باشد، چرا در کشورهایی که مدعی آزادی هستند، روی پرده سینما،  ارتجاعی محسوب نمی‌شود، چرا انگ درام فاشیستی به فیلم «سم پکین ‌پا» نمی‌چسبد؟  در سگ‌های پوشالی آنچه دیوید سامر( داستین هافمن) را به تحرک وا می‌دارد هتک ناموسی نیست؟ فیلم را که از ابعاد روانکاوانه بررسی کنیم، تنها انگیزش قهرمانی برای انتقام سامر، هتک ناموسی است. در فیلم سم پکین پا، رفتار شخصیت سامر انتقامی نیست و ناموسی است. در فرهنگ آمریکایی - انگلیسی، انتقام ناموسی معنایی متفاوت دارد با آنچه در فرهنگ ما رایج است.

پکین پا رمان «گوردون ویلیامز» را با عنوان «مزرعه ترنچر»، با اشتیاق خوانده بود و به «دیوید زلگ گودمن» بارها سفارش کرده بود که من می‌خواهم فیلمی «پکین پایی» از این فیلم بسازم که در نهایت به ساخت یکی از ماندگارترین آثار تاریخ سینما منجر شد. در سوی دیگر جهان، قطب روشنفکری سینما، اینگمار برگمان، دو سال قبل از انتشار کتاب مزرعه ترنچر، فیلمی با عنوان «چشمه باکره» می‌سازد که انتقام ناموسی  (مترادف همان انتقام به دلیل تعدی) را در فضای قرن سیزدهمی در  یک خانواده ثروتمند مذهبی بررسی می‌کند. با اینکه نگره برگمانی کاملا مذهبی نیست و او مستقل از آثارش در فضای ظن و شک به مذهب زیست و فعالیت می‌کرد، اما حق را به انتقام مذهبی می‌دهد و تور (مکس فون سیدو)  در آن فیلم انتقام سختی از متجاوزان می‌گیرد.

پس به صورت قطعی می‌توان استدلال کرد مفهوم انتقام ناموسی با هر ادای روشنفکری همچنان در جای سینمای جهان رنگ نباخته بلکه پررنگ‌تر هم شده، در برخی روایت‌ها  زن دست به انتقام می‌زند، با استقبال بیشتری مورد توجه قرار می‌گیرد. مثلا فیلم « یک شجاع» از نیل جردن با همین تم انتقام فردی، در نیمه نخست قرن جدید بسیار مورد توجه قرار گرفت و اغلب منتقدان رسانه‌های بسیار مهم، انتظار چنین فیلمی  نداشتند و  عنوان رادیکال (چیزی مشابه با معنای نگره فاشیستی) را در نسبت سنجی با سایر آثارش به کار می‌بردند.  

نمایی از فیلم یک شجاع

اگر انگاره نمایشی انتقام به دلیل تعدی، در سینما ارتجاعی و فاشیستی است، پس این مفهوم در تمامی آثار سینمایی که مثال زده شد، مصداق پیدا می‌کند. یکی از مخالفان سر سخت لاتاری «مسعود فراستی» تنها منتقد شاخص سینمای ایران است که می‌توان با مصادیق نمایشی جاری در فیلم  «چشمه باکره» و تطبیق آن با فیلم لاتاری او را به چالش کشید.

 نسبت دادن چنین صفت‌هایی به آثار سینمایی از جنس «لاتاری» ناشی از ناآگاهی شبه روشنفکران و منتقدان سینمایی است. بهروز افخمی جمله‌ بسیار خوبی را در مورد منتقدان وطنی مطرح می‌کند که معمولا عادت به دسته‌بندی موضوعات دارند و اگر فیلمساز دیگری همان موضوع را دوباره تکرار کرد، عنوان ارتجاعی را به دلیل بازتکرار مضمون نسبت می‌دهند، هر چند که اثرش را در شکل و قالب دیگری عرضه کرده باشد. 

در ایران فیلم قیصر به خاطر طرح مسئله انتقام به دلیل هتک مورد توجه قرار گرفت و بحث‌های مختلفی در مورد این فیلم به راه افتاد. هوشنگ کاووسی منتقد یگانه سینمای ایران و مبدع عبارت فیلمفارسی، تلویحا قیصر را متهم به فاشیستی  و ارتجاعی بودن کرد. اگر قرار باشد حرکت انتقامی قیصر را بررسی کنیم، درخواهیم یافت که شکل کلی کنشگرانه این کاراکتر ارتجاعی‌تر است و با تطبیق نمایشی فاشیستی‌تر از قیصر است. چون قیصر انتقامش را از متجاوز داخلی بدون مراجعه به قانون می‌گیرد اما لاتاری قانون را مبنا قرار می‌دهد و بدون آنکه نتیجه‌ای از مسیر قانونی حاصل شود دست به انتقام از مهاجم بیگانه خارجی می‌زند، حتی حرکت فَرمان در آن فیلم و حمله بدون سلاح ارتجاعی‌ترین کنش نمایشی است.

اما اگر فرهنگ بومی و پاپ کالچر دینی و مذهبی ریشه‌دار در این کشور را در نظر نگیریم، حرکت فرمان و برادرش در فیلم قیصر، موسی ( هادی حجازی فر)، امیرعلی (ساعد سهیلی) و حتی مرتضی (حمید فرخ نژاد) در این فیلم فاشیستی و ارتجاعی نیست. اگر قضاوت سینمایی و نمایشی داشته باشیم با توجه به مثال‌های ذکر شده، پس حرکت تور(مکس فون سیدو) در چشمه باکره برگمان، دیوید سامر در سگ‌های پوشالی و ویلیام مانی ( کلینت ایستوود) در فیلم نابخشوده هم ارتجاعی و فاشیستی محسوب می‌شود. در صورتیکه در سه نمونه خارجی ذکر شده، قهرمانان تنها با انتقام ناموسی رستگار می‌شوند.

با این حساب هر نقدتحلیل‌گرایانه متفکرنمایی که کنشگری قهرمان انتقامجوی لاتاری را به چالش بکشد، سویه سوپر لیبرالش را نشان خواهد کرد. سوپر لیبرالیسم را در مسئله تعد و تجاوز را در فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی تجربه کنیم، در این فیلم تجاوز همان شکل روشنفکرانه تجاوز به حریم شخصی را پیدا می‌کند و انتقام از جنس «عماد» شکلی توام با قضاوت روشنفکرمآبانه و ترحم دارد. در قیاس نگره‌های نمایشی موجود در فیلم فرهادی و برگمان، این سئوال را مطرح می‌کنیم که کدامیک روشنفکرانه و متفکرانه می‌اندیشند؟ کدامیک بهتر فیلم می‌سازنند؟ قطعا برگمان پیشروتر است و فرهادی به گرد پای برگمان هم نخواهد رسید، اما قهرمان فیلم چشمه باکره برگمان در مقابل مسئله تعدی و تجاوز، هیچ قضاوت مماشات‌گرایانه‌ای را به عنوان انتخابی مسالمت جویانه شبیه عماد و رعنا برنمی‌گزیند. عماد در فیلم اصغر  فقط غرش می‌کند و دنبال خودنمایی است و دخیل شدن قضاوت مخاطب، فروشنده را تبدیل به یک بالماسکه جنسی  می‌کند. دگراندیشی به بیراهه خواهد رفت اگر تصور کنیم فروشنده سمبلی از انتقام در مواجه با مسئله تعدی و هتک و حرمت است.

***دگراندیشی به بیراهه خواهد رفت اگر تصور کنیم فروشنده سمبلی از انتقام در مواجهه با مسئله تعدی و هتک و حرمت است.

عماد به دنبال انتقام هتک حرمت نمی‌رود، چالش او و همسرش  حریم خصوصی آسیب دیده است، تجاوز مسئله‌اشان نیست، قضاوت متجاوز آنهم از نگاه بیننده مسئله‌شان است و قطعیت در جان نمایش نمی‌نشیند و عمق پیدا نمی‌کند.عماد  به دنبال متجاوز به این حریم می رود و قصد او شکار کسی که به همسرش اهانت و حرمت شکنی کرده نیست. این تلقی، خیلی از آن سوی بومی با یک قضاوت لیبرال به روز ارتجاعی است نه قاطعیت موسی و امیر علی در فیلم لاتاری. اگر تحلیل جامع سینمایی نسبت به فیلم لاتاری داشته باشیم، موسی، نه حاج کاظم است، نه قیصر. نه نسبتی با نوشین دارد و امیر علی نامزد نوشین، همسنگ و همسنگر او نیست. موسی وضعیتی شبیه ویلیام مانی(کلینت ایستوود ) در فیلم کلینت ایستوود دارد. حتی نسبت نوشین به صورت غیر مستقیم با موسی می‌تواند موجب زایش قهرمانانه‌تری شود.

بسیاری از مخالفان لاتاری ادعا کرده‌اند که موسی چه نسبتی با نوشین دارد که خودش را در ماجرای انتقام دخیل می‌کند؟ با همین سئوال پنبه فیلم لاتاری به راحتی زده می‌شود و نسبت کنشگری ارتجاعی و فاشیستی بدان الصاق می‌شود. و بازهم می‌توانیم در مقابل این سئوال چنین پرسشی را مطرح کنیم که ویلیام مانی با زنی که در فیلم نابخشوده حرفه‌اش تن فروشی است چه نسبتی دارد که برای انتقامجویی دست به کار می‌شود؟

بهانه نخست مانی، پول است. اما هر چه که زمان فیلم می‌گذرد ، اهداف انتقامجویانه مانی و کنشگرانه در برابر بی عدالتی بیشتر نمود پیدا می‌کند و این تصور پیش می‌آید که مانی انتقام یکی از بستگان درجه یک خود را از مردانی که عامل هتک و آسیب زدن به شخصیت زن هستند می‌گیرد.

مانی (کلینت ایستوود) در فیلم نابخشوده
 نمایی از  فیلم نابخشوده ساخته کلینت ایستوود

***موسی(هادی حجازی فر) لاتاری مثل مانی (کلینت ایستوود) یک گاوچران حرفه‌ای است

موسی را قضاوت ایدئولوژیک نکنیم، وابستگی جناحی و سیاسی و حتی مذهبی‌اش را کنار بگذاریم. او مثل مانی (کلینت ایستوود)، یک گاوچران حرفه‌ای است که برای توسعه عدالت تلاش می‌کند. مولفان نسبت به حریم شخصی نگاهی انسانی و شبه روشنفکرانه ندارند و نسبت فامیلی را تلقی ایده‌الی برای انتقام ناموسی به حساب نمی‌آورند و فیلم لاتاری خیلی از این اداهای روشنفکرانه و نسبی‌گرای مدل اصغرخان اسکاری سینمای ایران را ندارد. قطعیت در سینمای پایان کنونی یعنی جذابیت، یعنی احترام به مخاطب سالاری در سینما. 

مرتضی(حمید فرخ نژاد) و امیر علی (ساعد سهیلی) در نمایی از فیلم لاتاری

  نوشین به قصد مدلینگ رفته و عاقبتش به جایی رسیده که برای فرار از تن فروشی، خود را از برجی به پایین میاندازد، پدرش هم آنقدر وقف زندگی جعلی خویش شده که سرنوشت فرزندانش، اهمیتی برایش ندارد. او از موقعیت موقرانه گذشته‌اش رها شده و تنها دلبسته روزمره خویش است. اگر فیلم را از زوایای مختلفی دنبال کنیم، مهمترین نقطه عطف فیلم، تحلیل بررسی زیست پدر نوشین است. پدری که تمام اعتبار  و تشخص‌های اجتماعی‌اش از دست رفته است.

طبیعی است در چنین شرایطی نسبت به کمال ( هادی حجازی‌فر) حس پدرانه‌تری پیدا می‌کنیم. تقریبا حسی که به مانی (ایستوود) در فیلم نابخشوده داریم که ارزش‌های پدرانه را در فیلم احیا می‌کند. یکی از سرمایه‌های اجتماعی اغلب آثار هالیوودی این است که حس پدرانگی را در قالب قهرمانان متفاوت احیا می‌کند. حتی در لحظه آخر فیلم پس از عملگرایی شخصیت اطلاعاتی مرتضی(حمید فرخ‌نژاد) ، سرمایه ‌های عاطفی تماشاگر با نوعی همذات پنداری خاص، حس پدرانگی را به نسبت به او احیا می‌کند.

وقتی این حس احیا می‌شود، ارتجاعی بودن کنش‌ها (از منظر تماشاگر )کمرنگ می‌شود و حس مخاطب با پدرانگی اجتماعی مرتضی و کمال احیا می‌شود.  در واقعیت اتفاقات دیگری ممکن است بیفتد و به دلیل ارتجاعی مماشات سیاسی سران دولت‌ها،  اصل بازی را باخته باشیم.  اما فیلمی ساخته شده که عنصر مهم پدرانگی اجتماعی در قالب دو شخصیت محوری فیلم احیا می‌کند، مخاطب به شوق می‌آید و با کنشگری پایانی کمال هیجان اوج می‌گیرد. اما تماشاگر آسوده خاطر از سالن سینما بیرون می‌آید. چون احساس می‌کند با وجود هر نقصان سیاسی – اجتماعی، پدرانی بالقوه‌ در جامعه حضور دارند که با ورود هر آسیب کلانی ممکن است مثل موسی و مرتضی بالفعل شوند.  مفهوم پدرانگی آنطور که در وسترن‌های کلاسیک آمریکایی جاری است، نمی‌تواند ارتجاعی باشد و نکته جالب اینجاست که عفت و حریم شخصی جنبه عمومی‌تری در فیلم لاتاری پیدا می‌کند.  

  

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان