ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

محمد

گردن کج می‌کنم. پدر کمی آنطرف‌تر از ما تکیه داده به ستون. زانوها را بغل گرفته و به جایی نا معلوم خیره شده است. مادر رد نگاهم را می‌گیرد. روزی که خبر شهادت بابکم رو آوردن، باباش رفته بود استخر... ر.
خیلی از هیأتی‌های آن سالها، او را با گریه‌ها و ضجه‌هایش می‌شناختند. ناله‌های او برای اهل بیت(ع) در مجالس عزا فراموش نمی‌شود. از آن گریه کن‌های قهار هیئتی بود که هق هق او موج به گریه‌ها می‌انداخت.
زود نیست. صد سال گذشته امشب وقت نماز مگر فکر نمی‌کردی به جعفر؟ دایره صدا را رنگ می‌دهم. می‌رسد به چهار. در ساعت یک و بیست دقیقه بامداد امروز، سیزدهم دی ماه 1398، سردار امت اسلام، حاج قاسم سلیمانی...
حسین قمی می‌گفت: «هوا که روشن شود می‌روند.»... هنوز هم باورم نمی‌شود از آن درگیری جان سالم به در برده‌ام. کار خدا بود و تدبیر حسین که داعشیان نتوانستند خاکریز را دور بزنند. اگر دورمان می‌زدند...
ارزش پرسه‌زدن در میدان وندوم پاریس و دیدار از ساختمان‌های سبک ویکتوریای آن را داشت. به هر حال در حرفه ما نیاز بود برای نزدیک شدن به هر سوژه‌ای از علایق و نقطه ضعف‌های او با خبر باشیم.
کتاب «بیگانه با ترس؛ هشت‌گفت‌وگو درباره خلبان محمود اسکندری» توسط انتشارات مؤسسه مطبوعاتی ایران منتشر و راهی بازار نشر شد.
برعکس شب اول که تا آخر هیئت آرام و قرار نداشتم و توی خانه‌ی هیئت می‌چرخیدم، شب دوم حداقل تا پایان سخنرانی کنج یکی از اتاقهای خلوتِ خانه، خودم بودم و صدای سخنران و زنگی از صوت دسته ی دمام توی سرم.
وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سوریه و مناسبات قدرت و ثروت را در آن روز بهتر و بیشتر متوجه شدم. تقریباً می‌شد نتیجه گرفت که امنیت و صنعت و ثروت، بین علوی‌ها، اهل تسنن و مسیحی‌ها تقسیم شده است.
جناب سرگرد سلامی درست مثل یک وزیر جنگ، قد خود را کشیده کرد و با صدای صاف شده گفت: حالا در این دفاع و جهاد مقدس اگر کشته شویم؛ شهیدی جاویدان خواهیم بود...
خانه‌شان تهِ موکب ما و ابوکرار است، دقیقتر بنویسم موکب ما در زمین‌های اوست‌. همراه با رقیه کوچولو تا می‌رسیم، سگِ خانه متوجه می‌شود و با اینکه صاحبش را می‌بیند برای خودشیرینی واق واق می‌کند.
پیشخوان