ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

گروه-جهاد-و-مقاومت-مشرق

شیخ بنا کرد به شلوغ کردن. بقیه همکارانم چون بچه‌های جنگ بودند به پشتیبانی من در آمدند. چند روز بعد دفتر نظارت لشکر مرا خواست و مسئول دفتر شروع کرد به نصیحت کردن من. می‌خواستند حق را به شیخ بدهند.
صدای زنگ همراه با اسم و تصویر بابا جیغم را به حیاط می‌رساند. اسم بابا در گوشی مامان «عشقم» است. تصویر مردی با لباس پلنگی نمایان شده. جا می‌خورم! حمیدرضا و طوبا هم مات و مبهوت نگاه می‌کنند....
من خیلی کمتر دیده بودم این جوری داماد توی سردخانه بیاید مادرزنش را ببوسد. حتی حسین تمام خرج مادرم را هم خودش داد. گفت: نگاه کن من مادرت را عین مادرم دوست دارم. می‌خواهم خودم از دل و جان خرجش کنم...
علیرضا بیرانوند را خود آقای قربانی به تیم جوانان معرفی کرد. علیرضا بیرانوند که الآن بازیکن پرسپولیس و دروازه‌بان تیم ملی بزرگسالان است. آن موقع تیم ملی جوانان هم رفت. از بازده سالگی...
گفتم: «ما نمی‌تونیم چهره یتیم رو تو تلویزیون نشون بدیم و بگیم که اینا یتیم هستن». لبخندی زد و همان جا به بچه یتیم‌های کنار سفره گفت: «منم یتیم بودم. خودتون رو دست کم نگیرید...»
از همان شب دلشوره افتاد به جانم تا امروز چند روز بعدش، پاسداری آمد جلوی در حیاط و گفت: «ایرج زخمی‌ شده.» گفتم: «دروغ ‌می‌گین. ایرج شهید شده. بچه‌م سر نداره.» پاسدار بهت زده نگاهم ‌می‌کرد.
بچه‌های دیگر که خواب عبدالحمید را مشتاقانه گوش می‌دادند ابراز خوشحالی می‌کردند و خوابش را تعبیر می‌کردند. این مسابقه عشقه و مسابقه ولایت مداریه و چه سعادتی از این بالاتر که از دست امامت جایزه بگیری.
بچه‌های دیگر که خواب عبدالحمید را مشتاقانه گوش می‌دادند ابراز خوشحالی می‌کردند و خوابش را تعبیر می‌کردند. این مسابقه عشقه و مسابقه ولایت مداریه و چه سعادتی از این بالاتر که از دست امامت جایزه بگیری.
اصلا این قدر زن وقیحی بود که حد نداشت. این طوری نبود که بگذارند با او صحبت کنم. بعد از این که پس‌گردنی را خوردم، دو سرباز پشت سرم دستشان را گذاشته بودند روی دوشم فشار می‌دادند که تکان نخورم.
از سویی، نیروهای گردان 132 پیاده تقویت شده وارد عمل شدند و ارتفاعات سرکوب در جاده‌ بند را تصرف و منطقه را پاکسازی کردند. پس از فرار مهاجمان، یگانهای لشکر پیکرهای شهدا را به مسجد شهر منتقل کردند...
پیشخوان