چند سالى بیش به ظهور اسلام باقى نمانده بود که مردى از یهودیان شام به نام «ابن هیبان» به مدینه سفر کرد، آنان که او را دیده بودند از فضایل او تعریفها میکردند و میگفتند: ما هرگاه گرفتار خشک سالى بودیم و نیازمند باران به دامان او چنگ میزدیم، و از او میخواستیم که براى نزول باران دست به دعا بردارد، معمولا در اینگونه مواقع ابن هیبان میگفت: نه ...