خواندنی ها برچسب :

آتش-زدن

در بازجویی‌ها گفت که با کار دخترم مشکل داشته و نمی‌خواسته گلاله سرکار برود و همین مسأله هم شده سرفصل اختلاف‌شان. دعوا بالا می‌گیرد. با مشت به سر او می‌زند. وقتی او را بی‌حال می‌بیند، نبضش را می‌گیرد، اما نبض نداشته.
در بازجویی‌ها گفت که با کار دخترم مشکل داشته و نمی‌خواسته گلاله سرکار برود و همین مسأله هم شده سرفصل اختلاف‌شان. دعوا بالا می‌گیرد. با مشت به سر او می‌زند. وقتی او را بی‌حال می‌بیند، نبضش را می‌گیرد، اما نبض نداشته.
در بازجویی‌ها گفت که با کار دخترم مشکل داشته و نمی‌خواسته گلاله سرکار برود و همین مسأله هم شده سرفصل اختلاف‌شان. دعوا بالا می‌گیرد. با مشت به سر او می‌زند. وقتی او را بی‌حال می‌بیند، نبضش را می‌گیرد، اما نبض نداشته.
در بازجویی‌ها گفت که با کار دخترم مشکل داشته و نمی‌خواسته گلاله سرکار برود و همین مسأله هم شده سرفصل اختلاف‌شان. دعوا بالا می‌گیرد. با مشت به سر او می‌زند. وقتی او را بی‌حال می‌بیند، نبضش را می‌گیرد، اما نبض نداشته.
دقایقی بعد وقتی مواد کشید من به دستشویی رفتم، اما ناگهان صدای داد و فریاد او را شنیدم وقتی با عجله بیرون آمدم با صحنه عجیبی رو‌به‌رو شدم. نسیم نیمه برهنه روی زمین افتاده بود و نفس نمی‌کشید.
دختر جوان که در میان شعله‌های آتش گرفتار شده بود و می‌سوخت از مردم کمک می‌خواست و پسر 25 ساله هم پا به فرار گذاشت.
برای اینکه دست‌مان رو نشود، تصمیم گرفتیم صحنه‌سازی کنیم و این‌طور نشان بدهیم که نیما بر‌اثر یک سانحه فوت شده است. به‌همین‌دلیل جسد را در ماشین گذاشتیم و سپس خودرو را به پل کوبیدیم و ماشین ناگهان آتش گرفت.
احسان در بازجویی‌ها علیه جوانی به نام ایمان صحبت کرد و مدعی شد ایمان او را آتش زده است. احسان گفت: من و ایمان شب قبل از حادثه با هم دعوا کرده بودیم و درگیری بین ما باعث شد تا او کینه به دل بگیرد و من را با بنزین بسوزاند.
ساسان کارگاه را آتش زد و متواری شد. ما هم سوختیم و کارایی‌مان را از دست دادیم. ما کار می‌کردیم و برای زن و بچه‌مان خرجی می‌بردیم، اما حالا گرفتار شده‌ایم.
به همین خاطر کینه‌اش را به دل گرفتم و شب حادثه او را به ساختمان نیمه کاره کشاندم بعد هم دست و پایش را با طناب بستم و شیشه تینر را روی سر و صورت و بدنش خالی کرده و فندک را کشیدم.
پیشخوان