ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

آتش-زدن

به همین خاطر کینه‌اش را به دل گرفتم و شب حادثه او را به ساختمان نیمه کاره کشاندم بعد هم دست و پایش را با طناب بستم و شیشه تینر را روی سر و صورت و بدنش خالی کرده و فندک را کشیدم.
وقتی دستمال را آتش زدم ناگهان ظرف حاوی بنزین «گر» گرفت و من هم از پشت بام ظرف بنزین را با دستمال شعله ور روی طرف‌های مقابل انداختم و فرار کردم.
من فقط در بستن دست و پا کمک کردم و دهان و بینی پیرمرد را سعید بست. اما وقتی بازداشت شدیم زندانی‌ها در اداره آگاهی گفتند هر دو ما قتل را گردن بگیریم تا هیچ‌کدام اعدام نشویم. قرار من و سعید این بود که هر دو به قتل اعتراف کنیم.
همسر پیرزن در سال 97 به دلیل واژگونی تراکتور در روستا جان خود را از دست داده بود و کبری (هووی پیرزن) که در روستا زندگی می‌کرد برای گرفتن بخشی از ارثیه همسرش نزد زهرا (متهم) می‌رفت که این حادثه وحشتناک رقم خورده است.
مادرم، برادر کوچکم و پدرم داخل خانه بودند. از انباری شروع کردم و بعد به اتاق‌ها رفتم بنزین را ریختم و فندک زدم. فکر نمی‌کردم پدرم کشته شود. مادر و برادرم از ناحیه دست دچار سوختگی شدند و خودم هم هنگام فرار پایم سوخت.
برای انتقام از مدیر مدرسه، چون من سه میلیون به مدرسه بدهی داشتم با ندادن پرونده‌ام یک سال از ادامه تحصیل عقب افتادم.
با همسرم اختلاف داشتیم، او مرا کتک می‌زد! به همین خاطر با یک میله آهنی او را کشتم و جسدش را با پتو به داخل دست شویی کشاندم.
ما تنها بودیم روی تخت خوابیده بود که کابل برق را به او وصل کردم و او را کشتم بعد از کشتن المیرا می‌خواستم خودکشی کنم، اما ترسیدم و پشیمان شدم. خانه را هم آتش زدم تا سرنخ‌ها را از بین ببرم. بعد خودم به پارکینگ رفتم تا کسی به من شک نکند.
پیشخوان