آرام اما ناراحت گوشه ای نشسته است. دیگر توانی برای تحمل ندارد و چیزی نمی گذرد که اشک هایش آرام آرام از روی گونه ها سر می خورد و به روی میز می چکد. می داند که اگر کسی گریه کردن او را ببیند، همه چیز بدتر می شود. بنابراین، سریع دست هایش را روی صورت حالا سرخ شده اش قرار می دهد اما صدای هق هق گریه را به این راحتی نمی توان پنهان کرد.