می دانم شکسته ای، می دانم زبان بیان بسیاری از غمهایت را نداری، بغض پنهان شده در گلویت را می بینم، اندوهی را که در فضای جانت جا گرفته است، می بینم، سیطره فقررا بر زندگیت می بینم، شاهد درگیری تو با رنج و بیماری هستم، با درد تنهایی ات از این که تنها سرپرست خود را از دست داده ای، آشنا هستم، سر گردانیت را در دو راهی حوادث می بینم