خواندنی ها برچسب :

دوست-صمیمی

من نمی‌دانستم اسلحه مسلح است. وقتی دستم را روی ماشه گذاشتم ناخواسته یک تیر شلیک شد و به سر سینا برخورد کرد. این متهم گفت: من ترسیده بودم؛ به‌همین‌دلیل بلافاصله از ماشین پیاده شدم و از ترسم اسلحه را زیر ماشین انداختم و فرار کردم. من در این ماجرا بی‌گناه هستم.
چهار ماه قبل با دانیال آشنا شده بودم و با هم صمیمی شدیم. روز حادثه او به خانه‌ام آمده بود، داشتم اسلحه را تمیز می‌کردم که کاملا ناخواسته یک تیر شلیک شد و به دانیال خورد.
من قتل نکردم و از قتل هم اصلا خبر ندارم. من آن‌قدر ترسیده بودم که حتی با هاشم تماس نگرفتم که ببینم چه اتفاقی افتاده است. من دو سال است بی‌دلیل بازداشت شده‌ام و برایم پرونده تشکیل شده است.
یک مشت به چانه‌اش زدم و بعد هم هلش دادم. پویان عقب‌عقب رفت و به زمین افتاد، وقتی روی زمین افتاد، من دیدم از سرش خون آمد. فکر می‌کنم خون‌ریزی بعد از زمین‌خوردن باعث مرگ او شده است.
روز حادثه دو‌نفری سوار بر خودرو جلوی در خانه کشیک دادیم. وقتی مادرم از منزل بیرون آمد، تعقیبش کردیم و در فرصتی مناسب و در‌حالی‌که کسی در خیابان نبود، به او کوبیدیم و فرار کردیم.
در یک لحظه چاقو را بیرون آوردم. او به سمت من آمد و گفت تو جرئت استفاده نداری، گفتم برو عقب، دوباره حمله کرد؛ چون من چاقو را به سمت او گرفته بودم، وقتی به سمت من یورش آورد، چاقو وارد بدنش شد.
من به خانه ابراهیم مدام رفت‌و‌آمد داشتم تا اینکه شب حادثه خواهرم با من تماس گرفت و گفت: ابراهیم و شیما دعوا کرده‌اند و شیما کمک لازم دارد. من هم قبول کردم به کمک بروم.
با امیر درگیر شدم و دستانم را روی گلویش گذاشتم و او را خفه کردم. بعد هم چند ضربه چاقو به او زدم. بعد از وارد‌کردن ضربات چاقو او را در گوشه‌ای رها کردم و رفتم. چون در باغ ساخت‌وساز بود و مدتی بود که صاحب باغ هم زیاد سر می‌زد، می‌دانستم جسد را پیدا می‌کنند.
من هم از ترس آمپول را زدم و بعد هم دستمالی دور گردن او بستم و اصلا فکر نمی‌کردم در حال کشتن او هستم. من از کارم بسیار بسیار پشیمانم.
من از این حرف خیلی ناراحت شدم و آن‌قدر عصبانی شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم. رضا را با ضربات چاقو کشتم و بعد هم او را در همان بیابان دفن کردم.
پیشخوان