ماهان شبکه ایرانیان

قتل دوست صمیمی از روی تعصب

با امیر درگیر شدم و دستانم را روی گلویش گذاشتم و او را خفه کردم. بعد هم چند ضربه چاقو به او زدم. بعد از وارد‌کردن ضربات چاقو او را در گوشه‌ای رها کردم و رفتم. چون در باغ ساخت‌وساز بود و مدتی بود که صاحب باغ هم زیاد سر می‌زد، می‌دانستم جسد را پیدا می‌کنند.

قتل دوست صمیمی از روی تعصب
 
رابطه مرد جوان با یک زن متأهل، همکارش را عصبانی کرد و چنان درگیری‌ای بین آن‌ها رخ داد که باعث قتل مرد جوان شد. دو سال قبل صاحب یک باغ به مأموران پلیس خبر داد جسدی را در باغش که بخشی از آن را برای ساخت‌وساز تخریب کرده، یافته است.
 
او گفت: جسد خون‌آلود است و او اصلا نتوانسته تشخیص دهد جنازه متعلق به کیست و بلافاصله مأموران را خبر کرده است. با حضور مأموران در محل و انتقال جسد به پزشکی قانونی، تحقیقات دراین‌باره آغاز شد و آن‌ها متوجه شدند جسد متعلق به یکی از کارگرانی است که در باغ‌های اطراف کار می‌کرد و خانواده‌اش یک روز قبل خبر مفقودی او را اعلام کرده بودند.
 
زمانی که مأموران تحقیقات را پی گرفتند، متوجه شدند مقتول که امیر نام دارد با سعید کارگر همان باغی که جسد در آن پیدا شده، رابطه دوستانه‌ای داشته است. پلیس صاحب باغ را که در آن ساخت‌وساز هم در حال انجام بود، در این خصوص مورد تحقیق قرار داد. او گفت: من چندان به باغم رفت‌و‌آمد نداشتم و دو هفته یک بار برای سرزدن به باغ می‌آمدم.
 
اگر هم فصل برداشت میوه بود، حتما برای جمع‌کردن میوه می‌آمدم. یک باغبان به نام سعید دارم که او کار‌های باغ را انجام می‌داد. روز حادثه هم وقتی به باغ آمدم، امیر نبود و خودم با کلید در باغ را باز کردم و وارد شدم، همین‌طور که داشتم در باغ قدم می‌زدم، به جسد رسیدم، جسد را انتهای باغ رها کرده بودند. با سعید تماس گرفتم، گفت: برای انجام کاری بیرون رفته و برمی‌گردد.
 
زمانی‌که برگشت و من گفتم جسد در باغ بوده و به پلیس خبر داده‌ام، گفت: در جریان نیست چه اتفاقی افتاده و شاید کسی جسد را در باغ رها کرده است. بعد از این گفته‌ها بود که سعید بازداشت و بازجویی شد. او در ابتدا همه‌چیز را انکار کرد و گفت: من از چیزی خبر ندارم و نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده است و حتی جسد را ندیدم؛ اما وقتی پلیس به سعید گفت: می‌داند آخرین نفری که با امیر دیدار داشته او بوده است، این مرد به قتل امیر اعتراف کرد و گفت:
 
من و امیر سال‌های زیادی بود که با هم دوست بودیم. گاهی می‌دیدم او رفتار بدی دارد و به زنان نظر دارد، چند باری هم به او تذکر داده بودم. روز حادثه در‌حالی‌که داشتیم با هم صحبت می‌کردیم و چای می‌خوردیم، امیر رازی را درباره خودش گفت و من متوجه شدم با زنی رابطه دارد.
 
متهم در ادامه اعترافاتش گفت: امیر به من گفت: با یک زن متأهل که اتفاقا همسر دوستش است، رابطه دارد و می‌خواهد با او ازدواج کند. به امیر گفتم نباید این کار را بکنی، تو زن و بچه داری. ضمن اینکه آن زن هم شوهر دارد. چرا از دوستت خجالت نمی‌کشی، تو داری زندگی او را خراب می‌کنی.
 
امیر حرف‌های من را به شوخی گرفت و گفت: دنیا دو روز است و آدم باید هرطوری که دوست دارد زندگی کند. آن زن هم از دست شوهرش ناراحت است و آن‌ها اصلا با هم خوب نیستند. من به امیر گفتم هرطوری هست تو نباید زندگی آن‌ها را خراب کنی.
 
زن و شوهر هستند شاید با هم دعوا کرده‌اند و بعد آشتی می‌کنند، به تو ربطی ندارد. آن زن بچه دارد و تو نباید زندگی او را نابود کنی. سعید ادامه داد: یاد خانواده خودم افتادم، من بار‌ها خانواده‌ام را به امیر سپرده و به سفر رفته بودم، با خودم گفتم شاید به زن من هم نظر دارد یا شاید بخواهد زندگی من را هم مثل دوستش خراب کند.
 
با عصبانیت به او گفتم اگر ارتباطت را با آن زن قطع نکنی بد می‌بینی. امیر هم عصبانی شد و گفت: به تو ربطی ندارد. من که به شدت ناراحت بودم، تصمیم گرفتم او را بکشم، چون فکر می‌کردم دیر یا زود سراغ خانواده من هم می‌آید.
 
با امیر درگیر شدم و دستانم را روی گلویش گذاشتم و او را خفه کردم. بعد هم چند ضربه چاقو به او زدم. بعد از وارد‌کردن ضربات چاقو او را در گوشه‌ای رها کردم و رفتم. چون در باغ ساخت‌وساز بود و مدتی بود که صاحب باغ هم زیاد سر می‌زد، می‌دانستم جسد را پیدا می‌کنند.
 
با خودم گفتم به صاحبکارم می‌گویم من اصلا متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده است. بعد از گفته‌های متهم و شکایت اولیای دم و درخواست قصاص از سوی آن‌ها پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد؛ اما قبل از جلسه دادگاه متهم موفق به جلب رضایت اولیای دم شد.
 
در جلسه رسیدگی به این پرونده که روز گذشته برگزار شد، متهم به‌لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه رفت. او گفت: من اتهام را قبول دارم و آن را انکار نمی‌کنم، اما وقتی متوجه شدم امیر چه خانه‌هایی را خراب کرده و زندگی چند نفر را به هم زده است، خیلی ناراحت شدم و او را مستحق مرگ دانستم.
 
ضمن اینکه فکر می‌کردم سراغ خودم هم خواهد آمد. متهم گفت: خانواده‌ام با خانواده امیر مذاکره کردند و ما هرچه داشتیم فروختیم و به آن‌ها دادیم تا از قصاص گذشت کنند. حالا هم شرایط زندگی خانواده‌ام خیلی سخت است. من درخواست دارم با توجه به اینکه دیه سنگینی پرداخت کردم و کارم را هم از دست دادم، کمک کنید آزاد شوم و دوباره پیش خانواده‌ام بروم و بتوانم زندگی‌ام را از نو شروع کنم.
 
متهم گفت: من و امیر سال‌ها بود که همدیگر را می‌شناختیم و با هم از شهرستان به تهران آمدیم تا کار کنیم و پول درآوریم، ولی کار‌های امیر من را وادار به عملی کرد که از انجام آن خیلی پشیمان هستم. با پایان جلسه دادگاه قضات شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران با توجه به اعلام گذشت اولیای دم و دیه‌ای که متهم پرداخت کرده بود و همچنین مدت زندانی که سپری کرده بود، او را به‌لحاظ جنبه عمومی جرم به حبس محکوم کردند.
 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان