ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

دوست

چند روز بعد با من تماس گرفت و گفت آدمِ رابطه طولانی نیست و نمی‌تواند با من ارتباط داشته باشد، اما گفت اگر دوست دارم با او ارتباط داشته باشم، از من پول می‌گیرد. این زن درست می‌گوید.
آن‌قدر از دستش عصبانی شدم که او را مستحق مرگ می‌دانستم و حالا هم معتقدم باید می‌مرد و اصلا پشیمان نیستم. من از مادر و دختر جواد عذرخواهی می‌کنم، ولی جواد حد را گذرانده بود.
من حین درگیری با سیاوش باعث زخمی‌شدن او شدم، البته سیاوش خودش به شکم خودش شلیک کرد و من این کار را نکردم و فقط سعی داشتم سلاح را بگیرم.
چون نیمه‌شب بود، از ترسم جنازه را در حاشیه شهر از ماشین بیرون انداختم. سپس از باک ماشین بنزین بیرون آوردم و آن را آتش زدم. در ادامه جنازه سوخته را داخل یک گودال دفن کردم و برای اینکه پلیس را گمراه کنم کیف پول و انگشتر او را برداشتم و یک روز بعد آن‌ها را بیرون انداختم.
آن روز طبق نقشه قبلی با تیغ، لاستیک خودرواش را پنچر کردم. وقتی در حال عوض کردن لاستیک بود به او نزدیک شدم و دو گلوله به سرش شلیک کردم و با خودروی دوستم نادر فرار کردم پس از آن هم اسلحه را به داخل کانال آب انداختم.
به همین دلیل درگیری بین ما شروع شد که من هم با چاقو ضربه‌ای به سینه اش زدم، اما قصد کشتن او را نداشتم! فقط می‌خواستم از چنگ آن‌ها فرار کنم! و ...
اصلا قصدم کشتن نبود؛ حین کشمکش بود که چاقو وارد بدن فرشید شد. من خیلی ترسیدم و با بهنام فرار کردیم. یک روز بعد از این ماجرا بود که فهمیدیم فرشید فوت کرده است. من آن‌قدر وحشت کرده بودم که فکر می‌کردم فرار تنها راه است، اما دستگیر شدم.
من قصدی برای قتل نداشتم و فکر می‌کردم ما فقط یک درگیری ساده خواهیم داشت، اما سیامک چند بار به من حمله کرد و من هم در یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم و سیامک را به قتل رساندم.
وقتی وارد دعوا شدیم، حامد شمشیر را از من گرفت و یک ضربه به کتف مقتول زد. همان موقع میثم و حامد با‌هم روی زمین افتاده بودند. وقتی میثم از روی زمین بلند شد، بلافاصله سوار موتور شدیم و با‌هم فرار کردیم. ما صبح روز بعد فهمیدیم میثم جان سپرده است.
سر این موضوع با هم جروبحث کردیم. مرتضی مثل همیشه خواست من را بزند که مقاومت کردم و این‌بار من بودم که با میله آهنی او را زدم. وقتی بیهوش روی زمین افتاد، از ترس فرار کردم، اما لب مرز دستگیر شدم.
پیشخوان