به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات مروارید رمان «تکه پارههای من» نوشته انعام کجهجی را با ترجمه کریم پورزبید روانه بازار کرد.
این رمان داستان یک زن، پرشک و مادر است. داستان عراق چند پاره شده که مردمش در جستجوی میهن هستند؛ مردمی که در جستجوی میهن هستند؛ مردمی که در جستجوی میهن و جایی جدید هستند که به آن تعلق داشته باشند. داستان جامعهای چند پاره شده. مردمی خسته از جنگ و آواره در کشورهای مختلف جهان.
انعام کجهجی در این رمان به حال و روز عراقیهایی از سه نسل میپردازد که در معرض پراکندگی و مهاجرت در طول چند دهه در داخل و خارج از میهنشان هستند.
این کتاب در سال 2014 نامزد دریافت جایزه بوکر عربی و در سال 2016 نیز نامزد جایزه بزرگ لاگاردر فرانسه شد. کجهجی نخستین نویسنده عراقی است که برگزیده این جایزه شده است.
پورزبید در مقدمه خود بر این ترجمه مینویسد: این رمان مانند رمان نوه آمریکایی(دیگر رمان این نویسنده) به کشمکش عراقیها در سراسر جهان پرداخته است. الهام بخش نویسنده در این رمان، زنانی بودند که مبارزه کردند تا نسلشان شاهد جامعهای مدنی باشد که در آن درس خواندن، کار کردن، عشق ورزیدن، سفرکردن و معقولانه زندگی کردن ممکن است. دغدغه او به عنوان نویسنده در این اثر استفاده از گذشته و ثبت جزئیات است؛ مانند میراثی که کسی برای فرزندان و کسانی که پس از او میآیند به جای میگذارد.
این رمان در فصل نخست خود اینگونه آغاز میشود:
پس کاخ الیزه این است.
کاخی خاکستری و قدیمی را در خیابانی معمولی دید که پر از ماشین و عابر پیاه بود. نه نظامیانی با تفنگ و مسلسل و سبیلهای پرپشت و نگاههایی که شرارت از آنها میبارد، وجود داشت و نه کسی جلوی عابران را میگرفت و آنها را به سمت پیادهرو مقابل تا چند خیابان دورتر میراند؛ نه منطقهای سبز، نه منطقهای قرمز و نه منطقهای پرتقالی. چیزهای زیادی پیش رویش بود که قبل از اینکه به دیدن آنها عاد کند، موجب نعجب و ترسش میشد.
ورودی در چوبی ساده و معمولی بود که چهارتاق باز بود و به حیاطی سنگفرش شده منتهی میشد. روبروی آن عکاسانی با دوربینهایی که روی شانههایشان سنگینی میکند و میهمانانی خوش پوش که در دستهای خود کارتهای دعوت دارند، جمع شدهاند. در میان جمع دو یا سه پلیس بودند که تقریبا چشم آنها را از دیگران تشخیص نمیداد. این مکان به جز شکوه تاریخی و هیاهوی نامهای زبانزدش جاه و جلالی ندارد.
راننده جایی توقف کرد که از ورودی چندان دور نبود؛ سپس ویلچرش را از صندوق عقب ماشین بیرون آورد؛ در را برایش باز کردو برای پایین آمدن کمکش کرد. وسط خیابان ایستاد و نمیدانست این زن را که از ساختمان پناهندگان در حومه شهر آورده و از او خواسته بودند که زن را به شماره 55 خیابان سنت اونوره در پاریس برساند، کجا ببرد. نفهمید چرا زن پیری مانند او صبح به این زودی باید به کاخ ریاست جمهوری برود....
این رمان را نشر مروارید با قیمت 32 هزار تومان منتشر کرده است.