ماهان شبکه ایرانیان

بررسی فیلم همه می‌دانند: نابود شدیم، هریک به‌تنهایی&#۸۲۳۰;

صحبت درباره اصغر فرهادی در فضای دوقطبی‌ سینمای ایران همیشه سخت بوده است


صحبت درباره اصغر فرهادی در فضای دوقطبی‌ سینمای ایران همیشه سخت بوده است. همواره تماشاگران و اهل فنی بوده‌اند که او را چون بت پرستیده و بزرگ‌ترین مشیت الهی روکرده به سینمای ایران می‌دانسته‌اند و از طرف دیگر، کسانی هم بوده‌اند که برای ایستادن جلوی این طرفداران سینه‌چاک، مدام سعی کرده‌اند فرهادی را فیلم‌سازی غیر مهم (فارغ از خوب یا بد بودنش) ‌جلوه دهند و عموماً هم برای شکستن آن بت از پیش ساخته شده چاره‌ای نداشته‌اند جز آن‌که مقادیری بدوبیراه به نقدهایشان اضافه کنند و همین باعث شده در اکثر اوقات انگ حسادت یا جهالت بخورند. در میان همه این دوقطبی بازی‌ها اما سؤال اینجاست که چرا نمی‌شود در سینمای ایران درباره هر فیلم یا فیلم‌سازی یک گفتمان سینمایی و کارشناسانه را پیش برد و به حاشیه نرفت؟ فقر فرهنگی درست در همین نقاط اوج است که خودش را نشان می‌دهد و بعضاً بحث درباره چگونگی اثری را به فحش و فحش‌کاری می‌کشاند.

همچنین بخوانید:
بررسی Everybody Knows: فیلم جدید اصغر فرهادی باحضور پنه‌لوپه کروز و خاویر باردم

در دل این بی‌گفتمانی که سینمای ایران اسیر آن است، اصغر فرهادی یکی از مهم‌ترین فیلم‌سازانی است که انگار فضای انتقادی با وجود همه پرداخت‌های بیش‌ازاندازه و سانتی‌مانتالش، به‌ندرت به آن در چارچوب یک گفتمان انتقادی پرداخته است؛ اگر از او انتقاد کنی بی‌سوادی و سینما را نمی‌فهمی و اگر هم سفت‌وسخت طرفداری‌اش را بکنی در جرگه هزاران هزار فیلم‌ساز و عشق فیلمی قرار خواهی گرفت که فرهادی بتشان شده و الگوی فیلم‌سازی‌شان.

بله فضا برای صحبت درباره اصغر فرهادی و «همه می‌دانند» شدیداً مسموم است پس بگذارید کمی از عقب‌تر شروع کنیم و به یک سؤال اساسی برگردیم: آیا فرهادی فیلم‌ساز مهمی است؟ بله! و هرکس بخواهد اهمیت او را در سینمای ایران (فقط سینمای ایران) انکار کند، سخت در اشتباه یا حسادت گیر کرده است! فرهادی فیلم‌ساز مهمی است چراکه بیشترین و معتبرترین جوایز جهانی را برای سینمای ایران به ارمغان آورده، چراکه نامش در تاریخ آکادمی اسکار و جشنواره کن حک‌شده و یا به‌عبارت‌دیگر وارد کتابچه قطور تاریخ سینما گشته است، جایی که سال‌ها بعد دانشجویان سینما در ایران، آمریکا یا آرژانتین قرار است اسم او و فیلم‌هایش را به‌عنوان یکی از برندگان این جوایز بخوانند و پی فیلم‌هایش بروند. اصغر فرهادی فیلم‌ساز مهمی است چراکه نامش در خوانش رسمی از تاریخ سینما ثبت شده است.
اما کسب بیشترین جوایز بین‌المللی مطمئنا به‌تنهایی نمی‌تواند دال بر اهمیت یک فیلم‌ساز باشد، خصوصاً که اگر خودمان را به آن راه نزنیم خوب می‌دانیم که هر جشنواره‌ای خصوصاً کن به‌عنوان مهم‌ترین جشنواره اروپایی و اسکار به‌عنوان نماد سینمای فریبکار هالیوود، تنها بر اساس میزان هماهنگی یک فیلم با رویکردهایشان است که به آن جایزه می‌دهند نه احیاناً شایستگی یا جایگاه سینمایی این فیلم‌ها. با توجه به روابط سیاسی ایران و اروپا در سال‌های اخیر و روابط کینه‌توزانه آمریکا با ایران در همه دوران! مثل روز روشن است که اگر «جدایی» در اسکار موفق به کسب جایزه می‌شود صرفاً به خاطر فضای سیاه، چرک و ناامیدانه‌ایست که از زیست طبقه متوسط ایران ارائه می‌دهد و اگر «فروشنده» چنین با اقبال روبه‌رو می‌شود، نه به‌واسطه همه جذابیت‌های روایی‌اش که بازهم به خاطر نمایش جامعه زن‌ستیز ایرانی است. (البته که «فروشنده» را در کنار «درباره الی» می‌توان بهترین فیلم‌های فرهادی دانست.)‌

آیا اصغر فرهادی فیلم‌ساز مهمی است؟ بله! او مهم‌ترین (نه بهترین)‌ فیلم‌ساز نسل خود است. چرا؟ کافیست نگاهی به احوالات سینمای ایران بعد از «چهارشنبه‌سوری» و «درباره الی» بیندازید. ببینید چند فیلم‌ساز فیلم اولی سعی کرده‌اند از روی دست او تقلید کنند و فیلم‌هایی شبیه به فیلم‌های فرهادی بسازند و چند فیلم‌ساز باتجربه رویکرد فیلم‌سازی‌شان را تغییر دادند تا روایاتشان شبیه به روایتگری اصغر فرهادی شود. نگاه کنید که چند فیلم بعد از «درباره الی» در سینمای ایران ساخته شده که حتی اگر برای پنهان‌کاری سعی بر تغییر فرم داشته‌اند، درنهایت تبدیل به تقلید دست چندمی از جهان‌بینی و نگاه بدبینانه فرهادی به بشر شده‌اند.
اصغر فرهادی بیش از هر چیز به‌واسطه همین تأثیرگذاری عمیقش بر سینمای روز ایران است که مهم می‌نماید و احتمالاً در تاریخ هم ماندگار می‌شود. او تنها فیلم‌سازی است که توانسته در سینمای ایران بعد از انقلاب، یک جریان راه بیندازد که سال‌هاست باوجودی که شاید فرهادی دیگر در ایران فیلم نسازد، در سینمای ایران به قوت خود باقی است و این دقیقاً یعنی اصغر فرهادی فیلم‌سازی بسیار مهم است.اما اینکه فیلم‌های فرهادی را دوست داشته باشیم یا نه سینمای فرهادی را بپسندیم یا نپسندیم بحثی کاملاً مجزاست و هیچ ربطی به میزان اهمیت او ندارد. حالا بگذارید درباره زیباشناسی سینمای فرهادی خاصه در فیلم «همه می‌دانند» صحبت کنیم بدون اینکه مجبور باشیم به یکدیگر بقبولانیم فرهادی خوب است یا نه و سینمایش مهم هست یا نیست.
«همه می‌دانند» به یک هبوط می‌ماند در دل تکرار و تکرار و تکرار. این بزرگ‌ترین ظن درباره اصغر فرهادی بعد از «جدایی نادر از سیمین» هم بود. اینکه فرهادی ناگزیر در دام تکرار افتاده است و تنها در داستان‌هایی جدید و جالب توجه الگوهای روایی پیشین خودش را با اندکی دخل و تصرف تکرار می‌کند. حتی خود «جدایی» هم این انگ را خورد، «گذشته» بیشتر از آن.

تا اینکه ساخت «فروشنده» کمی این پیش‌بینی‌ها را تغییر داد و امیدوارمان کرد به اینکه شاید اشتباه فکر می‌کردیم و فرهادی هنوز هم چیزهایی برای شگفت‌زده کردنمان در آستین دارد.
هرچند «فروشنده» هم همان الگوهای همیشگی را داشت و مملو از جزییاتی بود که ذره‌ذره روایت را کامل می‌کردند در عین اینکه تماشاگر را مدام به دام قضاوت‌های غلط می‌انداختند، کما اینکه در همه فیلم‌های پیشین هم همین‌طور بود، این بینش متفاوت در پس‌زمینه فیلم بود که آن را چنین استثنایی می‌کرد و حتی باعث می‌شد تا طرفداران پروپاقرص آقای کارگردان فاز «فروشنده» را نگیرند. یک خرق عادت که فرمول‌ها و قضاوت‌های ذهنی را این بار درباره خود سینمای فرهادی به هم ریخت.اما «همه می‌دانند» یک خط بطلان پررنگ روی این تئوری که فرهادی در هر فیلم ماده خاص مخصوص همان فیلم را می‌جوید و مفاهیم و روایات را تکرار نمی‌کند، می‌کشد. به همین دلیل است که می‌توان آن را ناامیدکننده‌ترین فیلم فیلم‌ساز دانست. «همه می‌دانند» ترکیب ناهمگونی است از «درباره الی»، «جدایی» و «گذشته». (بگذارید «فروشنده» را به‌عنوان یک استثنا از این بازی مصون بداریم.)
یک «درباره الی» اروپایی: که عدم یدک کشیدن نام ایران به‌عنوان کشوری که فیلم محصول آن است، دست فرهادی را باز گذاشته تا صمیمیت و شادی و خوشی را که در نیمه اول «درباره الی» با پانتومیم و جوجه درست کردن و شیشه جمع کردن به نمایش گذاشته بود، حالا در فیلمی که محصول فرانسه و اسپانیاست بسیار راحت‌تر و صمیمانه‌تر نشان دهد.
او با به تصویر کشیدن یک مراسم عروسی با همه مناسبات خانوادگی صمیمانه‌اش مانند رقص پدر و دختر، نوعروس و مردش، در آغوش کشیدن‌های گرم و ابراز عشق‌های رومانتیک، فضایی شاد و سرزنده‌ شبیه به نیمه ابتدایی «درباره الی» را خلق می‌کند؛ این بار اما واقعی‌تر و انسانی‌تر؛ به خاطر همین عدم محدودیت‌ها. شادی در اینجا در میان خانواده و تماشاگر فراگیرتر و عمیق‌تر می‌شود، گویی فرهادی از همان هنگامی‌که «درباره الی» را می‌نوشته به چنین صحنه‌هایی فکر می‌کرده و حسرت می‌خورده که چرا امکان ساختشان را ندارد و حالا در «همه می‌دانند» برای درآوردن این اتمسفر سرزنده و صمیمانه همه تلاشش را کرده و نتیجه‌اش هم شده بهترین بخش فیلم؛ مانند «درباره الی» یکی از بچه‌ها ناپدید می‌شود و این مسئله باعث می‌شود همه آن صمیمیت‌ها تبدیل به اختلافات قدیمی و کینه‌های کهنه و قضاوت‌های نادرست افراد و تماشاگران شود.یک «جدایی» روشنفکرانه: که اختلافات و گیر و گرفت‌های زناشویی را که در آنجا تبدیل به دادوبیدادها و طلاق نادر و سیمین می‌شد حالا متناسب با گفتمان اروپایی حول مقوله خانواده، تبدیل به صحبت‌هایی آرام و منطقی درباره مشکلات جدی زناشویی می‌کند.
و یک «گذشته» پرمخاطره و رادیکال‌تر: انگار که بازهم نام ایران پای «گذشته» دست فیلم‌ساز را می‌بست تا به مقوله خیانت و هم‌خوابگی افراد متأهل، بپردازد و داستانش را از دل این تعلیق اولیه بیرون بکشد و حالا در «همه می‌دانند» مجال پیدا کرده تا چنین حادثه‌ای را سرنخ اصلی درامش قرار دهد.
این‌طور است که «همه می‌دانند» درواقع مجموعه‌ای از ایده‌های نخ‌نما شده و بارها و بارها دیده‌شده در میان جهان فیلم‌های فرهادی است که دیگر هیچ‌کدامشان، برندگی سابق را ندارند که هیچ، بلکه عموماً قابل پیش‌بینی هم هستند و خبری از به چالش کشیدن تماشاگر و درونیاتش هم نیست چراکه حالا تماشاگر در همه این سال‌ها و مواجهه با جهان فیلم‌های فرهادی دیگر تربیت شده و می‌داند کجا نباید قضاوت کند و کجا باید منتظر اتفاق باشد. پیچ اصلی درام، یعنی جایی که پاکو متوجه می‌شود ایرنه فرزند اوست هم نخ‌نما شده‌ترین، دم‌دستی‌ترین و البته قابل پیش‌بینی‌ترین پیچ ممکن است و پشت‌بندش نمایش ناگهانی صحنه‌ای که ناگهان از ناکجاآباد سروکله‌اش پیدا می‌شود و خواهر کوچک‌تر را نشان می‌دهد که پیش همدست‌هایش می‌رود همه‌چیز را از قبل هم خراب‌تر می‌کند و کمر فیلم را زمین می‌زند. اتفاقی که دقیقاً عکسش مسبب سقوط «جدایی» می‌شد: در آنجا حذف ناگهانی صحنه تصادف به‌عنوان بخشی از روایت بزرگ‌ترین اشکال کار بود و در اینجا اضافه کردن ناگهانی یک سکانس خارج از روایت اصلی که هیچ‌جوره روی فیلم نمی‌نشیند و از پیکره اصلی آن بیرون می‌زند.ناراحت‌کننده‌ترین نکته درباره «همه می‌دانند» اما در اینست که انگار اصغر فرهادی حساسیتش را به جزییات ریزودرشتی که همیشه جهانش را می‌ساختند، از دست داده است. جزییاتی از جنس بوی عطر در «چهارشنبه‌سوری»، دیالوگ «اگه لازم باشه تنها تا تهران می‌رم»‌ الی، اشک پایانی «گذشته» و… جزییاتی که بعضاً کارکرد مهم‌تری از روبنای روایت داشتند و ویژگی اصلی آثار فرهادی و یگانگی‌شان بودند و حالا در «همه می‌دانند» نه‌تنها خبری ازشان نیست که تبدیل شده‌اند به یکسری دیالوگ رو و اغراق‌آمیز که همه اطلاعات مهم روایت را درسته و یکجا تحویل تماشاگر می‌دهند مانند تعریف کردن داستان شب آخر در مسیر فرودگاه برای پاکو.
آدم گمان می‌برد شاید اصلاً همه آن ریزبینی‌ها و نکته‌سنجی‌ها و جزئی‌نگری‌هایی که از جهان فیلم‌های فرهادی می‌شناخته محصول تقابل ذهن افسارگسیخته او در داستان‌پردازی و محدودیت‌های قصه‌گویی در سینمای ایران بوده است و حالا که تقابل از دست رفته و همه امکانات فنی بصری و آزادی‌های کلامی و دموکراتیک فراهم است، انگار دیگر خبری از آن جهان عجیب‌وغریب و پر جزییات و پرکنتراست نیست و تنها الگویی قراردادی و محافظه‌کارانه و تکرارهایی بی‌ثمر از جهان ساخته‌وپرداخته اصغر فرهادی باقی‌مانده است. انگار که حالا بعد فرار از دست سانسور و محدودیت‌های سینمای ایران، فرهادی برای خوشامد جشنواره‌ها و سلیقه آکادمی‌های سینمایی غربی محافظه‌کارتر از هر وقت دیگری شده است…
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان