0
کارگردان : Lone Scherfig
نویسندگان : Gaby Chiappe, Lissa Evans
بازیگران : Gemma Arterton, Sam Claflin, Bill Nighy
خلاصه داستان : داستان این فیلم که در سال 1940 به وقوع می پیوندد، داستان یک زن متاهل و یک فیلمنامه نویس را روایت میکند که قصد دارند برای توسعه یکی از جاذبه های در حال رشد کشورشان، از هیچ تلاشی دریغ نکنند ولی مشکلاتی برایشان پیش می آید که همه چیز را تغییر میدهد.

 |

|
تمرکز فیلم روی این حقیقت است که چگونه صنعت سینمای بریتانیا تولیداتش را آغشته به پروپاگاندا و تبلیغات میهنپرستی نمود تا انگلیسیها را تهییج کند. داستان فیلم مروری اجمالی دارد بر پشتپردهی زندگی در دوران جنگ و فیلمسازی در خلال بمباران هوایی «بلیتس» .
در طول سالیان متمادی، جنگ جهانی دوم زمینهی پرباری برای ساخت آثار سینمایی فراهم کرده؛ به گونهای که هر قصهای، هر ماجرایی و هر دیدگاهی از آن توسط صنعت سینما پوشش داده شده. اگرچه عبارت "هیچ چیز جدیدی زیر آسمان خدا وجود ندارد" برای فیلم بهترینِ آنها از «لونه شرفیگ» صدق میکند، اما با این حال این اثر در روایت داستان خود در دام کلیشه و تکرار نمیافتد. تمرکز این فیلمِ بر مبنای تاریخی، روی این حقیقت است که چگونه صنعت سینمای بریتانیا تولیداتش را آغشته به پروپاگاندا و تبلیغات میهنپرستی نمود تا انگلیسیها را تهییج کند و بر روایت بینالمللی تاثیر بگذارد. علی رغم این که روایت فیلم در فیلم چندان خوب نیست (و ما کمی از آن را میبینیم)، داستان فیلم مروری اجمالی دارد بر پشتپردهی زندگی در دوران جنگ و فیلمسازی در خلال بمباران هوایی «بلیتس»[1].
قصهی بهترینِ آنها در سالهای اول جنگ میگذرد (قبل از واقعهی پرل هاربر[2]). هنرمند آسیب دیدهای به نام «اِلیس کول (جک هیوستون)» همراه با همسر جدیدش «کاترین (جما آرترتون)» از ولز به لندن بازگشته تا آثار هنریش را به فروش بگذارد. در عین حال که الیس به دنبال جذب حامی مالی برای آثارش است، کاترین تلاش میکند تا به عنوان منشی در جایی استخدام شود که در نهایت از یک دپارتمان تبلیغاتی حکومتی سر در میآورد که کارش شفافسازی اهمیت جنگ برای ملت است. سرانجام، او به سمت دستیار نویسنده یعنی «تام باکلی (سم کلفلین)» منصوب میشود تا با همکاری همدیگر فیلمنامهای برای یک ملودرام حول موضوع دانکرک نگارش کنند. در عین حال که کاترین غرق کارش میشود و ساعات بیشتری را دور از خانه سپری میکند، به الیس احساس بیاهمیتی دست میدهد. به همین ترتیب کاترین به تدریج میان همکارانش به جایگاهی ویژه دست پیدا میکند و مورد تحسین همکارانش خصوصا بازیگر پرافادهای به نام «آمبروز هیلیارد» قرار میگیرد؛ بازیگری که نمیتواند قبول کند روزگار درخشش او در نقش اول مرد خیلی وقت است که به پایان رسیده.
«بهترینِ آنها» در کل به درامی هیجانآور بدل شده که لحظات روشن و عمیقا تراژدی با هم در تعاملند. گرچه کاراکترها و اتفاقات خیالی هستند، ولی ترسیم فیلم از حال و هوای سیاسی آن دوران بریتانیا و هواداریهای جنگدوستانه در صنعت سینمای این کشور صحت دارند. از نقاط قوت فیلم میتوان به دیالوگهای قابل توجه و جنبهی رومانتیک آن اشاره کرد.
اگرچه روایت فیلم گاها از مسیر خود خارج شده (زمانی بیش از حد به بازگویی سرگذشت آمبروز اختصاص داده شده که ارتباطی حداقل با داستان اصلی دارد)، اما در کل به درامی هیجانآور بدل شده که لحظات روشن و عمیقا تراژدی با هم در تعاملند. فیلم در لحظات پایانی قادر است که بیننده را پاکسازی روحی بکند ولی وجود عنصری تلخ و شیرین در شیوهی حلشدن مسائل وجود دارد که مانع این میشود. با وجود این که بهترینِ آنها بر اساس داستان واقعی نیست، اتفاقات زیادی در آن رخ میدهد که بازتابی از ماجراهای واقعیاند. گرچه کاراکترها و اتفاقات خیالی هستند، ولی ترسیم فیلم از حال و هوای سیاسی آن دوران بریتانیا و هواداریهای جنگدوستانه در صنعت سینمای این کشور صحت دارند (هیچکاک مشهورترین کارگردانیست که میتوان به عنوان مثال نام برد). فیلم با گنجاندن لایهای رومانتیک در روایت و اضافه کردن دیالوگهایی قابل توجه، در پی جذب مخاطب و عقب نماندن از قافله است (تا این که صرفا به جنگ جهانی دوم بپردازد).
فیلم دانکرک (که دربارهی چگونگی نجات سربازان گریزان به دست دو خواهر و عموی مستشان است) نمایانگر لزوم بدهبستانهای لازم برای خلق فیلمهایی اینچنینیست. با معیارهای مدرن، اثری اغراقآمیز ولی برای مخاطبان آن دوران به مثابه یک پیروزی بوده. این مدرکی بر تغییر ذائقهی مخاطبان است. گرچه آثار خوب کلاسیک دههی 40 همچنان دیدنی هستند اما تعداد زیادی از آثار اکشن آن دوران اکنون (به حق) به دست فراموشی سپردهشدهاند.
«جما آرترتون» عملکرد تحسینبرانگیزی داشته. «بیل نای» مثل همیشه توجه بیننده را به خود معطوف میکند. «بهترینِ آنها» فیلم دلنشینیست که از زاویهای جدید به مسئلهی چگونگی دوام آوردن بریتانیا در مقابل آلمان در سالهای بحرانی اوایل جنگ میپردازد.
«جما آرترتون» عملکرد تحسینبرانگیزی داشته. کاترین با بازی او شخصیتی مستقل با پرداختی کامل دارد که در کشمکش با احساسات خود نسبت به تام با درنظرگرفتن احساسش به الیس به سر میبرد. «سم کلفلین» بازیگر نقش فینیک جذاب در مجموعهی بازیهای عطش، کاراکتری بیش از همیشه جدی به نمایش گذاشته (به گونهای که تشخیصش در نقش تام با آن عینک و لباس رسمی کار آسانی نیست). «بیل نای» مثل همیشه توجه بیننده را به خود معطوف میکند (که شاید همین امر موجب حضور بیش از حد کاراکتر آمبروز در فیلم باشد). «ریچارد گرنت» و «جرمی آیرونز» نقشهای کوتاهی دارند.
گرچه بهترینِ آنها در هر زمانی جذابیت لازم را برای کشاندن مخاطب به سینما دارا میباشد، ولی به طور اتفاقی اکران آن در ایالات متحده با اثر جدید و پر سر و صدای «کریستوفر نولان» دربارهی دانکرک همزمان شده. بهترینِ آنها فیلم دلنشینیست که از زاویهای جدید به مسئلهی چگونگی دوام آوردن بریتانیا در مقابل آلمان در سالهای بحرانی اوایل جنگ میپردازد.
[1] بمباران هوایی بلیتس : بمبارانی در خلال جنگ جهانی دوم بود که از سوی آلمان نازی علیه بریتانیا انجام شد. در تهاجم بلیتس بیش از یک میلیون خانه در لندن نابود شد و بیش از 40٫000 نفر کشته شدند.
[2] پرل هاربر : بندری که مورد حمله ارتش ژاپن به پایگاه دریایی ایالات متحده آمریکا در 7 دسامبر 1941 قرار گرفت. در پی این حمله آمریکا وارد جنگ جهانی دوم شد.
مترجم: بابک مؤیدزاده