وقتی پس از مدتها انتظار، بالاخره مجموعه وسترن برادران کوئن Coen را در جشنواره فیلم نیویورک دیدم، بیشترین نظری که از تماشاچیان شنیدم این بود که «این دیگر چه اسمی است؟».
از نظر خانمی که دو ساعت را کنار او در صف خرید بلیط فیلم «رم» Roma ایستاده بودم، فقط به دلیل وجود داستان «تصنیف باستر اسکروگز» The Ballad of Buster Scruggs در این فیلم، این عنوان را انتخاب کردهاند: «تصنیف باستر اسکروگز و داستانهای دیگر». از این نظر خوشم آمد. با این وجود چرا باید این داستان نماینده روایتهای دیگر باشد. آیا این انتخاب معنی عمیقتری دارد؟
فیلم با ماجرای «تصنیف باستر اسکروگز» آغاز میشود، داستانی در مورد کابویی با بازی تماشایی تیم بلیک نلسون Tim Blake Nelson. این مجموعه فیلم شامل شش فیلم کوتاه در مورد مرگ است که به روشهای مختلفی به آن پرداختهاند. داستان «تصنیف باستر اسکروگز» روانترین و خندهدارترین آنهاست. دیدن تیم بلیک نلسون در این ساخته برادران کوئن بسیار لذتبخش بود، چرا که از آخرین همکاری او با این دو برادر،در فیلم «ای برادر، کجایی؟» O Brother Where Art Thou، هجده سال میگذرد.
البته برادران کوئن تقریبا همزمان با ساخت «ای برادر، کجایی؟»، فکر ساخت فیلم «اسکروگز» را در سر داشتند، اما به نظر میرسید زمان برای جا افتادن داستانهای مختلف آن لازم بود. نلسون در این فیلم نماد آن شوخطبعی خاص کوئنهاست که در فیلمهای دیگر آنها مانند «بارتون فینک» Barton Fink و Hudscuker Proxy نیز وجود داشت. «اسکروگز» نشان میدهد که این دو برادر هنوز پس از 30 سال نیز میتوانند فیلمی جدید و جالب با کنار هم گذاشتن عناصر کارتونی و خشن، بسازند.
گفتوگویی با تیم بلیک نلسون درباره فیلم The Ballad of Buster Scruggsـ قسمت اول
یکی از موضوعات مورد علاقه در سینما، دنیای غرب است، که نمادی از دورهای است که زندگی راحتتر و در عینحال خطرناکتر بود، دورهای که ابزار خوبی برای هنرمند برای بررسی و توصیف پدیده مرگ بود. دنیای وسترن، پتانسیلهای زیادی برای داستانسرایی دارد و به همین دلیل مشخص است که چرا برادران کوئن به جای ساخت یک داستان، تصمیم به ساخت شش قصه متفاوت گرفتهاند.
این مجموعه داستان نوشته مایک زوس Mike Zoss که در سال 1873 منتشر شد، شامل شش داستان قدیمی در مورد مواجهه با مرگ است. برخی تاثیرگذار و جدی، و برخی طنزآمیز و شاد است. اما فقط در یکی از این داستانهاست که در آخر آن شخصیت اصلی داستان با خوشحالی و در حالیکه با خود آهنگی را زمزمه میکند به سمت بهشت میرود. داستان باستر به اندازه ناراحتکنندهترین داستان این مجموعه، عمیق و تاثیرگذار است، اما نمیتوان آن را بدون لبخندی به لب تماشا کرد. و همین کافی است که این فیلم را به اسم آن نامگذاری کرد.
در جشنواره فیلم نیویورک فرصتی پیش آمد تا با تیم بلیک نلسون در مورد این فیلم صحبت کنم:
صحنه و یا دیالوگ مورد علاقهای در این دو فیلم که با برادران کوئن همکاری کردی، داری؟
من همیشه به دیالوگ “من که فقط 82 سالم میشه” در
«ای برادر» میخندم. هم وقتی برای اولینبار آن را خواندم و هم هرباری که فیلم را میبینم به آن میخندم. واقعا دیالوگ جالبی است.
در
«اسکروگز» هم، وقتی باستر میگوید “وقت تفکر است”، و جول از من خواست وقتی این جمله را میگویم انگشتم را در گوشم فرو کنم، برایم جالب است.
برای فیلمبرداری برخی صحنهها از پرده سبز استفاده شد؟
فقط در صحنهای که من به سمت بهشت پرواز می کنم از تکنیک پرده سبز استفاده کردند.
میتوانی راز میز لرزان را به من بگی؟
چیز پیچیدهای نبود، من بودم که به میز لگد میزدم.
خوشبختانه فیلم دیگری من نیز در جشنواره فیلم نیواورلینز به نام «دن کیشوت» Don Quixote قبل از اکران «اسکروگز»، اکران خواهد شد.
تبریک! عالی است! قرار است در نیواورلینز اکران شود؟
آره، در نیواورلینز فیلمبرداری شد.
چه جالب!
در صحنهای در «دن کیشوت» باید روی سرم میایستادم و برای اینکه بتوانم اینکار را بکنم، 5 ماه یوگا تمرین کردم. وقتی جول به من گفت که در این صحنه باید بسیار آرام و ثابت باشی و در عینحال میز را تکان دهی، به خاطر تمرینات یوگا، از پس آن برآمدم. هیچ تکنیک کامپیوتری در این فیلم استفاده نشده است، مسلما به جز صحنههای شلیک گلوله و مغزهای پاشیده شده.
البته. در مورد شهر ارواح صحبت کن. کجا آن صحنهها را ضبط کردید؟ حس فیلمهای کلاسیک وسترنی داشت؟
آره، همانطور که ایتن میگفت ببشتر حس لوکیشن وسترنی داشت تا یک شهر. و آنها هم دقیقا همین را میخواستند.
درست است. چون داستان در شهر تخیلی وسترنی شروع شد؟
دقیقا.
فیلمبرداری چقدر طول کشید؟
صحنههای مربوط به من حدود 2 هفته.
یک فیلمنامه 20 صفحهای؟
آره، فکر میکنم داستان ما 19 صفحه بود.
در طول مدت فیلمبرداری، روزی بود که با خودت بگویی «عجب روز سخت و پرکاری بود»؟
آره خیلی از روزها. چون شخصیت من در همه صحنهها بود. روزی که صحنه رقص را فیلمبرداری میکردیم روز سختی بود. چند هفتهای برای آن تمرین کرده بودم.
من 5 ماه برای ساخت این فیلم 20 دقیقهای تمرین کردم و خودم را آماده کردم. و کاملا آماده بودم. دوست نداشتم غیرحرفهای به نظر برسم. در مقابل کارگردانانی مثل کوئنها کار درستی نیست. نه به خاطر اینکه آنها سختگیر هستند، بلکه به این خاطر که این دو به قدری مهربان و آرام هستند که اصلا دلت نمیخواهد ناامیدشان کنی.
بیشتر خودت را برای چه چیزی آماده میکردی؟
یادگیری گیتار. در این مدت گیتار نواختن را یاد گرفتم.
فوقالعادهست.
برای کسی به سن من، مردی 53 ساله، کار سختی است. هر چه سن بالاتر برود، یادگیری سختتر میشود. بعد از آن چرخاندن هفتتیرم. هر روز این دو کار را در خانه تمرین میکردم.
هنوز هم گیتار میزنی؟
آره هنوز هم بعضیوقتها گیتار میزنم.
این مطلب از نوشته زک گین Zach Gayne در سایت Screenanarchy گرفته شده است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
1