ماهان شبکه ایرانیان

مجرای فهم تکفیری ها: مشابهت های تکفیری ها و خوارج

زندگی اجتماعی همواره با نوعی اصطکاک همراه است و نیازمند تدابیر خاص جهت مدیریت آن و محتاج بردباری سیاسی است. متعاقب وقوع انقلاب اسلامی در ایران، شاهد شکل گیری، تقویت نوعی واکنش اندیشه ای و رفتاری در قطب رقیب بوده ایم. ظهور این دیالکتیک اندیشه ای با تقارن منافع قدرتهای منطقه ای و بین المللی، بر قدرت جریان اندیشه ای تکفیریها افزوده است.

مجرای فهم تکفیری ها: مشابهت های تکفیری ها و خوارج

مسئله

زندگی اجتماعی همواره با نوعی اصطکاک همراه است و نیازمند تدابیر خاص جهت مدیریت آن و محتاج بردباری سیاسی است. متعاقب وقوع انقلاب اسلامی در ایران، شاهد شکل گیری، تقویت نوعی واکنش اندیشه ای و رفتاری در قطب رقیب بوده ایم. ظهور این دیالکتیک اندیشه ای با تقارن منافع قدرتهای منطقه ای و بین المللی، بر قدرت جریان اندیشه ای تکفیریها افزوده است.

بنابراین استفادۀ ابزاری از این جریان توسط قدرتها، تسهیلاتی را برای رشد روزافزون آن فراهم کرده است. اقدامات خشونت آمیز و شگفت آور آنان در فضای مجازی و دنیای شیشه ای امروز به سرعت انعکاس پیدا می کند و به یکی از پر ارجاع ترین اخبار و تصاویر خبری تبدیل شده است . هم چنین خدشه دار کردن چهرۀ رحمانی اسلام و کشتار مظلومانۀ شیعیان از سوی دیگر، مجموعه ای از ابعاد دشوار در مسألۀ تحقیق را رقم زده است.

پرسش اصلی آن است که مجرای فهم درست پدیدۀ تکفیری ها چیست ؟ فرضیه یا ادعا آن است که با استفاده از معلومات و دانسته های خود در خصوص اعتقادات، اخلاقیات و رفتارهای خوارج می توان به مثابه سکویی جهت شناخت مجهولات –در اینجا تکفیری ها- بهره گیری کرد. نوعی شباهت در ارکان سه گانه اعتقادات، خلقیات و رفتارها بین خوارج در گذشته و تکفیری های امروز وجود دارد.

روش پژوهش مقایسه ای و جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای و اسنادی است. فراتر از آن این پژوهش تاریخی است ؛ زیرا می کوشد از قواعد رفتاری شکارشده در بلوکهای بزرگ تاریخی برای فهم رفتار امروزی تکفیریها بهره گیری کند.

الگوی نظری تحلیل

اسلام دارای سه بعد اعتقادات، اخلاقات و احکام است. این سه گانه در اندیشۀ سیاسی اسلام هم می تواند بازتولید شود. منظومۀ سه گانۀ اسلام و قالب سه گانۀ اندیشۀ سیاسی، خلقیات سیاسی و رفتارسیاسی و تعاملات شش گانه و محورهای فرعی آن در هر مدخل چارچوب نظری این پژوهش را تشکیل می دهد (برزگر، ١٣٨٩: صص ٧٢ -٤٣). سبدهای خالی سه گانه پیش گفته درواقع الگوی تحلیلی ما را تشکیل میدهد که با پرکردن اطلاعات آن به مثابه منطق قیاسی می توان پازل تصویری خود را از تکفیری ها گام به گام تکمیل کرد. در محور تعاملات ارکان سه گانه اعتقادات، اخلاقیات و رفتارها محور «تأثیرگذاری اعمال بر اعتقادات» با توجه به عمل گرایی خوارج از اهمیت بیشتری برخوردار است. الگوی نظری تحلیل این نوشتار می تواند در قالب نمودار ذیل ارائه شود. برای ملاحظۀ مطالب تفصیلی نظری بنگرید (برزگر، ١٣٨٩: صص ٤٣-٧٢).

(به PDF نگاه شود)

البته این سه مجموعه با یکدیگر تعاملات و تأثیرگذاریها و تأثیرپذیری هایی دارند؛ اما تأثیرات محور رفتارها بر اعتقادات آنان چشم گیرتر است . زیرا از یک سو، آنان نظریه پردازان قوی و برجسته ای ندارند؛ از سوی دیگر آنان عمل گرا هستند.

الف) شباهت های اعتقادی خوارج و نوخارجیون (تکفیری ها)

١- تنگ نظری در تعریف ایمان و توحید و مشرک دانستن و تکفیر غیر

خوارج در تعریف ایمان و توحید، سخت گیری ها و معیارهایی را طرح می کردند که به ندرت افراد می توانستند آن را اکتساب کنند. در تعاملات ارکان اعتقادات و رفتارها، آنان رفتارهای گناه آلود را دارای تأثیراتی در محور اعتقادی می دانستند. به باور آنان فرد مؤمن با ارتکاب معصیت در رفتار، از دایرۀ ایمان خارج و به دایرۀ کفر وارد می شود. درحالی که مرجئه یا اباحه گرایان امروزی آنان را همچنان مؤمن و شیعیان و معتزله، فرد معصیت کار را همچنان در دایرۀ اسلام اما «فاسق» می دانستند.

این نکته در مورد تکفیری های امروزین نیز مشاهده می شود. آنان نیز در خصوص اسلام، دیگر مسلمانان و افراد اقرارکننده به شهادتین را که با آنان دارای اختلاف نظر در فروعات هستند، قبول ندارند و آنان را تکفیر می کنند و از دایرۀ ایمان خارج و در منطقۀ کفر قرار می دهند. در حالی که در قرآن کریم تکفیر مسلمانان به بهانۀ مخالفت سیاسی با خود مذمت شده است.

«یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا و لا تقولوا لمن ألقی إلیکم السلام لستَ مؤمنا» (نساء/٩٤) «ای کسانی که ایمان آورده اید چون در راه خدا سفر می کنید تحقیق کنید و به کسی که نزد شما اظهار اسلام می کند، نگویید: تو مؤمن نیستی».

در سیرۀ معصومین از جمله امیرمؤمنان علی (ع) نیز نکتۀ بسیار وسعت نظرانه ای ملاحظه می شود که حتی مخالفان جنگ های سه گانه ای که با آنان جنگیده است، کافر نمی خواند. امام باقر(ع) در این باب می فرمایند:

«إنّ علیاً لم یکن ینسب احداً مِن أهل حربهِ إلی الشّرک و لا إلی النّقاق و لکنه کان یقول هم إخوانُنا بَغَوا علینا»: علی (ع) هیچ یک از افرادی را که با او جنگدیدند، به شرک و نفاق متهم نکرد و آنان را تکفیر نکرد. بلکه می گفت آنان برادران ما هستند که به ما ستم کردند (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ١٥، ص ٨٣، حدیث ١٠به نقل ازایازی، ١٣٢٩، ص ٩٨).

٢- تصور گناه پنداری عملی خاص

خوارج در تعاملات تأثیر رفتارها بر اعتقادات از جمله بازتاب معصیت بر اعتقادات، بر «تصور بروز معصیت» بر اعتقادات و نه خود «معصیت آشکار» پافشاری می کردند، تکفیری ها نیز اینگونه اند.

سخن در این است که آنان در خصوص اصل بروز «معصیت» هم دچار توهم شده اند و آنان ابتدا چیزی را فرض کرده اند و آن خطا و معصیت رفتاری در مسلمانان رقیب خود و سپس با پذیرش فرض دوم که خلل رفتاری موجب اختلال اعتقادی می شود، حکم به تکفیر دیگران می کنند.

به طور مثال، آنان نفس «حَکَمِیّت» را گناه و ارتکاب شوندۀ آن را خارج شده از دایره اسلام و ایمان می دانستند مگر آنکه توبه کند. بر این اساس حتی شخصیت استوار و بی نظیری چون امام علی (ع) که تجسم عینی اسلام بود، را به دلیل پذیرش حکمیت ، کافرشده می دانستند مگر آنکه توبه کند. آنان امام علی (ع) را به جرم گناهی تکفیر می کردند که رخ نداده بود. آنان با اتکاء به «تصور از گناه رخ داده» و نه «واقعیت گناه در عالم خارج»، دیگران را تکفیر می کردند!!!

تکفیری های امروزی نیز همین وضعیت و شباهت را دارند. آنان به صرف تصور غلط گناه بودن توسل به پیامبر (ص) و ائمۀ اطهار (ع) و یا زیارت قبور آنان و شفاعت، دیگر مسلمانان را تکفیر می کنند.

نکتۀ جالب آن است که خوارج و خوارجیون، دیگرمسلمانان را نه به دلیل ارتکاب یک معصیت قطعی نظیر دروغ و شرب خمر از دایرۀ ایمان و اسلام خارج می دانند، بلکه به دلیل یک «معصیت خیالی» یعنی گناه بودن زیارت قبور پیامبر (ص) و ائمۀ اطهار و یا گناه بودن نفس حکمیت، تکفیر کرده و می کنند. این شباهت دیگری است که در رفتار خوارج گذشته و تکفیری های امروزی مشاهده می شود.

شباهت اول، شباهتی متکی بر مباحث اندیشه شناختی است؛ اما شباهت دوم که بر«تصور از واقعیت» یا «توهم از واقعیت» و نه نفس واقعیت تأکید می کرد، اصولا یک نکتۀ روانشناسی سیاسی است و اینکه انسانها بر مبنای «تصور از واقعیت و نه نفس واقعیت اندیشه ورزی و تصمیم گیری می کنند. در نکتۀ دوم اوج فاجعۀ تکفیری ها نمایان می شود.

٣- نگرش سادۀ خوارج و تکفیری ها

خوارج نگرشی ساده و بسیط دارند. همه چیز را بین صفر یا یک می بینند به این یا آن قائل اند (برزگر، ١٣٨٨، ص ٢٩٤) بنابراین قائلند که «یا با ما یا علیه ما» می باشید. به این یا آن قائل می باشند. اعتقاد به کافربودن اهل معصیت نیز به نوعی مؤید همین نکته است: یا مؤمن یا کافر؛ در حالی که می توان به چیزی میان آن دو یعنی «فاسق» یعنی مؤمن گناهکارهم قائل شد. منطق فازی یا نگرش پیچیده به خوبی این مسئله را توضیح می دهند. تکفیری ها نیز اینگونه اند و دارای نگرشی ساده در تحلیل پدیده های سیاسی و اشخاص اند.

٤- ظاهرگرایی خوارج و تکفیریها

خوارج به ظاهر الفاظ متون مقدس استناد میکردند. آنان نمی توانستند به باطن و معنای الفاظ راه یابند. امام علی(ع) به همین دلیل مطلب را اینگونه تئوریزه می کرد که پیامبر (ص) با دشمنان بر سر «تنزیل قرآن»، ولی من با دشمنان برسر «تأویل قرآن» می جنگم. تأویل گرایی از اینکه هر دو سوی جبهه به آیات قرآن استناد می جستند. هر یک معنای دریافتی خود را حجت و برتر می دانست و کار به جایی نمیرسید. به همین جهت نکتۀ جالب در برخورد امام علی (ع) با خوارج آن است که به طورکلی از مباحثه با آنان با تمسک به قرآن خودداری می ورزید و آن رابی ثمر می دانست و به جای آن، با سیره و عملکرد رسول خدا (ص) محاجه میکرد که قابل تأویل نبود و برای سطحی اندیشانی چون خوارج مجالی برای لفاظی باقی نمی گذاشت. امام خطاب به خوارج می فرماید:

«شما میدانید که رسول خدا (ص) مرد زناکار دارای همسر را سنگسار کرد. ولی بر جنازه اش نماز خواند و اهلش از او ارث بردند. قاتل را کشت و اهلش اموالش را به ارث بردند و دست سارق را برید و زناکار بی همسر را تازیانه زد، ولی سهم آنان را از بیت المال پرداخت و آنان با زنان مسلمان ازدواج کردند. رسول خدا (ص) آنان را به سبب گناهشان مؤاخذه کرد و حکم خدا را درمورد آنان برپا داشت، ولی سهمی را که از مسلمانی داشتند، از آنان باز نگرفت و اسمشان را از زمره اهل اسلام خارج نکرد» (نهج البلاغه، خطبه ١٢٧).

کلام امام علی(ع) کاملا خوارج را خلع ید می کرد. زیرا آنان گناهکار را به دلیل گناهش از دایرۀ ایمان و اسلام خارج و تکفیر می کردند و حال آنکه امام علی(ع) می فرماید: رسول خدا (ص) بر زناکار و سارق حد جاری می کرد؛ اما همچنان آنان رامسلمان می دانست چون بر آنان نماز می خواند و سهم آنان را از بیت المال پرداخت می کرد و جز آن. اقدام عملی پیامبر(ص) نشان می داد که ادعای خوارج کاملا مردود است.

تکفیری های امروزی نیز به همین ترتیب ظاهرگرا وسطحی اندیش می باشند.

٥- حق پنداری و فرقۀ ناجیه دانستن خود

خوارج خود را مصداق حق می دانستند و حق را هم یکی و آن یکی هم خود و غیر خود را باطل یا باطل های متعدد می دانستند. خود را مصداق «فرقۀ ناجیه» و نجات یافته در روایت منسوب به پیامبر (ص) می دانستند « امت بعد از من هفتاد دو (یا سه) فرقه می شوند و فقط یک فرقه اهل نجات اند.» خوارج خود را حق و اهل نجات و غیرخود را مشرک و کافر و بنابر این دیگران را تکفیر می کردند. تکفیری ها هم نظیر آنان تصور بر حق بودن و فرقۀ ناجیه بودن را دارند و بر مبنای چنین تصوری حرکت می کنند. چنین پیش فرضی امکان تکفیر دیگر مسلمانان را فراهم می کند.

٦- آسانگیری در «قضاوت» و ارزیابی شتابزدۀ اعتقادات دیگران

یکی دیگر از ویژگی اعتقادی خوارج ، آسانگیری در قضاوت دربارۀ دیگران آن هم درخصوص اعتقادات آنان است، درحالی که اعتقادات دیگران امری باطنی و نامشهود است. آسانگیری در قضاوت آن هم در مسائلی حساس نظیر «جان افراد»، «ناموس مردم»، «ایمان اشخاص» و«املاک و دارایی ها» و آبروی مسلمانان به نحوی است که آنان را در جهان اسلام یگانه می سازد. در حالی که در اسلام تأکیدات زیادی در مورد حساسیت در این امور شده است و در اجرای حدود، با کمترین شک و تردید و شبهه، موضوع منتفی می شود.

تکفیری های امروزی نیز نظیر خوارج، کوتاهی و آسانگیری در قضاوت دارند.

٧- بدبینی به ذات انسان

خوارج با چنین مبانی اعتقادی، هرچند دیدگاه صریحی در مورد انسان ارائه نکرده اند، با این همه با اعتقاد آنان در مورد ارتکاب گناه، می توان به این نکته رسید که نگرش آنان در مورد ذات انسان، بسیار بدبینانه است، که با ارتکاب یک گناه از دایرۀ اسلام و ایمان، کافر و تکفیر می شود. تکفیری ها نیز دارای چنین دیدگاه مشابهی اند. اقدامات آنان درحوزه های تحت امر در افغانستان، پاکستان، سوریه و بعضا عراق مؤید چنین دیدگاهی است.

٨- اعتقاد غلیظ شده به اصل جهاد و امر به معروف و نهی از منکر

جهاد و امر به معروف و نهی از منکر از فروع الدین است و در حوزۀ فقه و رفتار قرار می گیرد؛ اما این دو اصل آنچنان در اندیشه و عمل سیاسی خوارج تغلیظ و برجسته می شود که گویی از منزلت رفتاری و فقهی به منزلت اعتقادی ارتقاء یافته اند. این دو اصل اصولا دو اصل هویت بخش خوارج هستند و وجوه تمایز آنان را ازغیر تشکیل می دهند.

خوارج در گذشته به طورعلی الدوام در جهاد با امام علی (ع) یا معاویه و امویان و یا عباسیان و غیرآن بوده اند.

تکفیری های امروز نیز اسلام را مساوی جهاد می دانند و بنابر این به طورمستمر درگیر آنند. در جهاد علیه شوروی، درجهاد علیه آمریکا یا جهاد علیه شیعیان و علویان در سوریه و عراق.

٩- ضعف بینش سیاسی و بصیرت و تحجّر

خوارج تا آنجا که به رکن اعتقادات مربوط می شود، دارای ضعف بصیرت هستد. آنان دچارجمود فکری اند. درظواهر و زمان توقف کرده اند. ضعف شناختی موجب اختلال رفتاری آنان شده است . آنان ضعف تجزیه و تحلیل سیاسی دارند. این امر تا آنجا بود که نمی توانست قدرت انگیزه اخلاقی حق جویی آنان را جبران کند. این ضعف باعث می شود که آنان نتوانند صاحب حق واقعی و اصحاب صراط مستقیم را در صحنۀ سیاست عملی شناسایی کنند و حتی در مقابل امام علی (ع) ایستاده اند.

تکفیری های امروزی نیز ضعف بینشی، شناختی و بصیرتی دارند و در عمل در زمین دشمنان اسلام یعنی به نفع صهیونیست ها و آمریکا بازی می کنند.

١٠- تنزل جایگاه اصل امامت

خوارج برای رهبری و خلافت ویژگیها و استانداردهای برجسته ای قائل نبودند، برخلاف سایر فِرق اسلامی، «قریشی بودن» را شرط خلافت نمی دانستند. براین مبنا حتی بردگان و سیاه حبشی هم می توانند خلیفه شوند. زنان هم برای به خلافت برگزیده شدن مشکلی ندارند.

آنان حتی اندیشۀ بی نیازی به امام یا چندامامی را طرح کرده اند: آنچه مهم است، عملکرد امام یا خلیفه بعد از انتخاب شدن است . در صورت ارتکاب خلاف، عزل و در فرض مقاومت در برابر عزل، به قتل می رسد. تکفیری ها در این موضوع نیز تا حدودی به آنان شباهت دارند.

ب) شباهت های خلقی و اخلاقی و گرایشی

طبق الگوی تحلیل در این نوشتار، محور دوم شباهت ها، شباهت های اخلاقی خوارج تاریخی با تکفیری های امروزین است.

١- انگیزه حق طلبانه و پیمودن راه باطل در عمل

یکی از نقاط قوت خوارج، انگیزه حق جویی آنان است. آنان به بیان امام علی (ع) دنبال حق می باشند؛ اما در مصداقیابی آن دچار اشتباه شده اند و به باطل گرویده اند و این نکته آنان را از کسانی چون معاویه - که از اساس باطل اند و دنبال باطل می روند –متمایز می سازد. امام علی(ع) می فرمایند: «لا تقتلوا الخوارجَ بعدی فلیس مَن طلب الحق فأخطأه کمَن طلب الباطل فأدرکه»: پس از من ، خوارج را به قتل نرسانید؛ زیرا آنکه طالب حق باشد، اما راه خطا بپیماید همانند آن کسی نیست که باطل را طلب کند و آن را بیابد (نهج البلاغه، خطبه ٦١).

نوعی انگیزۀ دینی در رفتار آنان مشهود است. این نکته از جمع پارادکس گونه و تناقض آمیز صفات اخلاقی در خوارج خبر می دهد. بال فکری آن ناقص است و نقص آن موجب فساد انگیزه مثبت و اولیه شده است؛ یعنی ضعف بینش و اعتقادات بر انگیزۀ اخلاقی مثبت و اولیۀ آنان اثرگذاری کرده است.

٢- بازیگران و بازی خورده ها در خوارج و تکفیری ها

یکی از فرضیه هایی که شواهد و مؤیدات قوی بر آن وجود دارد؛ آن است که قائل به دو سطح تحلیل در مورد رفتارشناسی خوارج و تکفیری ها شویم.

در سطح تحلیل رهبران، افراد مغرض و بازیگری وجود دارد که از افکار ساده دلانه و عواطف دینی مردم به صورت ابزاری استفاده می کنند. نظیر اشعث بن قیس در جریان خوارج اولیه در دورۀ امام علی(ع). درسطح تحلیل پیروان؛ که افراد بی غرض و ساده دل، اما تندمزاج قرار دارند.

دراین سطح تحلیل، مشکل بینشی است؛ یعنی در تشخیص مصداق حق و باطل دشواری دارند.

معمای موافقت و مخالفت با حکمیت در یک روز و چند ساعت

هنگام پیروزی قریب الوقوع امام برمعاویه ، بحث «حکمیت» از سوی رقیب مطرح می شود. امام نمی پذیرد؛ اما با اصرار شدید، سرانجام برخلاف میل باطنی خود آن را می پذیرد. معما از اینجا آغاز می شود که چگونه همین جمعیت که مصرانه پذیرش حکمیت را از امام مطالبه می کردند؛ در فاصلۀ کوتاهی پذیرش همان حکمیت را کفر تلقی می کردند و قائلند که حتی امام علی (ع) نیز کافر است مگر آنکه از گناه پذیرش حکمیت توبه کند؟!

فرضیه های گوناگونی برای این دوگانگی ارائه شده است. مثلا «ولهاوزن» ازبرنوف این فرضیه را نقل می کند که آنان که پذیرش حکمیت را به امام علی (ع) تحمیل کردند؛ غیر از کسانی بودند که بعدها آن را محکوم کردند. «برنوف» گروه اول را قُرّاء و گروه دوم را بدویان می داند (ولهاوزن، ١٣٧٥)؛ اما «ابراهیم حسن» آن را رمزآلود می داند و بنای ظهور خوارج را بر مقدماتی می داند که به خوبی واضح نیست .

فرضیه دیگر همان تفکیک دو سطح تحلیل رهبران و سران و گردانندگان که خائن و با معاویه هم دست بودند و در واقع قول امام علی (ع) که خوارج طالب حق اند؛ اما در تشخیص دچار خطا شده اند و به راه باطل گرویده اند، درمورد رهبران صادق نیست، بلکه درسطح تحلیل پیروان فقط صادق است.

اشعث بن قیس در زمان عثمان، فرماندار آذربایجان بود و امامعلی (ع) به هنگام خلافت از وی خواست اموال موجود را تحویل دهد؛ اما خود اظهار می دارد که قصد داشته است اموال آذربایجان را بردارد و به معاویه ملحق شود. نکته ای که بر ضعف ایمان وی دلالت می کند و بعدها به دلیل عزل وی، از امام (ع) دلخوری و کینه توزی داشته است. وی یکی از معرکه گردانان اصلی پیدایش خوارج است. بنابر این تفکیک بین رهبران و پیروان درخوارج راهگشا است.

همین تفکیک میان رهبران بازیگر و پیروان بازی خورده درخصوص تفکیری های امروزین هم صادق است. همکاری گفته شده بغدادی با موساد و سیا و اقداماتی که وی در جهت تأمین منافع آنان انجام می دهد، شواهدی در این راستا می تواند قلمداد شود.

١- روحیۀ فداکارانه و از جان گذشتگی و استقبال از مرگ

خوارج در راه اهداف خود، نهایت جانفشانی و فداکاری را انجام می دادند و به راحتی از مرگ در این راه استقبال می کردند. این آمادگی برای مرگ، پرداخت هزینۀ حداکثری برای اهداف مبهم، از قدرت تخریبی بالای آنان خبر می دهد. همین ریسک پذیری و خطرپذیری در رفتار تکفیری ها مشاهده می شود. شاهد مثال آن، تعداد بی شمار عملیات انتحاری آنان علیه مسلمانان و شیعیان است.

٢- تعصبات قبیله ای

بسیاری از رهبران خوارج از قبیلۀ «بنی تمیم» و «بنی ربیعه» بودند. قبیلۀ بنی تمیم از زمان جاهلیت قبل از اسلام با مضر به ویژه قریش، خصومت داشتند. شاهد مثال آن اعتراض «اشعث بن قیس» به انتخاب «عبدالله بن عباس» برای حکمیت از سوی امام علی (ع) بود؛ زیرا وی می گفت چون رقیب هم، «عمر و بن عاص» را انتخاب کرده است که از مضر است، نباید هر دو حکم ما و آن ها از مضر باشد، ما از طرف خود باید فردی از اهالی یمن (یمنی) انتخاب کنیم به همین جهت «ابوموسی اشعری یمنی» را پیشنهاد و تحمیل کردند و شد آنچه نباید می شد.

٣- عدم مدارای مذهبی با مسلمانان و مدارای حداکثری دینی با غیر مسلمانان!!

از نکات شگفت آور خوارج در گذشته و تکفیری های امروزی عدم تساهل و مدارای آنان با مسلمانان (از جمله شیعیان) و در همان زمان، مدارای حداکثری با غیر مسلمانان است. این نکته از سمت گیری عاطفی و گرایشی آنان خبر می دهد و اینکه چگونه در این ذخیره سازی عاطفی جای اصل و فرع را نمی توانند دقیق در کانون توجه قرار دهند. در یک روز و ساعت آنان با یک مسلمان برجسته و یک مسیحی برخورد می کنند. «عبدالله بن خباب» را بدان سبب که علی (ع) را مشرک ندانسته بود، کشتند و با این حال حاضر نشدند از یک مسیحی خرمای

رایگان بگیرند! داستان آن، چنانکه در«کتاب الکامل مبرّد» آمده، چنین است:

«یکی ازخبرهای کم نظیر و شگفت انگیز آنان این است که روزی به فردی مسلمان و فردی مسیحی برخوردند؛ پس فردمسلمان را کشتند و مسیحی را به نیکی سفارش کردند و به او گفتند که عهد و پیمان پیامبر خود را حفظ کند! عبدالله بن خباب در حالی با آنان رو به رو شد که قرآن درگردن داشت و همسر باردارش نیز به همراه وی بود. به او گفتند آنچه در گردن تو است به ما فرمان می دهد که تو را بکشیم ... ؛ سپس پرسیدند نظرت در بارۀ ابوبکر و عمر چیست ؟ او از آنان به خوبی یاد کرد. عقیده اش را در باره علی (ع) پیش از ماجرای حکمیت و در بارۀ عثمان د رمدت شش سال، یعنی سال های آغازین خلافتش سوال کردند، باز هم به نیکی یادکرد. پرسیدند در بارۀ حکمیت چه میگویی؟ گفت: من معتقدم که علی (ع) از شما به قرآن آگاهتر و در حفظ دینش ازشما استوارتر و در بینش از شما تیزبین تر است. گفتند تو به دنبال عناوین و القاب اشخاص حرکت نمیکنی؛ سپس او را به کنار ساحل برده و سرش را بریدند و با مردی مسیحی در مورد خرید درخت خرمایش گفت و گو کردند. او به آنان گفت: این «نخل» از آن شما باشد. در پاسخ اظهار داشتند: سوگند به خدا که ما آن را جز در برابر «پرداخت وجه» نخواهیم پذیرفت. مرد مسیحی گفت: این شگفت آور است که شخصی مانند عبدالله بن خباب را می کشید، ولی از ما درخت خرمایی را نمی پذیرید!».

تکفیری های امروزی نیز در همان حال که مسلمانان معترف و اقرارکننده به شهادتین را می کشند و حتی جگر آنان را درآورده و می خورند و آنان را هدف عملیات انتحاری قرار می دهند و یا به طور مستمر به طور دسته جمعی به قتل می رسانند، در همان حال با غیر مسلمانان حداکثر مدارا را دارند و خبرنگاران مسیحی و صهیونیستی را در جبهه ها با خود همراه می برند. در جنگ غزه هیچ حمایتی حتی لفظی از فلسطینی ها نکردند.

ج) شباهت های رفتاری

بخش سوم شباهت های خوارج و تکفیری ها در محور رفتار آنان است. شباهت های این بخش در اعضا و جوارح آنان ظاهر می شود و تجلی می کند. به نمونه هایی از این شباهت ها در ذیل اشاره می شود:

١- عمل گرایی و عمل زدگی خوارج و نوخوارجیون

یکی دیگر از شباهت های آنان عمل گرایی آنان است. دست و پا و بازوی آنان جلوتر از خط عقیدتی و فکری شان در حرکت است. «عمل» جلوتر از تئوری است. گویی اول حرکت می کنند. بعد فکر می کنند. به همین دلیل جناح ایدئولوگ از جناح سیاسی و نظامی چندان متمایز نبود. رهبران سیاسی – نظامی اغلب نقش اصلی را داشتند و آنان فقها و علما و نظریه پردازان خوارج نیز محسوب می شدند (مفتخری، ١٣٧٩، ص ٢١٣).

این عمل گرایی ناشی از تأثیر این اعتقاد بود که «ایمان بدون عمل» مردود است ایمان باید در عمل تجلی کند (تاج زاده، ١٣٨٢، ص ١٢٣). تقدم عمل بر اندیشه خوارج را می توان از اهتمام آنان به اصل امر به معروف و نهی از منکر، اصل جهاد و نیز نفی تقیه دریافت.

اهتمام به عمل موجب می شد که در میان آنان نظریه پردازان برجسته ای ظهور نکند، اصولا آنان چندان اهل نظریه پردازی نبودند. همین نکته در مورد تکفیری های امروزی نیز صدق میکند. حتی «حسنین هیکل» نیز بدان توجه می کند و اظهار می دارد که آنان نوشته های مدونی ندارند (کدیور، ١٣٧٣).

٢- پایبندی ظاهری و شخصی به احکام شرعی و تظاهرات دینی (درونی سازی)

مظاهر دین گرایی در خوارج جدی است. در میان آنان حافظان قرآن بسیار فراوان و بر پیشانی آنان آثار سجده است. نماز شب خوان و بسیار متلزم به ظواهر شریعت بوده اند. تکفیری های امروزی نیز به ظاهر مسلمانان متشرعی هستند؛ اما هماهنگی و هارمونی مناسبی بین اجزای اعتقادی، اخلاقی و رفتاری آنان مشاهده نمی شود.

٣- داعیه برونی سازی احکام اسلام (برون سازی)

علاوه بر درونی سازی احکام اسلام، آنان داعیۀ برونی سازی آن را در جامعه هم داشته اند و به همین دلیل یکی از مهمترین اصول آنان، امر به معروف و نهی از منکر بوده و اجرای آن را به هر قیمتی حتی قتل افراد و یا ایجاد هرج و مرج در جامعه خواستار بوده اند. تکفیریهای امروزی نیز همین تظاهرات دینی و داعیۀ پیاده کردن احکام را در قلمروهای تحت کنترل دارند و به طور مرتب اخبار مرتبط به این امور منعکس می شود. دغدغه حجاب زنان به طور افراطی، برپا داشتن نماز در اول وقت و منع شرابفروشی و مصادیقی از این دست است.

٤- تمسک به اصل تکفیر و هجرت

خوارج با توجه به باور به تکفیر مسلمانان و لزوم گریز از دار کفر و استقرار در دار هجرت، همواره با جامعه و دولت ها در ستیز بوده اند. تکفیرنمودن و بعد از آن هجرت کردن از سرزمین کافران (مسلمانان غیرعامل) به دارایمان همواره دو ستون استراتژی عملیاتی آنان بوده است.

تکفیری های امروزی نیز به دو اصل تکفیر و هجرت توجهی کانونی دارند. این دو حتی عناوین کتب آنان را تشکیل می دهد: «التکفیر و الهجره» (شکری مصطفی).

٥- شعارهای جذاب

یکی دیگر از رفتارهای خوارج ارائه شعارهای جذاب نظیر «لا حکمَ إلّا لله»، برائت جویی از مشرکان و کافران و هواداری از ایمان راستین است. امامعلی (ع) در واکنش به شعار «لا حکم إلّا لله» می فرمایند: «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ ». انتخاب نام«شُراة» به معنای «فروشندگان» ملهم از آیه شریفه « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ »(توبه /١١١) از همین باب است . تکفیری ها نیز همین تمسک به شعارها و الفاظ قشنگ را در دستور کار قرار می دهند و برخی ازمردم هم فریب شعائر و داعیه های جذاب آنان را می خورند. شعار احیای خلافت از سوی داعش نیز از این دست است .

٦- دستاوردهای اندک و بدیل غیر مطرح

با وجود تلفات بسیار زیاد خوارج به ویژه در سه قرن اول هجری و اقدامات گسترده و مستمر آنان علیه دولت های اموی و عباسی، خوارج هیچگاه به عنوان آلترناتیو و بدیل احتمالی و جدی دولت های اموی و عباسی مطرح نبوده اند. یکی ازدلایل این امر می تواند در نگاه آنان به حکومت باشد که بعضا حتی در عمل به بی حکومتی می رسند. شعار «لا حکمَ الّا لله» در توالی منطقی خود نمی تواند تحقق پیدا کند. چون در نهایت خداوند، این حکومت خود را به اولیا و پیامبران و نمایندگانی از خود واگذار می کند؛ اما خوارج نظریه پردازان عمیق و ژرفانگری نداشتند.

خوارج درمقاطعی کوتاه در بصره، خوزستان، سیستان و شمال آفریقا صاحب حکومت محلی شده اند (تقوی، ١٣٩٢) اما این حکومت ها استمرار نداشته اند. در واقع آنان قدرت تخریبی خوبی داشته و دارند؛ اما اهل مملکت داری و دوره سازندگی نیستند.

بنابراین اول؛ بدیلی برای سقوط رژیم مستقر نداشته اند. اصولا در نظریه پردازی به این موضوع اقبال چندانی نداشته اند. بیشتر به نفی حکومت پرداخته اند. دوم؛ در عمل به حکومت نرسیده اند و بیشتر نقش تخریبی داشته اند و در مبارزه بوده اند. سوم؛ اگر در دوره ای به حکومت رسیده اند، عمر آن دولت بسیار کوتاه بوده و در زمان کوتاهی دچار فروپاشی شده است، زیرا فرزند زمان نیستند.

٧- چند ملیتی شدن خوارج و تکفیریها

جریان خوارج که از جنگ صفین شروع شدند، بعدها با گسترش قلمرو اسلام به خارج از شبه جزیره رفتند، خوارجی که در شبه جزیرۀ عربستان توسط امویان یا عباسیان سرکوب می شدند، به ناچار به سمت خارج از شبه جزیره؛ یعنی ایران و یمن و جز آن مهاجرت کردند. به دلایل گوناگون ازجمله بی عدالتی های حکومت اموی یا عباسی، برخی از ایرانیان و یمنی ها نیز جهت مبارزه با دولت مرکزی، با خوارج همراهی کردند و در واقع خوارج همراهانی از میان غیرعرب یافتند(زرین کوب، ١٣٦٥: ص ١٠٤)، بنابر این با شعبه شعبه شدن خوارج و پراکنده شدن آنان در نقاط گوناگون امپراطوری اسلامی، آنان نیز پراکنده شدند. شاخه ازارقه در جنوب ایران؛ صفریه در شمال عراق؛ نجدیه در یمامه و عمان؛ اباضیه در یمن . به این ترتیب خوارج چندملیتی می شود.

تکفیری های امروزین نیز ابتدا درجنگ افغانستان و اشغال شوروی؛ با پدیدۀ هجرت اعراب کشورهای مختلف عربی و شکل گیری «اعراب افغانی»، چند ملیتی شدند. القاعده و جنگ سوریه نمونه هایی از چندملیتی شدن تکفیری ها می باشد. حضور اتباع حدود هشتاد کشور در سوریه نمونه ای از این پدیده است.

٨- رهبری در دست اعراب افراطی

با وجود چندملیتی شدن خوارج در گذشته و تکفیری های امروزی، رهبری همچنان در دست اعراب است. عرب ها همواره دست بالا را در تدوین استراتژی و جهت گیری های آن ها داشته اند. به طور مثال اتباع کشورهای گوناگون عربی، اروپایی، آمریکایی و روسی و آسیایی و آفریقایی بیش از هشتاد کشور در سوریه حضور دارند، با این همه؛ رهبری همۀ سازمان های تروریستی و تکفیری در دست اعراب است.

٩- بدنامی خوارج و تکفیری ها

یکی از وجوه شباهت و مشترک دیگر، پیامدهای اعمال و رفتاری آنان است که موجب شهرت آنان به بدنامی در تاریخ و در زمان حال شده است. به ندرت می توان افرادی را یافت که خارج از مجموعه آنان، به دفاع از آنان بپردازد. کارهای آنان قابل دفاع نیست . بلکه موجب شرمساری است و این اعمال همواره و به طور فراگیر از سوی مسلمانان و غیرمسلمانان محکوم می شود. بدنامی خوارج و تکفیری ها چیزی شبیه بدنامی ماکیاولی در سیاست است.

برخی از دلایل بدنامی آنان عبارتند از: قتل عام های فجیع؛ قتل های انفرادی رقت آور نظیر قتل پدر و مادر در مقابل کودک آنان یا جگرخواری؛ سخت گیری های نابجا در اجرای شریعت و بر مبنای تفکر متحجرانه؛ خودزنی ها و درگیری های خونین با یکدیگر.

١٠- پیامدهای منفی اعمال آنان برای اسلام و مسلمین

چون عمل آنان جلوترازتفکرآنان است. هنگام عمل کردن، به نفس عمل می اندیشند و پیامدهای مترتب برعمل را در تصمیم گیری دخالت نمی دهند. بنابراین در اکثر موارد عمل آنان به نفع دشمنان اسلام ومسلمانان می انجامد. عمل آنان درقالب خون ریزی فراوان و اعمال خشونت حداکثری موجب تنفر مسلمانان و غیرمسلمان شده است و آنان چهرۀ عبوسی از اسلام ارائه می کنند. مایۀ شرمساری مسلمانان از هم کیش بودن با آنان را فراهم کرده است.

نتیجه گیری

١- اندیشه سیاسی معاصر در اسلام و جهان اسلام حامل بار اندیشه گذشته و میراث بر آن است. اندیشه های گذشته در فهم اندیشه های موجود بسیار مؤثر است . می توان شباهت های زیادی بین آنها یافت.

٢- برای درک قواعد رفتاری تکفیریون معاصر می توان از شباهت های آنان با خوارج بهره گیری کرد. روش مقایسۀ تاریخی کمک می کند تا بتوان در مقیاسی بزرگتر، نظم های تکراری رفتاری را درک کرد. قواعد رفتاری در بلوک های کوچک تجلی نمی کند؛ بلکه در بلوک های بزرگتر از عمر یک انسان است که میتوان قواعد انسانی را کشف کرد.

٣- خوارج و تکفیریون زمان، یکی از بارزترین نمونه ها برای نشان دادن اهمیت عمل و عمل سیاسی و تأثیر رفتارها بر اعتقادات است. رفتارهای فاسد، اعتقادات را فاسد می کند و اعتقادات «ایمان محور» را به «کفرمحور» مبدل می کند.

٤- تکفیر یکی از اصول محوری خوارج و در دورۀ ما تکفیریون است. آنان با کمترین مناسبتی آن را در مورد مخالفان خود به کار می برند و همۀ اقدامات و عملیات آن ها بر آن مبتنی است. این نکته ناشی از درک عمل گرایانه و تنگ نظرانۀ آنان از اصل توحید است.

٥- ظاهرگرایی، نقل گرایی و سطح اندیشی از ویژگی های شناختی خوارج و تکفیری ها می باشد. همین امر آنان را به ضعف بصیرت و ناتوانی در تحلیل سیاسی مبتلا ساخته است.

٦- آنان امامت را از جایگاه اصول الدین به فروع الدین تنزل داده اندوحتی بی نیازی به امام و یا چندامامی را طرح کرده اند. برعکس با اصول امر به معروف و نهی از منکر و جهاد چنان در عمل برخورد کرده اند که گویی آنها را از فروع دین به اصول دین ارتقاء داده اند.

٧- جریان خوارج، اولین فرقۀ ایجادشده درجهان اسلام و جریان افراطی است. ویژگی های آن با آنچه امروزه در ادبیات مغرب زمین بنیادگرایی می خوانند، تطابق زیادی دارد (تقوی، ١٣٩٢، ص ١٦٢).

٨- شعبه شعبه شدن و انشعاب های دائمی یکی دیگر از مختصات رفتاری خوارج و تکفیریون است. گاه قدرت تخریبی آنان علیه یکدیگر به کار می افتد و خشن ترین رفتارها را علیه یکدیگر به کار می گیرند.

٩- بر خلاف توان تخریبی بالای خوارج و تکفیری های زمان ما، آنان در سازندگی و طراحی نظام بدیل بسیار ضعیف اند. اصولا آنان اهل نظریه پردازی نیستند و عمل گرایند. به همین دلیل آنان با وجود هزینه های زیاد، برداشت ها و دستاوردهای اندکی داشته اند.

١٠- اعمال سیاسی آنان همواره پیامدهای منفی برای مردم جهان اسلام داشته است. عملیات آنان همواره بهترین سود را در بازی پیچیدۀ شطرنج سیاست به قدرت های بزرگ رسانده است. اقدامات القاعده همواره توجیه لازم برای دخالت در جهان اسلام را فراهم کرده است (عجم، ١٣٨٩).

١١- خوارج و تکفیریون جدید یکی از بارزترین نمونه های عدم مدارا و رواداری مذهبی است. عدم مدارای آنان تا آنجا پیش می رود که نسبت به هم دینی های خود یعنی مسلمانان و شیعیان هم سخت گیری شدیدی اعمال می کنند.

١٢- آنان انرژی لازم برای جنگ های فرسایشی را دارند. بخشی از این ملاحظه به باور جاذم آنان و بخشی نیز به انگیزه های به ظاهر خالصانه دینی بر می گردد. میتوان به این قاعدۀ رفتاری دست یافت که تکفیریهاهم آمادگیجنگ های فرسایشی ودرازمدت رادارند.

١٣- اعراب همواره درفرقۀ خوارج حتی درزمان چندملیتی شدن دست بالا داشته اند.

میتوان این پیش بینی رادرتکفیریهای زمان هم انجام داد، که باوجود چند ملیتی شدن، تکفیریهادرافغانستان یادرسوریه وعراق همواره دست بالابااعراب خواهدبود.

١٤- هرافراطی، تفریطی رابه دنبال دارد. افراط گری خوارج بعدهابه شکل گیری جریان مقابله ای به نام «مرجئه» انجامیدکه نوعی اباحه گری راترویج می کردند ومعصیت عملی و رفتاری رابیتأثیردراعتقاداتمیدانستند وبنابراین درحالی که خوارج، معصیت راعامل انتقال فردازایمان به کفرمی دانستندواوراتکفیرمی کردند؛ درهمان حال مرجئه، معصیت را بیاثردانسته، فردهمچنان مؤمن میدانستند. به همین قیاس قابل پیش بینی است که افراط گری تکفیریهازمینۀ روی کارآمدن وتقویت جریان سکولارها یااباحه گرها رابه دنبال داشته باشد.

١٥- شکل گیری خوارج درابتدابرمبنای یک اختلاف نظرسیاسی درمورد حاکمیت و حاکم بودوبه تدریج رنگ کلامی واعتقادی به خود گرفت (صابری، ١٣٨٩، ص ٣٣٩).

شکل گیری گروههای تکفیری زمان مانیزبیشترناشی ازنقش قدرتهایمنطقه ای وبین المللی است. موضوعی که محورتأثیرگذاری رفتارها، سیاست هابراعتقادات راتقویت میکند.

١٦- تلقی تکفیریها و خوارج از اسلام یک برداشت غیر عقلانی یا کمتر عقلانی است.

برخی از فتاوای آنان نظیر "جهاد نکاح" یا اینکه "کشتن شپش در محاسن مردان به این جهت که یکی از مخلوقات خداوند است، حرام است "(فتوای هیئت شرعی حلب در اطلاعات،

١٣٩٢/٥/٣١، پنج شنبه، صفحه آخر). مایۀ شگفتی بسیاری را به دنبال داشته است .

پژوهش های راهبردی سیاست» زمستان 1392 - شماره 7 (صفحه 163)

١٧ - یکی از موضوعات پژوهشی در خور توجه، ظهور تفکر تکفیری و خشونت آمیز گروه و سازمان فرقان در ایران و انجام عملیات ترور افرادی چون استاد مطهری و مفتح، قرنی، عراقی و جز آن است . چرا که این تفکر در ایران خشکیده می شود و از بین می رود. یکی از دلائل آن به نظر میرسد مبارزهی فکری و اندیشه ای استاد مطهری با افکار آنان است . استاد، مطالب و نشریه های آنان از جمله اکبر گودرزی رهبر آنان را نقد می کردند و شبهات آنان را پاسخ میدادند. این فرضیه ای است که میتواند در پژوهش های بعدی مورد توجه قرار گیرد.

منابع

- ایازی، سیدمحمد، (١٣٧٩)، آزادی در قرآن، تهران، موسسه ذکر.

-برزگر، ابراهیم، (١٣٨٨)، روانشناسی سیاسی، تهران، سمت.

-برزگر، ابراهیم، (١٣٨٩)، «ساختارفهم اندیشه سیاسی اسلام»، دوفصلنامه دانش سیاسی، پاییز و زمستان، شمارۀ ١٢.

-بیات، علی، (١٣٨٥)، «خاستگاه سیاسی و اجتماعی خوارج»، بهار و تابستان، شماره ٢.

-تاج زاده، مصطفی، (١٣٨٢)، سیاست محراب و خوارج، تهران، مؤسسۀ نشر و تحقیقات ذکر.

-تقوی، محمدعلی، (١٣٩٢)، مبانی آیین و اندیشه سیاسی در اسلام، تهران، سمت.

-جعفری، یعقوب، (١٣٧٣)، خوارج در تاریخ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

-حاتمی، محمدرضا، (١٣٨٩)، انقلاب از دیدگاه اسلام، تهران، دانشگاه پیام نور.

-دائره المعارف بزرگ اسلامی ، مدخل خوارج، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ١٣٨٢.

-زرین کوب، عبدالحسین، (١٣٦٥)، تاریخ مردم ایران، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی .

-صابری، حسین، (١٣٨٩)، تاریخ فرق اسلامی، تهران، سمت.

-عجم ، محمد، (١٣٨٩)، «القاعده: زمینه ساز استقرار پایگاه های نظامی آمریکا و ناتو در آفریقا»، فصلنامه مطالعات آفریقا، شمارۀ ٢١، بهار و تابستان.

-قادری، حاتم، (١٣٨٥)، تحول مبانی مشروعیت خلافت، تهران، انتشارات بنیان.

-کدیور، جمیله ، (١٣٧٣)، مصر از زاویه ای دیگر، تهران، انتشارات اطلاعات.

-مفتخری، حسین، (١٣٧٩)، خوارج در ایران تا اواخر قرن سوم هجری، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران.

-منقری، نصربن مزاحم، (١٣٧٦)، پیکار صفین، ترجمۀ پرویز اتابکی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.

-نهج البلاغه، (١٣٨٢)، ترجمۀ محمددشتی، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین.

-ولهاوزن، یولیوس، (١٣٧٥)، تاریخ سیاسی صدر اسلام: شیعه و خوارج، ترجمۀ محمود افتخارزاده، قم، دفتر نشر معارف اسلامی.

-مرتضی عاملی، سیدجعفر، (١٣٨٧)، امام علی (ع) و خوارج، ترجمۀ محمد سپهری،

تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی