![شرح شور انگیز شهریار در وصف قنوت](/Upload/Public/Content/Images/1398/06/27/1647210767s.jpeg)
سرزمین ایران در تمام اعصار، مهد پرورش و بالندگی شاعران و عارفان بسیاری بوده است. به جرأت می توان گفت که این سرزمین، موعود و قبله گاه بیشتر عارفان و سالکان در قرن های گذشته بود. آذربایجان، سرزمینی پر آوازه در عرصه فرهنگ و ادب است که از شمس تا شهریار را به عنوان ستارگانی ماندگار در ادبیات در خود جای داده و جلوه گری می کند. به روایت تاریخ، آذربایجان محل پرورش شاعران نامی چون «قطران»، «خاقانی»، «نظامی»، «شیخ محمود شبستری»، «استاد سی د محمد حسین شهریار»، «پروین اعتصامی» و یادآور جوشن اندیشه ای «مولانا» و «شمس تبریزی» و ظهور اسلام شناسان برجسته ای، نظیر «علامه امینی»، «علامه محمدحسین طباطبایی»، «علامه محمدتقی جعفری» و چهرههای برجسته سیاسی و فرهنگی و آزادی خواهانی مانند، «ستارخان» سردار ملی و «باقرخان» سالار ملی، «شیخ محمد خیابانی» و سرزمین شهدای محرابی چون «آیتالله شهی د مدنی» است. دانشمندان برجسته ای چون «پروفسور هشترودی»، «پروفسور عدل» و هنرمندانی مانند، «اقبال آذر» معروف به سلطان آواز ایران، «غلامحسین بیگچهخانی»، «رنام» و پیشتازان تئاتر نوین ایران نیز از این دیار برخاسته اند.
استاد محمدحسین شهریار از جمله مشاهیر و مفاخر ارزشمند فرهنگ ادب ایران اسلامی است که در جایگاه برترین های شعر و ادب گهربار ایران جای دارد، بی تردی د وی در قرن اخیر آئینه تمامنمای فرهنگ و هویت اصیل ایرانی است. استاد شهریار که برخاسته از خاک پاک آذربایجان است از منظرهای گوناگون نماد و سمبل هویت اصیل ایرانی مردم این خطه است. آذربایجان که همواره مدافع هویت و اصالت ایرانی و ایرانیان بوده است، بزرگان و فرزانگان آن پرچمدار این جبهه دفاع بوده اند. استاد شهریار در شعر و ادب معاصر آذربایجان از جمله این فرزانگان است که با شعر و ادب به مصاف نبرد با بیگانگان و بیگانه گرایان آمد. در طول تاریخ ادبیات هر کشوری، شاعران و نویسندگان کم شماری هستند که بسان ستون های استوار، آسمان آن سرزمین را بر سر انبوه شاعران و نویسندگان دیگر نگه می دارند. چنین نوابغی هر چند سده یک بار ظهور می کنند و تاریخ ادبیات یک ملت نیز برای ظهور چنین نوادری به ادوار مختلف تقسیم می شود. شاعران بزرگی چون نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، مولوی، صائب تبریزی و... از ارکان شعر به شمار می روند و نقش اساسی در پی دایش ادوار مهم ادبی داشته اند. در کنار این نوابغ شعر و فرهنگ، استاد شهریار از جایگاه ویژه ای در شعر و ادب ایران و آذربایجان برخوردار است. گواه این ادعا نیز علاوه بر خلق اشعار زیادی به زبان فارسی، آثار ترکی وی است. مهمترین ویژگی و امتیاز شهریار نسبت به سایر شعرای بزرگ در این است که اشعارش مورد توجه خاص و عام بود. از کودکان روستایی که حی دربابا را زمزمه می کنند تا فرهیختگان که در دقایق و لطایف اشعار وی به تفحص میپردازند، مسحور زیبایی و لطافت کلام شهریار هستند.
مهارت و تسلط شهریار بر ادب و فرهنگ دو زبان ترکی و فارسی، به اتفاق نظر غالب
سخن سنجان امتیازی منحصر به اوست. با این حال زمانی که در سال 1381 سالروز وفاتش را به نام روز ملی شعر و ادب ایران نامگذاری کردند اکثر روزنامه ها و نشریات، با درج مقالاتی سعی در تخریب شخصیت جهانی شهریار داشتند و معتقد بودند که مناسبت روز ملی شعر و ادب ایران بای د از میان شاعران فارسی زبان دیگری همچون فردوسی، حافظ، سعدی و... انتخاب شود. این گروه از ادبا و صاحب نظران در توجیه ادعاهای شان، اشعار شهریار را از لحاظ سبک شعری و محتوای شعری غیرقابل مقایسه با اشعار این شاعران پارسی گوی می دانستند ولی غافل از این بودند که مهم ترین عامل ماندگاری شعر شهریار جامعیت و تنوع شعر او است. شعر شهریار مخصوصاً غزلیاتش به خاطر تنوع موضوع و طرح مسائلی که در گذشته معمولاً در قالبهای دیگر شعر فارسی از جمله قصی ده و قطعه و مثنوی مورد توجه واقع می شد درخور بررسی و تحلیل است. شهریار نه تنها در شیوه کلاسیک و موسوم ادب فارسی حق سخنوری را ادا کرده، بلکه در اسلوب شعر فارسی نیز اعجازی اعجابانگیز نشان داده است. جهانبینی فلسفی، نگرش اجتماعی، جلوههای عاطفی، ذوقی و هنری اسلوب متین و استوار شاعری درعین حال لطافت و ظرافت خاص او در آثاری چون، هذیان دل، ای وای مادرم، نقاش، پیام انیشتین و... منتقدان شعر فارسی را دچار حیرت و سرگشتگی کرده است و به یقین بعضی از این آثار در صورت شرح و بسط، تبدیل به گنجینه ای جاودانه می شود. جامعیت و تنوع در شعر شهریار و نیز انسانیت شهریار وی را به شاعری مردمی و محبوب تبدیل کرد و نامگذاری سالروز وفاتش به روز ملی شعر و ادب شای د کوچکترین کار در حق این شاعر متعهد و مردی است. شهریار شاعری عاشق بود که شعر او جلوه ای از پاکی وجود و تبلور حقیقی احساس بود. با آن دلی که غزال چابک دشتهای غزل بود، میخرامی د و چشم زیبا دوست «شاعری» را به خود وا می داشت. آنجا که در دامـن دلانگیز «حی دربابا» طنین میافکند، دل هر عاشق وارسته ای به آن سو می شتافت. او در سیر پر دامنه خویش، در سلوک عاشقی تا آنجا پیش رفت که سزاوار دریافت خرقه از دستان مرشد طریقت گشت؛ اما فروتنی و خاکساریاش او را به عالم شاعری فرا خواند. روح پر تلاطم و پر تکاپوی نغز پرور او را می ستاییم. استاد سی د محمدحسین بهجت تبریزی، شاعر پرآوازه معاصر ایران است که در شعر خود به «شهریار» تخلص می کرده و با چیرگی تمام به زبان های «فارسی» و «ترکی» شعر می سروده است.
نفوذ معنوی کلام شیرین این شاعر از یک سو در همه جای سرزمین پهناور ایران بر سراچه دل کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان نشسته و هر ایرانی غزلی، قطعه ای و یا لااقل بیتی از «شهریار» بر لوح خاطر خویش سپرده است و از سوی دیگر آوازه شهرت این عاشق دلسوخته از فراسوی مرزهای ایران به سرزمین های دیگر و به ویژه کشورهای ترک زبان رسی ده و سخنان دلنشینش روشنی بخش دل شیفتگان گشته و هر ترک زبانی که منظومه «حی دربابای» او را شنی ده منقلب گشته و بر روح لطیف و دل با صفا و هنری همتای او آفرین گفته است.استاد محمدحسین شهریار را به سبب غنا و استحکام شعری، تنوع آفرینش های هنری و از همه مهمتر جاذبه، نفاذ و رواج کلام می توان یکی از بزرگ ترین شاعران قرن حاضر ایران دانست. در قلمروی نقد ادبی ایران از دیرباز سخن سنجان نکته پرداز همه از یک دل و یک زبان، لب به تحسین شهریار گشوده اند. ملک الشعرای بهار با عنایت به اشعار شهریار درباره شخصیت او می گوی د: «شهریار نه تنها افتخار ایران است بلکه افتخار مشرق زمین به شمار می رود.»
به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
استاد شاعرى که سالها با یکه تازى در می دان توحی د و وادى عرفان ثمره اشعارش هم اکنون زینت بخش محافل خاص و عام ماست. رند پیر عالمسوزى که هبه شهریاریش را از کف عطاى خواجه شیراز برگرفته بود و همچون مراد خود زمزمه غزل هایش عشق را در رگ ها به جوش مى آورد، گرانقدرى که غزل «على اى هماى رحمتش» او را فارغ از زمان و مکان نمود و در ابتداى ابد و انتهاى ازل جایش داد. امروزه در پهن دشت سرزمین ایران کمتر جایی را می توان یافت که نام و نشانی از سروده های شهریار در آن نباشد و شمار اندکی از مردم با سواد را می توان دی د که بیتی، قطعه ای و غزلی از شهریار را بر لوح خاطر نسپرده باشند و این نشانه ای است از نفوذ معنوی کلام شاعر بر سراچه دل آشنا و بیگانه. نام «شهریار» فرزند نامدار تبریز سالهاست که از مرزهای ایران گذشته و در چهارگوشه گیتی هر جا که از ادب فارسی و زبان حافظ، سعدی و فردوسی سخن می رود از لاهور و کشمیر و پیشاور و کراچی تا مدرسه السنه شرقیه پاریس و مکتب شرقی و آفریقایی، از فرانکفورت و...تا راهروهای دانشگاههاروارد، زبانزد پارسی شناسان است و دیر زمانی است که نام شهریار با حدیث ادب معاصر ایران عنای بر عنای می رود و شعر فارسی با دیوان و آثار شهریار پیوند استوار و ناگسستنی دارد. امروز به جرأت می توان گفت «شهریار»از برجستهترین مظاهر جهان شعر و پر فروغترین ستارگان آسمان ادب ایران به شمار می رود و آنان که ادبیات شیرین فارسی را نیک می شناسند وی را نظامی، سعدی و حافظ امروز میخوانند و آثار وی را از نظر رعایت نکات اخلاقی، عرفانی و برانگیختن غرور ملی،حسن میهن پرستی و نوعدوستی گل سرسبد ادبیات معاصر می دانند. ولیکن آنچه در این میانه گفتنی است، این است که «شهریار» نیز به مانند هر انسان اندیشه ورز در راستای آفرینش های هنری خود با افت و خیزهایی روبرو بوده و در گذرگاه حیات خویش فراز و نشیبهای بسیاری را دی ده و از پیچ و خمهای دور و درازی گذشته تا راه خود را در جهت حرکت استکمالی و خلق آثار و سروده هایی جاودانه و ماندگار یافته است.
شرح شورانگیز عشق
استاد ملکالشعرا بهار او را بداعت شاعری نه تنها افتخار ایران بلکه افتخار عالم شرق می داند. سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به «شهریار» فرزند «حاج میرآقا خشگنابی» که از وکلای درجه اول تبریز و از دانشمندان اهل قلم و ادب بود در سال 1286 شمسی هجری در تبریز متولد شد. مسقط الراس اصلی خانواده او قریه خشگناب در بخش «قرهچمن» آذربایجان است، شهریار ایام کودکی را که مصادف با انقلابهای تبریز بود، در قرا شنگولآباد و قیش قرشاقو خشگناب به سر برد و خاطرات شیرین بسیاری از آن نقاط دارد. شهریار تحصیلات خود را با قرائت گلستان و نصاب در مکتب آن قریه و پیش پدر آغاز کرد و در همان اوان با دیوان حافظ که همواره در دسترسش بوده آشنایی پی دا کرد به طوری که می گوی د «هر چه دارم از دولت حافظ دارم». بعد از گذراندن دوره سیکل در مدرسه متحده و فیوضات در سال 1300 به تهران رفت و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون به پایان رساند و وارد مدرسه طب شد، پس از پنج سال تحصیل کمی قبل از اخذ دیپلم دکترا مدرسه را ترک گفت و مدتی در تهران بود تا اینکه بالاخره در سال 1310 وارد خدمت شد. شهریار بعد از ترک تحصیل به خراسان رفت و به خدمات دولتى پرداخت و در اداره ثبت اسناد نیشابور مشغول به کار شد و در آنجا نقاش بزرگ کمالالملک را ملاقات کرد و مثنوى معروف «زیارت کمالالملک» را سرود، سپس بعد از آن مدتى به تهران منتقل شد و پس از چند بار تغییر شغل و سمت در بانک کشاورزى به کار پرداخت، با آنکه این کار را هم دوست نداشت تا ایام بازنشستگى به همین خدمت مشغول بود. استاد شهریار در اوایل جوانى و آغاز شاعرى «بهجت» و نیز «شیوا» تخلص مىکرد ولى به علت ارادت قلبى و ایمانى که در همان کودکى و نوجوانى به خواجه شیراز داشت براى یافتن تخلصى درویشانه به دیوان حضرت تفالى زد و دوبار کلمه شهریار آمد:
دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق حافظ/که چرخ این سکه دولت به نام شهریاران زد
غم غریبى و محنت چو بر نمىتابم/روم به شهر خود و شهریار خود باشم
«شهریار» در اندیشه، وجدان و احساس خویش صداقت و سادگی یک انسان برخاسته از روستا را داشت و از این پایگاه بیپیرایه، جهان پیرامون خود را مینگریست و در سال 1316 سه سال بعد از فوت پدرش سفری برای دی دار خویشاوندان به تبریز کرد. وی در سالهای آخر دوران تحصیل در رشته پزشکی به دام عشق نافرجامی گرفتار آمد و این ناکامی موهبتی بود الهی که آتش درون و سوز التهاب شاعر را شعلهور ساخت و تحولات درونی او را به اوجهای معنوی ویژه ای کشانی د تا جایی که از بند علائق رست و در سلک صاحبدلان درآمد و سرودههایش رنگ و بوی دیگری یافت. شاعر در آغازین دوران جوانی به وجهی نیکو از عهده این آزمون درد و رنج برآمد و پایه هنریاش به سرحد کمال معنوی رسی د. بتشکنیهایی که به تائب شدن وی انجامی ده برای بسیاری ناآشناست. زاهدی، دوست استاد شهریار در مقدمه ای که در سال 1336 برای چاپ چهارم دیوان نوشته از این حالات روحی شاعر چنین یاد کرده است:
«شهریار پس از درک این فیض عظیم به کلی تغییر حالت می دهد، از آن موقع به بعد پی بردن به افکار و حالات شهریار برای خویشان و دوستان و آشنایانش حتی من مشکل شده بود، حرف هایی میزد که درک آنها به طور عادی مقدور نبود.» شهریار در قطعه مومیایی با زبانی سمبولیک، نشانه های کمرنگی از این حالات روحی و سیر و سلوک معنوی خود را منظر خواننده قرار داد و از نظر درک مفاهیم عرفانی این سروده رمزی خود نیز مقدمه ای بر آن نگاشته که شای د سالکان حریم عشق و معرفت را چون کلی د کشف رمزی به کار آی د. به هر تقدیر «شهریار» شاعری است یکهتاز در می دان توحی دی و وادی عرفان و خود با اشاره به سروده حافظ می گوی د: «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم.» در اشعاری چون صدای خدا، قیام محمد، مناجات، مولا علی و شریح قاضی، کاروان کربلا، هدیه عی د غدیر، اسلام و خدمت اجتماع، جهاد عقی دت و... عمق اعتقادات شهریار را بر آنچه که خود به حق گفته می توان دریافت. لطف سخن استاد «شهریار» در چیرگی بینظیر وی برای سرودن شعر به دو زبان دری و آذری، شهرت ویژه ای به این پیر استاد عرفان بخشی ده و شهرتش از فراسوی مرزهای جغرافیای ایران، به سرزمینهای دیگر ره گشوده، سخنان دلنشیناش روشنی بخش دل شیفتگان معرفت الهی گشته است و همین نکته است که «شهریار» را میان اقران و شاعران معاصر ایران ممتاز و بینظیر کرده است. همنشینی و مجالست وی با زبدهترین هنرمندان معاصرش در دوره تحصیل در تهران همچون «ابوالحسن صبا»،«صادق هدایت»و نیز آشنایی با «نیما یوشیج» و «کمالالملک» همه و همه در شکل گیری شخصیت فکری وی مؤثر واقع شد بهطوریکه شریعتی درباره استاد شهریار می گوی د: «...کیست که بگوی د ماه در کویر کبود و بی کرانه آسمان تنها نیست و در انبوه هزاران ستاره ای که وی را همواره در میان گرفته اند و همیشه در پیاش روانند غریب نیست، کو آشنایی ماه، کو خویشاوند ماه، اما ماه همدرد آشنایی دارد با او از یک نژاد نیست با او همخانه نیست، هر کدام، از آن دنیای دیگری هستند، دو بیگانه اما دو بیگانه همدرد و می دانیم که دو بیگانه همدرد از دو خویش بی درد یا ناهم درد با هم خویشاوندترند.» چقدر این شعر «شهریار» هیجان دارد، خطاب به نیما یوشیج شاعری که زبانش با زبان و سبکش با سبک شهریار بیگانه است، او کهنه سراست و این نوسرا، او از آذربایجان است و این از رشت دو چهره درخشان اما هر کدام از آن دنیای دیگر، هر کدام در صف دیگری، دو صف متقابل، متخاصم و متناقض با دیگری، اما این دو بیگانه هر دو در یک درد می گدازند در جان هر دو یک آتش افتاده و هر دو را یک شعله می سوزد:
نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم/سرپیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
«شهریار» پس از پیروزی انقلاب اسلامی با اشعاری چون تشریف قبول و مقام رهبری با جان و دل همنوایی با انقلاب را آغاز کرد، چنانکه باز خود می گوید: «تا سالهای آخر عمر هیچ گاه از جهاد قلمی باز نایستاده ام» و این همعنانی را نیز باید در همان ایمان و اعتقادی وی به معارف اسلام و عرفان دانست. به دلیل خصوصیاتی که از شهریار یاد شد، مقام معظم رهبری که خود از فرزانگان عالم شعر و ادب و هنر است عنایت ویژه ای به استاد و شعر او داشته اند، معظمله در سخنان خود از شهریار به عنوان شهریار شعر و ادب ایران و بلبل داستانسرای غزل فارسی یاد کرده اند، وی را کسی دانسته اند که عاشق قرآن بود و قرآن مجسم و زنده را در انقلاب اسلامی و نظام اسلامی مشاهده کرد، به قطع و یقین عنایت ویژه رهبر فرزانه انقلاب به استاد به عنوان یکی از افتخارات عظیم و سرمایه گرانقدر در کارنامه این شاعر ثبت و ضبط می شود. هنر بزرگ شهریار گذشته از استادی در سرودن غزل، قصی ده، مثنوی، قطعه و... در چهار مورد است، به عنوان نمونه مناجات «علی ای همای رحمت» در ابداع تابلوهای رنگین و توصیف دقیق شاعرانه از قبیل تخت جمشی د، در استخدام استادانه زبان و اصطلاحات و تعبیرات عامیانه و زبان محاوره در شعر نظیر شاهکار آذربایجانی «حیدر بابایه سلام» و چهارم در ابداع و آفرینش آثار عاطفی بسیار عمیق مانند وای مادرم و قطعه حیدربابا. قطعه «حیدربابایه سلام» یا «سلام بر حیدربابا» از معروف ترین آثار شهریار است و هیچ یک از دیگر آثار اعم از غزلیات، قصائد، قطعات و تابلوی استاد به تنهایی این حد شهرت و قبول عام نیافته است. شاید این موفقیت بیش از هر چیز مرهون جاذبه فولکلوریک و قالب دلانگیز زبان مصطلح عامیانه و توجه و اقبال مشتاقانه آشنایان به زبان کنونی آذربایجان باشد و بدیهی است که برخورداری این قطعه از حد اعلای احساس، دلاویزی و از دل برآمدگی بر دلکش ترین و لطیف ترین تعبیرات، اصطلاحات، تخیلات خاطره انگیز و زندگی سرشار از لطف و صفای کودکی شاعر در دامن طبیعت که احساس مشابه در هر خواننده و شنونده ای بی دار می کند نیز در توفیق آن کاملا مؤثر بوده است. «حیدربابایه سلام» از احساس قوی و تاثری بی تکلف و تخیلی شیرین و برجسته بهرهمند است و اگر چه به جامه فاخر زبان ادبی و مصنوع شعر کلاسیک و وزن عروضی آراسته نیست ولی در عوض به زبان دل مردم است که سرشار از هزاران اشاره و نکته باریکتر از مو و لبریز از بدایع، نکات، تعبیرات و نادرترین اصطلاحات محلی است، یعنی به زبانی که از هر زبان ادبی و شیوه های مصنوع آن رنگینتر و دلکشتر و در نتیجه برای عموم آشنایان به این لهجه اعم از عوام و خواص رساتر و دل انگیزتر است. ناگفته نباید گذاشت که برخلاف آنچه گروهی میپندارند، شعر استادانه سرودن بدین شیوه و نمایش هنرمندانه تخیلات و تاثرات با زبان طبیعی مردم و در قالب وزنی روان و گوارای هجائی به مراتب دشوارتر است و عرصه توفیقی بیش از آن که در سرودن قطعه «حیدربابا» نصیب شهریار شده است، متصور نیست. «سلام بر حیدربابا» شامل دو قطعه شعر منفصل است که قطعه دوم در واقع تجدید مطلعی از قطعه اول و مکمل و متمم آن به شمار می رود. هر دو قطعه از نظر زمینه، موضوع و مطلب از یک سرچشمه که تجدید و تثبیت خاطرات ایام کودکی و تجسم تصویر زندگانی ساده و شیرین و بیپیرایه دامنهنشینان کوه حیدرباباست سیراب می شود، با این تفاوت که نخستین قطعه سلام و پیامی است از دور و خاطراتی است آمیخته با حکایت شب هجران ولی قطعه دوم گله و درددلی است از نزدیک و گفتگو و پرس و جویی است که در میان حیدربابا و فرزند شاعرش می رود. در این قطعه افسانه ای تلخ و شیرین ساز می شود و از خاطرات روزهای بازگشتناپذیر کودکی آنچه به حکم «از دل برود هر آنکه از دی ده برفت» فراموش شده بود از فیض دی ده بوسی و اشک نسیان زدای دیدار چهره از ورای حجاب مرور زمان ظاهر می سازد. شهریار در بند 72 قسمت نخستین (حیدربابایه سلام) از کوه محبوب خواسته بود که طنین صدای او را به آسمانها و آفاق جهان منعکس و منتشر سازد و حی در بابا نیز این خواهش را اجابت می کند و بانک حیدربابای فرزندش را زبانزد عام و خاص می کند. ولی نبای د گمان کرد که استاد بدین مناسبت مدیون حی درباباست، بلکه در حقیقت شهریار است که حی دربابا را از حضیض گمنامی به اوج نامداری رسانیده و قرضدار خود ساخته است. نخستین شعر شهریار در سن چهار سالگی به زبان مادری شاعر با این مضمون «روقیه باجی، باشیمین تاجی، اتی آتایته، منه وئر کته» سروده شده است و دیوان نسبتا کامل وی با مقدمه ملکالشعرای بهار در سال 1310 شمسی به چاپ رسی ده است. در سال 1333 مرگ مادر عزیزش او را داغدار مىند، کسى که نخستین چکامهها و لطافت شاعرى را در وجود او مىنهد چندان که خود استاد نیز در این باره اعتقاد داشت که نخستین خشت این عمارت عظیم را مادرش با ترانههاى ترکى که در کودکى براى او مىخوانده نهاده است. تلخترین خاطره او در زندگى همین جدایى است و استاد در رثاى او شاهکار ماندنى « اى واى مادرم» را مىسرای د، پس از فوت مادر راهى دیار تبریز مىشود و در آنجا با نوه عمه اش ازدواج مىکند و در منزلى که با کمک خواهرش و وام بانکى خری دارى مىکند، سکنى مىگزیند. وى علاقه اى مفرط به موسیقى و خوشنویسى داشت و در جوانى سهتار مىنواخت، آنگونه که استاد بىبدیل، ابوالحسن صبا را متاثر مىکرد، چنانکه گفته است:
شرح شور انگیز عشق شهریار/در غزل مىپیچد و سیم سه تار
سادگى و عمومى بودن زبان و تعبیر، یکى از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است، از این رو شعر او براى همگان مفهوم و مانوس و نیز موثر است. از خصوصیات بارز شعر این استاد گرانمایه انتخاب و استخدام لغات و تعبیرات عامیانه و پیاده کردن آنها در شعر است، این شاعر گرانقدر در زمان حیات خود پذیراى بسیارى از شیفتگان ادب و هنر از اقصى نقاط ایران بودند که به دی دار ایشان مىرفتند تا محضر این استاد مهربان، رئوف، باایمان و سادهزیست را درک کنند و از وجودش که سالها درویشانه زیسته بود، بهرههاى فراوان ببرند. استاد شهریار در طول حیات پربارش با سرودن دهها غزل، قصی ده، قطعه و مثنوی به زبانهای فارسی و آذری درخششی نوین در ادبیات معاصر این مرز و بوم ایجاد کرد. منظومه ترکی «حیدربابایه سلام» اثر بینظیر این شاعر بزرگ به عنوان یک شاهکار ادبی مورد توجه ادب دوستان قرار گرفته و تاکنون به بیش از 90 زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
شهریار به مذهب تشیع و پس از آن به انقلاب اسلامی دلبستگی عارفانه و شاعرانه خاصی داشت و این دلبستگی علت اصلی مظلومیت او در میان شاعران مسلمان و دگراندیش بود، اما شهریار با آثاری که از خود برجای گذاشت به هر دو گروه نشان داد که سیر صعودی را از زمین به آسمان آغاز کرده بود که مذهب تشیع و انقلاب اسلامی همچون دو بال به یاری او شتافتند. قدرت شعری شهریار در دو قطعه معروف «مرغ بهشتی» و «هذیان دل» به حد زیبایی جلوه کرده است. استاد سخن معاصر، بیش از 28 هزار بیت شعر به زبان فارسی و در حدود 3 هزار بیت به زبان ترکی آذری سروده است، شهرت وی مرزهای داخلی کشورمان ایران را در نوردی ده و اکنون در اغلب کشورهای جهان شخصیتی شناخته شده است به طوری که اکنون در جماهیر ماورای قفقاز و آسیای مرکزی خیابانها، سالنهای نمایش، پارکها و دیگر اماکن عمومی به نام «شهریار» نامگذاری می شوند و در حال حاضر منظومه «حیدربابایه سلام» در اکثر دانشگاههای جهان از جمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده آمریکا مورد بحث رساله دکترای قرار گرفته است و برخی از موسیقی دانان همانند «هاژاک» آهنگساز معروف ارمنستان آهنگ جالبی برای آن ساخته است. استاد مسلم شعر فارسی سرانجام در آذر ماه سال 1366 به علت بیماری ریوی به بیمارستان مهر تهران منتقل شد و سرانجام نیز همچون زندگى آکنده از غربتش در 27 شهریور سال 1367 در بیمارستان مهر تهران همچنانکه خود گفته بود؛
شهریارا بى حبیب خود نمى کردى سفر/این سفر راه قیامت مى روى تنها چرا
تنها و غریبانه غزل هجرت ابدىاش را سرود و جان قدسی اش از کالبد تنش به سرای دوست پر کشی د، به دیار باقى شتافت و پس از تشییع در تهران با حضور دهها هزار نفر در مقبرةالشعراى سرخاب تبریز به آغوش خاک سپرده شد.
شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق/به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
شهریار تنها یک شاعر غزلسرا یا قصی ده سرا نبود، او زبان گویای مردم آذربایجان و آئینه احساسات پاک و بیغش آذربایجان است، آوازه بلند شهریار و شعرش و مهمتر از همه سبک نوین شعری شهریار حتی اکنون بعد از گذشت بیش از دو دهه از درگذشت او مرزهای جغرافیایی را در نوردی ده و حصار زبانها و لهجهها را هم شکسته است. تا آنجا که ترجمههای غیرآذری «حی دربابایه سلام» و دیگر اشعار نغز و ملیح شهریار، گوشها، قلبها و احساسات هر شنونده بیگانه را نیز به نشاط و تحرک و واکنش وادار می سازد، اما ملاحت زبان آذری به ویژه در شعر شهریار چیز دیگری است و قطعا کسی که به این زبان آشنا نباشد، نمی تواند احساسات و روحیات شعر شهریار را تمام و کمال درک کند. کار شهریار اما به همین جا ختم نمی شود، ارادت او به خاندان اهل بیت و عصمت و طهارت (ع) نیز بسیار گویاتر از آن است که در متون ادبی به دست فراموشی سپرده شود، او با غزل زیبای «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را» اوج ارادت خویش به آستان ولایت را یادآور شده و با الهام از آثار حافظ شیراز غزلسرای قرن هشتم، خود را عاجزتر و ناتوانتر از آن می داند که بتواند بر آستان مولا علی (ع) مدح و تمجی دی شایستهتر و برزاندهتر به سرای د و مدح شایستهتر را به لسان غیب واگذار کرده و نوا در می دهد: «که لسان غیب بهتر بنوازد این نوا را» شعر شهریار هرگز از ارزشهای دینی و ملی نیز خالی نیست، او متبحرانه توانسته است پا به پای انقلاب اسلامی به تحولات و انقلابات درونی مردم نیز پاسخی در خور دهد. شعر «یا علی! باز از خدا دستی به همراه بسیج» اوج مهارت شهریار در ارائه تصویری تلفیقی از مکتب و انقلاب است. و اینگونه است که در بیت بیت اشعار شهریار می توان رگههایی از خلاقیت، نوآوری آمیخته با احساس و عشق به مام میهن مشاهده کرد.گواه این گفته را می توان در کلام دکتر مهدی الهی قمشه ای جستجو کرد استاد که به چند زبان بینالمللی تسلط دارد در همایشی که چند سال پیش در دانشگاه تبریز و با هدف بررسی و تحلیل شعر شهریار ترتیب یافته بود چنین ابراز کرد: «هر چند بنده به زبان آذری آذربایجانی تسلط ندارم و با وجودی که چند ترجمه حی دربابا را مطالعه کرده ام اما احساس می کنم که نمی توانم حال و احساس شهریار و مردم آذربایجان را در این ترجمهها احساس کنم، به نظرم زبان آذربایجانی به طور اعم و شعر شهریار به طور اخص بسیار غنی تر و فراتر از آن است که بتوان تمام مضامین و مفاهیم مورد نظر سرآینده شعر و قوم متعلق به شاعر را درک کرد.»
شهریار با منظومه ماندگار حی دربابا که با شاه بیت «حی دربابا ایلدیریملار شاخصندا/ سئل لر سولار شاققیلدیوب آخاندا» آغاز می شود؛ به فتح قلوب میپردازد، آنگاه خلعت شهریاری شهر معاصر فارسی را به تن کرده و در غزلسرایی، اشعاری بیهمتا و ماندگار آمیخته با الحان موسیقیایی می سرای د تا آنجا که شادروان استاد بنان خواننده شهیر ایرانی و استاد زنده یاد روحالله خالقی آهنگساز بر شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» جاودانهترین نغمههای احساسی را پیوند می دهد. خلاصه اینکه شهریار موفق شد بعد از سالها و قرنها ایجاد افتراق و اختلاف بین ملیت آذربایجانی و ایرانی و بیگانگی فرهنگ و ادبیات این دو نسبت به هم، پیوندهای دوستی آنها را بر پایه شعر بنیان نهد و پلهای وحدت و مودت و ارتباط را بین دو سرزمین جداییناپذیر ایران و آذربایجان با پیشینههای قدرتمند از کاخهای استوار فرهنگ و شعر و ادبیات موسیقی ایجاد کند. شهریار چه در دوران معاصر و چه در سالها و قرنهای آینده به خاطر تبحر و ذوق هنریاش، شهریار ملک سخن لقب گرفته و افتخار هر آذربایجانی و ایرانی است. او همزمان به فتح قلوب همه انسانهای پاک سیرت و نیک سرشت موفق شده، آنچنان که بنا به گفته خویش شهریارا، تو به شمشیر قلم در همه آفاق/ به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی.
اشعار استاد شهریار در وصف قنوت مقام معظم رهبری
آذربایجان که همواره مدافع هویت و اصالت ایرانی و ایرانیان بوده است بزرگان و فرزانگان آن پرچمدار این جبهه دفاع بوده اند. استاد شهریار در شعر و ادب معاصر آذربایجان از جمله این فرزانگان است که با شعر و ادب به مصاف نبرد با بیگانگان و بیگانهگرایان آمد. استاد شهریار توفیق آن را داشت تا در ایام پرافتخار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با زبان گهربار خود را در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی گهرفشانی کند. چنانکه خود گفته است: « الحمدلله، الهام شعری، و زبان الکن هنوز هست. و از زمان انقلاب به این طرف هم از جهاد قلمی، یک لحظه من باز نایستاده ام...» و همین شاعر پرآوازه در تعریف شعر و شعر شاهکار مردم می گوی د: حقیقت شعر، حرفی است که از دل بر بیای د و در دل بنشیند من در این دوره انقلاب، از این شعر، شاهکارتر ندی دم که، این جمعیت یکدفعه فریاد میزنند: خدایا. خدایا. تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. شای د این شعر، صدها بار مرا منقلب کرده است که هیچ غزلی این تأثیر را در من نداشته است. ارادت استاد شهریار به امام خمینی، یا به تعبیر او «رهبر کبیر» و «خمینی بتشکن» در غزلی زیبا به استقبال از غزل حافظ است، آشکار می شود:
«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت/آری به اتفاق جهـان می تـوان گرفت.»
حافظ
آبی که خاک کشـور مـــا در میان گرفت/خاکش جواهری است که در پرنیان گرفت
بنشان غبــار فتنــه که این نوبهار عشــق/چون ابـر انقلاب بـه ســر سایبـــان گرفت
جانبخش بــود بـاد بهارش به کوه و دشت/هر جا گذشت سبزه بجنبی د و جـان گرفت...
سیمرغ دین به کوری اسفندیار کفــــر/پــرورد رستمی که کمین و کمــان گرفت
خواهم شدن بنعره، به خاک حکیم طـــوس/کان ژندهپیل زنده شد و هفت خــوان گرفت
این «رهبـــر کبیر»، «خمینی بتشکن»/خـط امان خــود از «امـــام زمــــان» گرفت
سر پنجه «ولی» است کزین آستــان بـرون/بیخ گلوی فتنـه آخـــر زمــــان گرفت...
در بیت پایانی این غزل زیبا هم می گوی د: طفلانـه رفت بـــر در میخانــه «شهریار»/امّا پیالــه از کف پیر مغـــان گرفت
«امام خمینی» احیاگر ایران و ایرانی، اسلام و مسلمانی بود نفس گرم مسیحایی او در کالبد خشکی ده ایرانیان چنان جانی و قدرت و شوقی بخشی د که قدرتمندان و قلدران در پیشگاهش سر تسلیم و ذلت سائی دند. در جنگ نابرابری که علیه انقلاب اسلامی به راه افتاد استاد شهریار نظارهگر چیرهدست قدرت و شوکت و عظمت ایران و ایرانیان عزیز به رهبری رهبر کبیر عزیزش است. در منظر شهریار انقلاب اسلامی، حضرت امام، دفاع مقدس، شهدا ویژگیهای مجد و عظمت و هویت ایران و ایرانی است. در قصی ده ای دیگر در وصف «خمینی بتشکن» می گوی د:
دل که خط امــام دلبــر اوست/ تاج هــر افتخــار بر سر اوست
چــه امامی که مؤمــن و کافــر /سر فرود داشته به محضر اوست
چــون صلاﺓ خـدا عمـود الدین /این ستونی که چرخ خیبـر اوست
آری آفـــاق را بــه پشت دو تا/ ســر تعظیم در بـرابـر اوست
چـــرخ هـــر انقلاب اسلامـی/از امـام و امـام محــور اوست
استاد شهریار را با رهبر معظم انقلاب آیتالله سی دعلی خامنه ای، رئیسجمهور وقت ایران- هم الفتی دیرینه بود. در وصف قنوت نماز وی می گوی د:
در رکوع و سجــودِ خامنـــه ای /من هم از دور ســرنگون دلـــم
خاصه وقتِ قنـوت او کز غیب/دستها می شــود ستــون دلــم
او به یک دست و من هزاران دست/بــا وی افشانــم از بطــون دلـم
عرشیان می کشند صف به نمـــاز/از درون دل و بــــرون دلــــم
من برونی نیم، خـــدا دانــــد/کاین صـلا خیزد از درون دلم
و یا شهریار سلک سخن در سال آخر عمرش در قصی ده ای دیگر با عنوان شهی د زنده که با بیت زیر آغاز می شود.
جهاد عشق نو پیروزی است پایانش/که سایهپرور سیمرغ پــور دستانش
ضمن وصف مقام شهدا در ابیات پایانی می گوید:
نظــر بـه چشــم یتیمـان نمی کند طاغوت/ببین چه می کند این سیل اشک و طغیانش
گــو شهریار همه ناتوان مبین خــود را/که نــاتوانی مــا هــم خداست تاوانـش
شهی د زندهی ما خود رئیسجمهوری است/که دست داده به قرآن که جان به قربانش
سخنسرای سترگ و پاکروان ما هنگامی که رشادت و شجاعت دلاورمردان سرزمینش را در عرصه دفاع از خاک مقدس ایران به نظاره مینشیند چه زیبا می ستای د و می سراید:
سلام ای جنــگجــویان دلاور/نهنگانی به خاک و خــون شنــاور
سلام، ای صخرههای صف کشی ده/بـه پیش تــانکهای کوه پیکر
استاد شهریار رزمندگان اسلام را با مجاهدین صدر اسلام مقایسه کرده و می گوید:
صف جنگ و جهـاد صــدر اسلام/صفِ عمّار یاســر، یا که اشتـــر
به قرآن وصف او بنیان مرصوص/صف مـولا علی، ســردار صفــدر
صفی کانجا به فرمان نیست گوشی/مگــر گوشی که با فرمـان رهبـر
در این کارزار شهادت مؤمنینی است زیبنده سروران الهی، که استاد شهریار زوایای ملکوتی آن را می شکافد خود در تشریح این مقام گفته است: «در پایه چهارم جهان عقل، که اسمش «جنـﺔُالحاوی» است، آنجا دیگر مقام انسان تمام می شود و جهات این قضا را میبیند، آنجا میبیند که آفرینش دایره ای است محدود به عرش خدا، آنجا نور الاهی را، آنان آنطور میبینند که ما اینجا نور آفتاب را میبینم».
در آن عرصه که نه چشم است و نه گوش/نبینـد چشـــم دل جُــز روی دلبـــــر
شمــــا را بـــــا لـــقاءالله، پیوست/سر دست است و هـــر آنـی مُیســــر
هنیاً لـک، که در یک طرفـﺔالعین/بـــه طوبـــی میچمی و آب کوثــــر
در قصی ده سلام شهریار شهادت جایگاه ویژه ای دارد، بهشت زهرا که به تعبیرش بهشتی هست از زهرا به تهران لالهزار شهداست:
بهشتی هست، از زهــرا به تهـران/که هــر دم لاله ای می کارد احمـر
رجـاییها، در آنجــا، باهنــرها/مفتــحهـا، شـریعتهـا، مُطهـــر
مجـاهـــد آیتالله طالـقــانــی/به نستـوهی و بستیزی، ابــوذر
بهشتی شــــاهِ مظلـوم شهی دان/به هفتاد و دو تــن کانـون گوهـر
چه چمران و چـه فلاحی و یاران/همه سـر کرده و سـردار و سـرور
شهی دان جهــاد و جبهـه جنـگ/چمنهای خزان، گلهای پــرپــر
استاد شهریار بین شهدای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی تفاوتی قائل نیست یاد آنان را گرامی می دارد و می گوید: ادامه قصی ده خود یاد استاد کامران نجاتاللهی
جوانانِ شمـــار از اختــران بیش/پسر چون ماه و چون خورشی د دختر
نجاتاللهی یک گل، دست یک حور/کزو شــد شیعه و سنــی بـــرادر
در چنین بوستانی است که به مشام بوی مشک و عنبر میآی د:
بدین خونها، بهشتی، آبیاری است/که طوبا پرورد، پر شــاخ و پر بــر
مشام جان مُعطـر کن از آن خاک/ببوی آنجـا شمیم مشک و عنبــر
حماسه هویزه و شهادت علمالهدی و یارانش از برگهای پر افتخار تاریخ ایران است در تشریح این بیت:
سلام ای کربلای خون، هویزه/حسینت بود، با یاران دیگــر
گفته است: حقیقت اینکه، آن شب، آن جوان پاسدار که تعریف می کرد و می گفت، تنها من ماندم، حسین نامی را تعریف می کرد. از آن شب، من یک دقیقه فراموش نکردم همیشه جلوی چشمم هست:
سلام، ای کربلای خـون، هویزه/حسینت بود، بـا یاران دیگـــر
به خون آغشتگانی بی سر و دست/ردیف قاسـم و عبــاس و اکبــر
استاد شهریار در این قصی ده فاخر ضمن آنکه تمام رزمندگان را می ستاد در وصف خلبانان شجاع می آورد:
سلام، ای شاهبـــازان شکاری/هوا نیروزِ خونین یال و شهپـــر
به گاه صی د، شاهینی سبکبـال/به قاف قــرب، عنقایی موقـــر
چــو کشتیِ فضـــایی اژدرانداز/به خصـم کافـــر اندازی د اژدر
به چشم دشمنان، شهباز و شاهین/به چشم دوستان، کبک و کبوتــر
و یا در وصف پیر دلیران بسیجی مجاهد گفته است:
سلام ای پیرمــردان مجاهـــد/دل از جا کنده، همپـای پیمبــر
به جبهه، خود، حبیب بن مظاهر/به پشت جبهه سلمـان و ابــاذر
و یا شیرزنان مبارز را با حضرت زهرا (ع) و زینب مقایسه کرده و از مجاهدات خاموش آنها در کمکرسانی به جبهه و خطاب به آنها می گوید: ربابا، فرصتی با گریه هم نیست/سـرِ قنداقهی خونین اصغــر
استاد شهریار ملت ایران را مردمی متحد و منسجم در صحنهی دفاع از ایمان و کیان می داند که در صحنههای پرخطر چون سیل خروشانند:
به جنگل مانی، از افشان و انبوه/به توفنــده درختـــان قنـــاور
به تصریح صحیح شهریار مردان و زنان ایران غیور و دلیرند:
اگر مردی، وگر زن، شیرگیری/هژبران را، چه جای ماده و نر
در ابیاتی دیگر شهریار با سلام و تحیت به برشماری نیروهای سپاه اسلام میپردازد که همچون انگشتان یک دست مشتی شده برای کوفتن بر سر دشمن:
سلام، ای ارتش جانبــــاز اسلام/به ســر، با هر صف سرباز و افسر
اگــر ژاندارمـــری، یا شهربانی/وگــر مجـریّ و بـرّی، یا همافــر
مجهــز بــا جهـاز عشق و ایمــان/هنــرآمـــــوز یاران هنـــرور
بسیجی پروانی د و عشایر/که این خورشی د بای د ذرهپـــرور
که پنج انگشت خود، مشتی بسازی د/پی کوبی دن صــــدام کافــــر
در قصی ده شاعر «شمع جماران» نگین خاتم ایران و انقلاب حضرت امام است، خط او صراط مستقیم، انقلاب است:
سلام، ای پاسـدار کعبــه عشق/حریم عشق را چون حلقه بر در
به جان، پروانه شمع جمـــاران/به دل، گــرم طواف حج اکبــر
و یا:
خط رهبر، صراط مستقیم است/نه راه باختر بویی نــه خـــاور
قصی ده سلام شهریار در ابیات پایانی خود سخن از گمگشته ای دارد که همه منتظر اویند:
نوی دت می دهم، مهــدی موعـــود/ســرافشانیش و بفشــاریش در بـــر
ولیکن لطف حق، با شرط تقوی است/ظهورش را تویی مصداق و مظهـــر
خدا ارث زمین با صالحــــان داد/سرآی د قصــه فرعـــون و قیصـــر...
شمــا کلالعجب خواهی د دی دن/همـــان فرمـــایش مولا بــه منبـــر
شهی دان سـر بـر آرنــــد از دل خاک/عزیزان بازیابی در بــــرابــــر...
ظهــور مهـــدی موعــود خواهی د/دل بشکسته، با این حـــال مُظفـر
خدایا، نـــایب مهدی رسانـــدی/به مهدی هم رســان احسان به آخـر
سلام ای لــشگر اســلام پیروز/تو را هر دو جهـان بای د مُسخـــر
خدایت وعـــده فتــح و ظفـــر داد/تـــو هم مستضعفین خواهی مُظفــر
تو هم با خـــون پاکان شهریارا/بشوی اوراق از این دیوان و دفتــر
شهریار شیرین سخن در شعری دیگر که هدیه به جانبازان خاصه نیروی هوایی است در وصف دلیرمردان خلبان می سراید:
ای به عــرش برین سرافرازان /پیش پای خــدا ســـراندازان
شمع محراب چرخ جانبــازی /وه چه پروانگان و جانبـــازان
ای شمـــا نیروی هوائی مـــا /نخبه شاهین و طرفه شهبـازان
پیشتـــــاز قیام اسـلامی /انقلاب از شما چنین تــــازان
نازنین مهـرههای شاه انــــداز/نرد عشق از شمــا بود تــازان
حمله آخــــری بیاغازی د /که شمائی د حملــه آغــــازان
ابـــرهای کثیف بشکافی د /رعــد و برقی به غُرشاندازان
دگر امسال، سال پیروزی است /طی طومــار صحنهپــــردازان
مژدههایی است با سببسـوزان/معجزاتی است با سببســازان
«مار میت اِذ رمیت» می شنــوی/از کمانـــــدار ناوکانـــدازان
شهریار با تمام وجود چنان به سربازان و فداکاران جانباز ایران اسلامی عشق میورزد که اشک شوق و چکامه خود را نثار بوسههای چکمه سربازان می کند:
اشک شوق و چکامهها بزنی د/بوسه بر چکمه های سربـازان
همو در غزلی دیگر با عنوان «توفیق شهادت» از مرام دل و رام دل سخن می گوید:
دنیا چگونـه رام شـــود با مـــرام دل/او، رامِ خــود نبــوده چگونه است رام دل
خون میمکد دل از تو و خون میفشاردت/تــن چاهی و تلمبــهی خونی به نــام دل
جـام دلت چگونه دهــد مستی شــــراب/خــم فلک نریخته جُــز خون به جـام دل
لیکن مقیم قـــاف ولایت که می شـوی/سر می کشد به عرش بر نیت مقـــام دل
مولا مـدد کند تو هم آن ذوالفقار دین/بـــر می کشی بــه عـزم جهاد از نیام دل
گـر همتت به بـال شهادت پری دن است/بومت شود همـــای سعادت بـه بــام دل
و چه زیبا ادامه می دهد:
آن کام دل به جنت و اینجا به خاک و خون/خفته است آرزوی رسی دن بــه کام دل
با انتقــال روح به جنــــات جــــاودان/خواهی گسی دن از تــن خود انتقام دل
تصویرگر این دلنامه شهادت، غزل خود را با دانههای اشک مزین می کند:
توفیق، گرچه طایر عرشی است، شهریار/گاهی فتــد بـه دانـــه اشکی به دام دل
ایران شهریار، شهریار ایران
توجه شهریار به عنوان یک ایرانی دوستدار وطن، به شعر ترکی، تنها از راه عشق به احیای زبان مادری بوده است. پس می توان گفت که چهره ادبی شهریار از دو نیمرخ شعر فارسی و شعر ترکی آذری تشکیل یافته است. هر دو سوی این نیمرخها، صورت زیبا و دلنشین «شهریار ایران» را تشکیل می دهند. یکی از بزرگترین ویژگیهای شهریار که موجب شده آثارش در میان شاعران معاصر از جایگاه ویژه ای برخوردار باشد، استقرار او در جایگاه بزرگترین شاعران دو زبانه تاریخ ادبیات ایران است. شهریار که از سلسله شاعران فارسی گوی آذربایجان است، به دلیل تسلط ماهرانه به زبان فارسی و پیوند آن با ظرایف آذری، شایسته دریافت عنوان فوق شده است. در این میان دیوان شهریار منبع مهم و قابل توجهی برای بازتاب عاطفههای میهنی اوست. شهریار در جای جای آثارش از مقام میهن یاد می کند و مقام ایران را گرامی می دارد. بخش قابل توجهی از سرودههای شهریار، مربوط به آن دسته اشعاری است که در آنها، عواطف میهنی و دلدادگی شاعر به ساحت مقام میهن متجلی شده است. وطن شاعر برابر ایران در شعر او از جایگاه والایی برخوردار است و اگر چه گستره ارادت سلطان غزل معاصر به آستانه این وطن به سالیان دوره حاکمیت هخامنشیان و کوروش باز می گردد، منتهی به خوبی پی داست که علاقه و شیفتگی شهریار به ایران پس از اسلام، بسیار مشعوفانه است. به عبارتی گاهی گذشتههای بسیار دور توجه شاعر را به خویش میخواند و او را مفتون عظمت و شکوه دوران باستان می سازد، اما با یادآوری اینکه ایران با آغوش باز و سوی دای دل، دین اسلام را پذیرفت، بر ایرانی و مسلمان بودن خویش میبالد و نیش دوری از آن عظمت ظاهری با مشاهده نوش صبغه اسلامی ایران فراموش می کند. یک نکته بسیار مهم پیرامون اشعار میهنی شهریار، توجه او به اسلامیت ایران است. به جرأت می توان گفت، وطن در اندیشه شهریار و در وادی شعرهای او، رنگ و بوی کاملاً شیعی دارد.
در نظام فکری و ادبی شهریار، مذهب ایرانی مساوی اسلام و ایران مذهبی مساوی امالقرای اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است. پر واضح است که قالب قصی ده و مثنوی بیش از ظرف غزل، مجال انعکاس چنین ای دههای اجتماعی را دارد. در شعر شهریار هم، اگر غزل بیش از همه، در خدمت اشعار عاشقانه و گاهی عارفانه او قرار گرفته، این قصی دهها و مثنویهای اوست که منعکسکننده دی دگاههای اجتماعی و گاهی سیاسی او گردیده است. در این مقاله با نگاهی به اشعار شهریار، جایگاه ایران در شعر او کاوی ده شده است. در کنار آن به افکار اجتماعی به ویژه بیگانهستیزی و موضعگیری او در برابر بیگانهگرایان پرداخته می شود. در پایان مطلب نیز یادداشتی پیرامون اشعار ترکی شهریار درج می شود. شهریار در پاسخ به دعوت یکی از دوستانش که او را برای اقامت در اروپا دعوت می کند، ضمن رد دعوت او، زبان به نصیحت گشوده، می گوید:
جان من بازآ به جای خود که جانان پیش ماسـت/مدعـی آرایش تن می کنــد، جــان پیش ماسـت
بــا چــراغ علـم راه بتپرسـتـــان می رونـــد/کعبــه چشـمانداز ما و راه ایمــان پیش ماسـت
آفتاب حکمت از مشــرق به مغــرب می رود/چشمـه زاینـده اشــراق و عرفـان پیش ماسـت. (دیوان شهریار، ج1، ص 293) شاعر شیرینسرای معاصر، در یکی دیگر از قصای د خود با عنوان اتمام حجت ضمن یادآوری لزوم حفظ وحدت ملی ایران، خاطرنشان می سازد که جاودانگی کشور، در طول سدههای پیشین مدیون حفظ معنویت و اتحاد بوده است:
دستی به اتحــاد برآری د و عـدل و داد /با دست اتحـــاد تــوان دادِ عـــدل داد
ایران به معنــویت جاوی د زنــده بـود/این زنده مرده است که آن مرده زنـده باد.(دیوان، ج 2، ص 981)
وی در جایی دیگر با تأکی د بر تلاش جوانان و لزوم «غری دن» آنها، آبادی و عمران وطن را در گرو ایجاد «یک جنبش اساسی» در این کشور می داند:
پیام من به گــردان و دلیران/جوانـان و جوانمــردان ایران
یکی غری دنم بای د که چون رعـد/کند آشفتــه خواب نره شیران
یک جنبش پدی د آی د اساسی/در این کشور مدارش با مدیران.(دیوان، ج1، ص 344)
سپس ضمن پافشاری بر اینکه پیکار و جانبازی در راه میهن، به آغوش کشی دن عروس فتح را- ولو در حال شهادت- به دنبال دارد، اظهار می کند که اگر دشمن خون شاعر را بر زمین بریزد، کلمه ایران نقش خواهد بست:
خوشــا پیکار جانبــازان میهــن/آغـوش عروس فتــح، میران
گرم خون ریخت دشمن، شهریارا/به خون دانی چه بندم نقش، ایران. (همان- 347)
بسیاری از اشارات شهریار به ایران مربوط به آن بخش از شعرهای اوست که به طور مستقیم یا غیرمستقیم، سخن در تکریم و اعزاز آذربایجان- که به نظر شاعر عضو لاینفک ایران است- میباشد. آذربایجان در اندیشه شهریار، سر ایران است، به همین دلیل هر موقع هجومی از جانب دشمن کشور را تهدی د کند، این آذربایجان برابر سر پیکر است که بای د بیش و پیش از همه خود را آماده دفاع و فداکاری کند.
روز جانبــازیست ای بیچــاره آذربایجــان/سر تو باشی در میان هر جا که آید پای جان
هر زیانی کو قضـا باشــد به ایران عزیز/چونتو ایران را سری، بیشت رسد سهم زیان. (دیوان، ج1، ص 351)
شهریار آذربایجان را اگرچه بلاگردان ایران و حافظ و پاسدار کاخ استقلال این مرز و بوم می داند، در عین حال اگر انتقادی نیز دارد، آن را به صراحت باز می گوید:
ای بلاگردان ایران سینه زخمی به پیش/تیر باران بلاباز از تو میجوید نشـان
کاخ استقلال ایران را بلا بارد به ســر/پای دار ای روز بـاران حـواث نــاودان
دیگرانرا مژده راحت رسد از هر طرف/با تو عرض تسلیت هم کسنیارد در میان.(دیوان، ج1، ص 352)
شاعر با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می داند و نسبت به اشاعه سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدی د و تجزیه از آنها به مشام میآی د، هشدار می دهد و خطاب به آذربایجان می گوید:
تو همــایون مهـد زرتشتی و فرزندان تو/پــور ایراننـد و پاکآئین نـژاد آریان
اختلاف لهجــه ملیت نزای د بهـر کس/لتـی با یک زبان کمتـر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتنـد ایرانی نـه ای/صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان. (همان)
شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش می داند و می گوی د:
این قصی دت را که جوش خون ایرانیت است/گوهرافشـان خواستم در پای ایران جــوان
شهریارا تا بـود از آب، آتــش را گزنـــد/بــاد خـاک پـاک ایران جـوان مهــد امـان. (دیوان- ج1، ص 365)
شهریار در قطعه شعر بلند «فردوسی» که در بخش «مکتب شهریار» دیوانش درج شده، با بیان اینکه ایران «کشور یادهای یک قوم اصیل» میباشد، عظمت تاریخی سرزمیننمان را یادآور شده می گوید:
در قعر هزار ساله غار قرون/از کشور یادهای یک قوم اصیل
کانجا غرق غرور قومیت اوست/یک منظره شکوهمندی خفته است
یک دورنمای دلفروز تاریخ/ایران قدیم! (دیوان- ج3، ص 1115)
آشنایی با مقبرةالشعرای تبریز
کویها و محله های قدیمی تبریز از دیرباز محل و ماوایی برای سالکان حق و شاعران نام آور بوده است و بی تردی د تبریز به خاطر جای دادن عارفان و شاعران صاحبنام در دل خود ، جایگاه ویژه ایی را در بین شهرهای دیگر کشورمان دار است . هر چند برخی از آنان تبریزی یا آذربایجانی الاصل نبوده اند اما با این حال هر کدام به علتی به تبریز گذری داشته و به مرور زمان شیفته آن شده و در این مکان ساکن و طبق وصیت شان در تبریز به خاک سپرده شده اند. کوی سرخاب به جهت انتساب به شاعران نامی، ارج و قرب بسیاری در بین مردم داشته است به طوریکه زندگی در آن و حتی دفن شدن در این کوی معروف، آرزوی بسیاری از بزرگان محسوب می شد. وجود اماکن ، بناها، تکیهها و مقابر معروفی چون ربع رشی دی، تکیه حی در، بقعه عون بن علی، بقعه سی د حمزه، صاحب الامر و سی د ابراهیم یا حظیره بابا حسن، حظیره بابا مزی د، صفوةالصفا و مقبرةالشعرا به تقدس و معروفیت آن افزوده است. از مقبرةالشعرا یا آرامگاه شاعران در سرخاب تبریز تا قبل از قرن هشتم نامی برده نشده است. قدیمی ترین کتبی که نام مقبرةالشعرای تبریز را به صراحت نوشته است، تاریخ گزی ده و نزهةالقلوب حمدالله مستوفی است که در سالهای 730 و 740 هجری قمری تالیف شده است. بای د گفت که نام مقبرةالشعرا سرخاب ظاهرا پس از دفن شدن شاعران معروف قرن ششم مانند خاقانی و ظهیر و شاعرانی که بعد از آنها در آنجا دفن شده اند در کتب تاریخ و تذکره آمده و رفته رفته معروفیت یافته است. شهر تبریز پس از آنکه در قرن ششم مرکز حکومت اتابکان آذربایجان شد پناهگاه شاعرانی که زندگی آرام و آسوده ایی را دور از جنگ و نزاع میجستند گردی د، خاقانی و ابوالعلا و فلکی از شروان و گنجه، ظهیر فاریابی و شاهپور نیشابوری از خراسان به تبریز آمدند و در این شهر ساکن شدند و پس از مرگ، یکایک آنان در حظیره مخصوصی دفن شدند که این حظیره را در تاریخ و تذکرهها به عنوان مقبرةالشعرا یاد کرده اند، شاعران دیگری نیز از عهد ایلخانیان تا ایلکانیان و دوره آق قویونلو در تبریز بودند و یا از نقاط دیگر به تبریز آمده و در این شهر در گذشته اند که غالبا در همین حظیره و در جوار خاقانی مدفون هستند. مقبرةالشعرا قبلا با نامهای حظیرةالشعرا، حظیرةالقضاه، قبرستان سرخاب معروف و مشهور بوده است اما متاسفانه گذشت روزگاران و مهمتر از آن حوادث طبیعی چون سیل و زلزله، شکل ظاهری آن را از بین برده و آثاری از مقابر این بزرگان بر جای نمانده است. چنانچه طباطبایی صاحب کتاب اولاد اطهار که در سال 1294 هجری قمری تالیف شده، نوشته است که به علت زلزلههای بسیار مخصوصا زلزله سال 1193 و بعد از آن در سال 1194 آثاری از آن به جای نمانده است. محقق بزرگوارجناب آقای عزیز دولتآبادی در مقاله زلزلههای تبریز درباره مزارات مقبرةالشعرا نوشته اند: با کمال تاسف از مزارات شهریاران شعر و ادب فارسی مثل خاقانی شروانی، اسدی طوسی، ظهیر فاریابی، مجیرالدین بیلقانی، حکیم قطران تبریزی، شاهپور بن محمد اشهری سبزواری، خواجه همام تبریزی و ... کوچک ترین نشانه و اثری نمی یابی.
بنای یادبود
عظمت و تقدس خاک سرخاب به جهت عارفان و شاعرانی که در آن مدفون هستند و نام ظاهری مقبرةالشعرا که اثری از وجود خارجی آن نبود، جرقه ایی بود برای ساخت بنای یاد بود این شاعران و عارفان سترگ، از این رو در شهریور ماه 1350 هجری شمسی آگهی دعوت به مسابقه طرح یاد بود مقبرةالشعرا به روزنامههای کیهان و اطلاعات و مجله یغما فرستاده شد و پس از طی مراحل اداری بالاخره طرح پیشنهادی آقای مهندس غلامرضا فرزانمهر انتخاب و عملیات عمرانی آن آغاز گردی د. اکنون تحت لوای جمهوری اسلامی ایران و به همت ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجانشرقی این مجموعه فرهنگی پذیرای میهمانان و گردشگران از داخل و خارج کشور می باشد.
به تبریز ار شوی ساکن زهی دولت زهی رفعت/به سرخاب ار شوی مدفون زهی روحا زهی راحت
مقبرةالشعرای تبریز از نگاهی دیگر
مقبرةالشعرای تبریز به گمان بسیاری، عزت و برکت خاصی داشته است که حتی در کتاب روضةالاطهار آمده است که وقتی مردمی از تبریز به روم به خدمت مولانا جلالالدین مشرف می شدند بنا به خواسته مولانا از خاک سرخاب به عنوان تحفه به او میبردند و مولانا به عزت، تمام خاک را نگه می داشت.تدفین شاعران مشهوری چون خاقانی شروانی، قطران تبریزی، ظهیر فاریابی، همام تبریزی، اسدی طوسی، مانی شیرازی، اشهر سبزواری و محمدحسین بهجت تبریزی (استاد شهریار) و غیره سبب به وجود آمدن مقبره ای عظیم از مردان نامی در کنار یکدیگر شده است. البته بر اثر مرور زمان و عوامل طبیعی مانند زلزلههای پیاپی و گاه بسیار شدی د تبریز این مقبرهها ویران و بهطور کامل از بین رفته اند، اما هم اکنون قسمتی از این محل که همان مقبرةالشعرا نامی ده می شود، تجدی د و احیای بنا شده است. متأسفانه با وجود ارزش فرهنگی و تاریخی این مکان، پروژه بازسازی آن که از سال 1349 آغاز شده از سرعت مطلوب برخوردار نبوده است، به طوریکه این مقبره عظیم به جای اینکه در قالب یک مجموعه فرهنگی به یاد خانه تبدیل شود، فرسودگی لابه لای دیوارهایشان رسوخ کرده و به فراموشخانه ای تبدیل شده که در گرداب تصمیمگیریهای مقطعی مدیران، سرگردانی می کشد. با این اوصاف، مقبرةالشعرای تبریز بالقوه دارای جذابیتهای ویژه برای جذب مخاطب و توریست از اقصی نقاط دنیاست و اکنون نبای د برنامهریزی در این حوزه با پراکندگی ادامه یابد. بلکه بای د چنین مکانی با برنامهریزی منسجم در قالب یک مجموعه فرهنگی احیاء شود و روح زندگی در آنها به جریان افتد و به یاد آوردن تدریجی خود را به نسلهای آینده منتقل کند و این تجربه می تواند علاوه بر بودجه مستقل با به کارگیری توانایی بخش خصوصی، شرایط مطلوب تری را برای پویایی این مجموعه و موزه ایجاد کند. حقیقتا بای د از مسئولان و مدیران شهری سئوال کرد که برنامه آنها برای ایجاد پایگاههای دائمی فرهنگ و توسعه آن در تبریز چیست؟آیا باز هم تجربه موفق و ناموفق مدیران پیشین در حوزه فرهنگ به یک عادتی اجتنابناپذیر مبدل شده و تکرار خواهد شد؟ یا اینکه به جای زنده کردن نماد به یادآوردن تدریجی خود، همه با هم در آغوش شهریار به گریه خواهیl.
و اما یک تأمل
سرزمین ایران در تمام اعصار، مهد پرورش و بالندگی شاعران و عارفان بسیاری بوده است. به جرأت می توان گفت که این سرزمین، موعود و قبلهگاه بیشتر عارفان و سالکان در قرنهای گذشته بوده و تاثیرش را بر شاعران و عارفان سرزمینهای دور و نزدیک نیز گذارده است. در هر گوشه از این مرز و بوم، بقعه یا مزاری از عارف یا شاعری نامدار می توان جست که بوی عبیر و عنبر، بر خاکش پراکنده و عشق و معرفت را در کالبد مردمانش دمی ده است. بدون شک تبریز بهدلیل جای دادن به عارفان و شاعران بی شمار از این حیث بسیار غنی و پربارتر است و امروزه در دشت سرزمین ایران کمتر جایی را می توان یافت که نام و نشانی از سرودههای شهریار در آن نباشد و شمار اندکی از مردم را می توان دی د که بیتی، قطعه ای یا غزلی از این شاعر معاصر پرآوازه را بر لوح خاطر نسپرده باشد و این نشانه ای است از نفوذ معنوی کلام شاعر بر سراچه دل آشنا و بیگانه. پس شهریار و در کل مقبرةالشعرا، تنها متعلق به تبریز و ایران نیست بلکه مقبرةالشعرا و شهریار متعلق به کل جهان است و این اهمیت و جایگاه ملی مقبرةالشعرا به عنوان یک مکان تاریخی و فرهنگی، توجه مضاعفی را از سوی دولتمردان میطلبد. و اکنون که آذربایجان از پایگاه شایسته و پیشینه درخشان خود فاصله گرفته بر تمامی مسوولان دلسوز، اندیشمندان، نمایندگان مجلس و علاقمندان به این خطه، فرض است تا با همفکری و تلاش و مجاهدتی مضاعف، مسیر گمشده توسعه فرهنگی استان را بازیافته و آن را در مسیر احیاء مجد و عظمت گذشته خود یاری دهند. به هر حال همچنانکه وحی د و امالبنین حسینزاده در کتاب مقبرةالشعرای تبریز آورده اند: اینکه شاعران مدفون در مقبرةالشعرا، خفتن در جوار شهریار را بیشتر برای خود مایه مباهات می دانند یا شهریار برای آرام گرفتن در معروفترین مقبرةالشعرای ایران بر خود میبالد دقیقا نمی توان گفت اما در هر صورت، تبریز برای داشتن این همه گوهر گرانبها در خاک عنبرینش میبالد و افتخار می کند. در خاتمه بای د گفت که شهریار ملک دل در آخرین لحظات حیات این دو بیت از اشعار خود را زمزمه کرد و جان سپرد:
ای مظهر جمال و جلال خدا/علی یا مظهر العجایب و یا مـرتضی عـلی
از شهـریار پیر زمینگیر دست گیر/ای دستگیر مردم بی دست و پا علی.